loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مروری بر آثار و تفکر استاد دواری اردکانی

نویسندگان مرتبط : رضا داوری اردکانی

راجع به متفکّر بزرگی همچون دکتر رضا اوری اردکانی صحبت کردن بسیار مشکل است. چه رسد به اینکه بخواهیم کلّیّت تفکّر این متفکّر بزرگ را در یک مقاله خلاصه کنیم. آقای دکتر در رشته ی فلسفه ی غرب تحصیل کرده اند و از اینکه وقت خود را بر روی فلسفه گذاشته اند، به خود می بالند. زندگی آقای داوری را می توان به دو قسمت تقسیم کرد. دوران قبل از 29 سالگی و دوران بعد از 29 سالگی. قبل از 29 سالگی برای ایشان دوران درد و حیرت بوده است. ایشان در دوران دانشجویی با بزرگانی همچون هانری کربن و دکتر فردید آشنا می شوند. آنچه مسلّم است ، اینکه آقای دکتر داوری به شدّت تحت تأثیر آقای دکتر فردید، قرار می گیرند. آقای دکتر، مدّتی را مشغول فلسفه ی کانت بوده اند و هنوز هم آثار این مطالعات آن مقطع را در آثار ایشان می توان به وضوح دید. آنچه در مورد دکتر فردید برای آقای دکتر داوری جالب بوده، اینکه ایشان اوّلین نفری بوده اند خود را متعلق به یک فلسفه می دانستند. آقای داوری در کتاب«فلسفه ی معاصر ایران»، این واقعه را شروع برخورد صحیح ما با فلسفه ی غرب می دانند. به هر حال دوران قبل از 29 سالگی ایشان، پر از درد و آشفتگی است. ایشان همیشه درد رسیدن به تفکّر حقیقی را با خود داشته اند. آنچه خود ایشان به اشاره در لابه لای مقالاتشان آورده اند، اینکه در سنّ 29 سالگی راه برایشان روشن می شود. ظاهراً مقاله ای از آقای دکتر داوری مربوط به قبل از سال 1341 به چاپ نرسیده است، پس همه ی مقالات ایشان در زمانی است که راه حل را یافته اند.

مروری بر تفکّرات آقای داوری

آنچه مسلّم است اینکه ایشان ارادتمند تمدّن غرب نیستند. آنهایی که باور ندارند به کتاب «عصر اوتوپی» رجوع کنند، تا ببینند که آقای داوری، دوران تجدّد را نه تنها غایت الغایات بشر نمی داند، بلکه اساس و بنیان آن را زیر سؤال می برد و پیشنهاد می کند که به جای عصر تجدّد، دنیای امروز را «عصر اوتوپی» بنامیم. هر چند این نظر آقای داوری مقبول نیفتاد و ایشان مجبور شدند در چاپ بعدی، نام کتاب را به «اوتوپی و عصر تجدّد» برگردانند ولی هنوز هم نظر آقای داوری برای نام گذاری دنیای امروز بسیار جدّی است. برگرداندن عصر «تجدّد» به عصر «اوتوپی» می تواند شرایط تفکّر را در ایران فراهم کند. از همین جا راه ایشان از روشنفکران جدا می شود و به هیچ عنوان قابل قبول نیست که عدّه ای او را جزء روشنفکران به حساب آورند. اینکه ایشان کتاب « ما و راه دشوار تجدّد» را نوشته اند به این معنی نیست که نظرشان راجع به تمدّن غرب عوض شده است و ایشان قبل از انقلاب غرب ستیز بوده اند و امروز غرب خواه هستند. آقای دکتر داوری، غرب ستیز نبوده و نیستند و حتّی غرب ستیزی را نشانه ی بی خردی و ترویج آن را موجب آشفتگی می دانند. آقای دکتر ایران امروز را آشفته و پریشان می بینند. ایرانی که از تاریخ گذشته اش دل کنده و جدا شده و در عالم تجدّد هم وارد نشده است.



تاریخ ما، تاریخ بی خانمانی و بی وطنی است.

آقای دکتر، متذکّر بی وطنی و بی تاریخی ماست. اینکه ایشان کتاب «ما و راه دشوار تجدّد» را نوشته اند به این علّت بوده که نشان دهند اوّلاً ما متجدّد نیستیم؛ دوّم اینکه راه تجدّد به این راحتی ها که روشنفکران می گویند، نیست؛ سوّم اینکه تاریخ روشنفکری ما شکست خورده است؛ چهارم اینکه متجدّد شدن ما آنقدر مشکل است که شاید محال باشد که ما متجدّد شویم؛ پنجم اینکه بهتر است راهی دیگر را برگزینیم؛ ششم اینکه در هر حال تنها راه ما رجوع به تفکّر است؛ همچنین آقای داوری در کتاب «رساله ای در باب سنّت و تجدّد»، این موضوع را مورد بررسی قرار دادند که وضعیّت ایران، وضعیّت آشفته ی بین سنّت و تجدّد است. آقای دکتر در این کتاب اصرار دارند که سنّت در مقابل تجدّد نیست و اینکه ما با سنّت ها مبارزه می کنیم تا تجدّد محقّق شود را عین بی خردی می دانند. ایشان با طرح این مبحث تمام تاریخ 150 سال روشنفکری ایران را زیر سؤال بردند. آقای دکتر، ساحت تفکّر را در ایران سست و پریشان می بینند و در همه ی کتاب هایشان از این سستی و پریشانی، ناله می کنند. در واقع آقای داوری شرح و وصف این پریشانی را کرده اند. امّا تفکّر از منظر آقای داوری همانی نیست که ما در محاورات رایجمان استفاده می کنیم. ایشان تفکّر را روح ساری و جاری در جامعه و مردم می دانند که همه ی مردم با آن زندگی می کنند، باآن به گذشته و آینده ی خود می نگرند، با آن دنیای خود را ویران می کنند و با آن آینده ی خود را می سازند. مردم با تفکّر، عالم خود را می سازند. به عنوان مثال، همان طور که کارگران در نور مهندسی، ساختمان را می سازند، مردم نیز در نور تفکّر، زندگی خود را می سازند. آقای دکتر کشورهای دنیا را به دو گروه توسعه یافته و در حال توسعه تقسیم می کنند و معتقدند که کشورهای «توسعه یافته»، هیچگاه «در حال توسعه» نبوده اند و کشورهای «در حال توسعه»، هیچگاه «توسعه یافته» نخواهند شد. توسعه یافته و در حال توسعه بودن، مربوط به ساحت تفکّر یک ملّت است و با کار و تلاش زیاد نمی شود که متجدّد شد. مَثَل چنین ملّتی، مَثَل کارگرانی است که مهندس ندارند و می خواهند با کار و تلاش زیاد، یک ساختمان زیبا و محکم بسازند. ملّتی که تفکّر ندارد در بهترین حالت می تواند مقلّد خوبی باشد. مطالب آقای دکتر داوری پیرامون آشفتگی در ایران، یک ادّعای ساده نیست. برای فهم این پریشانی نیاز به تفکّر است. برای فهم آشفتگی و پریشانی یک ملّت، کافی است که به مهم ترین الفاظی که آن ملّت با آنها زندگی می کند، رجوع کنیم. از قبیل آزادی، اصلاحات، عدالت، پیشرفت و کمال و ... . مگر نه این است که تمامی این الفاظ در ایران به ابهام رفته است و معنای روشنی را نمی توان از آن مراد کرد. به عنوان نمونه کلمه ی عدالت را بررسی می کنیم؟ مگر نه این است که ما عدالت را با معنای توسعه ی شهر ها و روستا ها یکی می دانیم و از طرفی آن را از الفاظ دینی بر می شمریم؟ و به نحوی آن را مربوط به گذشته و سنّت دین خود به حساب می آوریم. مثلاً اینکه یک روستا برق دارد و یکی ندارد را اوج بی عدالتی می دانیم و از طرفی حضرت علی(علیه السلام) را خدای عدالت می دانیم. این یعنی آشفتگی یک لفظ در دو معنای متفاوت. معنای توسعه تقریباً در تمام الفاظ مهم ملّت ما اثر کرده و معنای آن را تغییر داده است. امّا معنای توسعه چیست؟ یعنی برق و گاز داشتن؟! یعنی آنچه غرب دارد ما هم داشته باشیم؟! یعنی دانشگاه و دانشمند شدن؟! یعنی تولید کننده ی تکنولوژی بودن؟! ویا شبیه به غرب بودن؟! پس ما در فهم معنای توسعه نیز تقلید را می بینیم. آقای دکتر داوری وضعیّت ما را پریشان و آشفته می بینند که این وضعیّت نه سنّت است و نه تجدّد. ایشان تنها راه عبور از دوران امروز را رجوع به تفکّر می دانند. امّا سؤال اینجاست که آیا ما می توانیم به هر تفکّری که خواستیم رجوع کنیم و آیا هر تفکّری می تواند در تاریخ امروز ما احیا شود؟ آقای دکتر معتقدند که ما در انتخاب تفکّر، کاملاً مختار نیستیم. البته مجبور هم نیستیم.

ایران امروز تحت تأثیر دو فلسفه است، یکی فلسفه ی اسلامی و دیگری فلسفه ی غرب. ما تحت تأثیر آثار و پدیده های تکنیکی و مدرن هستیم که ریشه در فلسفه ی غرب دارد. از طرفی متفکّران بزرگ ما فیلسوف فلسفه ی اسلامی هستند و این فلسفه آثار تمدّنی ندارد و اگر هم داشته باشد فقط در حوزه ی نوشتن کتاب و تحلیل وقایع گذشته و توضیح مقامات اولیاءالله می باشد و بس. آقای دکتر متوجّه شدند که در ایران نمی شود دم از تفکّر زد و در عین حال از فلسفه ی اسلامی هم بیگانه بود. پس لازم بود که تحقیق مفصّلی راجع به فلسفه ی اسلامی بشود که آیا این فلسفه تمدّن ساز است یا نه؟ و این تفکّر چه تأثیری در تاریخ ایران داشته است؟ آقای داوری کتاب «فارابی فیلسوف فرهنگ» را در همین راستا نوشته اند. ایشان بر خلاف فیلسوفان دیگر که ملّا صدرا را بزرگ ترین فیلسوف فلسفه ی اسلامی می دانند، فارابی را بزرگ ترین فیلسوف فلسفه ی اسلامی می دانند. آقای داوری برای اوّلین بار مؤسّس بودن فارابی را در فلسفه ی اسلامی، مطرح کردند. البته مؤسّس بودن در فلسفه، معنای عمیقی دارد. آقای داوری به یقین بزرگ ترین فلسفه شناس ایران می باشند. فلسفه ی اسلامی، نظر به دین دارد و فلسفه ی دکتر داوری نظر به فلسفه دارد. مؤسّس این تفکّر ( فلسفه ی فلسفه)، هیدگر است. آقای داوری تفکّر شناسند و می دانند که همیشه تفکّر اثرتاریخی و تمدّنی دارد هر چند این تأثیر، ویرانگری باشد. آقای داوری متوجّه شدند که تأثیر فلسفه ی اسلامی بر تاریخ ایران ویرانگری است و این فلسفه نمی تواند تمدّن ساز باشد. ایشان فارابی را تنها فیلسوف فرهنگ می دانند که توجّه به فرهنگ و تمدّن داشته است و رجوع به تفکّر فارابی را در عصر حاضر، ضروری می دانند. البته دلایل دیگری هم وجود دارد که آقای دکتر این همه فارابی را مطرح می کنند. من در اینجا دلایل مهم آن را برمی شمرم. اوّل اینکه فارابی مؤسّس فلسفه ی اسلامی است و مؤسّس بودن در فلسفه یعنی اینکه اوّل و آخر یک فلسفه را گفتن. فلسفه تاریخ دارد و مؤسّس آن، همه ی تاریخ آن فلسفه را می شناسد و باز می گوید. فارابی رسالت تاریخی فلسفه ی اسلامی را، اتّحاد تامّ و تمام فلسفه با دین اسلام می داند. او معتقد بوده است که هر گاه عرفان و کلام و همه ی تفکّرات اسلامی در فلسفه منحل شد، آنجا فلسفه ی اسلامی به انتهای خود می رسد. فارابی مقدّمات این کار را فراهم کرد، ولی این اتّحاد در حکمت متعالیه ی ملّا صدرا محقّق شد. فلسفه ی اسلامی 700 سال سیر کرد تا به تمامیّت رسید. هر گاه فلسفه ای به تمامیّت برسد، آینده ی خود را از دست می دهد و به بحران می افتد. پس فلسفه ی اسلامی دیگر بُعد بالقوّه ای ندارد که بتوان امید داشت، تمدّن آینده از آن فلسفه ی اسلامی باشد. دوّم اینکه فارابی کتاب «الجمع» را نوشته و در آن تفکّر فیلسوفان قبل از خود را جمع کرده و نشان داده است که هیچ اختلاف اساسی بین آنها وجود ندارد. البته فارابی، تفکّرات افلاطون و ارسطو را در سایه ی فلسفه ی اسلامی جمع کرده است و در واقع فلسفه ی خود را در سایه ی نظرات آنها مطرح نموده است.

آقای داوری فلسفه ی اسلامی را در بحران می بینند و بزرگ ترین نقطه ی بحرانی این فلسفه را از آنجایی می دانند که فیلسوفان ما به فلسفه ی غرب بی اعتنایی کرده اند، لذا آقای داوری تنها راه احیاء تفکّر را در ایران، جمع بین فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی غرب می دانند. البته این خود نیاز به یک فلسفه ی جدیدی دارد که شاید خیلی شبیه به کتاب الجمع فارابی باشد. آقای دکتر، پیشنهاد فلسفه ی تطبیقی را داده اند. در کتاب «فلسفه ی تطبیقی»، در واقع راه رسیدن به این فلسفه را توضیح داده اند و مثال هایی آورده اند تا راه را برای نوشته شدن اوّلین کتاب فلسفه ی تطبیقی هموار کنند. امّا وقتی من کتاب فلسفه ی تطبیقی آقای داوری را می خواندم، نظرم این بود که ایشان خود اوّلین کتاب فلسفه ی تطبیقی را نوشته اند. کتابی که به ماهیّت و حقیقت فلسفه نظر می کند و نشان می دهد هر سه دوره ی فلسفه (یعنی فلسفه ی یونانی، فلسفه ی اسلامی و فلسفه ی غرب) دارای یک ذات و یک هویّت هستند. به نظر من مهم ترین کتاب آقای داوری همین کتاب «فلسفه چیست؟» می باشد. به نظر می رسد وقتی آقای داوری چنین کتابی را می نوشتند، انتظار داشتند که تمام ایران به هم بریزد و انقلاب بزرگی در عرصه ی تفکّر رخ دهد. ولی وقتی دیدند که این کتاب، اثر خود را نگذاشت، آن را در قالب فلسفه ی تطبیقی و تشویق به ایجاد چنین فلسفه ای، باز نویسی کردند. به هر حال، هیچگاه حق کتاب «فلسفه چیست؟» ادا نشد.

آقای داوری معتقدند که باید از ذات فلسفه پرسش کرد. یعنی اگر تا به حال فلسفه از ماهیّت همه چیز پرسش می کرده، حال وقت آن رسیده که از ذات و ماهیّت فلسفه پرسش شود. همانطور که می دانید، هیدگر قهرمان کشف سوبژکتیو می باشد. به تبع او آقای داوری متوجّه سوبژکتیو بودن فلسفه ی اسلامی می شوند و برای اوّلین بار مطرح می کنند که فلسفه ی اسلامی، دین را به فلسفه بر می گرداند تا قابل فهم شود. آقای داوری معتقدند که فلسفه تابع عقل نیست بلکه عقل تابع فلسفه است. برا روشن شدن موضوع باید متوجّه باشیم که فلسفه یعنی تعقّل و معنای عقل و معنای وجود در فلسفه یکی دانسته می شود. در فلسفه ی یونانی، عقل یا وجود به معنای عالَم است. در فلسفه ی اسلامی، عقل یا وجود به معنای خداوند و علم اوست. در فلسفه ی غرب، عقل یا وجود یعنی انسان. لذا در اعماق تفکّر آقای داوری این نکته نهفته است که تنها راه نجات ما، عبور از تاریخ 2500 ساله ی فلسفه است و رسیدن به فلسفه ای که معنای وجود و عقل را یکی نداند و معنای وجود را از پیش خود وضع نکند و به تعبیر متفکر بزرگ، هیدگر، در تفکّر حقیقی، بشر، نیوشای سخن وجود می کند. تقریباً همه ی کتاب ها و مقالات آقای داوری، نفی است. نفی زمانه، نفی تفکّر فلسفی، نفی بی تفکّری و کم تر مقاله و کتابی از ایشان در دست است که راه حل را بیان کرده باشند. اصلاً آقای داوری تاریخ امروز را مساعد برای بیان راه حلّش نمی دانند. اگر مقاله ی « هیدگر و گشایش راه تفکّر آینده » در گوشه ی کتاب «فلسفه و بحران غرب» نبود، به یقین می گفتم که ایشان در هیچ کجا تصوّری از تفکّر آینده ارائه نداده اند. این مقاله تنها مقاله ای است که آقای داوری نظر خود را از زبان هیدگر، پیرامون وجود ، انسان، خدا و عالم بیان کرده است. در واقع آقای داوری همان هیدگر است. او هیدگر را بازبان خودش می گوید و به تعبیر فردید، به زبان شرقی. البته نباید فراموش کرد که هیدگر بزرگ ترین متفکّر تاریخ 2500 ساله ی بشر است که با طرح دوباره ی تفکّر وجود، شرایط عبور از سوبژکتیو را فراهم کرده است. اینکه یک نفر به این خوبی هیدگر را بفهمد، کار خیلی بزرگی است. حتّی بیشتر مدّعیان شاگردی هیدگر ، نیز به خوبی هیدگر را نشناخته اند. من بزرگانی را می شناسم که وقت زیادی را صرف مطالعه ی کتاب های هیدگر کرده اند و در انتها مدّعی هستند که هیدگر، شارح بزرگ ملّا صدرا است. شاید بتوان گفت که فقط دو نفر در ایران تفکّر هیدگر را واقعاً درک کرده اند. یکی مرحوم فردید بود و دیگری آقای داوری می باشد.

در پایان جا دارد که اشاره ای کوتاه به فلسفه ی آقای داوری بکنم.

ایشان در جایی فرمودند که من فقط فلسفه می گویم. شاید اگر کتاب ها و مقالات ایشان را بررسی کنید، جایی را پیدا نکنید که ایشان مقدّمه ی برهانی چیده باشند و مثلاً با بدیهیّات چیزی را اثبات کرده باشند و یا مطالبی را نوشته باشند که شبیه به کتاب های فلسفه باشد. اصلاًٌ آقای داوری اعتقادی به منطق ندارند. روش آقای داوری ، کشف است. لذا هر چیزی که مطلب را برای مخاطبش روشن کند را مفید می دانند و نیازی نمی دانند که حتماً از بدیهیّات و برهان شکل اوّل استفاده کنند. آقای داوری «پرسش از ذات شیئ» را در همه چیز تعمیم می دهند. مثلاً پرسش از ذات روشنفکری می کنند و یا پرسش از ذات تلوزیون می کنند. در فلسفه ی اسلامی هم پرسش از ذات می شود ولی نظر آقای داوری راجع به ذات و ماهیّت شیئ به کلّی با نظر فلسفه ی اسلامی متفاوت است. آقای داوری «نسبت شیئ با انسان» را ذات آن شیئ می دانند. لذا در مورد ذات تلوزیون می گویند که ذات آن «تماشایی بودن» است. آقای دکتر گهگاهی در مورد وجود سخن به میان می آورند و رفتن به نور وجود را تنها راه نجات بشریّت می دانند. باید توجّه داشت که این وجود با وجودی که در فلسفه ی اسلامی است، خیلی فرق دارد. آقای داوری وجود را خدا نمی دانند. علمِ خدا هم نمی دانند. مُثُل و روان هم نمی دانند. کتاب ها و مقالات آقای داوری در طی 50 سال نوشته شده اند و مطالب یکی، کاشف مطالب مقاله ی دیگر است. لذا هر چند یکی 40 سال پیش نوشته شده و دیگری اخیراً نوشته شده باشد ولی با این حال، هر دو از یک تفکّر حکایت می کنند. این همه نظم و انضباط در مقالات آقای داوری واقعاً حیرت آور است. نظیر این همه نظم و انضباط را در حکمت متعالیه و مباحث آیت الله جوادی هم می توان دید. در مورد مطالب آقای داوری مثال های زیادی را می توان پیدا کرد. مثلاً در جایی اثبات می کنند که فلسفه ی قرون وسطی همان فلسفه ی اسلامی است و مشاهده می شود که کتاب های 20 سال قبل و 20 سال بعد از این مقاله با نوشته های آن و معنایی که از قرون وسطی مراد کرده ا ند کاملاً هماهنگ می باشد.

در این جا لازم می دانم سیری از کتاب های آقای داوری را پیشنهاد کنم تا علاقمندان راحت تر کتاب های ایشان را مطالعه کنند. گروه (الف) کتاب هایی که جدلی هستند و ما را به زمانه متنبّه می کنند. این کتاب ها ما را از مشهورات جدا می کنند و مقدّمات تفکّر را در ما پدید می آورند.
ما و راه دشوار تجدّد – رساله ای در باب سنّت و تجدّد – در باره ی غرب - فلسفه در دام ایدئولوژی – فلسفه و انسان معاصر – فرهنگ، خرد، آزادی- جریان روشنفکری و روشنفکران در ایران – سیاست، تاریخ، تفکّر – در باره ی علم .
گروه (ب) کتاب هایی که ما را با حقیقت فلسفه ی اسلامی آشنا می کنند. بهتر است کتاب های این گروه به ترتیب خوانده شود.
1- مقام فلسفه در تاریخ ایران اسلامی. 2- قسمت آخر کتاب فلسفه چیست. 3- فارابی مؤسّس فلسفه ی اسلامی.4- فارابی فیلسوف فرهنگ.
گروه( ج) کتاب هایی که پیرامون حقیقت فلسفه و فلسفه ی غرب می باشد.
تمدّن و تفکّر غربی – فلسفه چیست؟ - فلسفه ی معاصر ایران – اوتوپی و عصر تجدّد - سیر انتقادی در فلسفه ی کارل پوپر – فلسفه در قرن بیستم.
گروه (د) مقاله ی هیدگر و گشایش راه تفکّر آینده.

منبع http://rezadavari.ir

دوشنبه 25 خرداد 1388
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط