loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

مطالعات آفریقا در ایران در گفت‌وگو با سیروس احمدی‌، آفریقاپژوه

سیروس احمدی نوحدانی، عضو هیات علمی و رئیس پیشین مرکز مطالعات آفریقای دانشگاه تربیت مدرس است که تاکنون ترجمه‌ها و تألیفات متعددی به زبان فارسی و فرانسوی از او درباره آفریقا منتشر شده است. علاوه بر نگارش مقالات متعدد برای فصلنامه‌های «ژئوپلتیک» و «مطالعات آفریقا»، سه کتاب با عناوین «قوم‌شناسی سیاسی آفریقا»، «فرهنگ و تمدن مالی» و «امنیت و دموکراسی در کنگو دمکراتیک: بررسی نقش نهادهای نظامی در برقراری صلح» از وی منتشر شده‌اند که کتاب اخیرشان، از سوی موسسه خانه کتاب، به عنوان اثر شایسته تقدیر جایزه کتاب فصل زمستان سال 1387 معرفی شد.

* چرا آفریقا مهجور است؟
وقتی می‌گوییم آفریقا، اول از همه فقر و بدبختی به ذهن می‌آید، در حالی که این‌گونه نیست. درست است که کشورهای فقیر در قاره آفریقا متمرکز شدند و بالاترین آمار فقر در توسعه انسانی را به صورت متمرکز در کشورهای آفریقایی داریم ولی در آسیا هم کشورهای فقیر کم نداریم. یک بحث این است که آفریقا فقیر نگه داشته شده است. علل آن هم مشخص است:
یک علت استعمار است. علت دیگر، جغرافیای خاص آفریقاست. اقوام زیادی از آفریقایی‌ها هر چه می‌خواستند راحت به دست می‌آوردند. چون همه چیز به صورت آماده و طبیعی در اختیارش بود. زمین‌های آنجا به صورت ممتد قابل استفاده است. این موقعیت جغرافیایی و اقلیمی باعث شده است که به تدریج، افراد آفریقایی در طول تاریخ آدم‌های سخت‌کوشی بار نیایند.
وقتی که استعمار در قرون 16 و 17 و 18 میلادی وارد منطقه شد، آنها را به عنوان برده و نیروی کار رایگان به کشورهای خودشان یا قاره تازه کشف شده آمریکا بردند و آن فجایع را بر سر آفریقایی‏ها درآوردند. این هم دلیلی شد بر عقب‌ماندگی آفریقا.
بعد از جنگ جهانی اول و دوم، آفریقا محملی شد برای یک ذخیره‌گاه انسانی و تجهیزاتی و تسلیحاتی دولت‌های درگیر در جنگ. لذا می‌بینیم که فرانسه و انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم، ذخایر طلای خودش را در آفریقا پنهان می‌کنند یا سربازهای ذخیره و ماورای بحار خودش را از آفریقا تأمین می‌کنند.
بعد از جنگ جهانی دوم و شکل‌گیری سازمان ملل، جنبش‌های استقلال‌طلبانه در آفریقا شروع شد و در 1959و 1958 تا 1964 میلادی، اکثر کشورهای آفریقایی مستقل می‌شوند. برخی از آنها درگیری‌های شدیدی با استعمارگران پیدا کردند مثل الجزایر که برای فرانسه حیاتی بود و این کشور مقاومت عجیبی برای حفظ آن داشت. فرانسه، الجزایر را به عنوان یکی از استان‌های خودش و نه به عنوان یک مستعمره تلقی می‌کرد. تا الآن هم هر چه مسئولان الجزایری درخواست می‌کنند تا مسئولان فرانسوی نسبت به عملکرد گذشته خودشان عذرخواهی داشته باشند، مسئولان فرانسه عذرخواهی نمی‌کنند، فقط اظهار پشیمانی می‌کنند که درگیری شد و عده زیادی کشته شدند! ولی عذرخواهی و اظهار اشتباه نمی‌کنند. چون فرانسوی‌ها همچنان الجزایر را جزئی از خاک خودشان می‌دانند.

* علت اصلی اهمیت کنونی آفریقا برای کشورهای اروپایی و آمریکا چیست؟
کشورهای آفریقایی پس از استقلال، همچنان معدن بزرگ مواد معدنی و بزرگ‌ترین ذخیره‌گاه آب‌های شیرین جهان ماندند. الآن استراتژیست‏ها می‌گویند نبرد الآن، نبردها حول محور انرژی است ولی در آینده، شاید در دوهه دیگر، نبردهای دنیا بر سر آب شیرین است. پتانسیل‌های بالقوه آفریقا به همراه پتانسیل نیروی انسانی و بازار، باعث شده است که کشورهای اروپایی و استعمارگر یک استقلال صوری به این کشورها دادند، منتها سعی کردند که از لحاظ مدیریتی و اقتصادی وابسته به خودشان نگه دارند. از نظر تبلیغی هم سعی کردند در رسانه‌هایشان کشورهای آفریقایی را بد جلوه بدهند. لذا غالباً هر تصویری که رسانه‌های غربی از آفریقا ارائه می‌دهند افرادی فقیر، قحطی‌زده، استخوان‌های بیرون‌زده و ملتی گرسنه را به نمایش می‌گذارند. سال‏های قبل برترین عکس 2007 در جشنواره کانادا، عکس یک زن فقیر آفریقایی به همراه بچه‌اش بود که استخوان‌هایش بیرون زده بود؛ عکسی که تماماً فقر و بدبختی را در آفریقا به نمایش گذاشته بود. اینها سیاستی دارند تا کشورها و مردم دنیا فکر کنند آفریقا یک منطقه فقیر، بی‌چیز و نداری است تا برای بهره‌برداری‌هایشان بکر و بدون رقیب بماند. متأسفانه آن اخبار و تبلیغات منفی هم به همین صورت در کشورهایی مثل ما ـ البته الآن مقداری کمتر شده ـ منتشر و منعکس می‌شد.

* روابط ایران و کشورهای آفریقایی را چطور ارزیابی می کنید؟
در اخبار عمومی ما ایرانی‌ها، وقتی می‌گوییم آفریقا، یعنی فقر، قحطی، گرسنگی، جنگ و خونریزی. حتی وقتی با یک مسئول بلندپایه ایرانی درباره سرمایه‌گذاری در آفریقا صحبت می کنید می‌گوید آفریقا که همه‌اش جنگ است؛ همه‌اش فقر است. حالا اگر من این مقدار سرمایه‌گذاری کنم کی می‌خواهد پولش را بدهد. در حالی که این‌طوری نیست. در آفریقا، پروژه‌های خیلی بزرگی در حال انجام است. درست است که فقر است ولی این‌طوری نیست که ما پروژه‌ای را که انجام دادیم، نتوانیم پول‌مان را به دست بیاوریم. آن قضیه به زرنگی ما بر می‌گردد. چینی‌ها در آنجا خیلی گسترده کار می‌کنند. الآن چین به عنوان قدرت جهانی آینده مطرح است. چین را مثال نزنم. الآن ترکیه و مالزی با قدرت و برنامه‏ریزی وارد آفریقا شدند. مالزی‌ها در بخش نفت آفریقا برنامه‌ریزی‌ها و سرمایه‌گذاری‌های زیادی کردند. این کشورها الآن به شدت دارند کار می‌کنند و این تصور که آفریقا جای بدبختی و فقر است را کنار گذاشتند. اما ما در ایران چون راهبرد استراتژیک در برنامه‌هایمان نداریم، در سیاست خارجی هم سعی می‌کنند به روز و هر چه پیش آید خوش آید، کار کنند. این‌طوری نیست که برنامه مدون و جامعی داشته باشیم که بر اساس آن برنامه با کشورها کار کنیم. این‌طوری نیست که ما وزن و جایگاه و قدرت ملی و ژئوپلیتیکی کشورها را سنجیده باشیم و با آن کشورها به تناسب قدرت و نیاز خودمان ارتباط برقرار بکنیم. چنین کاری را نکردیم. به شرایط روز و شرایط جهانی نگاه می‌کنیم، مقتضیات سازمان‌های جهانی و نیاز فعلی خودمان به آن کشورها را در نظر می‌گیریم و به همان میزان یک‌سری کارهایی را انجام می دهیم، با آن‌ها ارتباط می‌گیریم و معامله می‌کنیم. چون هیچ برنامه‌ای جدی و بلندمدت نداریم با کشورهای آفریقایی که حدود دو درصد تجارت جهانی را شامل می شوند، برای همین دو درصد در سیاست خارجی‌مان جایگاه باز نکردیم و اهمیت قائل نشدیم. ما اگر برای همین دو درصد تجارت جهانی آفریقا، در برنامه‌ها و سیاست‌هایمان جایگاه باز کنیم تحولات جدی در این عرصه اتفاق می‌افتد، هم در عرصه روابط دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی مان با آفریقا. در بخش فرهنگی کارنامه قابل قبولی‌تری داریم چراکه سعی کردیم با آفریقا ارتباط بگیریم. طبق بندهایی از قانون اساسی، جمهوری اسلامی موظف است که با کشورهای مسلمان و تحت ستم و مستضعف روابط برقرار کند و حتی به این کشورها هم کمک کند. برای همین، بعد از انقلاب می‌بینیم که حضور ما در آفریقا از 9 تا سفارت‌خانه، ناگهان به 25 و در مقطعی به 32-30 سفارت‌خانه رسید که بعداً مقداری کاهش پیدا کرد و بیشتر به خاطر همین دید بوده است. چون بخش قابل توجهی از کشورهای آفریقایی را مسلمانان تشکیل می‌دهند. این کشورهای مسلمان در جایگاه فرهنگی ما، جایگاه خوبی می‌توانند اشغال بکنند. سعی کردیم از طریق فرهنگی وارد بشویم و در تعاملات با آنها، بخش سیاسی از آنها در سازمان ملل، کمیسیون‌های تخصصی آن و دیگر سازمان‌های جهانی و منطقه‌ای امتیاز بگیریم و به نسبت کارهای خوبی در زمینه فرهنگی صورت گرفت، در بخش‏های سیاسی و اقتصادی ما در آفریقا موفق نبودیم؛ یعنی آن هزینه‌هایی که کردیم، اگر ضریب هزینه فایده را بگیریم به میزانی که هزینه کردیم، بهره نداشتیم، نه اینکه بگوییم کاملاً ناموفق بودیم، بلکه آن فرصت‌هایی که وجود داشت را نتوانستیم درست استفاده بکنیم. در آفریقا خیلی بیشتر از آن می‌توانستیم کار کنیم. باید وزن مسائل استراتژیک خودمان را بسنجیم و وزن آفریقا را در سازمان‌های جهانی در نظر بگیریم که 54 کشور هستند. این 54 کشور در سازمان‌های بین‌المللی وزن‌های مهمی محسوب می‌شوند، ما روی این زمینه‌ها حساب کردیم ولی برنامه‌ریزی شده نیست. چون برنامه‌ای جدی برای آن منطقه نداریم و برای همین است که آفریقا در اولویت‌های ما قرار نمی‌گیرد.

* آیا فکر نمی کنید رسانه‏های ما از جمله صدا و سیما در زمینه معرفی آفریقا و فرصت‏هایش ضعیف عمل کرده‏اند و به این ذهنیت‏هایی که اشاره کردید، دامن زده‏اند؟
در بخش خبر، همیشه می‌گویند که خبر خودش را تحمیل می‌کند. شما وقتی اخبار دنیا را رصد می‌کنید طبعاً خبرهای مهم‌تر با عناوین مهم و جذابتر از لحاظ سیاسی و اقتصادی در دنیا وجود دارد که اخبار آفریقا به پای آنها نمی‌رسد. شما وقتی می بینید توافق‌نامه هسته‌ای هند و پاکستان است و تمام مطبوعات و رسانه‌ها به این خبر می پردازند یا تمام تهاجم روسیه به اوستیا یا بحران مالی آمریکا در رئوس اخبار قرار می‌گیرند، دیگر اخبار آفریقا در مقابل این اخبار، در حاشیه قرار می‌گیرد. چون هیچ برنامه‌ای در بخش خبری و رسانه‌ای خود برای آفریقا نگذاشتیم و هیچ وقتی را اختصاص به آن منطقه نداده‌ایم، لذا اخبار روز جهان، خودشان را بر ما تحمیل می‌کنند و صد درصد توجهات ما را به خود اختصاص می‌دهند، لذا ما همواره از این منطقه غافلیم. این یکی از ضعف‌های بخش خبری ماست. چرا؟ چون که به روز می‌خواهیم کار بکنیم، هر چه پیش آمد. لذا این تفکر «هر چه پیش آمد» باعث می‌شود که رسانه‌های جهانی ما را دنبال خودشان بکشانند. این ما نیستیم که به آنها خط می‌دهیم بلکه دنباله‌روی آنها می‌کنیم، اگر نمی‌توانیم به آنها خط بدهیم، حداقل دنباله‌روی آنها نباشیم. باید برنامه‌ای در رسانه‌ها باشد که ما چه درصدی از آن اخبار را می‌خواهیم انتقال بدهیم. باید برنامه‌ای باشد که به اخبار این منطقه بپردازد یا مناطق دیگری که مورد توجه رسانه‌های غربی نیستند. الآن با این تنوع شبکه‌ها، این برنامه به راحتی قابل پخش و توجه‌اند. بی‌توجهی ما نشان‌دهنده این است که ما حتی در عرصه رسانه و مطبوعات هم این جایگاه را برای آفریقا قائل نیستیم.

* رویکرد کشورهای اروپایی و شرقی این منطقه چطور است؟
کشورهایی مانند آمریکا، اروپا، هند، چین و حتی کشورهای درجه دو دنیا مانند ترکیه سعی کردند به آفریقا میزان خودش، بها ‌دهند. آنها نمی‌آیند به آفریقا به اندازه اروپا بها بدهند، آفریقا را به اندازه آفریقا بها می‌دهند. آفریقا را به اندازه بیش از 800 میلیون نفر جمعیت که یک هفتم جمعیت جهان است با 54 تا کشور در بخش‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به آن بها بدهیم. ما باید برای آفریقا برنامه داشته باشیم و برنامه را دنبال بکنیم. تحمیل خبرهای جهانی یا بحران‌ها یا تحریم‏ها باعث نشود که آفریقا را فراموش کنیم. ما چه زمانی یاد آفریقا می‌افتیم، زمانی که اروپایی‌ها و به کل غرب، ما را تحریم می‌کنند و یک‌سری قراردادهایشان را با ما لغو می‌کنند و به ما فشار می‌آورند، هر وقت آنها را از دست دادیم به سمت آفریقا می‌آییم و به آن توجه می‌کنیم. دوباره رابطه‌مان با اروپا خوب می‌شود و روابط‌ به حالت عادی برمی‌گردد، آفریقا را دوباره فراموش می‌کنیم.
بخشی از این کاستی‏ها به برنامه‏ریزی مقطعی ما و همچنین نوع به توجه رسانه‌ها و صدا و سیما به آفریقا بر می‌گردد. در بهبود این نگاه‏ها و برنامه‏ریزی‏ها، توجه به مراکزی که در خصوص آفریقا تحقیق و مطالعه می‌کنند، مؤثر است. الآن آن توجه بایسته‌ای که باید بشود، نمی‌شود. اطلاعات و آگاهی مسئولین از آفریقا غالباً کم و ناقص است.

* شناخت ما از جریان‌های فکری، فرهنگی و سیاسی در مناطق مختلف آفریقا و شخصیت‌های برجسته آن منطقه کم است. برای افزایش تعامل و پیوند با منطقه آفریقا چه باید کنیم؟
راه‌های مختلفی برای پیوند با آفریقا داریم. اولین گام، شناخت آن منطقه و اصلاح دید افکار عمومی مسئولین است که این کار رسانه‌ها و خصوصاً صدا و سیماست. خودمان سعی کردیم در کمیته آفریقای صدا و سیما، حداقل اخبار منطقه را طوری ارائه بدهیم که دنباله‌روی اخبار و تحلیل‌های غربی‌ها نباشیم و سعی کنیم آن‌چه را که به صورت واقع در آفریقا می‌افتد را برای مردم ارائه بدهیم. سعی کردیم چهره‌های منفی و تبلیغات منفی رسانه‌های غربی از منطقه را کمتر منعکس کنیم. پیشنهاد دیگر اینکه بخش‌ها و سازمان‌ها خصوصاً رسانه‌های دولتی و خصوصی باید به سمت شناساندن آفریقا بیایند. آفریقا فقط فقر و بدبختی نیست. آفریقا در بخش توریسم و کشاورزی جایگاه ویژه‌ای دارد. ما اصلاً در بخش توریسم در آفریقا کار نکردیم، در حالی که یکی از بهترین جاذبه‌های توریستی دنیا، آفریقاست. خیلی از کشورهای اروپایی و غربی حتی آمریکایی برای خیلی از مناطق توریستی و تفریحی آفریقا پروازهای مستقیم دارند. نه فقط برای پایتخت‌های کشورهای آفریقا، بلکه برای نقاط دوردست و تفریحی و تاریخی و فرهنگی‌شان پرواز مستقیم دارند. از لیون فرانسه و چند شهر آمریکا پرواز مستقیم به تونباکتو در دل کویر کشور مالی پرواز مستقیم دارند. چرا؟ چون آنجا مرکز یک تمدن قدیمی بود. مرکز احمدبابا تونباکتو معروف است. مساجد قدیمی بسیار معروفی دارد. این شهر از لحاظ زیرساخت‌های شهرسازی شاید در حد ده و روستاهای ما باشند ولی غربی‌ها آن امکان را ایجاد کردند که پرواز مستقیمی از کشورهایشان به این منطقه داشته باشند تا علاقه‌مندان به راحتی بتوانند رفت و آمد داشته باشند. مناطقی دیگر از این دست فراوان هست، که می‏توانیم به مردم‏مان ارائه بدهیم. باید تورهایی برای مناطق توریستی آفریقا داشته باشیم. گروه‌های توریستی به جای اینکه فقط به سمت اروپا، کشورهای مشترک‌المنافع و آسیای جنوب شرقی بروند، گروه‌هایی را هم به سمت آفریقا سوق بدهیم و بالعکس گروه‌های آفریقایی را هم به سمت خودمان سوق بدهیم. این کار به اصلاح دید و شناخت مردم ایران کمک می‌کند.
الآن کره شمالی، کامبوج و ویتنام از بزرگ‌ترین کشورهای کمک‏بگیر از سازمان ملل هستند. آیا همین الآن گرسنگان کامبوج کمتر از گرسنگان سومالی هستند؟ ولی در رسانه‌ها فقط اسم سومالی و اتیوپی را می‌بینیم و اسمی از دیگر کشورها و مناطق غیر آفریقایی نمی‌آورند و فقر و بدبختی را فقط در آفریقا منحصر می‌کنند که این امر نشان‌دهنده نیات و اغراض سیاسی کشورهای غربی از طریق رسانه‌هایشان در قبال آفریقاست. لذا آفریقا را آن چیزی که هست معرفی کنیم. نمی‌گوییم خلاف واقع و دروغ به خورد مردم و رسانه‌ها بدهیم. همه واقعیت‌ها را بگوییم.
یک مشکل فرهنگی که داریم، بحث رنگ سیاه است که قبلاً تحقیقی در این زمینه داشتم. این بحث در فرهنگ ماست که هر چیز بدی را مساوی با سیاهی می‌دانستیم و برعکس سفیدی نشانه پاکی و خوبی و زلالی و شفافیت است. در عید نوروز می‌آییم حاجی فیروز را به صورت فردی سیاه در می‌آوریم. سیاهی می‌خواهد از طبیعت رخت بر بندد و برود، لذا می‌آییم یک آدم سیاه را مظهر شادی و خوشی خودمان می‌کنیم. این موارد در فرهنگ ما باعث شده است که در دید ما ایرانی‌ها، سیاه و رنگ سیاه، رنگی مذموم و ناپسندیده داشته باشد. در حالی که می‌بینیم مردم خیلی از کشورها، این‌طوری نیستند، خیلی راحت با سیاه‌ها مراوده دارند، ازدواج می‌کنند، نشست و برخاست دارند.
من در کشورهای زیادی از آفریقا بودم، در بازار آفریقا، هیچ ایرانی را ندیدم که در رستوران یا در کنار خیابان یا از مغازه آفریقایی چیزی بخورد. در حالی که می‌بینیم اروپایی‌ها، ژاپنی‌ها، چینی‌ها و افراد تحصیل‌کرده غربی و شرقی می‌آیند با آفریقایی‌ها می‌نشینند و با آنها هم‌کاسه می‌شوند، زندگی می‌کنند و حتی ازدواج می‌کنند. ولی ما این‌گونه نیستیم. حتی بسیاری از ایرانی‌ها، از دست دادن با آفریقایی از ترس اینکه مبادا از او بیماری بگیرند، امتناع دارند. این یک مسئله جدی برای دیپلمات‌ها و رایزن‌ها و نمایندگان ما در کشورهای آفریقایی است. ما نمایندگانی به آفریقا می‌فرستیم که گروه کر و سرودی و عده‌ای بچه را برای دست دادن با مقامات و نمایندگان ما می‌فرستند، نمایندگان ما از دست دادن و دیده‌بوسی آنها پرهیز می‌کنند، مقام ایرانی حاضر نیست روی سر این بچه‌ها دست بکشد مبادا که بیماری بگیرد. این را به عینه در مقامات ایرانی دیدم که حتی در رسانه‌های آنجا هم این بی‌توجهی‌ها منتشر می‌شود. همکاری داشتم که چون یک آفریقایی از ظرف او خورده بود و با این که چند بار شسته بود، دلش نمی‌آمد از آن ظرف استفاده کند. در حالی که قرآن می‌فرماید که هیچ تفاوتی بین سیاه و سفید و نژادها نیست و تنها تفاوت بین انسان‌ها نزد خدا، تقواست. ولی ما این آموزه دینی را رها کردیم. فکر می‌کنیم چون طرف سیاه پوست است پس منشاء تمام آلودگی‌ها، بدی‌ها و زشتی‌هاست، در حالی که این‌جوری نیست. خود این باعث شده است ما و حتی تجار ما کمتر با آفریقایی‌ها نشست و برخاست داشته باشیم.

* یک از دلایلی که باعث بی‌توجهی به آفریقاست این است که عده‌ای فکر می‌کنند که ما نمی‌توانیم با آن‌ها تعاملات فرهنگی داشته باشیم. آیا آفریقایی‌ها، پذیرای فرهنگ و هنر سینمای ما هستند؟
با توجه به تجربه 6 سال حضورم در آفریقا، در کشورهای مسلمان آفریقایی خیلی زیاد علاقه‌مند به تعاملات فرهنگی با ما هستند و پذیرش فرهنگ ایرانی اسلامی در آن کشورها زیاد است. از حق نگذریم، واقعاً زیاد است.
الآن یکی از معتبرترین فستیوال‌ فیلم‌های دنیا «واگا دوگا» در بورکینافاسو است که از فستیوال‌های معتبر دنیاست. ایرانی‏ها از آن استقبال نمی‌کنند؛ چون اطلاع‌رسانی خوب در این زمینه‌ها نداریم. دوستان ما در کمیته آفریقا اخبار خارجی صدا و سیما تلاش دارند که اخبار و تحلیل‌های واقعی از این منطقه در صدا و سیما و اخبار ما منعکس و منتشر شود. متأسفانه اطلاع‌رسانی در خصوص آفریقا بسیار ضعیف است. پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های زیادی دارد که ناشناخته مانده است. کارهای پژوهشی و تحقیقی جدی هم روی منطقه کم صورت گرفته است و از این لحاظ نسبت به کشورهای غربی و اروپایی عقبیم.

* چرا فکر می کنید پذیرش فرهنگ ایرانی اسلامی در آن کشورها زیاد است؟
دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل آن، ایران تمدن بزرگ و سابقه قدیمی خیلی زیاد دارد. کودکان آفریقایی در دروس تاریخ خود، شمه‌ای از تاریخ ایران باستان را می‌خوانند. پس آفریقایی از دوران دبیرستانش، ایران باستان را به عنوان یک تمدن کهن و برجسته همانند تمدن‌های مصر، هند، چین، روم و یونان آشنایی پیدا می‌کند و این آشنایی مثبت است. دوم اینکه در طول تاریخ، تمدن ایرانی به عنوان یک تمدن مهاجم و تمدنی که سرزمین‌های دیگر را به سلطه در آورده است، شناخته نمی‌شود؛ یعنی ما سابقه تمدنی استعماری نداریم. مردم این منطقه اکثراً سابقه پذیرش اسلام را به صورت عمومی دارند. سوم اینکه، پذیرش ما ایرانی‏ها از اسلام هم بدون جنگ و خون‌ریزی بوده است و پذیرش این‌چنینی از اسلام، یک نقطه مثبت دیگر است. همین امر نشان می‌دهد که ما پیش‌زمینه مساعدی داشتیم که وقتی اسلام عرضه شد، ما با کمترین مقاومت، اسلام را پذیرفتیم. بعد از آن هم می‌بینیم که بیشتر معارف اسلامی توسط دانشمندان ایرانی به اوج و اعتلایش می‌رسد و به سمت کشورهای اسلامی دیگر می‌رود. چه کسی در دنیا هست که ابن‌سینا یا خواجه نصیرالدین‌طوسی، فارابی، ملاصدرا و دیگران را نشناسد. در نتیجه آفریقایی‌ها با این سابقه از ایران آشنا هستند و در سده‌های اخیر هم سابقه استعماری از ایران ندیدند. لذا سابقه منفی از ایران در ذهن آفریقایی‌ها وجود ندارد.
بحث دیگر، شباهت‌های فرهنگی است که بین ما و کشورهای اسلامی آنجا وجود دارد این است که کشورهای مسلمان آفریقایی با مسلمانان حوزه خلیج‌فارس و منطقه خاورمیانه فرق می‌کنند. مثلاً در منطقه خاورمیانه، بحث تشیع و تسنن پررنگ است. یک عده‌ای خودمان را تشیع می‌دانیم و عده‌ای اهل سنت. اما در کشورهای اسلامی آفریقا این تمایز شیعه و سنی به این نحو وجود ندارد. اسلام آفریقایی یک اسلام صوفی‏مسلک است؛ یک اسلام شبه‏عرفانی است. فرقه‌هایی وجود دارد از صوفیه مانند تیجانیه، قادریه، احمدیه، نقشبندیه و ... که مسلمانان هر ناحیه عضو یکی از این فرقه‌ها هستند. مثلاً وقتی وارد سنگال می‌شود، اکثر سنگالی‌ها قادری هستند. وقتی از او می‌پرسی تو مسلمان چی هستی؟ نمی‌گوید من سنی هستم! نمی‌گوید من شافعی هستم! می‌گوید من قادری هستم یا من تیجانیه هستم؛ یعنی وابستگی فرقه‌ای و صوفی‌گرانه را معرفی می‌کند. این فرقه‌ها هم به ترتیب اهل ذکر و زاویه(خانقاه) و اعتکاف هستند.
خلاصه اینکه وقتی از آفریقایی از مذهب‌شان می‌پرستید، تمایز شیعه و سنی‌شان را در اول مطرح نمی‌کنند یا حتی خیلی‌هایشان ندانند که شیعه و سنی چیست؟ لذا وقتی عقاید ما وارد آفریقا می‌شود، آفریقایی‌ها احساس نزدیکی بیشتری با ما دارند تا مثلاً با عربستان و وهابیت. تا جاهایی که من در آفریقا دیدم با وجود سرمایه‌گذاری شدید وهابیت و مدرسه‌سازی و ارسال کتاب و بورس‌های آن‌چنانی، ولی در کوچه بازار آفریقا، به کسی بگویی وهابی! ناراحت می‌شود یا آنجایی که به آنها بگویی سنی! در خیلی از نقاط مسلمان‌نشین آفریقا، سنی مساوی با وهابیت شده است. در ذهن‌شان جا افتاده است که بگوید نه! مثلاً من قادری هستم، سنی نیستم. سنی یعنی وهابی! لذا وهابیت و تفکری که عربستان و امارت با پول و امکانات فراوان عقایدشان را به زور بر مردم آفریقا تحمیل می‌کنند، وقتی عقاید شیعه به درستی معرفی شود، مردم استقبال می‌کنند.
اگر به غرب آفریقا بروید، اصلاً به صورت سنتی و شاید تاریخی، دختر اول خانواده، حتماً اسمش فاطمه است. خودم موارد زیادی دیدم. فرزند دوقلویی که به دنیا می‌آورند دوقلوی اول حتماً اسم‌شان حسن و حسین است در حالی که شاید شافعی یا مالکی مذهب هستند و شیعه نباشند. ولی این قرابت و نزدیکی و عشق و علاقه به خاندان پیامبر(ص) را دارند. اختلافاتی که اهل تسنن در منطقه ما درباره خلفای راشدین و مباحث کلامی دیگر خصوصاً بحث برتری خلفا و جانشینی پیامبر(ص) مطرح می‌کنند، در میان آنها اصلاً مطرح نیست، حتی در سطح علمایشان.
بنابراین اندیشه اسلامی و ایرانی در آفریقا جای خیلی خوبی دارد به شرطی که برنامه‌ریزی باشد. ولی اگر ما هم مثل وهابیت بخواهیم تهاجمی برخورد بکنیم و با پول و امکانات و برگزاری کلاس‌های شیعه‌شناسی، حساسیت آنها را برانگیزانیم، این‌گونه در ذهنیت آنها جا بیفتیم که ایران هم آمده است ما را شیعه بکند. اینها هم می‌خواهند به زور، دین ما را عوض بکنند. این رویکرد نتیجه منفی خواهد داد.
ما از همین نزدیکی‌ها و قرابتی که بین فرهنگ ما و فرهنگ آفریقایی‌هاست، باید استفاده بکنیم. چه اصراری داریم که برویم آن‌ها را حتماً شیعه بکنیم. وقتی همین قرابت و دوستی بین ما باشد، برای ما کفایت می‌کند. در حالی که وقتی ما سعی کنیم دین کسی را عوض کنیم، ممکن است در یکی دو مورد و به صورت مقطعی جواب بدهد ولی به صورت عمومی، آن جامعه علیه ما بدبین می‌شود. همین‌طوری که نسبت به وهابیت بدبین شده است. چرا؟ چون که احساس می‌کند وهابیت، عربستان و امارت و حتی عراق با پول و امکانات می‌خواهند دین و شخصیت ما را عوض کنند. این یک بعد قضیه، بعد دیگر بحث امنیت ملی آنهاست. آنها می‌دانند شکل‌گیری چنین موضع‌گیری‌هایی باعث می‌شود آسایش و اتحاد ملی آنها از بین برود و این قطعاً برایشان غیر قابل تحمل است.

* آیا این قابلیت در خود آفریقا هست که اندیشمندان و نخبگان و هنرمندان جامعه ما با آنها تعامل داشته باشند؟
آفریقا اندیشمندان بزرگی دارد. حتی اندیشمندان مطرح در سطح دنیا. ما ایرانی‌ها روی‌شان کار نکردیم و بیشتر به اندیشمندان غربی و اروپایی متوسل شدیم و اصلاً از مناطقی مثل آفریقا غفلت کردیم. در زمینه ادبیات در آفریقا دو نفر جایزه نوبل گرفته‌اند: «نجیب محفوظ» از مصر و «لوکورد سزار سنگو» از سنگال. فکر می‌کنم در ایران فقط یک کتاب از نجیب محفوظ ترجمه شده است. مردم ما آشنایی ندارند که این فرد یک نویسندگان زبردست را بشناسند و آثارشان را ترجمه و یا مطالعه کرده باشند.
در بخش اندیشمندان هم در آفریقا، اندیشمندان بزرگی هستند ولی به خاطر همین مهجوریتی که بود و این که اروپایی‌ها و غربی‌ها می‌خواستند شناخته شده نشوند، ما هم از آن سیاست پیروی کردیم و می‌گوییم آفریقایی‌ها که چیزی ندارند، فقیر و بدبختند، اگر هم دو تا شاعر و نویسنده داشتند ولش کن! سراغ‌شان نرفتیم. رفتیم سراغ نویسنده‌ها و شعرا و متفکرین غربی، در حالی که هر گوشه از آفریقا، مملو از شخصیت‌های برجسته است. مثلاً در کشور مالی، احمدبابا، یک متفکر و اندیشمندی بوده است و هیچ‌کس نمی‌شناسد که «احمد بابا» کی بوده و چی نوشته است؟ کتاب‌هایی هم دارد ولی به زبان فارسی ترجمه نشده است.
در بخش سینمایی، فیلم‌ساز بزرگ غرب آفریقا، «سی‌سوکو» داریم. حتی یک فیلم او در ایران به نمایش در نیامد و ما همه‌اش فیلم‌های آمریکایی و اروپایی و در نهایت فیلم‌های هندی را به نمایش می‌گذاریم. اصلاً به آفریقا توجه نکردیم که ممکن است چهارتا فیلم خوب و چند تا فیلم‌ساز خیلی خوب و برجسته در سطح جهان هم داشته باشند. این‌ها حرف‌شان چیست؟ اندیشه‌شان چیست؟ چون روی این قضایا کار نکردیم و برای مردم و مسئولان هم اطلاع‌رسانی نکردیم ناشناخته مانده است.
چهره‌های استقلال‌طلب مطرح و بارزی مانند نلسون ماندلا خیلی زیادند. علاوه بر ماندلا، قوام نکرومه، شیخ عثمان‌بن‌فودیو و مبارزان برجسته زیاد دارند. اما به دلیل سیاست غربی‌ها، آنها تمایلی نداشتند که آفریقا برای دیگر مناطق دنیا شناخته شده باشد. سعی کردند آفریقا را همواره با عنوان فقر و محرومیت معرفی کنند. در نتیجه این چهره‌ها هم مطرح نشدند. حتی در بخش نقاشی در آفریقا، یک‌سری سبک‌هایی دیدم که بانی و شروع‌اش در آفریقا بوده ولی نقاشان فرانسوی، ایتالیایی و دیگر کشورهای اروپایی آن سبک‌ها را گرفتند و در کشور خودشان با سبک و امکانات جدید آنها را جهانی کردند. در حالی که بعداً می‌بینیم که ریشه و اصل آفریقایی بوده است. الآن هم آفریقا را برای بهره‌کشی می‌خواهند؛ یعنی می‌خواهند پتانسیل‌ها و ظرفیت‌های آفریقا به صورت محدود و مهجور بماند، رشد پیدا نکند. فقط آن جاهایی که خودشان می‌خواهند استفاده کنند.

* وضعیت مراکز تحقیقاتی ما در عرصه آفریقاپژوهی و آفریقاشناسی چطور است؟
همان تفکری که در ذهن ما جا نیفتاده است و به معنای سنتی، سیاه یعنی زشتی و پلیدی و فقر و بعد از استعمار که آفریقا را منفی به ما معرفی کردند، در ذهن سران و حتی نخبگان ما، آفریقا جای کار معرفی نشده است. آفریقا همواره با فقر و فلاکت و بدبختی عجین شده است. در مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی‌مان هم وارد نشدیم؛ یعنی نیازی ندیدیم. چون جایگاه کاری برایش تعریف نکرده‌ایم، نیازی هم به مطالعه و شناخت منطقه احساس نکردیم. الآن این مرکزی که شما می‌بینید تقریباً روی همین اندیشه به وجود آمد. آقای هاشمی رفسنجانی در آخر ریاست جمهوری خودش، آن سفر دیرهنگامش را در پایان دوره دوم به آفریقا انجام می‌دهد. ایشان به عنوان رئیس‌جمهور می‌بیند که آفریقا ظرفیت‌های بالایی دارد که برای ما و حتی او به عنوان یک مطلع و سرشناس سیاسی ناشناخته بود. سعی می‌کند که آفریقا را برای بخش‌های اجرایی جا بیندازد و آنها را با منطقه آشنا کند. در بررسی‌هایشان می‌بینید که ده‌ها مرکز مطالعات آفریقا در فرانسه داریم، در آمریکا شاید بیش از هفتاد مرکز فقط برای مطالعه مسائل آفریقا و آسیا وجود دارد. در کشورهای اروپایی هم همین‌طور. مثلاً در فرانسه، مرکز مطالعات آفریقایی سیاه بوردو است که شاید نزدیک به 180 سال دارند کار می‌کنند. مرکز مطالعات صلح استکهلم است که بخش آفریقای آنها بسیار فعال است و برای هر کشوری، کارشناسی برجسته دارند. در فرانسه، ده‌ها مرکز به صورت تخصصی درباره آفریقا و بعضی‌هایشان آفریقا و آسیا وجود دارد. در آمریکا هم به تعداد بسیار زیاد مراکز مطالعاتی درباره آفریقا یا آفریقا و آسیا دارند. ما قبلاً چهار پنج سال پیش تحقیقی در این زمینه داشتیم که در کشورهای غربی، چه تعداد مراکز مطالعاتی اختصاصی یا مرتبط به آفریقا دارند. دانشگاه ناپل ایتالیا، دانشکده مطالعات آفریقا دارد. گروه‌ها و دپارتمان‌های مربوط به مطالعات آفریقا در دانشگاه‌های مختلف و معتبر اروپا و آمریکا داریم. گروه‌ها و دپارتمان‌های بسیاری درباره فرهنگ و زبان‌ها و اقوام سواحیلی، هوسا، بربر و ... دارند. اتفاقاً چند سال پیش مسئولین دانشگاه ناپل ایتالیا به ایران آمدند و مسئول دپارتمان بربرشان هم بود و من او را به این مرکز دعوت کردم. می‌گفت جوان بودم و فرهنگ شرقی می‌خواندم. تصمیم گرفتم که روی زبان و فرهنگ بربر کار کنم. وقتی تزم را پیشنهاد دادم. فردایش یک بلیط جلویم گذاشتند و گفتند باید دو سال بروید نیجر، آنجا باید زندگی بکنی، با فرهنگ و زبان‌شان آشنا بشوی و تحقیقت را در آنجا انجام بدهی. دو سال و نیم من شد چهار پنج سال. و خودش می‌گفت که زبان و فرهنگ بربر را کار کرد و آشنا شد و دوباره به دانشگاه برگشت و الان هم مدیر فرهنگ و زبان بربر در دانشکده مطالعات آفریقا شده بود؛ یعنی اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها تا این حد کار می‌کنند. و فرد اگر موضوع تحقیقش را زبان و فرهنگ آفریقایی می‌گیرد، بلافاصله امکاناتی برایش فراهم می‌کنند که برود آن‌جا زندگی بکند.
شما کافی است در اینترنت «african studies center» را بزنید می‌بینید که صدها مرکز آفریقاپژوهی در کشورهای مختلف داریم شاید بیش از مراکز مطالعاتی برای آسیا. چون این کشورها با این که سابقه استعماری دارند و سابقه حضور چند سده در آفریقا دارند ولی احساس می‌کنند که باید آنجا را بشناسند. مراکز آفریقاشناسی 180 یا 200 ساله دارند. چرا؟ چون احساس نیاز به آفریقا می‌کنند. ما در داخل، در ایران، چون هیچ برنامه‌ای نداشتیم و الآن هم برنامه جدی نداریم، این نیاز دیده نمی‌شود. حتی همین مرکز مطالعات آفریقا، بر اساس نیاز وزارت‌خارجه تأسیس شده است. یعنی در آن زمان، آقای هاشمی رفسنجانی فشار آوردند. گفتند شناخت نداریم. چهار تا متخصص بیاوریم تا در این زمینه مطالعات لازم را داشته باشند. سپس همانند کشورهای غربی، در یک دانشگاه معتبر، مرکز مطالعات آفریقا راه می‌اندازیم. خلاصه اینجا راه افتاد. قرار شد که این مرکز، به عنوان بازوی فکری و پشتوانه فکری وزارت امورخارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات باشد در عرصه آفریقا. یعنی کارهای فکری آن‌ها را درباره منطقه آفریقا را این مرکز فکری و دانشگاهی معتبر کشور انجام بدهد. از زمانی که دوستان این مراکز را افتتاح کردند، همه‌شان رفتند و پشت‌سرشان را هم نگاه نکردند که ما اصلاً چنین مرکزی هم داریم. یکی از حرف‌های ما با مسئولان وزارت‌خارجه بوده و هست که اینجا برای شما تأسیس شده است. خودتان هم آمدید اینجا را تأسیس کردید، چرا استفاده نمی‌کنید؟ چرا احساس نیاز نمی‌کنید؟ چون مطالعه و کار و تصمیم‌گیری از روی تحقیق در کشور ما نهادینه نشده است، خصوصاً در بخش علوم انسانی. در مباحث علوم انسانی و سیاسی، آقایانی که در جایگاه تصمیم‌گیری نشستند، خودشان را عالم می‌دانند و فکر می‌کنند همه چیز را بلد و مطلع هستند لذا نیازی به تحقیق نمی‌بینند. در بخش فنی، کشاورزی و پزشکی، چون خود مسئول نمی‌تواند انجام بدهد برای تحقیق به متخصصین دانشگاهی رجوع می‏کند. ولی در بخش علوم انسانی اینگونه نیست. چون نتیجه کارهای علوم انسانی و علوم اجتماعی کوتاه‌مدت دیده نمی‌شود و در بیست سال و سی سال دیده می‌شود، فکر می‌کنند که چه کارهایی کرده‌اند و دیگر به این فکر نمی‌کنند که ممکن است با شناخت ناقص، بی‌درایتی یا بی‏برنامگی چه صدمه بزرگی به این کشور و مراکز تحقیقاتی و فرصت‌های موجود بزنند. شما بروید در وزارت‌خارجه بپرسید که برای کدام یک از کشورها در حوزه‌ کاری‌تان، برنامه و استراتژی پنج ساله‌ دارید؟ می‌گویند به روزیم. هر چه پیش آمد، همان می‌کنیم. این‌طوری که نمی‌توان کار کرد.

* فکر می‏کنید چرا اوضاع به این صورت است؟
چون بخش دولتی و حتی بخش خصوصی ما حاضر نیست که برای مسائل مختلف خصوصاً در مسائل علوم انسانی و مسائل سیاسی و استراتژیک به مطالعه و تحقیق روی بیاورد. تحقیقاتشان به چهار تا کارشناسی که دارند، خلاصه می‌شود. متأسفانه، مشکل فقدان تحقیقات داریم.
همه دنیا دارند برای آفریقا برنامه‌ریزی می‌کنند. ما دائم به مسئولین و مقامات گوشزد کردیم که به آفریقا، به میزان آفریقا، بها بدهید، بیشتر نه! همان مقداری که لازم است. نمی‌خواهد به اندازه اروپا و آسیا و کشورهای خاورمیانه به آن بها بدهید. به اندازه ظرفیت و پتانسیل‌اش به آن بها بدهید و برایش برنامه‌ریزی داشته باشید و در همه زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی، کشاورزی و سیاسی فعالیت کنید، نه اینکه همه تمرکزمان را در بخش فرهنگی داشته باشیم. ما بلافاصله هر کشوری که می‌رویم، رئیس‌جمهور یا مسئولانش می‌گویند که ایران در پی شیعه‌گری است. تا می‌گوییم آفریقا، همه به ذهن‌شان می‌رسد که چند تا کلاس و دوره برگزار کنیم و کتاب بفرستیم و آنها را با شیعه آشنا کنیم. خود مسئولانشان هم از این بابت دلخور و ناراحتند و تمام نهادهای امنیتی و اطلاعاتی‌شان در برابر اقدامات ما بسیج می‌شوند. ما هم هر چقدر بگوییم نیت‌های استعماری نداریم و ما علاقه‌مند به تقویت و گسترش روابط جنوب ـ جنوب هستیم، باور نمی‌کنند. می‌گویند اگر دغدغه و نیت‌تان ارتباط جنوب ـ جنوب است، خوب بیایید همکاری بکنید، چرا فقط می‌خواهید آموزش تشیع برگزار کنید؟ چرا نمی‌آیید پروژه‏های اقتصادی، کشاورزی و صنعتی اجرا بکنید؟ چرا در بخش سیاسی از ما می‌خواهید که ما ماشین امضا برای شما باشیم؟ چرا فقط می‌خواهید ما در بخش حقوق بشر به شما رأی بدهیم؟ زمانی که ما می‌خواهیم کرسی سازمان ملل را بگیرید، شما چرا نمی‌آیید به صورت فعال از ما حمایت بکنید؟ یا چرا در طرح‌های نپاد، ایران نیامده است به عنوان یک اسپانسر یا کمک‌کننده و حداقل به عنوان یک فکر و مقام و مشاور در کنار ما قرار بگیرد. این مسائل را من در ملاقات‌هایی که با سران و وزرای مختلف کشورهای آفریقایی داشتم می‌گفتند و حتی خود آلفوما کناره که رئیس قبلی کمسیون آفریقا بود، این مسأله را در چندین جلسه‌ای که با مسئولان جمهوری اسلامی داشت، مطرح کرد. البته از زبان خودش نمی‌گفت. می‌گفت رؤسای جمهور آفریقا می‌گویند که شما ایرانی‌ها در آفریقا، فقط به دنبال شیعه‌گری هستید و این برای ما خطرناک است. چرا؟ چون باعث می‌شود جامعه ما که از لحاظ مذهبی جامعه‏ای یکدست است، دچار تفرقه و شکاف بشود و دو گروه به جان همدیگر بیفتند. تمام این ظرافت‌ها از راه مطالعه و تحقیق قابل حل است. گویی سیاست و برنامه‌ریزی در این حوزه نیست یا اینکه اصلاً احساس نیاز به کارشناسی در این حوزه‏ها نمی‌کنند.

* پیشنهادها و سخنان پایانی شما درباره آفریقا؟
در اروپا و آمریکا و کشورهایی که پیش‌رفته‌تر هستند، حتی جهان سومی‌ها و در حال توسعه مانند ترکیه و امارات، به آفریقا توجه زیادی دارند. آفریقا را به عنوان منبع غنی و دست نخورده می‌شناسند، به دلایل مختلف. دلایل اقتصادی، کشاورزی، سیاسی و استراتژیک هم دارد. الآن آب در آفریقا، جزو مسائل استراتژیکی است که در آینده بسیار مطرح خواهد شد. برخی استراتژیست‌ها می‌گویند که قدرت برتر در آینده جهان، قدرتی است که آفریقا را با خود داشته باشد. مطالعه در خصوص آفریقا در کشورهای دیگر زیاد صورت می‌گیرد و این نشان می‌دهد که آفریقا برای‌شان چقدر مهم و مورد توجه است.
ما تازه شروع کردیم و خودمان را هم با چه موضوعات حاشیه‌ای و غیرعلمی درگیر می‌کنیم. آنهایی هم که تازه شروع کردند مانند ترکیه و مالزی، هم با قدرت و برنامه‌ریزی وارد این منطقه شدند. الآن مالزی در زمینه نفت آفریقا سرمایه‌گذاری می‌کند در حالی که ما از این زمینه غافلیم. در حالی که ما توان، صنعت، امکانات، دانش تجربه لازم و متخصصش را هم داریم. خودمان دومین تولید کننده نفت اپک هستیم، هم تجربه فنی‌اش را داریم و هم تجربه نیروی انسانی‌اش را. ولی از سفره‌ای که در آفریقا در بحث نفت ریخته شده است غافلیم. الان با بالا رفتن قیمت نفت، استخراج نفت برای خیلی از کشورهای آفریقایی به صرفه شده است.
ما در تحقیقی هم که کردیم دیدیم که فقط شرکت‌های اروپایی و آمریکایی نیستند که در این کشور اقدام به اکتشاف و استخراج نفت می‌کنند، روس‌ها، چینی‌ها، مالزی‌ها و دیگر کشورها هم هستند. یعنی راه بر ما بسته نبوده که بگوییم راه را بر ما بستند، ایران هم می‌توانست مشارکت بکند که ما از آن غفلت کردیم.
در بحث مطالعه و اندیشه هم غافلیم. سرمایه‌گذاری نمی‌شود. در بحث حمایت‌ها و پشتیبانی هم غافلیم. چرا؟ دولت مدعی است که من نمی‌توانم همه کارها را خودم انجام بدهم، بخش خصوصی هم وارد میدان بشود. به یک‌سری از اهداف‌مان، از طریق بخش خصوصی می‌توانیم برسیم. این اندیشه هم درست است. اما بخش خصوصی نیاز به حمایت دارد. هیچ تاجر بخش خصوصی سرمایه‌اش را جایی ببرد که احساس کند خطر دارد؛ احساس کند که آن‌جا امنیت وجود ندارد. چون این تصورات و احساسات در داخل در مورد آفریقا وجود دارد. همه از آفریقا می‌ترسند. وقتی اسمی از آفریقا می‌آید، جنگ، وحشت، فقر، گرسنگی، ایدز، بدبختی و کودتا به ذهن خطور می‌کند. وقتی که دولت جمهوری اسلامی ساز و کار حمایتی برای بخش خصوصی مشخص نکند، بخش خصوصی سراغ این منطقه نمی‌رود. بخش دولتی هم که مشکلات خاص خودش را دارد. می‌گوید من که می‌خواهم کار بکنم چرا در آفریقا توان و انرژی‌ام را بگذارم، در آسیای شرقی و اروپا کار می‌کنم هم آب و هوایش بهتر است و هم این که دردسرهایش کمتر است. چرا خودم را در بدبختی‌ها و بیماری‌ها مشغول بکنم. در نتیجه، کارها می‌ماند و با همین نگاه‌ها بوده است که آفریقا هیچ موقع در آن حد و اندازه لازمش، به آن توجه نشده است، هر وقت تحریم و تحت فشار بودیم سراغ این منطقه رفتیم. لذا به این علت است که کار در آفریقا، در اجرا، مطالعه و تحقیق و مدیریت و تربیت نیروی انسانی پیش نمی‌رود. آقای احمدی‌نژاد در اوایل دوره ریاست جمهوری‌اش خیلی خوب جلو آمد و در برنامه‌ای که به مجلس داد، اولویت برنامه‌هایش را افزایش روابط اقتصادی و سیاسی با آفریقا عنوان کرد. ما هم خیلی استقبال کردیم و خوشحال شدیم. بلافاصله آمدند در معاونت‌ها یک‌سری تغییراتی را ایجاد کردند و در چند تا از وزارت‌خانه‌ها از جمله وزارت خارجه گفتند که به صورت اختصاصی باید معاونت آفریقا را داشته باشیم. این کارها انجام شد ولی در عمل، کار جلو نرفت. چون کار زیرساختی و بنیادی نبود. اندیشه‌ای بود که خود رئیس‌جمهور یا برخی از دور و اطراف‌شان در این خصوص داشتند ولی وقتی به مرحله اجرا می‌رسیدند آن‌قدر مشکلات ساختاری وجود دارد که در اجرا کلاً عوض می‌شود یا تغییر می‌کند، در اجرا، چیز دیگری از آب درآمد. برای همین در این چند ساله، افزایش همکاری جدی با آفریقا نمی‌بینیم.

منبع: دوهفته نامه پگاه حوزه، اردیبهشت ماه 1389، شماره 278

جمعه 31 اردیبهشت 1389
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط