loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

روایت ناگفته های بمباران شیمیایی حلبچه در کتاب «باغ مادربزرگ»

نویسندگان مرتبط : مهناز فتاحی

مهناز فتاحی که پیش از این کتاب تحسین شده «فرنگیس» را به نگارش درآورده بود، از آماده چاپ بودن اثر تازه اش با عنوان «باغ مادربزرگ» خبر داد.

چهارشنبه 7 مرداد 1394

مهناز فتاحی با اشاره به اتمام نگارش خاطرات مادربزرگش، اظهار کرد: این کتاب را به دفتر آقای مرتضی سرهنگی تحویل دادم و ایشان هم پس از بررسی و توصیه هایی که داشتند، کتاب را برای ویرایش و تصحیح نهایی به من سپردند.

وی ادامه داد: در حال حاضر انتخاب عکس ها و ویراستاری اولیه کتاب به پایان رسیده و به زودی کتاب را مجددا تحویل دفتر ادبیات مقاومت و پایداری حوزه هنری می دهم تا مراحل چاپ و انتشار را از طریق این دفتر طی کند.

فتاحی درباره این اثر گفت: خانم «خانزاد» مادربزرگ من بودند که فروردین ماه امسال به رحمت خدا رفتند. پیش از فوتشان خاطرات ایشان را جمع آوری کردم، چرا که زنی تاثیرگذار در دوران جنگ تحمیلی بودند. خاطرات ایشان را از سال 89 به مدت 2 سال جمع آوری کرده و به نگارش درآوردم.

این محقق و پژوهشگر تاریخ شفاهی خاطرنشان کرد: مادربزرگم یکی از زنان بزرگ منطقه روانسر (یکی از شهرهای استان کرمانشاه در غرب ایران) بودند. ایشان در آن منطقه به بخشندگی، مقاومت و غیرت و البته قبل از هر چیز، به دیانت و ایمانشان شهره بودند. مادربزرگ از تمکن مالی خوبی برخوردار بوده و پس از ازدواج با همسرشان که ایشان هم فردی مومن بود، باغی می سازند و درخت های باغ را طی عهدی که می کنند، با خداوند شریک می شوند. همچنین از خداوند 7 پسر و دو دختر می خواهند که همین گونه هم می شود و پس از آغاز جنگ، مادربزرگم به نوعی مدیریت خانواده و فرزندانش را بر عهده می گیرند و آن ها را به جبهه می فرستند و در دورانی که فرزندانشان در جبهه بوده اند، عروس و دخترانشان را در باغ خود پناه می دهند.

وی افزود: ایشان دو خانه دیگر به غیر از باغ داشتند و خانه کنار باغشان را به آوارگان جنگ می دهند و خود در خانه دیگری زندگی می کنند. همچنان که فرزندانشان را حمایت می کردند، هر رهگذر و جنگ زده ای را هم همچون فرزند خود می دانستند و به آن ها پناه می دادند. زمانی که حلبچه بمباران شیمیایی می شود، برخی از مردم آن منطقه به روانسر پناه می آورند و مادربزرگم به آن ها را در باغ خود پناه می دهند و هر روز مقدار زیادی نان و سیب زمینی و ... برایشان می پختند و شیر و هر چیزی که برای خوراکشان می توانستند در اختیارشان قرار می دادند. خاطراتی که مادربزرگ از آوارگان بمباران حلبچه روایت می کنند، می تواند تاریخ آن دوران از جنگ تحمیلی را که کمتر هم بیان شده است، بازگو کند. در این کتاب ناگفته های بسیاری از جنگ و بمباران شیمیایی حلبچه نهفته است.

فتاحی با اشاره به حمایت های مادربزرگش از جنگ زدگان، گفت: ایشان حتی پناهجویان و آوارگان عراقی را هم در باغ خود، پناه می دادند و از آن ها حمایت می کردند. برای نگارش این کتاب از یکی از همین پناهجویان عراقی نیز مصاحبه گرفته ام تا مستندات بیشتری در اختیار داشته باشم. همچنین از تمام فرزندان مادربزرگم و همشهریانی که ایشان را می شناخته اند تحقیقات میدانی به عمل آورده ام.

این نویسنده گفت: پایان کتاب خاطرات مادربزرگ به تنهایی شان در دوران پیری می رسد. ایشان که در دورانی خانه و باغش محل تجمع و دوستی افراد بسیاری بود، در سال های پایانی زندگی احساس تنهایی می کردند و می گفتند که انگار جنگ، در آن دوران آدم ها را به هم نزدیک کرده بود. با نگارش این کتاب نیز به نوعی تلاش داشتم تا سبک زندگی زیبای دوران دفاع مقدس را بار دیگر یادآوری کنم.

وی در پایان گفت: کتاب «باغ مادربزرگ» در حدود 300 صفحه به نگارش در آمده و البته فصل آخر آن به مستندات و عکس های مرتبط، اختصاص دارد.

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط