loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

«زمان» نخستین خشت تفکر فلسفی است

نویسندگان مرتبط : غلامحسین ابراهیمی دینانی

عده ای از گذشتگان معتقد بودند زمان، پدری بوده که همه فرزندانش را می بلعیده و گروهی دیگر می اندیشیدند که زمان اژدهایی سه سر است که تفسیر این افسانه سه گانه گذشته، حال و آینده زمان است.

پنجشنبه 4 دی 1393

کتاب «معمای زمان و حدوث جهان» یکی از تازه ترین آثار فیلسوف معاصر «غلامحسین ابراهیمی دینانی» است که درباره زمان و نکات مختلفی که درباره آن مطرح است، نگاشته شده است. بخشی از نکات اصلی که در این کتاب مطرح شده را مرور می کنیم:

*زمان، نخستین خشت تفکر فلسفی

زمان چیزی است که می توان آن را نخستین خشت تفکر فلسفی به شمار آورد، رابطه زمان با دین و مذهب نیز به هیچ وجه کمتر از رابطه آن با فلسفه نیست. زمان چیزی است که همه امور زمان مند را به یکدیگر مرتبط می سازد و البته هر آنچه در این جهان تحقق می پذیرد زمانمند شناخته می شود. زمانمند بودن هر آنچه در این جهان تحقق موجود است جز حادث بودن آنها معنی دیگری ندارد، به این ترتیب طرح مسئله زمان، مستلزم طرح حادث بودن جهان نیز هست.

حادث بودن جهان در همه ادیان آسمانی مسلم شناخته می شود و علمای مذاهب نیز تا آنجا که می توانند در جهت اثبات این مسئله کوشش و تلاش می کنند. سرنوشت اثبات حادث بودن جهان به هویت و حقیقت زمان بستگی دارد و هویت زمان بیش از اندازه بغرنج و پیچیده است. فهم و درک عادی و معمای زمان و حدوث جهان مقدمه معمولی زمان برای بسیاری از مردم، بسیار ساده و آسان است و کمتر کسی در ادراک معنی زمان با مشکل روبرو می شود.

ثانیه ها و دقیقه ها و ساعت ها و همچنین هفته و ماه ها و سال ها به آسانی قابل اندازه گیری بوده و از این طریق، گذشته تاریخ معلوم می شود و به نوعی آینده نیز در برخی موارد قابل پیش بینی خواهد بود ولی کسی که از ماهیت زمان می پرسد و برای کشف حقیقت آن به جستجو می پردازد در ورطه حیرت فرو می رود و با انبوهی از پیچیدگی ها روبرو می شود.

 *زمان و حرکت جدایی ناپذیرند

با اندکی تأمل در این باب می توان دریافت که حدوث و حرکت در هم آمیخته اند و از یکدیگر جدائی نمی پذیرند. حرکت به همان اندازه که با حدوث، در آمیختگی دارد و از آن جدائی نمی پذیرد با زمان نیز بستگی دارد و انفکاک آن معمای زمان و حدوث جهان از زمان امکان پذیر نیست هر آنچه در این جهان به وقوع می پیوندد، زمانمند بوده و زمانی شناخته می شود. اکنون با توجه به اینکه زمان از حرکت جدائی نمی پذیرد می توان گفت هر آنچه در زمان به وقوع می پیوندد نیز بدون حرکت نخواهد بود.

نتیجه ای که از این مقدمات به دست می آید این است که حدوث و حرکت و زمان به عنوان یک مثلث، اساس هستی این جهان شناخته می شوند، بدون شناختن حدوث و حرکت و زمان، شناختن این جهان ممکن نیست ولی شناختن هر یک از این سه عنصر اساسی به هیچ وجه آسان نیست.

چگونه می توان زمان را به آسانی مورد شناسائی قرار داد، در حالی که زمان، هر لحظه در خود آغاز می شود و بی درنگ در خود پایان می یابد. زمان را در بیرون تنها نمی توان به دست آورد زیرا در باطن انسان نیز نهفته است و چیزی که در باطن نهفته است چگونه می توان آن را در بیرون به دست آورد.

درست است که زمان هر آنچه در درون دارد، می بلعد و ناپدید می کند ولی بی درنگ ظاهر می شود و بسیاری از امور دیگر را آشکار می سازد. تغییر و تحول یا ناپدیدی و پدیداری خصلت ذاتی زمان است و به حکم ذاتی بودن این خصلت، نمی تواند تحول نپذیرد؛ البته چیزی که به حسب ذات، تحول و دگرگونی است هم پدیدار است و هم ناپدید. هم آمدن است و هم رفتن. آمدن آن، رفتن است و رفتن آن، آمدن. تناقض گونگی زمان به تناقض گونگی حرکت می ماند. ولی البته تناقض گونگی، تناقض نیست زیرا تناقض محال و ممتنع است در حالی که تناقض گونگی زمان، منشأ پیدایش همه امور زمان مند شناخته می شود. پیدایش امور در زمان، نشانه ناپیدائی امور دیگر خواهد بود و از اینجا می توان دریافت که اگر چیزی نتواند تغییر و تحول پذیرد، نمی تواند ناپدید شود.

انسان در چهره زمان و لحظه های آن تجربه می کند و با تمثیل خویشتن آشنا می شود، جلال الدین مولوی به همین مساله اشاره کرده آنجا که به صورت نظم می گوید:

زین دو هزاران من و ما ای عجبا /من چه منم دست منه بر دهنم عربده را گوش بده

*افلاطون نخستین فردی که از زمان به عنوان یک واقعیت یاد کرده است

یادآور می شویم که در میان اندیشمندان پیش از طالس، مفهوم زمان به عنوان یک مفهوم و صرف نظر از هر چیز دیگر مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است و اسنادی که بحث مفهوم زمان در آنها مطرح شده باشد در دست نیست. در نظر آنها، زمان با وجود مرتبط بوده و همانگونه که برای وجود، آغاز و انجام شناخته نمی شناخته اند برای زمان نیز آغاز و انجام در نظر نمی گرفته اند. در نظر آنها زمان، مظهر وجود و یا آنچه موجود خوانده می شود، بوده است و به همین دلیل، انفکاک زمان از وجود، امکان نداشته است.
با این حال طرح مسئله زمان و بررسی مفهوم مستقل آن، پس از سقراط آغاز شده و افلاطون نخستین کسی بوده که از زمان، به عنوان یک واقعیت سخن گفته است. البته باید توجه داشت که افلاطون به تقسیم موجود به دو قسم مجرد و مادی باور داشت و از مسئله ارباب انواع و مجرد بودن آنها در عالم عقل، سخن به میان آورد او از عقول متکافئه یا عقول عرضیه سخن گفت و معتقد بود که هر یک از انواع موجودات در این جهان دارای یک ربّ النوع عقلی است که در عین وحدت و بساطت همه کمالات افراد نوع خود را در این جهان دارا بوده و همیشه بر آنها احاطه دارد.

در نظر کسانی، زمان که کرونوس خوانده می شده، پدری بوده که همه فرزندان خودش را می بلعیده است. گروهی دیگر به گونه ای دیگر می اندیشیدند و معتقد بوده اند که زمان، اژدهائی است که سه سر دارد. اگر خواسته باشیم این افسانه را تفسیر کنیم، می توانیم بگوئیم منظور از سه سر داشتن اژدهای زمان، همان اقسام سه گانه زمان است که گذشته، حال و آینده خوانده می شوند. در این طرز تفکر که زمان به عنوان یک اژدها مطرح می شود به نکته های دیگری نیز می توان دست یافت. تغییر و فریبندگی یا افسون و دگرگونی از خصلت های بارز و آشکار مار و اژدها شناخته می شوند و این امور در دگرگونی زمان دیده نیز دیده می شوند.

همچنین مسئله آفرینش و خلق آسمان و زمین در کتب مقدس مطرح شده و مدت آفرینش نیز مورد توجه قرار گرفته است. سفر تکوین که همان مسئله آفرینش است از جمله مسائل اساسی در تورات و انجیل به شمار می آید. خطای نخستین که در عهد قدیم و جدید آمده و ترک اولای آدم ابوالبشر که در میان مفسران قرآن کریم مطرح شده است به آغاز زمان اشاره دارد و البته در این آغاز زمان، مسئله سقوط انسان یا هبوط آدم نیز مطرح می گردد.

*آیا زمان بُعد چهارمی دارد؟
با این همه، مسئله ای هنوز باقی مانده که به آسانی نمی توان به حل آن دست یافت. آن مسئله این است که آیا زمان، بُعد چهارم است همراه با ابعاد سه گانه دیگر فقط در ذهن تحقق می پذیرند و مثالی شناخته می شوند یا اینکه خارج از ذهن بوده و در زمره امور موضوعی به شمار می آیند؟

موجوداتی که به هویت زمان آگاهی ندارند نه تنها از فرا زمان سخن نمی گویند بلکه از گذشته و حال و آینده نیز سخن به میان نمی آورند. اینگونه موجودات در حال زندگی می کنند اگر چه از معنی حال بودن نیز خبر ندارند. البته انسان نیز همواره در حال زندگی می کند ولی به آسانی می تواند گذشته را به یاد آورد و تذکر پیدا کند و آینده را نیز پیش بینی کند و به آن بیاندیشد.

اگر انسان بتواند در خط گذرنده زمان که همواره افقی است یک جنبه عمودی نیز پیدا کند و با نردبان زبان در سیر صعودی نیز تلاش و کوشش نماید به کمال مناسب خود دست می یابد و هرگونه پوچی و بی معنایی از جهان برداشته می شود.

کسانی که فقط در خط افقی زمان گام بر می دارند و در جستجوی معنی به تلاش و کوشش می پردازند جز به آنچه گذرندگی زمان خوانده می شود به چیز دیگری دست نمی یابند.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط