loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

«فرنگیس» با طرح جلدی متفاوت به چاپ ششم رسید

انتشارات مرتبط : سوره مهر

نویسندگان مرتبط : مهناز فتاحی

کتاب «فرنگیس»؛ اثر برگزیده جایزه سال دفاع مقدس، در حالی به چاپ ششم رسید که طرح جلد آن تغییر کرده است.

دوشنبه 20 فروردین 1397

به گزارش پاتوق کتاب فردا به نقل از پایگاه خبری سوره مهر، کتاب خاطره نگارانه «فرنگیس» یکی از آثار قابل تامل در زمینه حضور تاثیرگذار زنان در دوران دفاع مقدس است که خاطرات فرنگیس حیدرپور، از زنان غیور خطه گیلانغرب را با قلم مهناز فتاحی منعکس می کند.
زنی شیردل از دیار شجاعت که رهبر معظم انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند و این بهانه ای شد تا خاطرات این شیرزن به رشته تحریر درآید.
کتاب فرنگیس در 12 فصل تنظیم شده که با یک مقدمه شروع می شود و پایان بخش آن «کلام آخر» است. فصل اول به دوران کودکی راوی می پردازد که در آن از جنگ و پیامدهای آن خبری نیست اما سایه فقر و محرومیت در جایی که فرنگیس و خانواده اش زندگی می کنند بخوبی مشهود است. او در این فصل ماجرایی را تعریف می کند که قرار بوده به رغم مخالف خود به عقد یک مرد عراقی در شهر خانقین درآید که با دخالت گرگین خان، از بزرگان فامیل از اتفاق ناخواسته پیشگیری می شود.
در فصل دوم، خواستگاری از روستای مجاور، گورسفید برای فرنگیس می آید که این بار ازدواج صورت می گیرد و او با مردی به نام علیمردان زندگی مشترکی را شروع می کند. فصل بعدی نشان می دهد این زن و شوهر جوان زندگی نسبتا خوشی را آغاز می کنند اما در ادامه که شرح آن در فصل چهارم آمده، اول زندگی مشترک این زوج جوان با آغاز جنگ تحمیلی حکومت بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران همزمان شده و نیروهای متجاوز عراقی خیلی زود از مرزها گذشته و به روستای آنها نزدیک می شوند.
گروهی از مردهای روستا برای مقابله با دشمن به خط مقدم می روند و گروهی دیگر که برای سراغ گرفتن از آنها راهی می شوند همگی به شهادت می رسند. زنان و مردان باقیمانده در روستا به کوه های اطراف پناه می برند و به این صورت صحنه های دهشتناک جنگ و مقاومت و حماسه آفرینی زنان و مردان غیور مناطق مرزی از جمله خطه گیلانغرب بویژه فرنگیس و خانواده اش یکی پس از دیگری خود را نشان می دهد. فرنگیس در یکی از این صحنه ها و هنگامی که از پناهگاهی در کوه های اطراف روستا به خانه برگشته تا آذوقه بردارد، در بازگشت با 2 سرباز عراقی مواجه می شود که یکی از آنها را با تبر می کشد و دیگری را اسیر می کند.
در فصل های بعدی کتاب، دوران آوارگی فرنگیس و خانواده اش و دیگر ساکنان روستاهای مناطق مرزی روایت می شود که چندین بار محل اسکان خود را تغییر می دهند. بارها به روستا بازمی گردند اما هر بار با بمباران های بی وقفه دشمن مواجه شده و تعدادی شهید و مجروح می شوند. تعدادی از اعضای خانواده فرنگیس هم در این وقایع شهید و مجروح می شوند. علاوه بر بمباران های دشمن، برخورد کودکان و نوجوانان و اهالی روستاها با مین هم بارها حادثه ساز می شود. با توجه به موقعیت جغرافیایی محل سکونت فرنگیس و خانواده اش، او صحنه هایی از دوران دفاع مقدس را روایت می کند که جزو وقایع اصلی جنگ در آن دوران محسوب می شدند. از جمله بمباران های بی وقفه روستاهای اطراف گیلانغرب، حمله منافقین به اسلام آباد و عملیات مرصاد و دیگر وقایعی که جزو حوادث فراموش نشدنی آن دوران هستند؛ همچون سفر مقام معظم رهبری به استان کرمانشاه که در آن سفر مقام معظم رهبری به شهر گیلانغرب هم می روند و فرنگیس موفق می شود با رهبر معظم انقلاب دیدار کند.
راوی لحظات این دیدار را اینگونه روایت می کند: «ماشین بزرگ سیاه رنگی ایستاد. گروهی از مردها به سمت ماشین رفتند. از جایمان بلند شدیم. خوب نگاه کردم دیدم رهبرم می آید. زیر لب گفتم: «خوش هاتی.» توی دلم صلوات فرستادم. قبل از اینکه به سمت ما بیاید بچه ها خوشامد گفتند. پدرم، علیمردان، قهرمان، جمعه، دایی ام محمدخان، پسرعمویم و همه شهیدان جلوی چشمم آمدند. می خواستم از طرف آنها سلام بگویم. انگار همه شان به من می گفتند: «فرنگیس تو به جای ما حرف بزن. تو به جای ما سلام برسان.» اول با خانواده های شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با سرداران به طرف من آمد.
- سلام
- سلام رهبرم
- ایشان چه کسی هستند؟
سردار عظیمی گفت: «فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلانغربی که با تبر یکی از عراقی ها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد.» رهبر با حرف های سردار عظیمی تکرار کرد و گفت: «بله! همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت.» آب دهانم را قورت دادم و گفتم: «خوشحالم رهبرم که به گیلانغرب آمدی. قدم روی چشم ما گذاشتی. شهرمان را نورباران کردی.» لبخند زد و گفت: «چطور این کار را انجام دادی؟! وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی؟» گفتم: «با تبر توی سرش زدم. نه نترسیدم.»
خندید و گفت: «مرحبا! احسنت! زنده باشی.»

کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

سعید عطوفت

سلام وقت بخیر ببخشید ایمیل یا شماره تماس خانم مهناز فتاحی نویسنده کتاب فرنگیس را می خواستم

28 مرداد 1401

باسلام. متاسفانه راه ارتباطی با مولف در دسترس ما نیست

اخبار مرتبط
محصولات مرتبط