loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

معرفی و بررسی کتاب اسلام و تنگناهای انسان متجدد

نویسندگان مرتبط : سید حسین نصر

در طول چند دهه گذشته درون مایه های معنوی و تمدنی اسلام شمار زیادی از مردم جهان را به خود جذب کرده و امروزه این روند درست در زمانی که پیشرفت غرب زدگی دژ اسلام را مورد تهدید قرار داده شتاب بیشتری به خود گرفته است. این وضعیت می طلبد که تعالیم اسلام که از وحی قرآنی نشات گرفته مجددا اثبات و در قالب نوینی عرضه گردد. ایفای چنین وظیفه ای شرط لازم برای عرضه تعالیم اسلام است، هم برای انسان غربی که به دنبال راهی برای خروج از آن هزار تویی است که به موجب تجدد در آن گرفتار آمده است و هم برای مسلمان متجددی که نیازمند دستیابی به وسیله ای در جهت پیکار با نیروهای فرساینده ای است که نفس موجودیت تمدن اسلامی را تهدید می نماید.
کتاب “اسلام و تنگناهای انسان متجدد” اثر دکتر سیدحسین نصرکه به همت دکتر انشاءالله رحمتی به زبان فارسی ترجمه گردیده است قدم فروتنانه ای است در راستای تحقق این مهم. تمام هم و غم نویسنده در این کتاب این بوده است که مسائل اصلی فراروی انسان متجدد، هم در شرق و هم در غرب مطرح شود و وسائط تحقیق درباره میراث معنوی و فکری اسلام در دنیای امروز مورد بحث قرار گیرد و بالاخره راهکارهایی برای استفاده از تعالیم سنت اسلامی در جهت گشودن تنگناهای انسان متجدد هم در شرق عالم و هم در غرب عالم عرضه شود. دکتر نصر به این امر معتقد نیست که اثرات منفی تجددگرائی در غرب صرفا معلول نقصان هایی است که فقط در مردم مغرب زمین وجود دارد و یا چنین اثراتی در مشرق زمین قابل اجتناب است. به علاوه هدف وی این نیست که صرفا به لحاظ جغرافیایی و یا حتی فرهنگی جهان اسلام را در تقابل با مغرب زمین قرار دهد بلکه اهتمام او به حقیقت است به حقیقت آنگونه که در سنت (دین) آمده است و معیار همه اعمال بشری هم در شرق و هم در غرب و در همه زمان های گذشته، حال و آینده است. در نگارش فصول سیزده گانه کتاب هم مسلمانان فرهیخته متجدد و هم اسلام پژوهان مغرب زمین مخاطب آن فرض شده اند. علاوه بر این کتاب حاضر می تواند برای پژوهشگران حوزه دین پژوهی تطبیقی و گفتگوی ادیان و تمدن ها سودمند باشد. طبع نخست این اثر مورد استقبال همگان واقع شده به گونه ای که تاکنون چندین طبع و ترجمه از آن صورت گرفته است.
معارضه اختراعات و مصنوعات خود انسان به صورت فن آوری با فرهنگ بشری و نیز تاکید شدید استفاده از دانش اکتسابی آدمی به طبیعت برای تخریب محیط طبیعی به واقع ابعاد عظیمی یافته است؛ ابعادی چندان عظیم که موجب شده است بسیاری از انسان های دنیای متجدد به ویژه در جهان غرب در نهایت صحت و اعتبار مفهومی از انسان را که از زمان ظهور تمدن جدید در همان مقبول افتاده است محل سئوال قرار دهند. انسان متجدد زمانی که به فراموش کردن خویشتن تن داد در واقع دستش را در آتشی که برافروخته بود سوخت. از این رو انسان غربی معاصر در میانه طوقه و محور گرفتار است که باید به شناسایی خویشتن خویش بپردازد. چرا که انسان متجدد در حاشیه دایره وجود خود بسر می برد و به شناخت و دانشی درباره جهان دست یافته است که به لحاظ کیفی سطحی ولی به لحاظ کمی اعجاب انگیز است. او تصویر ظاهری و سطحی خویش را بر عالم فرا افکنده است و سپس با دستیابی به این شناخت ظاهری به جهان بر آن شده است تا تصویری از خویش را بر مبنای همین شناخت ظاهری بازسازی نماید. از اینرو در پی این نزول ها و هبوط هایی که انسان متجدد داشته است باید برخی از مسائل ناشی از تقابل میان مفهوم سنتی از انسان و مفهوم علمی و همچنین مفهوم پساتجددگرایی از آن را باید در پرتو همین زمینه و سابقه تحلیل نمود و پاسخ گفت و با نظر به شرایط مسلمان معاصر به صورتی که خود را در جهان امروز می یابد در می یابیم که هرچند مسائل او عینا همان مسائل انسان غربی نیست ولی او نیز در موقعیتی بسر می برد که مشکلات بی شماری را برایش ایجاد می کند؛ موقعیتی که “ایمان” او را به دست سخت ترین آزمون ممکن می سپارد. در جهان اسلام امروز طیف کاملی از مردم را می توان یافت؛ طیفی از عناصر کاملا سنتی گرفته تا کسانی که میان ارزش های سنتی و تجددگرایی افتاده اند، عناصر به اصطلاح بنیادگرا تا برسد به تجددگرایان متصلب که با این همه هنوز در مدار اسلام حرکت می کنند و بالاخره آن معدود کسانی که دیگر خود را به هیچ وجه متعلق به جهان اسلام نمی دانند. تفاوت اصلی میان مسلمانان معاصر و انسان غربی این است که انسان معاصر در جامعه ای زندگی می کند که هنوز ساحت متعالی در آن حضور دارد، هنوز اکثر انسان ها مناسک و واجبات دینی خود را انجام می دهند و هنوز قانون الاهی یا شریعت قانون نهایی به حساب می آید، حتی اگر هم همه افراد کاملا عامل به آن نباشند به علاوه این تفاوت اساسی هم وجود دارد که مسلمان معاصر کم تر از انسان غربی دنیای متجدد را می شناسد و قوه عاقله اش کمتر در بوته امتحان قرار گرفته است و به طور کلی آن نوع تشخیص و بصیرتی را که در میان برخی از غربیان یافت می شود در خود پرورش نداده است. از دیگر تفاوت مهم موجود میان انسان مسلمان معاصر و انسان غربی در مابعدالطبیعه است چرا که مسلمان معاصر به فلسفه ای تن داده است که مابعدالطبیعه در مرکز و دایره قرار دارد و انسان غربی زیاد به این ماوراء الطبیعه اهمیت نمی دهد لذا تفاوتی بنیادین میان فلسفه غرب و فلسفه شرق به وجود آمده است.(1) حال اگر ما بخواهیم نگاهی تطبیقی به این موضوع داشته باشیم باید ابتدا به این مسئله توجه داشته باشیم که معنای فلسفه در جهان غرب مترادف با منطق است. در جهان غرب لااقل در جریان تعقلی اصلی آن، مابعدالطبیعه به معنای واقعی کلمه که یک معرفت ذوقی مبتنی بر تجربه مستقیم و بی واسطه حقیقت مطلق است- در اثر تفسیر غربی از ارسطو- تا مرتبه شاخه ای از فلسفه تنزل یافته است. از این رو روش تطبیق مناسبت ترین ابزار در جهت تبیین و توضیح میراث فکری و معنوی- خصوصا اسلام- برای انسان غربی است. در میراث غنی فکر اسلامی مکتب های مهم با آموزه هایی از عرفان، قرآن و برهان نمود و ظهور پیدا کرده اند که می توان گونه های مختلف تشیع مانند مکتب اشراق سهروردی، حکمت متعالیه ملاصدرا فلسفه و کلام اسماعیله، فلسفه مشاء، کلام متاخر، اصول فقه و بسیاری دیگر از این مکاتب را نام برد. تعالیم همه این مکاتب را می توان از طریق مقایسه آنها با مکاتب مابعدالطبیعی و فلسفی هم سطح خود در سنت های دیگر و البته تا آنجا که به انسان غربی مربوط است از طریق مقایسه آنها با مکاتب عمده ای که در جهان غرب مسلط بوده اند یعنی سنت های یونانی و مسیحی احیا کرد. گذشته از مقایسه ای که از تقابل میان تعالیم ذوقی این مکاتب اسلامی و حال و روز فلسفه یا تفکر در جهان غرب پرده برمی دارد می تواند بحران فکری وخیم انسان متجدد را در معرض توجه همگان قرار داد. بالاخره اینکه می توان جوانب اجرایی و عملی دستیابی به معرفت را که در تعالیم عرفان اسلامی آمده است در پرتو نیازهای رایج انسان معاصر و نیز با ملاحظه شرایط امروزه خود مسلمانان در مطالعه گرفت.
از این رو با مطالعه تطبیقی این مطالب برای انسان غربی که برای فراموش ساختن فقدان ساحت متعالی دنیای موهومی را خلق کرده است هویدا می گردد. همین که با این مطالعه تطبیقی دنیای موهوم ماهیت حقیقی اش را هرچه کامل تر برملا می سازد نیاز به درک و تشخیص دوباره مرکز کلی (که همان ساحت متعالی است) هرچه مبرم تر می شود. در چنین موقعیتی البته از هیچ جا همه اشکال اصیل سنت قدسی رانمی توان به دست آورد. ولی از آن روی که در این جا موضوع اسلام است باید بحث خود را به این سنت محدود نماییم یعنی آخرین سنت قدسی که بر صفحه تاریخ بشر نمایان شده است. لذا در مورد اسلام هم عرفان اسلامی پرجاذبه ترین بخش آن و نیز قله و جوهره معنوی و ساحت باطنی آنست. از این رو این ساحت اسلام برای بیش تر افرادی (خصوصا انسان غربی که غوطه ور در دنیای متجدد است) که خود را نیازمند به بازیابی کلی خویش آن هم از طریق التزام به پیام صادرشده از مرکز کلی در شکل اسلامی آن می یابند جاذبه دارد و افزایش حیرت آور غربیان در سال های اخیر به عرفان اسلامی خود حکایت از این مطلب دارد که نیاز معنوی انسان ها روبه رشد است وانسان های امروز این نیاز را در خود احساس می نماید. از این رو استفاده هوشمندانه از روش تطبیقی به نحوی که ساختارهای سنت های اسلامی و شرقی را منظورنظر خود قرار دهد و از همه جوانب سنت اسلامی از آیین نامه های حقوقی در محاکم شریعت گرفته تا توصیف جمال الاهی در هنرپرده برگیرد. از دیگر موضوعاتی که در این کتاب گنجانده شده است عبارتند از مسلمانان معاصر در میانه اسلام و دنیای متجدد، که شامل فصول جزئی تری مانند اسلام در جهان امروز، اسلام در جهان معاصر عرب، اسلام در ایران تا آستانه قرن جدید اسلامی، جهان غرب و چالش آن با اسلام و... می گردد.
پی نوشت ها:
1- پیش فرض این تقسیم- به اعتبار مناطق جغرافیایی- تاثیرپذیری اندیشه و تفکر و به طور کلی فعالیت آدمی در ساحت دانستنی ها از محیط زندگی و اقلیم جغرافیایی است. از این رو تقسیم فلسفه به غرب و شرق و همین طور فلسفه قاره ای و فلسفه جزیره به این اعتبار صورت گرفته است. فلسفه غرب و فلسفه شرق در اموری با هم متفاوتند. یکی از تفاوت هایی که میان این دو فلسفه وجود دارد زمان و مکان است. فلسفه غرب به فلسفه هایی گفته می شود که منسوب به فلسفه یونان، روم و مصر باستان باشد و فلسفه یونان باستان بن مایه اصلی آن را به وجود آورده باشد. قدمت فلسفه غرب 2600 سال است و اولین فیلسوف غربی تالس ملطی است که در شهر ملطیه از شهرهای یونان باستان می زیسته است و پیروان او را ملطیان می نامند. این فلسفه 3200 سال پیش در مناطق یادشده پدید آمد. البته تفاوت این دو فلسفه یعنی غرب و شرق تنها به زمان و مکان بر نمی گردد. بلکه از حیث محتوا و مسائل و روح حاکم بر اندیشه نیز متفاوت هستند. برخی از این تفاوت ها عبارتند از: 1- فلسفه شرق در بنیاد خود وحدت گرامی باشد حال آنکه کثرت گرایی از ویژگی های بارز اندیشه فلسفی غرب است. از منظر این فلسفه در عالم موجودات کثیری است که برخی جوهر و برخی عرض و بعضی علت و بعضی معلول، پاره ای مادی و پاره ای مجرد هستند حال آنکه در فلسفه شرق کثرت امری مذموم و موهوم تلقی می شود و از منظر این فلسفه آنچه واقعیت دارد امری واحد و یگانه است. 2- در فلسفه غرب با اینکه مسئله علیت معرکه آرا است و از آغاز تاکنون فراز و نشیب های فراوانی داشته است و تقریرهای مختلفی از آن به عمل آمده است- برای مثال در حوزه اندیشه اسلامی تقریر اشاعره از علیت متفاوت از معتزله است و همین طور روایت اصحاب حکمت متعالیه ملاصدرا بسیار متفاوت از روایت فیلسوفان مشائی مانند ابن سینا است- با این وجود اصل علیت در فلسفه غرب پذیرفته شده است اما در فلسفه شرق اصل علیت از ریشه و بن مورد انکار قرار گرفته است. 3- زمان هم مثل علیت با وجود تفسیرهای گوناگونی که در فلسفه غرب از آن به عمل آمده است خواه این تفسیرها مربوط به ماهیت زمان باشد و خواه مربوط به نحوه واقعیت داشتن آن، اصل واقعیت زمان هیچ گاه مورد انکار قرار نگرفته است اما در فلسفه شرق زمان را امری موهوم دانسته اند. گفتنی است که فلسفه غرب و شرق افزون بر کاربردی که برای آن به کار بردیم یک کاربرد مسامحی نیز دارد؛ در این کاربرد فلسفه غرب در مقابل فلسفه اسلامی قرار می گیرد و به این ترتیب فلسفه اسلامی یک فلسفه شرقی تلقی می گردد. هرچند این تلقی توجیه معقولی ندارد اما بدون علت نیز نمی باشد. در مراکز تعلیمی ما، فلسفه شرق، آموزش داده نمی شود و تا این اواخرما از فلسفه شرق چیزی نمی دانستیم. آنچه که فلسفه دانان ما با آن آشنا هستند چیزی جز فلسفه غرب نیست. حال اگر آنچه را که فلسفه اسلامی نامیده می شود با فلسفه غرب مقایسه کنیم تفاوت های بسیاری میان آنها وجود دارد و همین تفاوت ها است که سبب شده است که فلسفه اسلامی در مقابل فلسفه غرب قرار گیرد. اما اگر ویژگی هایی را که در بالا برای فلسفه غرب در مقابل فلسفه شرق برشمردیم در نظر بگیریم تردیدی باقی نمی ماند که فلسفه اسلامی یک فلسفه غربی است نه فلسفه شرقی. ؟نک: علیزاده، بیوک، فلسفه تطبیقی؛ مفهوم و قلمرو آن، نامه حکمت، ش 1، ص 55-54

* نصر، سیدحسین، اسلام و تنگناهای انسان متجدد، مترجم انشاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، چاپ 1383، ص 408 صفحه

*نویسنده: سکینه نعمتی
*منبع: روزنامه رسالت شماره 5916 تاریخ 28/4/85

چهارشنبه 13 خرداد 1388
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط