در جستجوی گمگشته /گفتگو با حجتالاسلام مظاهری سیف، درباره معنویتهای نوظهور
* با عرض سلام و تشکر و این که قبول زحمت کرده و دعوت ما را پذیرفتید. برای شروع، بهتر است از تعریف معنویت شروع کنیم. معنویت چیست و معنویت نوظهور چگونه با معنویتهای سنتی و دیرپا تمایز پیدا میکند؟
تعریف کردن، همیشه کار مشکلی است؛ اما میتوان برخی اعراض عام و خاص یک موضوع را بررسی کرد و به نوعی تمایز بین آن و سایر موضوعات دست یافت.
معنویت، از جنس بینش و نگرش است. ما به نوعی تلقی خاص از عالم میگوییم معنوی و در مقابل آن، تلقی مادی از عالم وجود دارد. در نگرش مادی به جهان و انسان و زندگى، فراتر از ظواهر فیزیکی و ادراکات حواس ظاهری به امور دیگر اعتنا نمیشود؛ حالا یا آنها را یکسره به دست انکار میسپارد یا مهمل و بیمعنا میپندارد. نگرش معنوى، به باطن توجه داشته و از حواس باطنی بهره میبرد. در جریانهای مکتبهای معنوى، قلب یا دل به عنوان مهمترین مرکز ادراک در وجود انسان، اهمیت دارد. اگر از این وسیلة شناخت، به درستی استفاده شود، معنویتی رو به رشد و هدایت شده خواهیم داشت و در غیر این صورت، با معنویتی منحرف روبهرو هستیم.
اساسیترین نکته دربارة معنویت، همین شکوفایی استعدادهای معرفتی درون است که اگر به درستی فعال شود، انسان را به اوجی میرساند که هیچ موجود دیگری به آن راه ندارد و به معراجی میبرد که حضرت جبرئیل هم در عرصه، پربریزد.
چون دل، علاوه بر شناخت و معرفت، کانون عواطف و هیجانات هم هست، معنویت، ظرفیت بالایی در ایجاد عواطف و هیجانات گوناگون دارد. البته معمولاً هیجانات مثبت مثل امید، شادمانى، عشق و آرامش را در پی دارد و صد البته جریانهای گوناگون و مکاتب متنوع معنویتگرا در سطوح متفاوتی این احساسات را پدید میآورند.
بنابراین، معنویت، نوعی نگرش باطنگرا به عالم و آدم است که بر دل و دریافتهای درونی تکیه دارد و هیجانات زیادی ایجاد میکند.
با این تعریف، سنتهای ساحری مصر باستان نیز معنوی به شمار میآیند؛ همانطور که دین حنیف حضرت ابراهیم علیه السلام معنوی شمرده میشود.
اما معنویت نوظهور را با نیمنگاهی تاریخی بهتر میشناسیم. انسان، از بدو آفرینش و آغاز زندگى زمینى، با پدیدة پیامبری زیسته و تعالیم معنوی و باطنی را دریافت کرده است. این ماجرا، ادامه داشت تا عصر روشنگری در اروپا که انسان مدرن، با حذف ظرفیتهای معرفت باطنی و کنار گذاشتن دریافتهای درونى، تنها به حواس ظاهری و عقل متکی به آن، امید بست و تمدنی مادی و تهی از معنویت را پایهگذاری کرد. قرن بیستم، بحرانهای فلسفی در حوزة مسائل معرفتشناسی و هستیشناسی از یک سو و افزایش بحرانهای اجتماعی و آسیبهای روانی از سوی دیگر، موجب شد کاستیهای تمدن مادی مدرن، رنجهای بزرگ خود را بر انسان تحمیل کند و ناکامیهای زهرآگینش را به کام او بریزد. این وضعیت انتقادی دربارة تمدن مدرن که با عنوان وضعیت پست مدرن شناخته میشود، بشر روزگارما را واداشت تا به سنتهای کهن معنوی روی آورد و با چیزی که پیش از این از زندگی خود بیرون کرده بود، آشتی کند.
اما نکتة اساسی این بود که انسان مدرن، با همة انتقادهایی که از سبک زندگی خود داشت، هنوز مدرن بود و به مبانی و چارچوبهای مدرنیته پایبندی میورزید؛ از این رو، معنویت را برای تکمیل همین زندگى میخواست و در واقع میکوشید کاستیهای مدرنیته را از راه تلفیق آن با سنت جبران کند؛ از این رو به نظر میرسد که میتوانیم معنویتهای نوظهور را معنویتهای پستمدرن بنامیم.
اگر بخواهیم عبارتی به جای تعریف معنویت نوظهور بیان کنیم، با توجه به این که قبلاً تعریفی از معنویت ارائه شد، در ادامه میتوانیم بگوییم: «اقتباس از سنتهای معنوی برای کاهش رنج زندگی مدرن».
پس به طور طبیعى، مکتبی عرفانی مثل بودیسم که هدف اصلی آن، کاهش رنج و شاید از بین بردن آن است، با ویژگیهایی سازگار با مبانی مدرنیته نظیر بیخدایى، نداشتن اعتقاد به معاد و نبوت و نیز خالی بودن از شریعت، مناسبترین شرایط را برای تولید معنویتهای نوظهور دارد.
*ویژگیهای معنویتگرایی جدید چیست؟
بارزترین ویژگی معنویتهای نوظهور، هدف آنها است که معطوف به کاهش رنج و تحمل پذیر کردن زندگی این جهانی است. دومین ویژگى، سکولار بودن است؛ زیرا رویکردی اینجهانی داشته و قلمرو آن به دنیا محدود میشود. شاخص دیگر سکولار بودن معنویتهای نوظهور این است که هیچ نسبت و ارتباط ضروری با دین برقرار نمیکند؛ بلکه تصریح میشود که معنویت بدون دین وجود دارد. این، موضوعی است که هم در تحقیقات مطرح خارجی میبینیم و هم از روشنفکران داخلی میشنویم. استیس، کتاب معروفش با نام فلسفه و عرفان را با این پیام تمام میکند که عرفان بدون دین، میتواند وجود داشته باشد.
این وضعیت بینسبتی و لابشرطی در رابطه با ادیان را در اندیشههای دالاییلاما، اکنکار، فالوندافا و برخی فرقههای داخلی میبینیم. حتی در شیطانپرستى، شیطان پرست یهودى، مسلمان و مسیحی داریم؛ چنانکه در اکنکار، مسیحى، بودایى، سکولار و مسلمان میتوانیم داشته باشیم و در این بین دین هیچ اهمیتی ندارد.
ویژگی دیگر معنویتهای نوظهور، این است که به طور جهانی ارائه میشوند. شما حتی معنویت سرخپوستی را میبینید که از طریق بنیادهای بین المللی نظیر مؤسسة کارلوس کاستاندا ترویج شده و دارای نشریه و حتی تولیدات هنری هستند.
یکی دیگر از ویژگیها، ستمپذیری است. معمولاً عرفانهای نوظهور و معنویتهای جدید، انسان را به درون فرامیخوانند و نظر او را از توجه به امور مربوط به قدرت در حوزة عمومی باز میدارند. تأکید تک بعدی بر مدارا، محبت و انسان دوستى، آنقدر دُز بالایی پیدا کرده که به صورت مخدر عمل میکند و نمیگذارد انسانها برابر ظلم و ستم فریاد بکشند یا مقابل جنایت، دست خود را بلند کنند.
این معنویتها، میکوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرتهای فائق گردانند و سکوت برابر ستم را به آنها میآموزند و به عنوان یک ارزش اخلاقی و معنوی تعلیم میدهند. در «فالون دافا» اعتقاد بر این است که هر کس که مورد ظلم واقع میشود، در حال تصفیة روحانی و جبران ظلمی است که در زندگی پیشین بر دیگری رواداشته است. کسی که به یاری مظلوم میرود، در حقیقت تزکیه او را با مشکل مواجه ساخته است. در اندیشههای دالایى، هر کس بدی و ظلم میکند، خود بیش از همه از درون رنج میبرد و آزرده میشود؛ در نتیجه، نیازی نیست با او مقابله شود. رنج درونی برایش کافی است و او را باید به حال خود گذاشت. با این استدلال، او با اعدام جنایتکار پلیدی همانند صدام مخالفت میکند و با چشم فروبستن بر ظلمهای دردناک اشغالگران قدس، به آن سرزمین سفر کرده با آنها دست دوستی میدهد. هم از این رو معنویتهای نوظهور، به نوعی قتلگاه عزت و آزادگی انسان هستند؛ اگر چه این ذلت و اسارت را به نام مدارا، عشق، انساندوستى، آرامش درون و معنویت ارائه میدهند.
*ما باید از معنویت نوظهور صحبت کنیم یا از معنویتهای نوظهور؟ در صورت دوم، چه طبقهبندی و طیفشناسی از معنویتهای نوظهور میتوان داشت؟
معنویت نوظهور، یک ماهیت مفرد است و همان عبارت که به جای تعریف در بالا بیان شد، میتواند معرِّف آن باشد؛ ولی به لحاظ مصادیق، با جریانها و مکاتب بیشماری روبه روهستیم که میتوانیم آنها را به صورتهای مختلف دسته بندی کنیم.
نخستین و مهمترین تقسیم این است که آنها را به دو گروه مکاتب اخلاقی و عرفانی تقسیم کنیم. مکاتب معنویتگرای اخلاقی، به تعلیم و ترویج اصول اخلاقی میپردازند که از نظر مکتب آنها درست است؛ مثلاً فرقة شاهدان یهوه به عشق و محبت، انتظار ظهور مسیح و غیره دعوت میکنند. البته همیشه اصول اخلاقیای که این مکتبهای معنوی، پیشنهاد میکنند، جنبة مثبت ندارد؛ مثلاً شیطانگراییِ (Saitanist) آنتوان لاوی این بیانیة اخلاقی را دارد:
ـ هرگز نظرت را قبل از آن که از تو بپرسند، بازگو نکن.
ـ هرگز مشکلاتت را قبل از آن که مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند، بازگو نکن.
ـ وقتی مهمان کسی هستى، به او احترام بگذار و در غیر اینصورت، هرگز آنجا نرو.
ـ اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و بیرحمی رفتار کن.
ـ هرگز قبل از آن که علامتی از طرف مقابلت ندیدهاى، به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
ـ هرگز چیزی را که به تو متعلق نیست، بر ندار؛ مگر این که داشتن آن برای کس دیگرى سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
ـ اگر از جادو به طور موفقیتآمیزی برای کسب خواستههایت استفاده کردهاى، قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از به دست آوردن خواستههایت، قدرت جادو را نفی کنى، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
ـ هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشى، شکایت نکن.
ـ کودکان را آزار نده.
ـ حیوانات و غیر انسان را آزار نده؛ مگر آن که مورد حمله قرار گرفتهای یا برای شکارشان.
ـ وقتی در سرزمین آزاد قدم برمیدارى، کسی را آزار نده. اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه ادامه ندهد و اگر ادامه داد، نابودش کن.
اما بعضی دیگر از جریانهای معنوى- عرفانی هستند که از حقیقت غایی سخن میگویند که هدفشان رسیدن به وحدت و یگانگی در او است؛ مثلاً در عرفان اسلامى یا مسیحى، از یگانگی روح انسان با خداوند و فنا در جلوههای الهی سخن به میان میآید و در عرفان هندویى، رسیدن به نیروانا و نوعی فنای نفس. مکاتب معنویتگرای عرفانی، با سه شاخص از جریانهای معنوی اخلاقی جدا میشوند: نخست این که نوعی سیر و سلوک درونی را ارائه میدهند؛ دوم این که این سیر و سلوک، به حقیقتی غایی که میتوان به وحدت با او رسید، ختم میشود و سوم این که در پایان این سیر، شخص در آن حقیقت غایی فانی شده و در حقیقت، او را اصل خویش میبیند. با این سه ویژگی وارد، مرز تجربة عرفانی میشویم و معنویت عرفانی شکل میگیرد. در شیطانپرستی (ستیانسSetians) شیطان، قدرتمندترین موجود عالم معرفی شده و پیوستن به او و فانی شدن در او به منظور جریان قدرت شیطان در زندگی و رسیدن به نیرومندی و کامیابی دنبال میشود.
تقسیمبندی دیگر همه دربارة مکاتب معنوی - عرفانی هست که آنها را میتوان بر اساس حقیقت غاییای که معرفی میکنند، دستهبندی کرد. بر این اساس، به طور کلی مکاتب عرفانى، یا خداگرا هستند یعنی سرانجام سیر و سلوکشان به فنای در جلوههای خداوند میرسد؛ مانند عرفان در ادیان ابراهیمى، یا انسانگرا هستند که نهایت سیرشان به لایههای عمیق و والای وجود انسان میرسد؛ مانند عرفان هندویی که به آتمان (نفس متعالی) پایان مییابد و یا طبیعتگرا هستند و سرانجام به اتحاد با نیروی طبیعت دست مییابند؛ مانند عرفان تائوئیسم که به فنای در تائو فرجام میگیرد. بنابراین مکاتب معنویتگرای عرفانی را به خداگرا، انسانگرا و طبیعتگرا تقسیم میکنیم.
این تقسیم را میتوان ادامه داد؛ مثلاً مکاتب خداگرا، سه شاخه پیدا میکنند: عرفان خداگرای انسان باور که عرفان اسلامی است، به این معنا که خداوند را به عنوان غایت سیر وسلوک معرفی میکند و استعداد و شایستگی انسان را به عنوان خلیفة الله و مظهر تمام صفات عالی الهی باور میکند. عرفان مسیحى، خداگرای انسان انگار است؛ زیرا برای خدا تجسمی انسانی قائل است و او را از مرتبة والا، کمی فرومیآورد. در عرفان یهودى، با نوعی عرفان خداگرای انسانستیز روبهرو هستیم؛ چون خدا سرچشمة شرّ و جور و گناه است و انسان، با درگیری و گاهی سرکشی در برابر او، میتواند به او نزدیک شود.
عرفان انسانگرا نیز دستکم دو شاخة اصلی دارد: الهی که همان عرفان هندویی است که خالق جهان (برهمن) را با نفس متعالی انسان (آتمن) اساساً یکی میداند. آنها جملة معروفی دارند که میگویند: «آتمن همان برهمن است و برهمن همان آتمن است». دیگرى، عرفان انسانگرای الحادی است که در بودیسم تحقق یافته است؛ در این سنت معنوی خدایی وجود ندارد و نهایت سلوک عرفانی رسیدن به مرحلیة آناتمان یا نابودی نفس است؛ مرحلهای که نفس، به عنوان جوهر درککنندة رنج، با همة تعلقات و آرزوها و ادراکات و نادانیهایش و به تعبیر بودایىان با همة «دارما»ها از بین میرود و در افق برتر، رهایی را تجربه میکند.
عرفان طبیعتگرا نیز به دو شاخة اصلی واقع بین که تائوئیسم نمایندة آن است و وهمگرا که در شمنیسم تبلور یافته، تقسیم میشود. تائوئیسم، وحدت با نیروی طبیعت را در متن زندگی و تحولات آن تجربه میکند، اما شمنیسم که بیش از همه در عرفان سرخپوستی و شیطانپرستی به چشم میخورد، به اوهام و سرگرمی با سحر و جادو و استفاده از مواد مخدر و توهمزا میپردازد.
*چرا و چگونه این جریانهای نوپدید در جامعة فرهنگی ایران ترویج میشود؟
مدل زندگی امروزی در تمام جهان، رو به همانندی میرود. به بیان روشنتر، تمدن غرب، از طریق دانش و تکنولوژى، بر همة فرهنگها غالب شده است و همة ما به نوعی ساکنان تمدن غرب هستیم. اگر این تمدن، کاستیهایی دارد، همة ملتهای دنیا آن را میچشند. این پدیدهای جغرافیایی نیست که به آسیا نرسد، یا اگر هم به آسیا میرسد، فقط کشورهایی نظیر کره و ژاپن را در بربگیرد و پشت مرزهای شرقی و غربی ایران بایستد.
فرهنگ، بر خلاف نامش، کاملاً وحشی است و هیچ حد و مرزی را نمیشناسد؛ به ویژه امروزه که رسانهها، تمام مرزهای سیاسی و جغرافیایی را به مسخره گرفتهاند. معنویتهای نوظهور هماهنگ با ساختارهای تمدن جدید طراحی شده و به حریم فرهنگی کشور ما و جهان اسلام میآید و ما که در مقتضیات حتمی این تمدن زندگى میکنیم، عجیب نیست که با معنویتهای نوظهور، احساس هماهنگی داشته باشیم. بیشک، کسانی که آشنایی کافی با اسلام و معنویت اسلامی ندارند، به برخی جریانهای معنوی نوپدید، اقبال خواهند داشت و بنابر ویژگیهای شخصیتى، فکری و سلیقة خود، به آنها گرایش پیدا میکنند.
جامعة ما نیز مثل همة جوامعی که در چارچوب تمدن غرب و با مدل زندگی مدرن زندگی میکنند، اضطراب و افسردگی را تجربه میکند؛ پس معنویتهای جدید که برای کاهش رنج آمدهاند، به طور طبیعی نظرما را جلب خواهد کرد. ما نیز مثل همة ملل جهان، از ظلمها و ستمهایی که در جهان میرود، آزرده و ناآرام میشویم. معنویتهای جدید، این ظلمها را برای ما توجیه میکنند و آرامشی پدید میآورند. پیچیدگی سرسامآور زندگى صنعتى، ما را نیز خسته کرده و فرصت خلوت و انس با خدا را از ما گرفته است. حال اگر معنویتی سازگار با این شرایط بیاید و بدون تکیه بر دین احساسی شبه معنوی ایجاد کند، مورد پسند خواهد بود.
البته به برکت انقلاب اسلامی سطح شناخت مردم از اسلام بسیار بالا آمده و نوعی ایمنی نسبی برابر معنویتهای غیر اسلامی وجود دارد و برخلاف نشر آثار فراوان در این باره و کلاسها و مؤسسات بسیار و نیز اقبال نسبی مردم به مطالعة نشریات و شرکت در جلسات مربوط به معنویتهای نوظهور، گرایش به آنها بسیار کم است و مردم، بیشتر از سر کنجکاوی و کشف پدیدههای تازه به آنها مراجعه میکنند؛ اما نباید از تأثیر انس و مرور زمان غافل شد. رسوب فرهنگی این جریانها، به تدریج میتواند زمینهساز انحرافات و تباهی فرهنگی شود.
بزرگترین مشکلی که همیشه آن را گوشزد کردهام، این است که معنویتهای نوظهور، عظمتهای میراث معنوی بشر را به چوب حراج سپرده و به تاراج هوسها بخشیدهاند. تعالیم باشکوه اوپانیشاد، مسیح، لائوتزو و سایر اندیشوران معنوی که شاید پیامبران مردمان و روزگار خود بودهاند، امروز به سخیفترین صورت ممکن باز تولید میشود.
در این معنویات، صحبت از شادى، معنا، زندگى، عشق، خدا، آرامش، روح و... است؛ ولی هیچ کدام در معنای حقیقی و عظیمی که دارند، به کار نمیروند. این معانی سطحی و حداقلی که معنویتهای نوظهور ارائه میدهند، به راستی اسراف در میراث معنوی بشر است. عشقی که پائولو کوئیلو معرفی میکند و در توضیح آن، به شرح فرازهایی از رسالة پولس قدیس میپردازد، عشق مقدسی که در مسحیت مطرح بوده، نیست. عشق پاک مسیحى که حتی در منع روابط مقدس زناشویی نیز به افراط رفته و آن را ممنوع میداند، کجا و عشق روسپیگرایانة کوئیلو در رمانهای ورونیکا و زهیر کجا؟ سرور عرفان کجا و سرخوشی دالایی لاما که تنها آرزوی خود را خوراکی خوب و خوابیخوش اعلام میدارد کجا؟ نفس مطمئنة قرآن کجا و ریلکسیشن ماهاریشی کجا؟ عشق مقدس «الَّذینَ آمَنُوا اَشَّدُ حُبَاً لِلَّه»1 کجا و عشق مبتذل اشو کجا؟
*راههای مناسب و کارآمد مواجهه با این پدیده چیست؟
این، کار سادهای نیست. برابر ما سرمایههای زیاد، رسانههای گسترده و برنامهریزیهای پیچیدهای در کار است. ما باید تازه با روشنفکران غیردینی خود دربارة این که معنویتهای نوظهور، یک خطر است، مناظره کنیم. اگر تمام آنها به میدان بیایند و برای روشنکردن خرد و معنویت مردم بکوشند، هنوز کمتر از جبهة مقابل نیرو داریم؛ اما به هر حال، باید به اندازة توان تدبیر کنیم و بردبار باشیم که خداوند وعده داده است:
إِنْ یکنْ مِنْکمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یغْلِبُوا مِائَتَینِ وَ إِنْ یکنْ مِنْکمْ مِائَةٌ یغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذینَ کفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یفْقَهُونَ2
به نظر میرسد نخستین اقدام این است که باید یک کار علمی جدی را آغاز کنیم و عرفان و معنویت اسلامی را در عین اوجی که دارد، در مراتب پایینتر که بتواند نیازها و انتظارات فوریتر بشر را پاسخگوید، ارائه دهیم و راه مستقیم تا والاترین مراحل معنوی را ترسیم کنیم. به انسان امروز، باید توضیح دهیم که معنویت دینی، میتواند آرامش، امید، شادمانى، عشق، نیروهای عظیم درونی و صفات عالی الهی را که در جان فرزندان آدم به ودیعه نهاده شده، کشف و شکوفا سازد. خلاقیت و نوآورى، موفقیت، زندگى شادمان، بارزترین پیامدهای رویکرد به معنویت دینی است که عزت و آزادگی و بینش درست و طراوت پاکی و پرهیزکاری و روشنایی را نیز به ارمغان میآورد و خشنودی خداوند را بیدریغ به جانهای آرام بندگان میبخشد.
یکی از آسیبهای علمی در اخلاق و عرفان اسلامى، کمتوجهی به نتایج ملموس و پیامدهای اینجهانیِ زندگى معنوی و اخلاقیزیستن است. با توجه به منابع دینی و صریح آیات و روایات، میتوانیم مباحث جدیدی را ذیل عناوین معنویت و موفقیت، مبانی معنوی خلاقیت، تأثیر اخلاق و معنویت در شاد زیستن و... مطرح کنیم که به راستی در سطوحی بسیار عمیقتر و در صورتی بسیار جذابتر از آنچه امروزه ارائه میشود، مطالب ارزندهای را به دست خواهد داد. رویکرد پیامدگرانه یا نتیجهگرانه، بسیار جذابتر، انگیزهسازتر و برای شروع، کارآمدتر است.
نمونههایی از این رویکرد را در تبیین رابطة معرفت خداوند با خلاقیت بررسی میکنیم. خداوند، سرچشمة خلّاق و نامحدود هستی است که تمام عالم، جلوهها و نشانههای او است. کسی که خدا را بشناسد و آیاتش را در کتاب آفرینش مطالعه کند، هر پدیدهای را بسان روزنهای به سوی بینهایت خواهد دید. هر ذره، گنجینة بیپایانی است که تا ابد، برای الهام بخشی و کشف حقایق، فرصت میطلبد. روان شناسان، خلاقیت را الهام و نوعی کشف فوق العاده دانستهاند و اندیشهای که به اصل دانایی و خلاقیت پیوسته به جریانی سرشار و پیوسته از خلاقیت و کشف تبدیل میشود که هیچ گاه تهی نمیشود و پایان نمیپذیرد.
شخص خداشناس، هر چیز ساده سرشار از رازهای کشفشدنی و امکانات و ظرفیتهای قابل استفاده است. او میداند که خالقی توانا و حکیم و بخشندهای غنی و شگفت آفرین، عالم را بناکرده و تدبیر میکند؛ پس عجایب بسیاری را میتوان در یک قطره آب، ذرهای خاک یا نسیم هوا مشاهده کرد. خداشناس، آماده است از درون سادهترین پدیدهها، شگفتانگیزترین چیزها را بیرون آورد و با عادیترین امور، پیچیدهترین مسائل را حل کند.
خداوند، نامحدود است و جلوههای او نیز بیانتها است؛ از این رو، خداشناسی یعنی سیر در این جلوهها و تجلیات بیکران. کسی که او را بشناسد، هر روز و بلکه هر لحظه، پروردگار را با جلوهای تازه و نمودی نو مشاهده میکند و میشناسد: «کلَّ یومٍ هو فی شأن»3 با این تجارب خداشناسانه انسان این توانایی را پیدا میکند که هر روز و حتی هر لحظه، جهان را از منظری نو ببیند و به همه چیز نگاهی دیگر بیندازد. عالم، برای شخص خداشناس همواره تازه است و تکراریترین امور، همچنان نو و دست نخورده، تازگیهایی برای کشف و شناخت دارد؛ زیرا خلاقِ هستیبخش، در آفرینش جلوه کرده است و عالم، سراسر آیات و نشانهها و جلوههای او و کلماتی است که او برای معرفیِ خود خوانده و نوشته است و کلمات او بیانتها است: «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِدادًا لِکَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدًا »4
بنابراین، با قرار گرفتن معرفت خداوند در جان و خرد، نگاه انسان به عالم عوض شده، به نگاهی غنی و تیزبین برای کشف تازهها و خلاقیت و نوآورى تبدیل میشود. دستیابی به این نوع بینش و نگرش، برای پرورش خلاقیت و شکلگیری فکری سیال، انعطافپذیر و مبتکر، بسیار مفید است.
مسأله دوم این است که معنویت و عرفان در فرهنگ ما، به نوعی راز مگو تبدیل شده و همین موضوع سبب حبس و مانع ترویج و گسترش آن بوده است؛ در حالی که با جریان بخشیدن به معنویت، آن را در درون خود، پویا و بالنده میسازیم و در صورت حبس، به رکود و فرسایش آن دامن زدهایم. اگر افراد معنوی و شخصیتهای بارز، در این وادی، به راحتی از آن صحبت کنند و جان مردمان را ندیده نگیرند و آنها را نامحرم ندانند، قلبهای خفته، بیدار شده و راندهشدگان و گمگشتگان، راه مییابند و بازمیگردند.
چرا باید مواردی نظیر حضرت آیت الله شاهآبادی که عرفان را بر سر منبر مسجد و بازار فریاد زدند، بینظیر باشند؟ اگر اساتید و استوانههای عرفان، رویکردی اجتماعی اتخاذ کنند، در شاگردانشان هم کسانی برمیآیند که ترانة عرفان را در دنیا طنین اندازند و انقلابهای بزرگ معنوی و اجتماعی را بر شالودة عرفان و معنویت بنیان گذارند. عرفان، تا آنجا که به زبان میآید و رازی برملا است، شاهد بازاری است. آن افقی از عرفان و معنویت که شاهد پرده نشین است، نه به زبان میآید و نه از عرش لاهوت در آسمان ملکوت و مثال مینشیند. آنچه گفتنی است، باید گفت. این گونه شیدایی و شعلهور شدن، شیوة عشاق راستینی است که بیپروا پروانگی را بر گزیدند و از سوختن و باختن پرهیز نکردند. کسی که شرارهای از عشق الهی بر دل و دامنش نشسته، دیگر ترس از دست دادن یافتهها را به دل راه نمیدهد و در این که فاش بگوید «منم که شهرة شهرم به عشق ورزیدن»5 شائبة ریا پیدا نمیکند.
عرفان ما، عرفان به بند کشیده شده و به جانهای بلندی تبعید شده است که با مهارتی ستودنی شوریدگی و دلدادگی خود را مهار میکنند و وقار خود را از دست نمیدهند؛ در حالی که توسعة عرفان اسلامى، نیازمند مولویها و عطارهایی است که از شوریدگی پروا ندارند و وقار و سجادهنشینی را در راه عشق میبازند و بازیچة کودکان کوی میشوند.
هر کس، به اندازهای که میداند و مییابد، مسؤول است که دست دیگران را بگیرد. اگر انسجام میان آموزههای دینی را در نظر بگیریم، آنگاه روشن میشود که امر به معروف، تنها سرگردان کوچه پس کوچههای فقه و احکام شریعت نیست؛ بلکه پادشاه ملک معرفت است. معروف، از نامهای خدا است و هر کس به اندازهای که او را مییابد و میبیند و از جام تجلی مینوشد، باید به دیگران هم بنماید و بچشاند.
اگر بنای ما براین نبود که عرفان و معنویات را مستور و محبوس نگهداریم، عرفان اسلامى، این طور محجور نمیشد که حکمتهای مثنوی با آمیزهای از عشق مسیحى و سحر کابالایی و در قالب رمان به قلم نویسندهای معلوم الحال به فرهنگ ما بگردد و کیمیاگر دلهای معنویتجو شود. اگر فطرتهای مردمان را تبدیلناپذیر و زنده میدانستیم، متون و تعالیم عرفانى، زبانی چنین پیچیده و دشوار پیدا نمیکرد و ادبیات عرفانی سرشاری که قرنها پیش، از آن برخوردار بودیم و امروز جهان به آن فخر میکند و از آن بهره میبرد، از دست نمیرفت.
سوم این که با توجه به کاستیهایی که در حوزة تعلیم و تربیت در این موضوع وجود دارد، مؤسساتی آموزشی و پژوهشی باید شکل بگیرد که به طور اختصاصی به این موضوعات بپردازند؛ از آن رو که این مؤسسات با کمی تأخیر، میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند و نیازمند فرصت مطالعاتی و تربیت پژوهشگر توانمند در این زمینه هستند، باید مورد حمایتهای اولیه قرار گیرند و سپس به مرحلة خودکفایی برسند. چنین طرحى، در پژوهشگاههای موجود، با توجه به اهداف و برنامههای رایج و معمول در این مجموعهها قابل اجرا نیست.
موضوع دیگرى که حمایت از این مؤسسات مستقل و تخصصی را ضروری میسازد، گذشته از نیاز به کار ممحض و اختصاصى، ضرورت کاربردی بودن این تحقیقات است. در صورتی که پژوهشکدهای نوع سوم در این موضوع شکل گیرد، هم از تواناییهای مراکز علمی و آموزشی موجود استفاده شده است و هم تحقیقات به طور انتزاعی و غیر کاربردی و صرفاً آکادمیک صورت نمیگیرد.
*منظور از پژوهشکدههای نوع سوم چیست؟
پژوهشکدههای نوع سوم، در متن یا کنار مراکز علمی و آموزشی شکل گرفته و از سوی سازمانها و مؤسسات اجرایی و دولتی در قالب پروژهها حمایت میشود. این نوع پژوهشکدهها، در حوزه علوم فنی مهندسی ایجاد شده است؛ اما با توجه به این که در ایران، حکومت اسلامی وجود دارد، در حوزة علوم اسلامی نیز باید نظیر این پژوهشکدهها ایجاد شود.
نهادها، به مفهوم جامعهشناختی در قبال نیازهای یک جامعه پدید میآیند. وقتی در جامعهای با معضل و نیازی نو مواجه میشویم و نهادهای مناسب با آن را تأسیس نمیکنیم، در واقع دچار ناهوشیاری مدیریتی و کندی تدبیر هستیم؛ پس نتیجهای جز مزمنشدن مشکلات فرهنگی و اجتماعی نخواهیم داشت. لازم است هر چه زودتر سازمانها و نهادهای فرهنگى، به فکر تأسیس نهادهای مناسب و مستقل در این حوزه یا حمایت از آنها باشند.
اقدام چهارم: مدیران اجرایی و مسؤولان باور کنند اگر کاری با تکیه بر پشتوانههای علمی و پژوهشی صورت گیرد، هزینههای پژوهشى، در نهایت بسیار کمتر از هزینههای بیهودهکاری یا اصلاح اشتباهات خواهد شد؛ به ویژه در حوزة مسائل فرهنگی و بین مسائل فرهنگى، حساسترین و ژرفترین موضوعات که به امور معنوی مربوط میشود. چه بسا تأخیر یا خطا در این زمینهها، ماهیت و اهداف انقلاب بزرگ اسلامی را تهدید کند و بازگشت جبران ناپذیری را در حیات معنوی مردم ایران رقم زند.
در صورتی که از سوی نهادهای نظارتی (نظیر مجلس) از سازمانهای فرهنگی خواسته شود برنامههای خود را در زمینة معنویتهای نوظهور بر اساس پروژههای کارشناسی انجام دهند، برای این کار، بودجه و وقت مناسب در نظر بگیرند، اهتمامی در مدیران برای رعایت اصل مسبوقیت اجرا بر پژوهش ایجاد خواهد شد. این مسأله، هم ابهامات و تردیدهای موجود در مدیران را برطرف میسازد و هم کندى، کلیشهای و ارائة برنامههای شعاری را اصلاح میکند؛ به طوری که میتوان گروندگان و علاقهمندان به این فرقهها را نیز در گروه مخاطب تعریف کرد. نه این که برنامهها تنها با هدف ایمنسازی دیگران از نزدیکشدن و پیوستن به نحلههای معنویتگرا انجام شود که صد البته، تأثیر گذاری آنها نیز محل تردید است.
اقدام پنجم: مدلها و شیوههای معین عملیکردن راهکارهای طرح شده است. مدلهای پیشنهادى، در قالب یک الگوی کلان ارائه میشود که برای سهولت اجرا، انسجام داشته و تاحدودى، ثقل طراحی از آن برگرفته شده باشد.
یک بنیاد فرهنگی – پژوهشی با محوریت تعدادی از کارشناسان و پژوهشگران ممحض در این موضوع، بدون وابستگی ساختاری به سازمانهای دولتی و به طور خصوصی تأسیس شود. نخست کارهای نیمه و ناتمام سازمان ملی جوانان در موضوع معنویتهای نوظهور به سرانجام رسید و با استفاده از تحقیقات میدانی انجام شده، طرح کلان رویارویی با آنها و جایگزینی معنویت اسلامی طراحی شود. این طرح، پس از بررسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی به نهادها و سازمانهای فرهنگی کشور ابلاغ شود و سازمانها و نهادهای دولتی کشور موظف باشند برنامههای خود را در مراحل بعد نیز با پشتیبانی پژوهشی و سفارش پروژه به این بنیاد دنبال کنند.
تأسیس یک مؤسسة غیر دولتی و ممحض در فعالیتهای پژوهشى، میتواند در کیفیت این تحقیقات، تأثیر بسزایی داشته باشد.
* به چه دلیل میفرمایید مؤسسات غیر دولتى؟
فضای موجود نشان میدهد که نیاز به وجود مراکز غیر دولتی برای ترویج معنویت اسلامی ضروری است و به این ترتیب، گروه مخاطبان توسعه خواهند یافت و افرادی که نمیپذیرند در این امور، مخاطب سازمانهای دولتی باشند، امکان بیشتری برای گرایش به این مجموعهها خواهند داشت.
بنیاد معنویت نوین در بخش پژوهش خود، لزوماً متخصصان گوناگونی را به کار خواهد گرفت. در برنامهریزیها، حضور و فعالیت کارشناسان استراتژیستی که بتوانند با رویکردهای آیندهپژوهانه روند تحولات معنوی را پیشبینی کنند و ضرورتهای مدیریت این تحولات را شناسایی نمایند، روانشناسانی که شیوههای مؤثر ارائة مطالب به مخاطب را طراحی کنند. و برای مخاطبان گوناگون، از لحاظ سن، جنسیت، تحصیلات و غیره شیوههای مناسب انتقال پیام معنوی دین را بیابند، جامعهشناسان در کنار متخصصان عرفان و ادیان و اسلامشناسان ضروری است.
در شاخة فرهنگی این بنیاد، گروههای حرفهای برای استفاده از بهترین قالبهای نشر، گروههای قوی اجرایی برای برگزاری مراسمهای معنوی به صورتهای جدید و استفاده از شیوههای هنری و مؤثر در برنامهها و نیز گروه ادبیات برای نگارش و ویرایش مناسب و آراستة تولیدات ضروری است. در شاخة فرهنگی باید افراد فعال سخنرانان و نویسندگان و معلمان موفقی در زمینههای معنوی هستند، شناسایی شده و دعوت به همکاری شوند. در این میان، افرادی هستند که میکوشند معنویت اسلامی را ارائه دهند و هنوز آسیب خاصی در کارهایشان دیده نشده است. این افراد، شامل نویسندگان موفق معنوی و اساتید و سخنرانان معنوی و غیر روحانی بعضاً با تحصیلات متوسط، ولی با مطالعات خوب وجود دارند. که گاهی تقیدات ظاهری شرعی آنها کمرنگ است. این افراد، باید در یک برنامة حساب شده مورد حمایت و بدون این که حساسیتها برانگیخته شود. در قالب هماندیشیهای اختصاصی و محدود اساتید معنوی و در بحثهای علمی و معنوی اصلاح شوند و در صورت عدم تغییر، مقاومت یا ... از دور خارج شوند و از فعالیتشان ممانعت شود.
بین سخنرانان و نویسندگان فعال این حوزه، افرادی هستند که کاملاً با استفاده از منابع غیر اسلامى، ولی با موفقیت، به ترویج معنویتهای نادرست پرداختهاند. این گروه نیز در قالب هماندیشی اساتید معنوی بنیاد معنویت نوین راهنمایی میشوند. در صورتی که از پذیرش تمرکز بر معنویت اسلامی و پرهیز از ترویج معنویتهای غیر اسلامی استنکاف کردند، از دور خارج شوند و از پس از این، از فعالیتهایشان ممانعت شود. بدین ترتیب، حالت برزخی و سردرگمی سربازان گمنام امام زمانعلیه السلام در رابطه با این افراد که زیر نظر هستند، اما اقدامی برای کنترلشان نمیشود، بر طرف شده و مغرض از غیرمغرض جدا میشوند.
* از شما بسیار ممنونیم که وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.
پینوشتها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . سوره بقره: 165؛ «کسانی که اهل ایمانند، کمال محبت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند».
2 . سوره انفال: 65 ؛ «اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشند بر دویست نفر غالب خواهند شد و اگر صد نفر بوده بر هزار نفر از کافران غلبه خواهند کرد. زیرا آنها گروهی بیدانشند.
3 . سوره الرحمن: 29 ؛ «هر زمان، او در کاری است».
4 . سوره کهف: 109 ؛ «بگو: اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مییابد؛ هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم».
5. مطلع غزلی است از حافظ شیرازى.
منبع: ماهنامه خلق
در زمینه نقد عرفانهای نو ظهور و معنویت های جدید کتابهای زیر در فروشگاههای دفتر نشر معارف و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است:
- آفتاب و سایه ها/ حجت الاسلام دکتر محمدتقی فعالی
- عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب/ حجت الاسلام دکتر احمدحسین شریفی
- جریان شناسی انتقادی معنویت های نوظهور/ حجت الاسلام مظاهری سیف