loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

بحران هویت از مهمترین عوامل ناامیدی در جوانان است

عضو هیات علمی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان در گفت و گو با رسا، بحران هویت را از مهمترین عوامل ناامیدی در جوانان دانست و گفت: در روند اسلامی کردن علوم، نظریاتی در آیات و روایات و منابع دینی نسبت به مسائل اجتماعی و انسانی هست می‌تواند به عنوان فرضیه‌های جدیدی مطرح شود و در علم مورد ارزیابی قرار گیرد.

محمدمسعود سعیدی، پژوهشگر و عضو هیات علمی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، بحران هویت را از مهمترین عوامل ناامیدی در جوانان دانست، آنچه در پی می‌آید گفت‌گویی با این پژوهشگر حوزه علمیه درباره نقش علوم انسانی در زدودن این مساله اجتماعی است.

* با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب ناامیدی و یأس را بلایی برای نسل جوان عنوان کردند، مهمترین دلایل ناامیدی جوانان چیست؟

از عوامل مهم ناامیدی جوانان، بحران هویت است چرا که سن خاص جوانی نیازمند هدایت و راهنمایی است و اگر جوان در مسیر درست واقع نشود، دچار بحران هویت خواهد شد.
وقتی فرد به مرحله نوجوانی و جوانی می‌رسد، دیگر چندان تحت تسلط دیگران مهم که پدر و مادر و معلمانش هستند، قرار ندارد چون با ایده‌ها و الگوهای مختلف آشنا شده است، در ایده‌ها و باورها و سبک‌های زندگی که تاکنون به او داده شده، تردید می‌کند در حالی که در دوران کودکی انسان خالی‌الذهن است و تجربه‌ای ندارد لذا هر چه به او بدهند می‌پذیرد. جوان در پاسخ به این حالت، دو واکنش نشان می‌دهد؛ حاشیه‌ای شدن و شخصیت‌یابی، حاشیه‌ای شدن به این معناست که فرد نسبت به روش‌های فکری زندگی خودش در حاشیه قرار گرفته و از بیرون بدان می‌نگرد، می‌بیند هر کس یا هر گروه یک الگو و سبک زندگی دارد بنابراین این سؤال برایش ایجاد می‌‌شود که الگوی زندگی من چیست و چه الگویی باید انتخاب کنم؟
در این انتخاب، سبک‌ها و رفتارهایی را خودش دوست دارد و یک سری نقش‌هایی را نیز جامعه و والدین و معلمان از او می‌خواهند که باید بین این‌ها تعادل برقرار کند و گرنه بین هنجارها و شیوه‌های مختلف زندگی سردرگم خواهد ماند. جوان در برقراری تعادل بین آنچه خودش می‌خواهد و آنچه اطرافیان از او می‌خواهند نیاز به راهنمایی دارد. اینجاست که شخصیت‌یابی می‌کند و ویژگی های شخصیتی خود را از این میان برگزیند.
با این حال متاسفانه در این دوران حساس که نوجوان و جوان نیازمند راهنماییست، تنها می‌ماند یعنی کسی درکش نمی‌کند. در این مرحله جوان باید با راهنمایی‌هایی که از سوی بزرگان و جامعه دریافت می کند، یک جای پای محکم و الگوی صحیح برای خود انتخاب کند.
هویت‌ها در دوران مدرن، معمولا ناظر به آینده هستند، باید این هویت را در این دوران پراضطراب پیدا کند که بتواند بگوید من کسی هستم که می‌خواهم در آینده چنین و چنان باشم. اما اگر والدین یا جامعه نه تنها برای او راه مشخصی را معین نکنند، بلکه دایره‌ی انتخاب او را ضیق کنند، راه‌هایی را ببندد و راه و الگوی میسر عملی را هم به وی نشان ندهند، جوان سرگردان می‌ماند و هیچ راهی جلوی خود نمی‌بیند و به یک انسان دمدمی مزاج تبدیل می‌شود که چون هویت مشخصی ندارد، در مقابل تهدیدها آسیب‌پذیر است و ممکن است دچار بسیاری از انحرافات و در نهایت دچار یأس و خودباختگی شود. اگر جامعه‌ای که چشم جوان را به‌روی تنوع و تکثر ایده‌ها و سبک‌ها باز کرده، در عین حال اولاً گستره‌ی انتخاب وی را در سبک زندگی ضیق ‌کند یا راه‌های دست‌یابی به موفقیت را دشوار نماید (نه بگوید) و ثانیاً الگوها و راه‌های زندگیِ میسّر و موفق را نتواند به او معرفی نماید (راه نشان ندهد)، در چنین وضعیتی گزینش یا رد عناصر محیط اجتماعی برای جوان مشکل می‌شود، سردرگم می‌ماند، دچار بحران هویت می‌گردد و ناامیدی را تجربه می‌کند.

* اسلامی‌شدن علوم انسانی چه ضرورتی دارد؟ در این زمینه چه راهکارهایی ارائه می‌دهید؟

از نظر من وجه تأکید بزرگان ما بر این امر چند مساله است؛
نخست آنکه نظریه‌های علوم انسانی و اجتماعی، دارای پیش‌‌فرض‌ها و مبانی‌ای هستند که علمی نبوده بلکه فلسفی و انسان‌شناختی‌اند؛ مبانی برخی از نظریه‌های علوم انسانی و اجتماعی (و نه همه‌ی آن‌ها)، بعضا با فلسفه و انسان‌شناسی اسلامی هماهنگی ندارد و مبتنی بر الگوی انسان عقلانی و اقتصادی هستند که می‌گوید انسان در همه کارهایش سود و ضرر اقتصادی را لحاظ می‌کند در حالی که انسان غیر از گرایشات اقتصادی، دارای گرایشات و ابعاد دیگری نیز هست که آن‌ها هم باید لحاظ شوند. لذا یکی از معانی بومی یا اسلامی کردن علوم اجتماعی این است که مبانی و پیش‌فرض‌های انسان‌شناختی آن‌ها را اصلاح کرده و سپس بر اساس مبانی و فلسفه انسان‌شناختی خودمان نظریه‌پردازی کنیم.
دیگر آنکه بررسی کنیم نظریاتی که در جوامع غربی پرداخته‌شده و همچون بسیاری از نظریات علوم اجتماعی، محدود به زمان و مکان هستند، تا چه حد در جامعه ما قابلیت تعمیم دارد؟
همچنین نظریاتی که در آیات و روایات و منابع دینی نسبت به مسائل اجتماعی و انسانی هست می‌تواند به عنوان فرضیه‌های جدیدی مطرح شود و در علم مورد ارزیابی قرار گیرد.
در این مورد اگر به نظریه‌هایی که در دین مطرح شده مستقیما عمل کنیم، این عمل، اسلامی کردن علم نیست بلکه گذاشتن دین به جای علم است. در به‌کارگیری از منابع دینی و ایده‌های دینی به جای علم چند نکته قابل توجه است:
الف) اگر مورد از مواردی است که می‌دانیم و یقین داریم که عمومیت دارد، برای همه‌ی جوامع و در همه‌ی زمان‌ها، و در دلالت و سندش تردیدی نداریم، در این صورت برای مؤمنان به دین، به‌کارگیری آن حکم دینی به جای علم، مشکلی ندارد.
ب) ولی اگر ایده‌ی دینی که ارائه‌شده، به لحاظ دلالت یا سند محل تردید است یا احتمال می‌دهیم که مربوط به زمان خاص یا جامعه‌ی خاصی بوده است، در این صورت علم می‌تواند با آزمون تجربی به ارزیابی برداشت دینی ما کمک کند.

چهارشنبه 16 دی 1388
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط