«نادرقلی طالب زاده اردوبادی» معروف به نادر طالب زاده، متولد 1332 تهران، فارغ التحصیل رشته ادبیات از دانشگاه «راندولف میکن» و رشته کارگردانی سینما از دانشگاه «کلمبیا» است. با وقوع انقلاب اسلامی در 1357 به ایران بازگشت و شروع به ساختن فیلم های کوتاه مستند کرد. در 1359 به سیمای جمهوری اسلامی ایران پیوست و همزمان به تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی نیز پرداخت. در 1376 به مدیریت این مرکز رسید و مدتی نیز سرپرستی اداره تحقیقات و مطالعات سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را برعهده داشت. آخرین سمت اجرایی وی مدیر کل تامین برنامه های خارجی معاونت سیمای ایران بود. طالب زاده در کنار سمت های اجرایی خود تاکنون مجموعه های مستند: "ساعت 25(در آمریکا) "/ "خنجر و شقایق(در بوسنی) "/ "رویش در آتش(در صربستان) "/ بیداد خاموش(در آلمان) "/ "ره آورد هند(در هندوستان) "/ "جهان در انتظار(اروپا) " مجموعه تلویزیونی "بشارت منجی " و " فیلم سینمائی مسیح " اشاره کرد.
حاج نادر از جمله افرادی است نزدیکی برادرانه ای با شهید«سیدمرتضی آوینی» داشته که این رابطه در جریان ساخت مجموعه «خنجر و شقایق» به اوج خود رسید. سید مرتضی آوینی آخرین سال حیات خود را به نبردی مظلومانه برای پخش مجموعه خنجر و شقایق از صدا و سیما گذراند و از تمامی آبرو و حیثیت خود برای انتشار کامل ساخته آقای طالب زاده مایه گذاشت. پاتوق کتاب برای آشنایی بیشتر با شهید آوینی، گفتگوی خبرگزاری فارس با طالب زاده را در این سایت منتشر می کند. امید که این مصاحبه به شناخت بیشتر سید شهیدان اهل قلم کمک کند:
* آشناییتان با شهید آوینی از کجا آغاز شد؟
*طالب زاده: شاید بتوان گفت آشنایی من با مرتضی از فیلمهایش، مجموعه کارهای تلویزیون جهاد و روایت فتح آغاز شد. یعنی قبل از این که خودش را ببینم، کارهایش را دیدم. من سال 57 از آمریکا آمدم و فیلمهای ترکمن صحرا، خان گزیدهها، حقیقت و ...را که مرتضی در سال های اولیه انقلاب ساخته بود، به مرور زمان دیدم. به عنوان یک مستندساز که همیشه خودم را "مستندساز دانشجو " میدانستم، وقتی این فیلمها را دیدم با آن برشها و متن و آن صدا، احساس کردم که کار برایم تازگی دارد، حس میکردم این فیلم زنده است و دارد از "روح " و با "روح " حرف میزند.
*چه بخشی از فیلمها برایتان جالب بود؟
**طالب زاده: همه اجزای فیلم برایم جالب بود. ببینید شما وقتی از یک اثر هنری خوشتان میآید و یا اینکه اگر گلی به چشم شما زیبا میآید، همه اجزا، از رنگ، جنس و بوی آن گل را زیبا میبینید. لذا همه اجزای آن مستندها کامل و فوقالعاده موفق بود. میدانید که بنیاد تحصیلاتی مرتضی اصلاً مستندسازی نبود، بلکه او در دانشگاه، "هنر و معماری " خوانده بود و در زمینههای نقاشی، خوشنویسی، شعر و داستاننویسی کار کرده بود. او در کل معمار بود و فیلمسازی کار نکرده بود، فیلمسازی را در انقلاب یاد گرفت. برای اینکه در این زمینه هیچ مستندسازی نمیخواست کار کند.
فیلمهای ایشان، یک جور تأییدیه انقلاب اسلامی از زبان یک هنرمندبود. به ویژه برای ما که از آن طرف دنیا آمده بودیم خیلی کمک میکرد تا انقلاب از منظر یک هنرمند موفق و مدرن، برایمان دوباره تفسیر شود. اولین مستندهایی که دیدم، در رابطه با جنگ هم نبود. در مورد مشکلات مردم ایران در اقلیمهای مختلف بود و سبک کاملاً جدیدی داشت. یعنی تدوینی بود بر اساس آنچه که بعدها به آن "مستند اشراقی " میگفت. این که گفته شد "مستند اشراقی " عبارت کاملاً درستی بود. به معنای واقعی یک کار خلاقه ی (spiritual) روحانی بود. کاری که بر اساس حضور و یک روحانیت خاص شکل گرفته بود. مرتضی کسی است که به لحاظ عبادی و سلوکی حضور دارد. این فرق مرتضی با بقیه بود. شما میبینید بعضی از افراد با بقیه متفاوتند و یک جذابیتی دارند. برای این است که کاملتر هستند و در "حال " زندگی میکنند. آوینی اینگونه بود و این ویژگی در آثارش نیز مشاهده میشد.
اثر آوینی یک مستند عادی نبود و حتماً تفکری پشت آن بود. البته یک مقدار هم خشن بود. یعنی مثل مستند شبکه الجزیره یا BBC شسته رفته نبود. به نظرم یک مقدار عمداً خشن بود و این خشونت، آن هم در تدوین اثر، برای من که حداقل 4 سال در 3 دانشگاه مختلف درس خوانده بودم، خیلی جذابیت داشت.
آوینی بیشتر اوقات پشت دوربین نبود و افراد دیگری حضور داشتند که خودش آنها را آموزش داده بود. به آنها آموخته بود که به چه نحوی به موضوع نگاه کنند، با چه لنزی تصویر بگیرند، به آنها آموخته بود که فطری به ماجرا نگاه کنند. البته این خیلی سخت است که بخواهد به افرادی که میخواهند بروند داخل صحنه، این زاویهها و عمق میدانها را تأکید کند؛ اما به هر صورت فیلمبرداری آنها هم با موفقیت همراه بود.
* همان زمان هم این نظر را داشتید؟
**طالب زاده: بله. به نظر من در این شیوه، «فیلمبردار» دیگر دیده نمیشد. شما در یک اثر موفق تنها اجزایش را نبینید، کلیت آن را در نظر بگیرید. فراموش کنید که فیلمبرداریاش خوب است یا بد، شما باید کلیت آن را بگیرد. البته در بعضی از مواقع فیلمهای آوینی متریال قوی هم نداشت. یعنی میدیدیم که یک صحنه بسیار عادی است و به تنهایی خیلی چیز زیادی برای گفتن ندارد؛ ولی آن فیلمبردار با آن نیتی که تصویر را گرفته بود و متنی که مرتضی براساس تعابیری که الهام گرفته بود برای آن اثر به کار میبرد، خیلی زیبا بود.
تا آنجا که من خبر داشتم آوینی تدوین اولیه فیلمهایش را انجام میداد و بعد دوباره آن را تدوین نهایی میکرد که خیلی هم سخت بود. سپس در خلوت شب متنهای فیلمش را مینوشت.
*چرا میگویید تدوین مستندهای شهید آوینی بعضا خشن بود؟
**طالب زاده: اول بگذارید درباره واژه "خشن " که هشت، ده سالی است در فرهنگ اصطلاحات روزمره ی ما دچار آفت سیاست زدگی شده و بار منفی گرفته توضیحی بدهم. اگر گفتم تدوین فیلم های مرتضی خشن بود، منظورم اصطلاح فنی یی است که در عوالم تدوین به آن می گویند:( Rough cut). واژه Rough اصولا به معنی خشن است. برشی خشن در پردازش اولیه ی فیلم طی مرحله تدوین. پس ان شاء الله جایی برای سوء تعبیر و کج فهمی از مراد بنده درباره ی نحوه ی تدوین آثار مرتضی، ایجاد نشود. دیگر اینکه اصولا برای مرتضی مسئله دیگری مهم بود و آن انتقال مفاهیم و یک حقیقت خشن و صریح از طریق رسانهی فیلم به مخاطبین بود. بعضی مواقع عمداً این خشونت را حفظ میکرد. او در واقع انصاف و معرفت آدمها را به چالش میکشید. آدمهای مریض، بعد از دیدن فیلمهایش میگفتند این دیگر چیست؟ اینکه مستند نیست؛ اما آدمهای با فطرت، زود مفاهیم آن را میگرفتند. حتی کسانی که اصلاً مذهبی و هوادار انقلاب هم نبودند اما انصاف داشتند، آدمهایی که وقتی یک حقیقت را نسبت به آدمهای دیگر میدیدند، قبول میکردند. آنها هم طرفداران خیلی پر و پا قرص کارهای آوینی بودند.
*مقداری مصداقیتر در مورد این خشونتی که اشاره کردید، صحبت کنید.
*طالب زاده: چنانچه بیشتر گفتم، وقتی ما میگوییم خشن، منظور خشونت در کادر نیست. فیلمها به صورت یک برش اولیه بود، "fin cut "نبود، "rough cut "بود. کارهای مستند آوینی مثل لباسی است که یک طرح ساده دارد و در طراحی آن، خیلی دستکاری نشده باشد. لباسی که از پشم یا نخ کتان خوبی بافته شده و با رنگ طبیعی درست شده که پاک نمیشود. لباسی که خوب دوخته شده، ولی ظرایف دیگری ندارد و فقط یک لباس راحت خوب است. کارهای مستند ایشان از همین جنس بود. جنس خوبی داشت. با یک برش عالی که نشان میداد کسی با یک فکر خوب، پشت این برش حضور دارد. همیشه باورم این بوده که در خلق یک اثر با صلابت و ماندگار، شرط لازم، سادگی در بیان هنری است. صریح، ساده و چه بسا نه چندان در بند ظریف کارهای زیبا شناختی برای رسیدن به بیانی با صلابت. من خیلی جذب این نوع کار شدم. یعنی شاید یکی از چیزهایی که من را در سلوک معنوی خودم بعد از انقلاب هدایت کرد این بود که قبل از این که شخصیت آوینی را ببینم، اثرش من را جذب کرد. زمانی که از آمریکا آمدم، از اسلام شناختی نداشتم و تنها امام برایم همه چیز بود. بعد از امام، تازه شروع کردم به مطالعه درباره اسلام که حالا این اسلام چیست؟ دو سه سالی طول کشید. در این مدت آثار و صدای آوینی خیلی روی من تأثیرگذار بود. در عین حال هر مستندی که میساختم در مورد انقلاب اسلامی بود؛ ولی کار در مورد اسلام برای من چند سالی طول کشید. او برای من مثل یک علامت راهنمابود، قبل از این که اصلاً او را ببینم.
*شهید آوینی که اسمی از خودشان در فیلمهایشان نمیآوردند، پس چگونه با ایشان آشنا شدید؟
*طالب زاده: من سال 58 یک فیلم مستند در تلویزیون به نام "واقعیت " ساختم که در رابطه با گروگانگیری بود. آن موقع من در ساختمان تولید شبکه یک بودم و ایشان در ساختمان دیگری حضور داشتند. تصادفاً یکی دو بار همدیگر را آنجا دیده بودیم، ولی همدیگر را نمیشناختیم.تا این که در زمان جنگ سال 1362، طی عملیات آبی-خاکی خیبر، فیلمی ساختم به نام "والعصر ".
والعصر سال 1363 به نمایش درآمد که به صورت 35 میلیمتری فیلمبرداری شده بود و به ماجرای پروژه عظیم مهندسی جنگ، یعنی احداث جاده ی 13 کیلومتری سید الشهداء(ع) در دل مرداب های هور، طی عملیات خیبر می پرداخت . خودم هم فیلمبرداری کرده بودم. ایشان این کار را دید و بنای آشناییمان از آنجا شروع شد. بعد از آن دیگر با هم ارتباط داشتیم.
* اول او آمد سراغ شما یا شما به دیدار او رفتید؟
**طالب زاده: درست یادم نیست، طبیعتاً من به دیدار او میرفتم. ایشان آنقدر درگیر بود که من تا مدتها نمیدانستم کجا حضور دارد. من در "پشتیبانی جنگ جهاد " که یک مرکز تولید فیلم در میدان انقلاب بود، فیلم میساختم. ایشان فیلم والعصر را دید، این فیلم تنها مستند 35 میلیمتری بود که تا سال 65 یا 66 ساخته شده بود. آقای سهیل نصیری که شوهر خواهر ایشان بودند در این فیلم به من کمک میکردند. این مسئله هم باعث ارتباط بیشتری بین ما میشد. والعصر یک نقطه اتصال بود. ولی در کربلای 5 بیشتر نزدیک ایشان بودم. شب قبل از عملیات هر دو همزمان به مقر حضرت مصطفی(ص) رسیدیم. بعد از شهادت دو سه نفر از دوستان ایشان، من باز هم با ایشان بودم.
* مقر حضرت مصطفی(ص) در کدام منطقه قرار داشت؟
**طالب زاده: مقر حضرت مصطفی(ص) یک جایی بود نزدیک شلمچه. جایی که قبلش سایت موشکی ایران بود، برای استتار آن سایت، اطرافش نخلهایی هم زده بودند و خیلی یادم نیست که چه چیزیهای دیگری داشت.
*این مقر متعلق به سپاه بود یا جهاد؟
**طالب زاده: فکر میکنم متعلق به ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد بود. ما برای عملیات کربلای 5 به آنجا رفتیم. ولی با هم کار نمیکردیم. من فیلم 35 کار میکردم و ایشان هم کارهای 16 میلی متری خودش را انجام میداد. در اواخر جنگ، آقای آوینی کلاً از تلویزیون آمدند بیرون و به همراه دیگر همکاران در واحد تلویزیونی حوزه هنری جمع شدند؛ من آن موقع در جهاد بودم. سالهای 59، 60 و 61 من سه تا فیلم برای تلویزیون ساختم. یک فیم در مورد گروگانگیری ساخته بودم که نصفش در آمریکا فیلمبرداری شده بود. تابستان1359یک فیلم در رابطه با خوزستان ساختم، دو هفته قبل از جنگ بود. فیلمی درباره تقسیم اراضی فئودال های فراری توسط هیات واگذاری زمین به کشاورزان ساکن در نوار مرزی ایران و عراق. سه چهار ماه اول جنگ هم فیلم دیگری ساختم به اسم «شوش» که در رابطه با جنگ بود. بعد هم آمدم پشتیبانی جنگ جهاد که تا پایان جنگ آنجا بودم، بعد از آن هم به حوزه هنری رفتم. بعد از جنگ خواستم فیلم مسیح را به روایت«انجیل بارنابا» بسازم. یک مدتی با آقای آوینی در این مورد صحبت داشتیم و حدود یک سال و نیم با ایشان روی این موضوع کار کردیم. ایشان در واقع زمینهای شد برای ساخت سریالی که فکر میکنم تا 3 ماه دیگر آماده پخش شود. در همان زمان فرصتی پیدا کردم که به امریکا بروم. با طرحی که ایشان داد و آقای زم پشتیبانی و حمایت کرد، عازم آمریکا شدم و یک مجموعه ساختم به نام "ساعت 25 " که در واقع پیشبینی فروپاشی آمریکا بود. همکاری نزدیک من با آقای آوینی با آن کار شروع شد. یعنی در یک جا بودیم و کارها زیرنظر ایشان انجام میشد. بعد از آن مجموعه مستند "خنجر و شقایق " بود که در 10 قسمت آماده شد و در این کار کاملاً با هم در ارتباط مستقیم بودیم. من با آقای رضا برجی و محمد صدری (بچههای جهاد و روایت فتح سابق) به یک سفر رفتم و آن 10 قسمت را ساختیم. آن کار را مونتاژ کردم. متنهایی را آماده کردیم و آقای حسین بهزاد هم یک سری کارهای نوشتاری رویش انجام داد که البته بعد از آن شهید آوینی بر اساس دیدگاه عرفانی و اشراقی یی که داشت کلاً یک متن نهایی با شکوهی نوشت و نام آن مجموعه شد "خنجر و شقایق ". برای آن مجموعه در زمان پخش اتفاقاتی افتاد که با برخورد غیورانه آقای آوینی رو به رو شد و زمینهایی شد تا در تلویزیون تغییر و تحولی ایجاد شود.
ما چهار قسمت از خنجر و شقایق را برای هفته ی حمایت از مردم مظلوم بوسنی که از طرف رهبر انقلاب اعلام شده بود، آماده کردیم. ولی تلویزیون هر قسمت را به صورت ناقص پخش کرد. هرجا صدای آقای آوینی بود، گفتارهای متن را برداشت و کلاً سانسور کرد. به غیر از بعضی جاها که اگر برمیداشت ناقص میشد. مثلاً هر قسمت 35 دقیقهای شده بود 15 دقیقه. آقای آوینی خیلی برافروخته شد و یک مقالهای نوشت خطاب به صدا و سیما که کیهان هم آن را چاپ کرد. بعد تلویزیون جواب داد، یعنی علیه ایشان موضع گرفت. حالا محتوایش را دقیق یادم نیست ولی یکی از مواضع مدیریت وقت صدا و سیما که در هفته نامه ی سروش، یکصد و دوازده روز قبل از شهادت آوینی چاپ شده این بود که او هیچ نقشی در تولیدات روایت فتح نداشته و فردی است، شهرت طلب، طماع، بد آموخته و پول پرست و یک سری حرفهای منفی دیگر. نامه دوم را باز آوینی نوشت. نامه سوم را آقای حسین بهزاد نوشت.هر یک از این نامهها، یک صفحه کامل کیهان را پر کرده بودند و انتقاد به این شکل هم سابقه نداشت. انتقاد با محتوای خیلی صریح و در عین حال فرهنگی و هنری، خطاب به رسانهای که به باور آوینی در زمان جنگ کار خودش را خوب انجام نداده بود. حوزه هنری خودش یک قطب بود و تلویزیون سمت مقابل آن قرار داشت. چون فیلم دیده شده بود و بلافاصله توسط شبکه ی گسترده ای از بچه مسلمان های دانشجو در دانشگاهها هم پخش شد، سروصدای زیادی کرد. حالا فیلمهای کامل با صدای مرتضی در تمامی مراکز آموزش عالی کشور با حضور انبوه دانشجویان و مردم پخش میشد و جوی ساخته بود که منجر به تفحص مجلس وقت درباره ی عملکرد مدیریت صدا و سیما شد. بلافاصله بعد از آن تفحص، رئیس صدا و سیما عوض شد. این همکاری بین ما اتفاق خوبی بود. من به او میگفتم اصلاً ولش کن، حالا شده که شده؛ ولی ایشان نگذاشت؛ گفت: نه و یک متن خیلی جالبی راجع به خنجر وشقایق نوشته بود که در کیهان چاپ شد. خیلی این کار را دوست داشت. تقریباً خنجر و شقایق تمامش با "استدیکم " فیلمبرداری شده بود که در ایران کسی کار نکرده بود. ما هم تنها شاهدان بعضی وقایع جنگ دو ساله بوسنی بودیم. این جنگ ابعادی داشت که کاملاً ویژه بود و این ریسک بزرگی بود که داخل برویم و الحمدالله سالم هم در آمدیم. بعد از برخورد ظالمانهی ارباب وقت رسانهی ملی با این فیلم خیلی به سرعت تغییر و تحولاتی در تلویزیون اتفاق افتاد.
*معلوم نشد مشکل کجاست؟
**طالب زاده: مشکل بین مرتضی و رئیس صدا و سیما بود. یا شاید هم تلویزیون و حوزه هنری. در واقع نوک پیکان به سمت مرتضی بود. مرتضی آدم جسوری بود که جایش امروز خالی است. چون الان کسی نمیتواند از تلویزیون نقد کند. کسی نمیتواند مثل مرتضی در دومین نامه ی سر گشاده اش به رئیس صدا وسیما بگوید که آقای فلان شما تلویزیون را به "بوق مفلوکی " تبدیل کردهاید. من از جهاتی خوشحال شدم چون مردم میخواستند که ایران به بوسنی کمک کند و ایران هم کمک کرد. برای مردم ایران، بوسنیاییها مثل بقیه مردم جهان اسلام مهم بودند. حالا برنامهای که درباره وقایع بوسنی بود با سانسور صدای آقای آوینی مواجه شده بود. در هر صورت باعث تغییر و تحولاتی شد، البته تلویزیون خیلی تغییر نکرد. فقط یک مقدار از حیث کمی و تعداد شبکه ها گستردهتر شد، ولی زمینهایی که باب انتقاد را باز کند ایجاد نشد و تا امروز هم چنین اتفاقی نیفتاده است. در این 30 ساله آن فیلم تنها کار رسانهای بود که باعث تحولی-هرچندناقص- در حوزه ی رسانهی تلویزیون شد. بعد از کار خنجر و شقایق زیاد طول نکشید که آوینی شهید شد. ولی در این مدت با هم در ارتباط بودیم. در تمام مدتی که در حوزه حضور داشت هر روز ما با هم ملاقات داشتیم. نشستهایش خیلی گرم بود و آدمهای خیلی خاصی آنجا میآمدند. فکر هم نمیکردم شهید شود. وگرنه خیلی از مواقع دوربین هم داشتم. اگر شما بخواهید بدانید که در حالت عادی ایشان چگونه بود، سندی نیست.
ولی در مورد این آدم از همه چیز نابتر، لحظاتش بود که هیچ وقت حرف لغو نمیزد. مثل اینکه متصل به نوری بود که دائم از آسمان جاری است و در عین حال بسیار بشاش و خندهرو بود. مثل بهشتیان که میگویند و میخندند و به هم سلام میدهند و این واقعاً در وجود ایشان مشهود بود. یعنی میخواهم بگویم که اولین هنرش حضورش بود و هنرهای دیگر هنر دومش بودند.
من 6 سال قبل از شهادت مرتضی به برادر ایشان آقای سید محمد آوینی و آقای اسلاملو از دوستان نزدیک ما و از کسانی که به آقای آوینی خیلی نزدیک بودند، گفتم: بزرگترین هنرمند زمان مرتضی آوینی است. 6 سال قبل از شهادتش این مطلب را گفتم. این افراد الان شاهد هستند. این موضوع را من با قاطعیت میدانستم.
* از شما دلیلش را نپرسیدند؟
**طالب زاده: چرا پرسیدند. البته برادرشان که همیشه با خندهرویی اعتقاد داشتند که مرتضی هنرمند بزرگی است. اما کسی این مطلب را به این صراحت بیان نمیکرد. من به همه میگفتم . یادم هست که به اینها هم گفتم و برایشان جالب بود. استدلالم هم خصوصیات ایشان بود چون دیگر هم شبیه ایشان نیامد. اسلام وقتی در انسانی واقعاً متجلی شده باشد در او اتفاقاتی میافتد. اسلامی که همه وجود انسان را متحول میکند در وجود مرتضی وجود داشت و من تصور میکردم این آدم، آدم عادی نیست. فکر میکنم هر قرن یکبار چنین کسی بیاید.
*جز شما یکی دو نفر دیگر هم روی این نکته خیلی تأکید دارند که آوینی آدم خاصی بود. آیا میشود روی این نکته کمی ریزتر شد؟
**طالب زاده: ببینید، امام خمینی(ره) در رشته خودش چگونه بود؟ امام خمینی از قم آمده بود. یک طلبه، مجتهد و یک مرجع دینی بود. در قرن اخیر ما مراجع زیادی داشتهایم. ولی هیچ کدام نتوانستند رهبری یک انقلاب را بر عهده بگیرند. امام یک آدم خیلی خاص بود. آقای آوینی هم همینطور بود. به خصوص بعد از شهادتش که این همه جوان جذب او شدند. من در همان زمان حیاتش هم اینها را حس میکردم. به خاطر همین خودم را یک مقدار مقصر میدانم که از او فیلم نگرفتم. آخرین سفری که ایشان به فکه رفت، به ایشان گفتم: آقا مرتضی سفر بعدی خودم با تو میآیم که تمام سفر را با "استدیکم " میگیریم مرتضی گفت: عجب فکر عالی است. در واقع نقشهام این بود که در سفر بعد فکه را نگیریم بلکه از آوینی فیلم بگیریم.
بعدها کارهایی به این سبک ساختم. من دو هفته پیش با آقای ازغدی سوییس بودم. قبلاً با ایشان بوسنی رفته بودیم که از ایشان و آقای نصیری یک مستند سه قسمتی ساختم به اسم "رویش در آتش ". البته این سفر اخیر ما به کشور سوئیس، به بهانه سازمان ملل، ژنو و حقوق بشربود؛ حضور آقای رحیمپور ازغدی برایم خیلی جالب بود. نگاه اسلامی این آدم، به خصوص تقابل آرا ایشان با غربیها در نشستهای فرعی و کمیتههای سازمان ملل یا خود شورا، در واقع حضور ایشان در جایی که میخواهد تهاجم کند در حالی که میداند چیزی نیست؛ ولی چون همه کوتاه میآیند تصور همه چیز را میکند، الا این که آدم مؤمنی در مقابلش بایستد. اینها برایم جالب بود.
در مورد آوینی جای چنین کاری خیلی خالی است که بزرگی او را و لحظات عادیاش را که درحال صحبت است کسی ضبط کند. من قصدم این بود در سفری که میخواستیم به فکه برویم این کار را بکنم و این اتفاق نیفتاد. قبل از سفر آخر که همراه با سعید قاسمی در فکه محل دقیق قتلگاه شهدای والفجر مقدماتی را پیدا کرده بود، قرار بود با هم برویم و فیلم بگیریم که تقدیر اجازه نداد.
* این ویژگیهایی که شما میگویید چرا در زمان حیات آوینی بروز نداشت. چون در مورد امام(ره) که مقایسه کردید، میبینیم ایشان جلوهای داشته ولی در مورد شهید آوینی این جلوه را نمیبینیم.
**طالب زاده: جلوه داشت. همان بیش از هشتاد برنامه ی روایت فتح با صدای خودش را که در طی جنگ ساخت، بیائید با برنامههایی که ساخته میشود تا شما را در مورد حقانیت انقلاب یا جنگ به وجد آورد مقایسه کنید. میبینیند که عمدهی آثار زمرهی اخیر، چیزی برای گفتن به مخاطب ندارند. ایشان فوقالعاده قابل تکریم بود. اغراق نمیکنم. بخشی از قدرتی که خدا به او داده بود به خاطر انتخابهایش بود. ایشان یک سلوک بسیار متفاوتی داشت.
بعضی چیزها را قبل از انقلاب دیده بود و بعد از انقلاب انتخابهایی کرده بود. در دوران جنگ هم خیلی کامل خدمت کرد. همان زمان متوجه این موضوع بودم و این را به همه دوستان میگفتم که ایشان بهترین گزینه است ولی فکر نمیکردم شهید شود. وگرنه کارهای دیگری میکردم.
*آیا در مقابل این نظر شما موضعگیریهایی هم بود؟
**طالب زاده: شاید سال 64 بود. محسن مخملباف در حوزه هنری، تفسیر قرآن درس میداد. بچههای مسلمان جمع میشدند میگفتند مطالبش را در سروش خواندهای؟ مطالب خیلی جالبی گفته! هنوز جنگ تمام نشده بود، ایشان در حوزه هنری تفسیر قرآن درس میداد. ببینید! ما خودمان میدانیم که چه بودهایم، چه کسی را قبول داشتهایم. و هرکدام چه شدیم.
این که آوینی شهید شود خواست خدا بود، تا بزرگ شود. مثل "آمپلی فایر " که صدای کم را قوی میکند، این صدایی که تا آن زمان ضعیف بود و شنیده نشده بود، با مقالهها، کتابها و نوشتههایش به گوش همه میرسد و همه میخوانند.
*در صورتی که اگر ایشان در اثر تصادف از دنیا میرفت این طور نمیشد.
**طالب زاده: بله قطعاً همین طور بود. او باید میرفت به همان جایی که جا مانده بود. جالب اینجاست که خدا نگهش داشت تا جنگ تمام شود. برای خود من عقده بود که چرا در زمان جنگ با او کار نکردم. اواخر سال 62 به من گفتند که آقای آوینی نیاز به کمک دارد. شما برای کمک به ایشان از جهاد به تلویزیون برو. من بعد از لیسانس 4 سال به صورت آکادمیک فیلمسازی خوانده بودم. فن فیلمسازی را بلد بودم. قبل از انقلاب فیلمبرداری فیلم سینمایی انجام داده بودم. کار والعصر را هم 35 روز بود که دست گرفته بودم. به من گفتند به ایشان ملحق شو. اما به دلایلی آن زمان نمیشد. چون همه کارهایم در واحد تولید فیلم پشتیبانی جنگ از بین میرفت و باید آنها را حفظ میکردم. ولی این تا پایان جنگ برای من عقده شد که چرا نتوانستم از نزدیک با او کار کنم.
بعد از آن خدا دو فرصت دیگر به من داد. یکبار در جریان ساخت مجموعهی 7 قسمتی " ساعت 25 " بود که اگر او نبود اصلاً این مجموعه ساخته نمیشد. شاید اگر مرتضی آوینی نبود هیچ وقت فیلمهایی که بعد از جنگ ساختم، ساخته نمیشد. یعنی با رهنمود و حال خاص او بود. معتقدم تمام تحقیقاتی که کرده بودم، در مقابل آن چیزی که در برخورد با ایشان به دست آوردم یکدهم هم نبود. چون بعضی جاها دیگر فن مهم نیست. یک جا باید فن را آموخته باشی اما جای دیگر چیز دیگری مهم است.
شاید نزدیک به 40 ساعت راش برای ساخت ساعت 25 از آمریکا آورده بودم که حاصل دو سه ماه فیلمبرداری در مورد امریکا بود. امریکایی که هیچکس تا آن موقع - بعد از انقلاب -دربارهاش فیلم نساخته بود. یک برنامه30-40 دقیقهای از آن ساختم. مرتضی که دید گفت: خوب است. ولی تو مونتاژ نکن. تو کار خودت را انجام دادهای. میدهیم فارسی تدوین کند. اولین ملاقات من با آقای محمد علی فارسی، همین جا بود.
*چرا چنین نظری داشت؟
**طالب زاده: این کارش خیلی قشنگ بود. کار یک هنرمند حرفهای این است. گفت: تو کار خودت را انجام دادهای، فیلمبرداری کردهای و سوژهها را گرفتهای اما بگذار کسی که نبوغ تدوین دارد کار ترا تدوین کند. اگر من میخواستم ساعت 25 را در بیاورم دو قسمت بیشتر نمیشد؛ اما برادرمان آقای فارسی آن را تبدیل کرد به مجموعه 7 قسمتی با 7 موضوع. همه راشها را دیده بود. یک بخشی از آنها مربوط به سرخپوستها بود، یک بخش بیخانمانها در نیویورک و یک بخش در رابطه با صهیونیست ها در واشنگتن بود. اینها را بخش بخش کرده بود طوری که 7 قسمت شد.
بعد مرتضی اسمش را گذاشت "ساعت 25 ". من خودم یک اسمی گفته بودم که ایشان گفت نه این اسم به درد نمیخورد.
*چرا این اسم را انتخاب کرد؟
**طالب زاده: ظاهراً اشاره به ورای 24 ساعت داشت. به این مفهوم که داریم وارد آخرالزمان میشویم. ساعتی ورای ساعات عادی زمانِ تقویمی. من در آن فیلم علائم فروپاشی آمریکا را که به ذهنم میرسید آورده بودم و این را در آمریکا هم حس میکردم. بعد از ساخت ساعت 25 کیهان با من مصاحبهای کرد. 21 سال پیش در آن مصاحبه گفتم وقتی در منهتن نیویورک بودم همیشه حس میکردم آسمان خراشها دارد پایین میآید و این را یک استعارهای میدانستم از فروپاشی آمریکا. دو سال پیش که رفتم امریکا برای ساخت مجموعه "آمریکا شمارش معکوس "، به من میگفتند اسم این برنامه یک مقدار تند نیست؟ گفتم نه حالا خواهید دید. امروز صبح دیدم شبکهی خبری ماهواره ای (Russia today) دارد "الکس جونز " را نشان میدهد که در تگزاس با او مصاحبه کرده بودند. او میگفت فروپاشی آمریکا یک امر قطعی است. ما در فیلم "آمریکا؛شمارش معکوس " که دو سال ونیم پیش آن را در ایالات متحده تصویر برداری کردم، به تفضیل با الکس جونز حرف زده بودیم که شبکههای 2، 4 و peress TVهم پخش کردند. همه حرفش هم این بود که این آمریکا که شما دارید میبینید ماندنی نیست و من برنامه تصویر برداری برای خودم از آمریکا در تابستان 1370 را برای مجموعهی "ساعت25 " را با این شروع کردم که در نیویورک که خودم هم زندگی کرده بودم پر از آدمهای فقیر و بیخانمان است. این موضوع در جاهای دیگر هم بود ولی به طور خاص در نیویورک، آدمهایی که الکلی و مخدری نبودند، فقیر شده بودند. بیخانمانی در دوره ریگان در حال رشد بود و من این را به منطق فیلم طوری ربط داده بودم که در دوره جدید با ظهور اسلام از جنس انقلاب اسلامی، همه چیز به هم میریزد. جایی که به هم میریزد غرب است و مسلمترین مکان فروپاشی امریکا است.
*شهید آوینی چه تعریفی برای فرهنگ انقلاب اسلامی داشت؟ و آیا آن تعریف الان در جمهوری اسلامی در حال اجرا است؟
**طالب زاده: انقلاب اسلامی ماهیت ایران را تغییر داد. نه تنها ایران بلکه درک ما را از اسلامی که یک دین عبادی است عوض کرد. من به آن میگویم استحالهی ادراک جمعی آدم ها از نجاست به آب. حالا ممکن است آبش گلآلود باشد؛ ولی ماهیتش عوض شد. حالا یک جاهایی آبش زلال و شفاف است و بعضی جاها گلی است ولی به هرحال آب است، انقلاب ماهیت ایران را عوض کرد. اگر در آمریکا همه چیز در حال نابودی است؛ انقلاب این تغییر را به وجود آورد و مرتضی هم متوجه این موضوع بود. مرتضی خبرگزار این موضوع بود و سر این موضوع منبر میرفت که همه چیز عوض شده.
*پس چرا با صدا و سیما یا حوزه هنری مشکل داشت؟
**طالب زاده: اولاً آنها از جنس این آدم نبودند. مرتضی هم از جنس آنها نبود. آنها آدمهای خوب و مؤدبی بودند که میشد با آنها چای و فالوده و چلوکباب خورد. به اصطلاح مسلمانان خوب و مهربان و غیراصلاحگر. اصلاحگر کسی است که برای حقیقت خیلی کارها انجام میدهد. از خودش میگذرد تا حقیقت تحقق یابد. آنها اصلاً از این جنس نبودند و هنوز هم نیستند. یعنی آن چیزی که انقلاب را نگه داشت، آدمهایی از جنس مرتضی است که همه جا گمنام هستند. بالاخره با این مشکلاتی که دارد کسی آن را به جلو میبرد. مرتضی آن سالهای آخر خیلی کلافه بود. به خاطر همین چیزهایی که در انقلاب و مسایل فرهنگی میدید. در تلویزیون و در کل فرهنگ رسانه ها، مطبوعات و سینمای ما میدید و کلافگیاش را ابراز هم میکرد. من فکر میکردم ایشان در ادامه اصلاً منفجر شود. یعنی این جور کوتاه نمیآمد، با این جو تناقض داشت.
*خشمش را چگونه ابراز میکرد؟ یعنی از کجا متوجه میشدید عصبانی است؟
**طالب زاده: میگفت تو را به خدا دیگر نگو. یک روز خودم بودم و خودش. یادم نیست از چه چیزی ناراحت بود. خیلی حافظهام یاری نمیکند. میگفت احساس میکنم مثل کرمی هستم در مرداب که دارم چاق میشوم. این عین تعبیرش بود. اذیت میشد ولی اهل غر زدن نبود. دیگر حد شدیدش این بود. یادم است در آن لحظه خاص این را به من گفت. چون برای خودم هم سختیای به وجود آمده بود. ایشان میدانست و برای آقای خامنهای نوشت. آقای خامنهای هم دستوراتی دادند ولی باز عمل نشد. خیلی ناراحت بود.
*همان نامه معروف که به آقا نوشته بود؟
**طالب زاده: نه این چیز دیگری در مورد شخص من بود.
* میشود بگویید چه بود؟
**طالب زاده: حالا نمیشود گفت.
*آقای طالبزاده من خودم وقتی میسنجم میبینم آثار خروجی دستگاه ها و مدعیان باورمندی به هنر انقلاب، عموما با تعاریف شهید آوینی همخوانی ندارد. شهیدآوینی تبدیل به یک پرچمی شده که در دست افراد خاصی قرار گرفته و خود همین افراد محصولات خروجی فرهنگی قابل قبول ندارند، برای رفع این معضل چه باید کرد؟
**طالب زاده: به نظرمن اگر رهبری نبود، اوضاع خیلی سستتر از این حرفها میشد. اگر به عهده این ارگانها میگذاشتیم خیلی چیزها سقوط میکرد. به نظرم ما دچار تعارفات هستیم. ما برای تیم فوتبال مربی خارجی میآوریم. برای اداره خیلی از بخشها هم از ژاپن کارشناس بیاورید؛ نمیخواهد از اروپای غربی کارشناس بیاورید. وقتی بلد نیستید کارشناس را به خدمت خودتان بگیرید، نمیخواهد از فلان کشور غربی کارشناس بگیرید. شما مستعمره جایی نیستید که بخواهید مستشار بیاورید. اصلاً به نظرم اداره خیلی از جاها اشکال دارد. ما میگوییم اسلام، ولی خیلی از کارهایی که میکنیم اسلامی نیست. بعد از آقای آوینی دیگر کسی را ندیدم که حداقل در حوزه رسانهی تلویزیون، نقد محتوایی و جامع الاطراف بنویسد.
ولی امید دارم که درست میشود. انقلاب اسلامی پدیدهای است که خدا به خاطر افراد صادق و خالص حفظش میکند. الحمدالله این اتفاق دیگر جا افتاده است. شما الان در تلویزیون برنامهای را میبینید که همه به آن انتقاد دارند، ولی کسی جرأت ندارد برایش نقد بنویسد. مجموعهای را میبینیم که همه سکوت میکنند. مرتضی البته غیر از سینما و تلویزیون خیلی نقد دیگری نداشت، صبر میکرد. در همان بخش هم الان دیگر کسی نقد نمیکند و خیلی جایش خالی است. به خصوص امروز خیلی جایش خالی است.
* کسی وجود دارد که بتواند جایش را بگیرد؛ اصلاً توانستهایم کسی را پرورش دهیم؟
**طالب زاده: نه من ندیدهام، به این حرف هم ابدا باور ندارم که بشود آدمی مثل او را با این دستگاه های فشل و شبه فرهنگی پرورش داد.
*شما خودتان هم سعی نمیکنید که به معیارهای آوینی نزدیک شوید؟
**طالب زاده: ببینید ما سعی میکنیم در همان مسیر باشیم و مسیرمان عوض نشود. نمیدانم شاید ما مصالحه کردهایم و کوتاه آمدهایم. شاید باید داد میزدیم حالا هر چه میخواهد بشود. من به اندازه کافی گفتهام. بعضی مواقع فکر میکنم با کرگدن طرفم و دارم با تفنگ بادی به آن شلیک میکنم، هیچی نمیشود. همین طور دارد میرود جلو ولی کرگدن را هم میشود در دام انداخت. واقعاً بعضی جاها هست که نمیخواهد اصلاح شود حالا از بیسلیقگی که شما اشاره میکنید گرفته تا ... که همیشه هم بوده.
*ماهیت سینمای آوینی چیست؟
**نگوییم سینمای آوینی. سلیقهای که مرتضی در سینما داشت و من میشناسم به گونهای بود که هم سینمای کوبریک را دوست داشت؛ هم میفهمید پولانسکی چقدر قوی است، در حالی که به عقایدش کاری نداشت. هم فورد را دوست داشت و هم هیچکاک را میفهمید. آنجا که میآمد عروس افخمی را تأیید میکرد و میگفت این فیلم خوبی است، منظوری داشت. میخواست بگوید فیلم باید جذاب باشد. یعنی فیلم درعین حال هم باید سالم باشد هم جذاب . باید سینما باشد. ما در این مورد با هم بحث داشتیم.
*شما مخالف حرف ایشان بودید؟
**طالب زاده:من به ایشان میگفتم این قدر صریح که سخن میگویی، ممکن است برای کسانی که با ادبیات تو آشنایی ندارند، موجبات سوء تفاهم فراهم شود. نظرم این بود. در صورتی که فیلم عروس از لحاظ ساخت، فیلم خوبی هم بود. یعنی سازنده درک سینمایی دارد و فیلم جذاب است. مرتضی این را میگفت. در عین حال که میخواهد وارد خطوط قرمز شود و فیلم را به چالش بکشد، عمد هم داشت. چون پهلوان این میدان بود و میتوانست بحث کند. آدمهای جسور این طور هستند. گاهی چیزهایی را بهانه میکنند تا حریف بیاید بیرون. خوب نقدهایی هم از کارگردانان به نام سینمای ایران کرده بود. آن هم نقدهایی خیلی صریح و دقیق.
بگذارید از خودمان بگوییم. ما یک مقدار باید صریحتر باشیم. چون صریح بودن برای حفظ سلامت انقلاب اسلامی خیلی کمک میکند. البته طرف مقابل هم باید معرفت داشته باشد. باید بفهمد که منظور شخصی نیست. منظور حفظ این حقیقت و این امانت است. اگر معرفت نداشته باشند میایستند و میجنگند و دعوا میکنند.
خیلی از دعواها هم جناحی است. یعنی ما الان به افراد فراجناحی صریح نیاز داریم. ما با جناح کاری نداریم، کار ما با انقلاب اسلامی است. این انقلاب اصلاحگرهای حقیقی میخواهد.
این است که اول باید به خودمان ایراد بگیریم که چرا نگفتهایم؟تقصیر ما هم بوده که صریحتر و بیپردهتر نگفتیم. در عین حال صبر هم داشتهایم. هر کسی خودش میداند که کجاها صبر کرده و هیچ نگفته. میتوانسته خیلی حرفها را بزند ولی چیزی نگفته. به نظر من ما الان داریم به مقطعی میرسیم که باید از این چیزها بگذریم. پالایشهایی نیاز داریم چون داریم وارد یک دوره جدید میشویم.
* منظور شما این است که ما الان داریم به آن انقلابی که مد نظر شهید آوینی بوده نزدیک میشویم.
**طالب زاده:من وقتی به شماها و امثال شما نگاه میکنم، امیدوار میشوم که همه چیز درست است؛ ولی وقتی به نواقص نگاه میکنم میبینم که چقدر راهی که پیش رو داریم، سخت است. به نظرم یکی از چیزهایی که شدنی است و انجام نمیدهند، صراحت در رسانه است. شما گفتید که ما چیزی را سانسور نمیکنیم مگر این که شما خودت بخواهی. من میگویم تلویزیون میتواند منبعی برای تحول و اصلاح کشور باشد. همه چیز را میشود به مردم یاد داد. فراگیری مردم خیلی بالاست و استعداد زیادی برای بالا بردن فرهنگشان دارند. به نظر من همین بیعدالتی اجتماعی و فقر را میتوان توسط تلویزیون به طور گسترده اصلاح کرد. همین طور بانکداری غیر اسلامی را با بحثهای خیلی جدی اصلاح کرد. من معتقدم باید برنامههایی به افراد روشنفکر داده شود که کتاب و مقاله دارند و منتقد جدی هستند و دستشان باز گذاشته شود. افراد فراجناحی را وارد کار کنیم. این پیشنهاد را زمان آقای لاریجانی با ایشان مطرح کردم و ایشان هم گفتند وزرا و نمایندگان مجلس دوست ندارند که به آنها انتقاد شود.
به نظرم تلویزیون کشورهای دموکراتیک که همه چیزشان بر مبنای لیبرال دموکراسی است این کار را خیلی خوب انجام میدهد. مردم خیلی فشار میآوردند و با فشار افکار عمومی خیلی چیزها را عوض میکنند.
ما با داشتن چنین غنیمتی مثل اسلام نتوانستهایم پالایش کنیم یا در واقع ناامیدی را به وسیله صراحت از دل مردم بزداییم. تلویزیون این کار را میتواند انجام دهد. خیلی هم گفتهایم ولی اتفاقی نیفتاده است. این برنامههای خیلی آبکی انتقادی به جایی نمیرسد. توی دوتا برنامه زنده دو تا حرف جدی زدهاند، برنامه را بستهاند. برای اینکه میترسند. اتفاقاً روحیه آقای آوینی این طور نبود. آنجا که سر خنجر و شقایق دعوا شد و کار بالا گرفت جسارت یک روزنامهنگار بود که حاضر شد مطالب انتقادی را چاپ کند. جسارت یک هنرمند بود که بخواهد بگوید و نتیجه هم داد. این باید در تمام سطوح باشد. امروز نباید جانبازهایمان مشکل داشته باشند. شهرهای مرزی ما مثل آبادان و خرمشهر وضع خوبی ندارند. خیلی بازسازیها انجام نشده و مردمش بیکارند. متمولان از شهر بیرون رفتهاند. شهر زیبا نیست. شهرهای مرزی باید زیباترین شهرهای ما میشد. شما بروید شهرهای جنوب لبنان را که در مجاورت اسرائیل است نگاه کنید. بسیار زیبا ساختهاند. آدمی که دو بار خانهاش ویران شده، آن را دوباره ساخته، با اسباب و اثاثیه ایتالیایی، با قرض و وام. در دانشگاه هم درس میدهد. میگوید میسازیم با همان زیبایی قبلی. در صورتی که خانهاش در یک کیلومتری مرز اسرائیل است. میسازم تا چشمشان کور شود. ولی ما اصلاً آبادان و خرمشهر را زیبا نکردهایم. من وقتی آنجا را دیدم به خودم قول دادم بروم مستندی از آبادان و خرمشهر بسازم برای فروشCD های آن در خیابان نه برای نمایش از آنتن ترسوی تلویزیون!
* این صحت دارد که شما فیلمهای آوینی را به یک مستندساز معروف آمریکایی نشان دادهاید و او خیلی دوست داشته که سازنده آن فیلمها را ببیند.
**طالب زاده:بله او "گادفری رجیو " بود. یک فیلمساز امریکایی که طی بهمن سال1370 فیلم مستند معروف او به نام "زندگی خارج از توازن " که با حمایت "جرج لوکاس " ساخته بود در جشنواره فیلم فجر اکران شد. من این فیلم را که دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. بعد یک کپی از آن گرفتم و برای آقای آوینی بردم به دفتر مجلهی سوره. مرتضی وقتی فیلم را دید، گفت: این هم که مثل ما فیلم میسازد. چقدر قشنگ است. مال کیست؟ گفتم: از فیلمهای میهمان جشنواره است. سازندهاش آدمی است با این مشخصات. بعد از او خواهش کردم فیلم "پاتک روز چهارم " را به من بدهد تا به او نشان دهم. گفتم چون این آدم دیگر ایران بیا نیست، بگذار کار شما را این نگاه، این برش و این صدا را ببیند. یک مقدار خندید و گفت: باشد. من فیلم را به سالن معاونت سینمای تجربی در وزارت ارشاد بردم. آقای رجیو با دقت و علاقه پاتک روز چهارم را دید و خیلی هم تحت تأثیر قرار گرفت. گفت: خیلی زیباست. خیلی عرفانی است. من بعضی از جملات مرتضی را برای او ترجمه میکردم؛ چون فیلم با سرعت میرفت. گفت: من خیلی دلم میخواهد فیلمی در رابطه با جنگ بسازم. همیشه هم این را دوست داشتهام ولی نمیدانستم فیلم در مورد جنگ را میشود از این نگاه دید. بعد هم نشستی مطبوعاتی در جشنواره برگزار شد که خودم مترجم و میزگردان آن بودم. در آن مصاحبه، آقای رجیو گفت: " دربارهی کار بعدی خودم از حالا نمی توانم دقیقا صحبت کنم، همین قدر گفته باشم کار بعدیم، از جنس روایت فتح خواهد بود ". این را که به مرتضی گفتم، او خیلی خوشحال شد و گفت: فلانی، اگر می توانی زحمت ترجمهی متن مصاحبهی رجیو را خودت بکش که در شمارهی بعدی سوره، آن را چاپ کنیم. قبول کردم، مصاحبه ترجمه شد و در سوره هم چاپ شد. پیغام هر کدام را هم به دیگری دادم. تأثیر هر کدام را بر دیگری، بیان کردم. تأثیر مرتضی را برای رجیو گفتم. گفتم همه مردم ایران انقلاب و جنگ را با متن و صدای گرم ایشان شنیدهاند. هفته یک شب هم بیشتر پخش نمیشد. گفتم: من نمیتوانم ادبی ترجمه کنم ولی شما خودت فیلمسازی، درک و حس داری، خودت از این صوت درک کن که چه میگوید. ترجمه این جملات اینها است. مرتضی هم از اینکه او توانسته بود فیلم پاتک روز چهارم را ببیند، خیلی خوشحال شد. گادفری رجیو 8 سال با "سرخپوستان هاپی " زندگی و عرفان سرخپوستی را مطالعه کرده بود. 8 سال هم کشیش کاتولیک بود. او بعد از این 16 سال، فیلم سازی را شروع کرده بود.
*انعکاس فیلمهای شهید آوینی را جای دیگری هم دیده بودید؟
**طالب زاده:چند سال پیش آقای پدرام خسرونژاد که در دانشگاه "ادینبرگ " اسکاتلند انسان شناسی درس میدهد، برای اولینبار مروری را بر فیلمهای شهید آوینی آغاز کرد. ایشان الان در تهران هستند.
پدرام خسرو نژاد اولین کسی بود که در خارج از ایران در رابطه با شهید آوینی فعالیت تبلیغاتی کرد. بنده و آقای دالایی و آقای سید محمد آوینی را هم دعوت کرد که آنها نتوانستند بروند. من البته 5-4 روزی به آنجا رفتم. در واقع مروری بر کارهای آوینی بود با حضور یک استاد دانشگاه فرانسوی و آقای "رابرت صفاریان " را که منتقد سینمای ایران است، دعوت کرده بود. او برنامههای دیگری هم در امریکا و فرانسه خواهد داشت. این مسئله را ما در زمان حیات مرتضی هم مطرح کردیم که ده تا از برنامههای ایشان به انگلیسی زیرنویس شود و در اختیار ارگانهای فرهنگی ایران قرار بگیرد که نماینده پخش و توزیع کارها در خارج از کشورمان شوند. این کار نشد و تا حالا هم نشده. ظاهراً روایت فتح فقط پاتک روز چهارم را که ما به ادینبرگ بردیم، زیرنویس کرده بود که خیلی هم خوب بود.
مرکز فرهنگی "باربیکن " جای خیلی معروف و بزرگی است ولی نمیشود تبلیغات خیلی وسیعی در رابطه با این موضوعات در غرب انجام داد. بزرگترین تأثیر مرتضی تا الان، داخل کشور بوده است.
*در ادینبورگ انعکاس فیلمهای آوینی را چطور دیدید؟
**طالب زاده: انعکاسش خیلی خوب بود. یعنی همان موقع خبرنگار BBC آمده بود و این اولین بار بود که در مورد مرتضی خارج از ایران صحبت میشد.
* این موضوع به زمان حیات شهید آوینی که برنمیگردد؟
**طالب زاده:نه! این موضوع مربوط به یکی دو سال پیش است. تا الان من خبر ندارم کسی در مورد مرتضی آوینی یک مستند بسازد و بگوییم آوینی که بود و بعد چند تا از کارهایش را هم زیر نویس انگلیسی کند. من سراغ ندارم کسی این کار را انجام داده باشد. البته نباید صدای فیلم را قطع کرد، فقط باید زیرنویس شود؛ چون صوت و ادبیات خوبی داشت. آن زمان آقای محمد آوینی میگفت این کار نادر است که من همان زمان یکی از نوشته های کوتاه آوینی را ترجمه کردم و آقا سیدمحمد به آقا سیدمرتضی میگفت که ترجمه خوبی شده است. ولی این ترجمه را در مورد خود آثار فیلمی و سینمایی ایشان انجام ندادیم و ادامه پیدا نکرد. این کار یک کار پروژهای باید باشد و تا امروز هم اتفاق نیفتاده است. انفجار اثر ایشان در داخل بود. ولی به نظر من هر جا که ما رایزن فرهنگی داریم باید حتما سه تا از آثار آوینی را ترجمه شده به زبان کشور میزبان هم داشته باشیم. الان میتواند مخاطب بیرون از مرز هم داشته باشد. باید این آثار را به کسانی که میخواهند اطلاعاتی درباره اسلام داشته باشند ارائه کنیم. اگر کسانی بخواهند در مورد تشیع و انقلاب چیزهایی بدانند، این مستندات یکی از بهترین معرفیها است. به نظر من باید 10 تا از کارهای مستند و شاخص ایشان زیرنویس شود.
*شما در سوابق کاریتان دو سه مورد سابقه مدیریت دارید. بنیاد فارابی، صدا و سیما و چند جای دیگر. با وجود اینکه نزدیکترین نظر و سلیقه سینمایی به آقای آوینی را دارید آیا توانستهاید در مدیریت خودتان آن نگاه آرمانی آوینی را پیاده کنید؟ آیا از آن سالهای مدیریتیتان راضی هستید؟
**طالب زاده:خب سؤال خیلی مشکل است. من خودم همشه از خودم ناراضی هستم. همیشه دنبال یک حد بالاتری هستم. در یک مقطعی فرصت داشتم دانشجویانی را در رشته فیلمسازی تربیت کنم، در مرکز آموزش فیلم سازی وزارت ارشاد که مدت سه سال مدیریت آنجا در اختیار من بود. به لطف خدا گروه فیلمسازی خوبی تربیت شد به کمک مدرسین خوبی داشتیم. گروهی از شبکه المنار لبنان آمده بودند. گروهی از افغانستان آمده بودند و گروهی هم از ایران بودند که الان همه آن گروه فیلمسازند.
حضورم در تأمین برنامه هم خواسته آقای لاریجانی بود که من تا یکسال قبول نمیکردم و بالاخره با وساطت 2-3 نفر از بزرگان پذیرفتم؛ چون کار من آن نبود. ولی در آن 5-4 سالی که در تلویزیون بودم میتوانستم خیلی زیاد به مدیران داخلی انتقاد کنم. همین برنامه گفتوگوی بعد از خبر و برنامه گفتوگوی زنده پیشنهاد من بود و البته خیلی از جاها هم زورم نرسید. شاید هم تلاش نکردم.
*شاید سؤالم را بد مطرح کردم. میخواهم ببینم اصلاً میشود