loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

«جغرافیا و شمشیر» دومین کتاب از مجموعه اشعار کاظمی

نویسندگان مرتبط : محمدکاظم کاظمی

پنجشنبه 4 مهر 1392

دومین کتاب از مجموعه اشعار محمد کاظم کاظمی با عنوان «شمشیر و جغرافیا» در شهریور ماه جاری توسط نشر سپیده باوران منتشر شد.

«شمشیر و جغرافیا» بعد از «پیاده آمده بودم ...» دومین کتاب شعر مستقل اوست. و این دو به گفته خود کاظمی از آن روی منتشر می شوند که شاعر قصد دارد تمامی گزیده شعرهای خودش را در این دو کتاب مستقل ارائه دهد.

شمشیر و جغرافیا با شعر «گرمسیر» شروع می شود که به یاد شهیدان در مهر 1370 سروده شده است و با سروده «سلمان» در آذر ماه 1391به پایان می رسد. همچنین «شمشیر و جغرافیا» بخشی به نام موخره دارد که به نثر تألیف شده است و توضیحات و توشیحاتی است بر بعضی از شعرهای این کتاب.

عنوان شمشیر و جغرافیا همان طور که قابل حدس است از شعری به همین نام و با مطلع «بادی وزید و دشت سترون درست شد / طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد» انتخاب شده است و به بیت «شمشیر روی نقشه جغرافیا دوید / این سان برای ما و تو میهن درست شد» اشاره دارد.

هر چند نویسنده این سطور بر آن نیست و خود را هم در مقامی نمی بیند که بخواهد شعرهای این کتاب را ارزش گذاری کند اما دلنشین ترین شعر این کتاب از منظر خود را انتخاب و برای یادگاری در این مقال می گنجاند.

 

هفتاد بند نَی

خاموش، مردمان! که من آغاز کرده ام / صبح از فراز نَی سخن آغاز کرده ام

اینک منم زبان خدا بر بلند نَی / هفتاد بند گفته ام از بند بند نَی

از من سروده اید و به شیون سروده اید  /  شیون سروده اید و نه از من سروده اید

این کربلا که رزمگه من نبوده است  /  کشت من این زمین سترون نبوده است

این کربلای کیست که بی شور و ماجراست؟ / راوی خطا نکرد روایت چرا خطاست؟

(این گونه می سرود و به زنجیر می گذشت / این کاروان چه تلخ، چه دلگیر می گذشت)

****

آن ظهر جلوه گر شده، شاعر! زبان ببند / سرها به نیزه برشده، شاعر! زبان ببند

شاعر! زبان ببند، خود آغاز کرده است  / قرآن فراز نیزه دهن باز کرده است

این مویه، ره به بادیه خواب می برد / صد بند اگر درست کنی، آب می برد

دیگر شکسته اید، شکستن چه سودتان؟ / ای مردگان! به سوگ نشستن چه سودتان؟

شاعر! غبار هر چه که عادت، به آب ده / شعری که سر به باد ندادت، به آب ده

****

گفتند « بانگ حادثه – در خواب – می دهیم  / این بند را به گریه مان آب می دهیم»

گفتند «خفته ایم و چه آزاده خفته ایم / شمشیرها به زیر سر آماده خفته ایم»

گفتند «انتظار فَرَج می کشیم ما» / گفتم که «جَور گردن کج می کشیم ما

شب ماندنی نبود اگر کج نمی شدیم / از کربلا مسافر این حج نمی شدیم

شب ماندنی نبود که ما کم شدیم و ماند / تردیدناکِ این دم و آن دم شدیم و ماند

فریاد اگر بلند نشد، نالش است و بس / تیغی که زیر سر بنهی، بالش است و بس»

****

آن ظهر جلوه گر شده، برخیز محتشم!  / سرها به نیزه برشده، برخیز محتشم!

برخیز محتشم! گره گریه برگشای / این راه، مال رو شده، راهی دگر گشای

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط