loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

دکتر مهدی گلشنی: تجویز آمپول فرهنگی، مساله فرهنگ را حل نمی کند

نویسندگان مرتبط : مهدی گلشنی

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: کار فرهنگی بسیار ظریف است، اما آنچه در سال های اخیر تجویز شده، مانند آمپول است؛ استاد را به زور سر کلاس می آورند تا یک مطلب فرمایشی را از بالا برای دانشجو بازگو کند، این روش واقعا کار نمی کند.

پنجشنبه 4 دی 1393

مهدی گلشنی فارغ التحصیل مقطع دکتری رشته فلسفه علم از دانشگاه برکلی آمریکا است. او از اعضای حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مدیر گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف است. گلشنی تاکنون آثار زیادی در زمینه نسبت علم و دین نوشته و منتشر کرده است. او که دکترای فیزیک اش را از یکی از معتبرترین دانشگاه های جهان گرفته، مدتی رئیس اسبق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و در مسیر تبیین فرهنگ در چارچوب انقلاب اسلامی کارهای عمده ای انجام داده است. آنچه در ادامه می آید گفت وگویی با این استاد پیشکسوت فلسفه علم است که به موضوع شرایط فرهنگی امروز و آسیب های آن می پردازد:

سؤال: آقای گلشنی، بسیاری از صاحب نظران فرهنگی معتقدند که با آغاز تهاجم فرهنگی یک انحرافی در ارزش های فرهنگی ما بوجود آمده است. به نظر من مبنای فکری این انحراف هم، همان چیزی است که پیشتر در غرب ایجاد شد: «بی ارزش شدن ارزش ها»! چرا در ایرانی که یکی از عجیب ترین رویدادهای تاریخ یعنی «انقلاب اسلامی» را رقم زد و آن مقاومت شگفت انگیز 8 ساله را پشت سر گذاشته باید به شرایطی برسد که جوانانش ارزش هایشان را تحت تاثیر و تقلید ناقصی از سطحی ترین آموزه هیا فرهنگی غرب بسازند و از ارزش های اصیل فرهنگ و اخلاق بومی خودش فاصله بگیرد؟

فرهنگ یک امر ظریف است و برای آن بخشنامه یا آمپولی وجود ندارد که تزریق کنیم. به نظر من همه این مشکلاتی که با آن رو به رو هستیم به این دلیل است که اندیشمندان ما در حوزه و دانشگاه در فکر این نبودند که فرهنگ اسلامی را مطابق با مقتضیات زمان ارائه بدهند. جهان تغییر کرده است و اکنون مسائلی به وجود آمده که در گذشته مطرح نبوده است، به همین علت ما هم باید مطابق با زمان پیش می رفتیم و باید این تطبیق ها را انجام می دادیم؛

شهید مطهری یک زمانی این مقتضیات زمان را مطرح کرد که کمتر به حرف ایشان توجه شد. باید بدانیم زمان ما زمان ناصر الدین شاه نیست. اگر من الان اینجا حرفی بزنم نیم ساعت دیگر در امریکا از حرف های من با خبر می شوند، الان شرایط خیلی با گذشته تفاوت کرده است و حتی مدل توطئه و تهاجم ها نیز فرق کرده است.

ما باید فرهنگ اسلامی را در خور نسل ها و با رعایت سلسله مراتب پخته کرده و تحویل می دادیم، اما اینکار را نکردیم و با همان متونی قدیمی می خواهیم نسلی را که با فرهنگ بیگانه است، بزرگ کنیم. در صورتی که برای جوانان ما دائما از اطراف جهان فرهنگ های مختلف می بارد!

حالا هم راهش این است که اندیشمندان جامعه که واقعا می دانند فرهنگ چیست به کار گرفته شوند تا و سعی کنند با یافتن راهی نشان دهند که فرهنگ چه اهمیتی در استقلال، پایداری و حفظ این مملکت دارد و در این رابطه حتی می توانند مثال سیاسی یا اجتماعی بزنند تا جوان را به فرهنگ ترغیب کنند. اما این اتفاق تا کنون رخ نداده است و این است که جوان ما به وضوح می بینید که رفتار خلاف و بی اخلاقی حتی در مسئولان وجود دارد و با خود می گوید که باید از چه کسی تقلید کنم؟! این جوان ها نمی داند که رفتار خلاف آن مسئول حاکی از اسلام نیست و آن را  به اسلام مرتبط می کند و می گوید آن ها که سعادت دنیوی خود را دارند پس بگذار من هم داشته باشم؛ حتی برایشان جا نیافتاده است که از نظر اسلام هم این دنیا وجود دارد و هم دنیای دیگر، هم بعد مادی و هم بعد معنوی وجود دارد. مسئولان نتوانستند به جوانان ما یاد بدهند که بعد مادی زندگی، انسان را به جایی نمی رساند و نهایت آن ابزارهای تخریبی است که در غرب وجود دارد. وقتی ما تحمل ارای همدیگر را نداریم و همدیگر را می کوبانیم چگونه نسل جوان می تواند از ما چیزی یاد بگیرد؟!

بنابراین باید یک کار فرهنگی ظریف انجام شود، اما متاسفانه آنچه در سال های اخیر تجویز شده است مانند آمپول است، یعنی استاد را به زور سر کلاس می آورند تا وی یک مطلب فرمایشی را از بالا برای دانشجو بازگو کند، این روش واقعا کار نمی کند. من یک زمانی با اینکه بیایند و تعلیمات فرهنگی و دینی را به اساتید القاء کنند، مخالف بودم و می گفتم این کار راه دارد و ما باید کاری کنیم افراد  خودشان بروند چیزی را با اشتیاق گوش بدهند و مسائل را بفهمند.

رسانه ها در این زمینه بهترین امکانات را می توانند فراهم کند، اما در حال حاضر هدف برنامه رسانه های ما صرفا شاد و سرگرم نگه داشتن مردم شده است. در حال حاضر تعداد بالایی از مردم ایران ،نگاه شان به تلویزیون و گوششان به رادیو یا رسانه هایی است که خارج از ایران هستند، در صورتی که این رسانه ها مشکلات اساسی جامعه ما را روشن نمی کنند؛ آنها اهمیتی به مشکلات واقعی ما نمی دهند و علاجی را پیشنهاد نمی کنند. آنها نمی آیند ضرر بی اخلاقی را روشن کنند و هرگز به ما نمی گویند که جامعه ای که در آن اخلاق و ازخودگذشتگی از بین برود چیزی از آن جامعه نمی ماند. به نظرم باید سرمشق های اغنایی در حوزه فرهنگ به وجود بیاید و رفتار های ما واقعا اسلامی شود، اگر بخواهیم کشور ما به استقلال برسد و اسلام عزت خود را پیدا بکند باید در نگاه فرهنگی مان تجدید نظر کنیم.

از سوی دیگر چون ما شدیدا دچار مشکلات اقتصادی هستیم، بنابراین به طور اتوماتیک حواسمان پرت اقتصاد است؛ اما مسئله اینجاست که اگر بخواهیم به یک اقتصاد خوب هم برسیم، باید زمینه فرهنگی آن را به وجود بیاوریم؛ الان همه مردم و مسئولان حواسشان متوجه اقتصاد کشور است و هیچ کس هم منکر اهمیت اقتصاد نیست، اما باید توجه کنیم گره این مشکل به دست کسانی باز می شود که ضمن اینکه دانش اقتصادی دارند، متوجه مسائل فرهنگی، جنبه های روان شناختی مردم و ابعاد جامعه شناختی و اخلاقی قضیه هم هستند که ریشه همه این ها در فرهنگ است.

سؤال: اتفاقا به نظر می رسد بحث «اقتصاد مقاومتی» که توسط مقام معظم رهبری هم مطرح شد، به موضوعی که طرح کردید مربوط می شود؛ آیا درست است که اقتصاد مقاومتی نگاه ویژه ای به فرهنگ دارد؟

به نظر من اقتصاد مقاومتی، اقتصادی است که ما را به خودکفایی می رساند؛ هدف این اقتصاد این است که ما نیازمند و تحت فشار نباشیم، چون وقتی تحت فشار باشیم، مجبور می شویم خیلی جا ها کوتاه بیاییم، اما اگر عزت داشته باشیم نمی توانند به ما زور بگویند و دشمنان در چنین شرایطی مجبورند کوتاه بیایند و این واقعا مهم است. این خودش از یک نگاه فرهنگی نشات می گیرد.
سؤال: نظارت بر فرهنگ از موضوعات مهمی است که متاسفانه چندان در جامعه ما جدی گرفته نمی شود. این نظارت هم بیشتر باید ناظر به مسئولان فرهنگی باشد تا در پس آن مطالبات صحیح فرهنگی صورت بگیرد؛ از سوی صاحب نظران به مسئولان فرهنگی کشور ما انتقادات زیادی مطرح می شود و بسیاری معتقدند که ضعف فرهنگی ما ناشی از ضعف مسئولان است و آغاز ارتقای فرهنگی کشور به ارتقای نگاه مسئولان مرتبط می شود. نظر شما در این باره چیست؟

نقطه ضعف ما این است که اولا نظارتی که بر کار فرهنگی باید وجود داشته باشد، باید با لطافت همراه باشد نه خشونت! دیگر اینکه مشکل بزرگ ما این است که خیلی از افرادی که متولی فرهنگ هستند مقولات فرهنگی را خوب نمی شناسند. می گویند «ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش؟» بنابراین باید کسی مسئول فرهنگ در کشور شود که خودش فرهنگ داشته باشد، اگر یک جایی خالی باشد بهتر از این است که شخصی در آن قرار بگیرد که موجب بدآموزی شود. مسئله این است که ما به اندازه کافی آدم هایی را که از نظر فرهنگی قوی باشند، پرورش نداده ایم؛ کسانی که جنبه های اجتماعی و روانی جامعه را در نظر بگیرند و با فرهنگ درآمیزند.

از سوی دیگر ساختار هم مشکل دارد. ساختاری که بخواهد چنین آدمهایی را تربیت کند نقص دارد. مثلا رشته هایمان در حوزه دانشگاهی خشک و تخصصی است و ممکن است شخصی در رشته خودش متبحر باشد اما اینکه در جامعه و در برخورد با انسان ها چگونه باید باشد را نمی داند.

آمریکاییان در دانشگاه M.I.T می دانند که وقتی می خواهد مهندسی را تربیت کنند این دانشجو باید یک تعداد دروس هم در رشته های علوم انسانی داشته باشد، اما ما در دانشگاهی که به تقلید از این دانشگاه بنا شده، از این نظر مشکلات زیادی داریم و هیچ فکری هم برای آن نکردیم. باید تشخیص داده شود که چه کاری فرهنگی و چه کاری غیر فرهنگی است. من معتقدم که یک طرف این مشکل به خاطر افرادی است که ما پرورش می دهیم و در واقع این افراد بدون فرهنگ پرورش داده می شود. با این حال عده ای هم هستند که با اخلاق، با دین و با تقوا از دانشگاه بیرون می آید که به نظرم ریشه آن پرورش خانودگی شان است و مطمئنم این افراد نتیجه دانشگاه نیستند.

دانشگاه های ما فاقد خاصیت فرهنگی هستند، در مقابل دانشگاه M.I.T آمریکا وقتی فهمید دانشجویانش در جامعه آنطور که باید موفق نمی شوند، سریع علوم انسانی را در دروس اش قرار داد. من فقط دروس علوم انسانی را نمی گویم، بلکه می گویم تمهیداتی باید باشد که فارغ التحصیلان ما بیشتر از دروس خودشان، در مورد مسائل انسانی آگاه باشند، کسی که از یک رشته خشک دانشگاهی بیرون آمده باشد نمی تواند مشکلات انسانی را رفع کند مگر اینکه ابعاد جامعه شاسی، روان شناسی و علوم انسانی را دیده باشد و روح لطیف انسانی پیدا کرده باشد.

سؤال: در سال های اخیر تلاش های زیادی در خصوص تحول در علوم انسانی صورت گرفته است که البته بیشتر مربوط به ساحت اندیشمندان و نخبگان می شود. نظر شما در رابطه با روندی که علوم انسانی در طی این سال ها طی می کند چیست؟

نظرم مثبت نیست و من علامت مثبتی در طی این سال ها ندیده ام؛ علتش هم این است که ما هنوز به اندازه کافی کار نکرده ایم در این زمینه. بله جلساتی برگزار شده است، اما این جلسات بعد از مدتی به دست آدم هایی افتاده که این کاره نبوده اند و خروجی مشخصی که بتوان آن را به طور ملموس درک کرد نداشته است.

سؤال: به نظر شما نقطه ضعف اساسی ای که مدیریت فرهنگی کشور دارد به کجا برمی گردد؟

به مسئولان. آنهایی که می خواهند کار فرهنگی انجام بدهند باید خودشان فرهنگی باشند، یک آدمی که خودش منشا بی اخلاقی است، چه طور می تواند فرهنگ را پیاده کند؟! بعد هم تشکیلاتی که در سراسر کشور وجود دارد بخش فرهنگی اش خیلی زود لطمه می بیند و حالت نرم افزاری دارد نه سخت افزاری!

هر کسی در این کشور مسئول هرکاری می تواند بشود و تخصص هیچ وقت مهم نبوده است، مثلا فلان مسئول تخصص نفت نداشته است، شده مسئول نفت و این موضوع در خیلی از جا ها اصلا رعایت نمی شود.

سؤال: یکی از نکات مهم در صحبت های رهبر انقلاب در آغاز سال، «مردمی شدن فرهنگ در عرصه تولید، توزیع، ترویج و مصرف فرهنگ» بود و تاکید ایشان بر اینکه کار فرهنگ بر مبنای مردم پیش برود. این مسئله در زمان دفاع مقدس تجربه شد و مردم به خوبی در صحنه فرهنگ بودند، یعنی حتی قبل از آنکه مسئولان بگویند فلان ایده فرهنگی را پیش ببرید، مردم به صورت خودجوش آن را پیش می بردند، ما در آن زمان به لحاظ فرهنگی تفاوت های زیادی با امروز داشتیم. فکر می کنید راهکار مردمی شدن فرهنگ چیست؟

مردم ریشه و فطرتشان سالم است، اما بعضی وقت ها تعلیمات ندارند. یکی از راه کارها این است که رسانه ها مسائل فرهنگی را به صورت های مناسب تحویل جامعه بدهند. مثلا اگر یک فیلم ساخته می شود باید به لحاظ فرهنگی آموزنده باشد، البته می تواند خنده دار هم باشد و مردم را سرگرم بکند. اینها منافاتی با هم ندارد یعنی می تواند در عین سرگرم کنندگی آموزنده هم باشد. من که خودم تلویزیون نمی بینم اما گاهی که رد می شوم و چشمم می خورد، جز بدآموزی چیزی در آن نمی بینم. سریالی که ساخته می شود باید ملاحظات فرهگی داشته باشد. رسانه ها به طور کلی باید برنامه هایشان آموزش فرهنگی باشد که حساسیت های قانون مداری ایجاد کند.

یکی دیگر اینکه در مراکز آموزشی و دانشگاه ها امور فرهنگی مهم دانسته شود و رعایت شود، در دبیرستان ملاحظه رفتار فرهنگی شود و افرادی که تربیت می شوند خود را متعلق به جامعه بدانند و برای فرهنگ آن دل بسوزانند. در فنلاند کنفرانسی بود که من به آنجا رفتم و دیدم که در آنجا خانمی خم شد و علف خشکی را که در سبزه بود برداشت و در سطل زباله انداخت! این خیلی مهم است که مردم یک جامعه احساس کنند متعلق به آن جامعه هستند و در جامعه می توانند نقشی مهمی را ایفا کنند؛ اینها نیاز به تعلیمات عمومی دارد که این تعلیمات می تواند در رسانه ها، مدارس و دانشگاه ها آموزش داده شود.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط