loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

گزارشی از جلسه نقد و بررسی «فلسفه و تجدد»

نویسندگان مرتبط : رضا داوری اردکانی | کریم مجتهدی

شهر کتاب مرکزی، روز سه شنبه، 21 شهریور ماه، شاهد بحث و بررسی کتاب "فلسفه و تجدد" نوشته دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران بود که به تازگی از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر شده است.
این بحث به غیر از مولف کتاب، دکتر محمد خوانساری و دکتر رضا داوری اردکانی - استادان فلسفه دانشگاه - شرکت داشتند.

دکتر خوانساری به گفتن کلیاتی درباره نویسنده کتاب و نیز در باب فلسفه اکتفا کرد اما دکتر داوری اردکانی علاوه بر نویسنده به خود اثر نیز پرداخت.

وی نخست به مشکلات فلسفه که موضوع سخن دکتر خوانساری هم بود اشاره کرد و گفت: "خیال نکنید فلسفه با مخالفت حکام و فقها و گروههای مختلف مواجه بوده است، مسأله این نیست، فلسفه همزاد سوفیسم است. اتفاقی نبود که سوفسطاییان، معاصر سقراط بودند. فلسفه از زمان سقراط تا امروز با سوفیسم و سوفسطایی گری همراه بوده است. هر جا فلسفه هست سوفیسم هست، و هر جا سوفیسم هست فلسفه هست. این دو توام هستند و از هم جدا نمی شوند. یک گروه و دسته ای نیست که با فلسفه مخالف است، فلسفه مخالف خود را با خودش می آورد. آقای دکتر مجتهدی در کتابشان بدون اینکه بخواهند با صراحتی که من مطرح می کنم به موضوع بپردازند، مقدمه دالامبر بر دائرة المعارف را تلخیص کرده اند. دالامبر، جامع فلسفه و سوفیسم است. دالامبر یکی از مردان بزرگ قرن هیجدهم است. او بر دائرة المعارفی مقدمه نوشته که نویسندگانش ولتر و روسو هستند."

دکتر داوری که پیشتر با اشاره به غربت فلسفه، دکتر مجتهدی را چهل سال همخانه خود خوانده بود، به نویسنده اثر بازگشت و چنین ادامه داد: "ما در خانه غربت با هم بودیم ولی هیچ وقت رابطه خصوصی با هم نداشتیم. یعنی ما بیش از ۴۰ سال با هم زندگی کردیم، اما هر وقت نشستیم از فلسفه گفتیم؛ نه از سیاست، نه از چیزهای دیگر، نه از زندگی روزمره، نه از کار و کسب، هرچه گفتیم از فلسفه گفتیم. شاید این دوستی برای خیلی ها ملال آور باشد اما هر کسی با تعلقاتی زنده است. هر کسی را نام معشوقی که هست می برد ... ما در غربت بودیم و همیشه در غربتیم برای اینکه فلسفه راه مقصد است اما به مقصد نمی رسد."

دکتر داوری در اینجا به شأن علمی دکتر مجتهدی در زمینه کار فلسفه اشاره کرد و نویسنده اثر را کسی دانست که چهل و چند سال کار کرده، درس داده، نوشته و به هیچ شغل دیگری نپرداخته است. "این اهتمام، این وسوسه نشدن، این تعلق خاطر به علم برای من عزیز است... فلسفه حب علم است."

وی سپس به اشاره به این که کتاب "فلسفه و تجدد" مجموعه مقالات است، گفت: "در مقدمه دکتر مجتهدی توضیح می دهند که من وقتی می گویم فلسفه و تجدد، فلسفه و تجدد یکی نیست و این درست است. فلسفه پیش از تجدد بوده اما نمی دانم بعد از تجدد خواهد بود یا نه، نمی دانم بعد از تجدد از فلسفه چه می ماند؛ اما تفکر می ماند، اسم فلسفه می ماند، معنی لغوی فلسفه می ماند، فلسفه به معنی ای که در ذهن همه ماست و به صرافت طبع چیزی از آن می فهمیم از میان نمی رود. ولی فلسفه قبل از تجدد بوده است. اتفاقا تجدد وقتی می آید مقداری با فلسفه ناسازگاری می کند، تند خویی می کند، بد خلقی می کند، تحریفش می کند. باید کتاب را بخوانید."

دکتر داوری آنگاه به ریشه های تجدد اشاره کرد و گفت: "آقای دکتر مجتهدی حق دارند، کسی فکر نکند که فلسفه تجدد است اما در تجدد، فلسفه ظهور داشته است. تجدد ارتباط و نسبتی دارد با فلسفه. تجدد فلسفه نیست. تجدد را بودلر آورده است. فیلسوفان کاری به تجدد نداشتند. بحث و اصطلاح مدرنیته را بودلر مطرح کرده است. قرن هیجدهم قرن پایه گذاری تجدد است و این کتاب تاریخ مختصر تفکر قرن هیجدهم است. از تلخیص مقدمه دائرة المعارف شروع می شود، به ولتر و روسو می رسد و بالاخره چند فصل آخر مربوط به کانت است. اینها نامداران و فیلسوفان قرن هیجدهم اند. مظاهر فلسفه قرن هیجدهم اند."

دکتر داوری به آن بخش از کتاب که درباره ولتر در ایران است اشاره کرد و گفت: در دوره ناصری دو رساله راجع به ولتر نوشته شده است. یکی از آنها ( نوشته اعمتادالدوله؟ ) نسبتا دقیق است و یکی هم بسیار مضحک و مسخره است چون ولتر را لات و عرق خور و چاقوکش معرفی می کند. من بعدها خیلی به این موضوع فکر کردم و حدس می زنم اگر این حرف ها بتواند منشایی داشته باشد این است که ولتر بسیار تلخ و صریح بود و گاهی شاید حرف های تلخ و زشت می زده است. من آن رساله را که دکتر مجتهدی تلخیص کرده، دیده ام ... این هم لازم بوده است که ما بدانیم که ولتر را چگونه شناختیم. این بخشی از تاریخ آشنایی ما با فلسفه و تمدن غربی است. نکته این است که اگر بخواهید تجدد را بشناسید باید منورالفکری یا به تعبیر رایج، روشنگری را بشناسید. اصلا تجدد از آنجا برخاسته است. منورالفکری فلسفه نیست اما تجدد منورالفکری است و منورالفکری تجدد است. تجدد با قدرت پیدا کردن ایدئولوژی آغاز می شود. قرن هیجدهم فلسفه را ایدئولوژیک می کند، دین را ایدئولوژیک می کند. فلسفه و ایدئولوژی در این قرن با هم خلط می شود."

به گفته دکتر داوری اگر کانت نبود شاید غلبه ایدئولوژی بر فلسفه چنان شدتی پیدا می کرد که فلسفه بیشتر از این مهجور می شد: "این کانت است که فلسفه را از چنگال ایدئولوژی بیرون می آورد. دالامبر، مرید فرانسیس بیکن است. در این کتاب هم موضوع روشن است. بیکن نمی خواست فلسفه را به دامن ایدئولوژی بیاندازد چون هنوز تصوری از ایدئولوژی نداشت. دالامبر هم هنوز با ایدئولوژی آشنا نبود. اما دالامبر، فرانسیس بیکن را چنان تفسیر می کند که فلسفه به ایدئولوژی تبدیل می شود. ما هم اکنون بسیار قرن هیجدهمی فکر می کنیم. وقتی در اروپا قرن هیجدهم مورد سوال قرار گرفته، اینجا قرن هیجدهم برایمان مطلق است. افکار و حرف های قرن هیجدهم تازه تر شده اما ما همان حرف ها را می زنیم و آن حرف ها برایمان مطلق است و حقایق بی چون و چرایی است که اگر کسی بگوید من نمی فهمم چرا این طور است می گویند شما علم ستیز و خرد ستیز هستید."

دکتر داوری در پایان گفت: " کتاب آقای دکتر مجتهدی قرن هیجدهم را به شما معرفی می کند. بحث تجدد در ضمن مطالب کتاب هست اما موضوع کتاب بحث در ماهیت تجدد نیست. حتا بحث در نسبت فلسفه و تجدد هم نیست. من معتقدم که تجدد با فلسفه به وجود آمده است. اگر بیکن و دالامبر و کانت نبودند تجدد به وجود نمی آمد. خلاصه کنم اگر بخواهید درس فلسفه قرن هیجدهم را بخوانید کتاب "فلسفه و تجدد" کتاب خوبی است. مطالب به روشنی بیان شده است. موضع گیری نشده است. رد و اثبات در این کتاب کم می بینید. در همه این زمنیه ها آقای دکتر مجتهدی نظر دارند اما این کتاب را ننوشته اند که مثلا روسو را رد بکنند یا ولتر را اثبات بکنند. کتاب گزارش روشن منقحی است از منورالفکری که ما می توانیم چهره ای از خودمان را هم در آن ببینیم."

منبع: سایت فرهنگ و هنر

پنجشنبه 7 خرداد 1388
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط