loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

تحلیل استاد میرباقری از تحولات اخیر جهان اسلام

نویسندگان مرتبط : سید محمدمهدی میرباقری | فرهنگستان علوم اسلامی قم

* در تحلیل حرکت اخیر جهان اسلام نظریه‌های مختلفی وجود دارد، عده‌ای آن را طراحی و مدیریت شده غرب می‌دانند و عده‌ای نیز آن را الگو گرفته از انقلاب اسلامی به حساب می‌آورند نظر شما در این رابطه چیست؟

- در مطالعه‌ی دنیای عرب و جهان اسلام باید متغیرهائی را مورد توجه قرار دهیم. یکی از آنها بازشناسیِ هویّت اجتماعی این جوامع است. در دنیای اسلام و به خصوص جهان عرب سه عنصر در هویّت اجتماعی‌ دخالت دارد؛ یکی ملیّت دوم: اسلام و سوم: غرب یا هویّت تجدد است. عنصر سوم تقریباً از دو قرن قبل وارد دنیای اسلام شده و جوامع را تحت تأثیر قرار داده است به طوری که الان ظاهر زندگی ما به شدت هماهنگ با غرب است. محور این سه متغیر، هویت اسلامی و شیعی است و این هم حاصل برنامه‌ریزی تاریخی ائمه علیهم السلام در جامعه‌ی تشیع است؛ عمق تحوّلات شیعی در جهان هم از همین جا نشأت می‌گیرد و هدایت می‌شود؛ در این جوامع دو هویّت ملی و مدرن‌، منحل در هویّت اسلامی‌ می‌شود که به نسبت زیادی هم اتفاق افتاده است. مثلاً در ایران هویّت ملی به تدریج جذب در هویّت شیعی ما شده است، و هویت غربی‌ هم به ویژه بعد از انقلاب اسلامی به شدت در حال انحلال است؛ معنای احیای تمدّنی و برخورد تمدّنی هم همین است، یعنی یک لایه‌هایی از هویّت یک ملّت بازسازی و به روز و با یک هویّت حقیقیِ دیگر در جهان درگیر شود. در کشورهای دیگر من نمی‌توانم داوری جدی‌ کنم که مثلاً هویّت ناسیونالیستی چقدر منحل در هویّت اسلام شده است، ولی بی‌تردید اثر اسلام در جامعه‌ی عرب یک اثر بسیار عمیق است.

نکته‌ی دیگر این است که فیلسوف‌های مادی اجتماعی که از پیش فرض‌های مادّی استفاده می‌کنند، هویّت مذهبی و فرهنگیِ جامعه را در هویّت‌های مادی منحل می‌کنند و حتی مذهب را هم ظهور یکی از لایه‌های تعلّقات مادی می‌دانند و چیزی بیش از ظهور تعلّقات مادی تفسیر نمی‌کنند، ولی ما و شما اینگونه تفکر نمی‌کنیم؛ هویّت معنوی و گرایش الهی انسان، در فطرت پایگاه دارد و تفسیر مادّی آن غلط است. پایگاه هویّت اسلامی از یک طرف در فطرت و از طرف دیگر در ولایت حقه است، و نقطه‌ی طلاقی این دو، نقطه‌ی ظهور هویت اسلامی انسان‌ها و جوامع است.

نکته‌ی بعد اینست که این سه لایه طرفدارانی در درون دنیای اسلام دارند، طرفداران هویّت اسلامی را طرفداران تمدّن اسلامی می‌دانیم؛ آنها می‌خواهند فضای مدنیّت را مبتنی بر اسلام شکل دهند و هویّت اجتماعی را بر اساس اسلام طراحی کنند.

از آن طرف هم گرایشی وجود دارد،‌ که بسیار جدی است و می‌خواهد هویّت مسلمانان و جهان اسلام را منحل در هویّت غرب کند، لااقل هویت اجتماعی‌شان را می‌خواهد به هویّت سکولار تبدیل کند. آنها سکولاریست‌ها هستند. یک قشر میانه‌ای هم هستند که می‌خواهند بین این دو هویت تعامل کنند، یعنی معتقد نیستند که هویت غربی هویت منفی است و از اینکه بخشی از واقعیت‌های وجودی انسان مبتنی بر فرهنگ مدرن شکل بگیرد، نه نگرانند و نه چیز بدی می‌دانند، می‌گویند اشکالی ندارد انسان دو ساحتی بشود و ساحتی از هویّتش مبتنی بر فرهنگ مدرن شکل بگیرد بلکه این را نوعی تعالی برای انسان تلقی می‌کنند. گروهی نیز ناسیونالیست و طرفدار فرهنگ و سنت عربی هستند.

طبیعتاً این نگاه ها در برخورد با جریان غرب متفاوتند و غرب هم به طور طبیعی به دنبال شبکه‌سازی طرفداران خود در جهان اسلام است طرفداران غرب اگر هم وابسته‌های سیاسی نباشند، وابسته‌های فرهنگی هستند. غرب می‌خواهد عده‌ای را هم که طرفداران هویّت ملّی این جوامع هستند، داخل این شبکه کند، به دلیل اینکه آنها هم دشمن هویّت اسلامی هستند و قدرت مقاومت در مقابل هویّـت مدرن را هم ندارند.

و نکته‌ی آخر اینست که آنچه الآن به آتش فشان و انفجارهای عظیم اجتماعی تبدیل شده است ناشی از درگیریِ انتظارات اجتماعی با ساختارهای موجود است؛ ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی موجود با انتظارات ملت ها تناسب ندارد. حال دو نکته قابل دقت است اول اینکه مقیاس این انتظارات چیست؟ خُرد است یا انتظار یک تحوّل فراگیر جهانی است؟ دوم اینکه این انتظارات برآمده از هویّت غربی است یا هویّت ناسیونالیستی یا هویت اسلامی؟

* رسانه‌های غربی می‌گویند آنها دموکراسی می‌خواهند، دموکراسی هم ذیل تمدّن غربی تعریف می‌شود.

- اینها انقلاب اسلامی را هم همین گونه تحلیل می‌کردند، می‌گفتند انقلاب اسلامی انفجار طبقاتی برای رسیدن به عدالت اجتماعی به مفهوم غربی بود، اما امام وسط راه آن را مصادره کرد؛ لذا جبهه‌ی ملی مدعی این انقلاب بود، گروه‌های چپ و راست مدعی این انقلاب بودند و بعد هم مدعیان جهانی پیدا کرد، مدعیان جهانی‌اش هم مدعی بودند که آن را منحل می‌کنند، اما آیا توانستند؟ همین مدعیان اصلاحات هم بعد از اینکه شکست خوردند ‌گفتند مردم نان می‌خواستند ما خیال کردیم آزادی می‌خواهند! این نوع تحلیل ها مادی است و با حقیقت انقلاب سازگاری ندارد. اصلی‌ترین لایه‌ای که می‌جوشد همین جوشش اسلامی است، ولو ناخودآگاه باشد، لازم نیست انتظارات اجتماعی خودآگاه باشد؛ مردم وقتی انقلاب می‌کنند همه آنها که نمی‌دانند چه قانون اساسی‌ای می‌خواهند، آرام آرام یک عقلانیت روشن پیدا می‌کنند. عقلانیت راه حرکت این جوشش است.

امروزه هویّت فطری این ملت‌هاست که با شاکله اسلامی به جوشش آمده است، هیچ منافاتی ندارد که شعار ضد ظلم هم بدهند، یکی از شاخصهایی که برای دولت حضرت حجت (ع) بیان شده عدالت است؛ معنایش این است که در باطن اسلام خواهی، عدالت خواهی هم هست، منتهی نه عدالت سوسیالیستی؛ عدالتی که در فطرت است و به نظام ولایت الهی تبدیل می‌شود و حرکتی ضد ظلم است؛ انگیزه‌ی مبارزه با ظلم یک انگیزه‌ی الهی است که انبیا ایجاد کرده اند، و در فطرت انسان هم وجود دارد. اما ظلم چیست؟ آیا ظلم فقط در مقیاس ملّی و در نظام سلطنت است که وقتی دموکراسی بیاید از بین می‌رود؟ یا ظلم در نظام جهانی است که در دهکده‌ی واحد شکل گرفته و بعد شکل منطقه‌ای و ملی پیدا کرده است؟ در شرایط فعلی جهانی ظلم منطقه‌ای بدون ارتباط با نظام استکبار و سلطه جهانی معنی ندارد؛ بنابراین اعتراض به این ظلم اعتراض به نظام جهانی سلطه است ولو ناخودآگاه باشد؛ بنابراین به سرعت می‌توان آن را خودآگاه کرد.

ظلم فقط در ساختار سلطنت نیست؛ ساختار جهانیِ کنونی هم ظالمانه است و دقیق‌تر: دموکراسی غربی ظالمانه است؟ یعنی نظام‌های اومانیستی، نظام‌های جائرانه‌ استکباری‌اند؛ زیرا انسان یا عبد است یا مستکبر علی الله، اگر مستکبر علی الله شد متکبّر بر خلق هم خواهد شد؛ یعنی همه‌ی نظام‌های برآمده از استکبار انسان در مقابل خدای متعال، نظام‌های متکبرانه و به طور طبیعی طبقات حاکمه طبقات متکبر و مستکبر هستند.

* چرا ما به گونهای حرف می‌زنیم یا تحلیل می‌کنیم و غرب نوع دیگری تحلیل می‌کند که نه ما او را می‌شنویم و نه او ما را می‌شنود! دیالوگ وقتی شکل می‌گیرد که در یک پارادایم باشد و در یک فضا بتوانیم سخن بگوئیم، وقتی در پارادایم‌های مختلفی حرف می‌زنیم اصلاً همدیگر را نمی‌فهمیم و سخن ما به گوش آنها نمی‌رسد و سخن آنها هم به گوش ما نمی‌رسد.

- در یک مقیاس همین است، ولی در یک مقیاس دیگر می‌فهمند!! همه‌ی فهم ناشی از پارادایم‌ها نیست! کسی که دنیا را می‌پرستد مادامی که دنیایش به خطر نیفتد اصلاً حاضر نیست گوش بدهد و با شما تعامل کند، اصلاً شما را در معادلات جهانی به حساب نمی‌آورد اما وقتی در موازنه‌ی قدرت اثرگذار شدید می‌فهمد، البته در دستگاه خودش می‌فهمد، نه به معنای اینکه درست بفهمد، ثمٌ بکمٌ عمیٌ، دپارتمان درست می‌کند برای اسلام شناسی و شیعه شناسی، تا بفهمد حرف ما چیست. در حالیکه قبل از پیروزی انقلاب چنین نمی‌کرد. تفاهم سطوحی دارد که در سطحی تابع قدرت است، اگر بترسد لایه‌هایی از فهم برایش باز می‌شود، وقتی از ما ترسی ندارد و اهمیتی به حرف ما نمی‌دهد، هیچ چیزی را نمی‌فهمد. البته چون براساس دیگری تفکر می‌کند؛ البته اگر توجه هم بکند هیچ وقت به عمق معارف ما دست نخواهد یافت.

به این نکته هم باید توجه کرد که بعضی از ما تلقی مان از غرب و امریکا تلقیِ هالیوودی است؛ یعنی بیش از اندازه واقعی‌ برای آن قدرت قائلیم؛ تحت تأثیر رسانه و هنر غربی‌ نسبت به غرب داوری می‌کنیم؛ غرب آن اندازه‌ای که می‌گوید نیست! نمونه‌اش عراق است، ما با هم درگیر شدیم او میخواست آن جا را حیات خلوت خودش کند و به ما حمله کند اما حالا حیات خلوت ما شده است؛ نه اطلاعاتی که ادعا می‌کرد دارد و نه قدرت مدیریت و صحنه‌سازی او طوری بود که بتواند ما را حذف کند، سهم تأثیر ما در عراق کم‌تر نشده بلکه بیشتر شده است.

یک نکته‌ی دیگر هم این است که بعد از انقلاب اسلامی بیداری اسلامی، از لایه‌های باطنی جامعه اسلامی کم‌کم به مرحله‌ی ظهور در لایه‌های ظاهری جوامع اسلام رسیده است. غرب تلاش می‌کرد بنیان‌های فرهنگی خودش را در اعماق جامعه جا دهد و اراوح را تسخیر کند، یعنی عمیق‌ترین لایه‌های اجتماعی را متحول و به نفع خودش، هویت سازی کند، از این طرف هم بیداری اسلامی آن لایه‌های پنهانی و آن آتش‌ زیر خاکستر را آرام آرام شفاف کرد. غرب یک سابقه‌ی تاریخی سلطه در این مناطق دارد، ساختارهای قدرت و نیروها و گروه ها را می‌شناسد، و نیروهای آماده‌ای هم دارد که می‌تواند اینها را فعال کند و به میدان بیاورد روش‌های این کار را هم بلد است، نرم افزار، سخت افزار و نیروی انسانی آن را هم دارد، بنابراین می‌تواند تلاش کند همه را هماهنگ کند، غرب حتماً در این زمینه کوتاهی نخواهد کرد و نرم‌افزارهای خوبی هم برای انجام این کار دارد. بسترهای اجتماعی هم دارد، بسترهای اجتماعی‌اش همان لایه‌ی هویّت غربی است که عرض کردم؛ حتیّ هویّت ناسیونالیستی را می‌تواند فعال کند و آنها را بر علیه هویّت اسلامی تحریک کند که می‌کند، مگر در ایران این کار را نکرد؟! غرب‌گراها و قومیت‌ها را بر علیه انقلاب اسلامی شوراند و در آنها مطالبه ایجاد کرد.

در این هم نباید تردید کنیم که به هر دلیلی چالش‌های ایجاد شده بستری برای حکومت اسلامی ایجاد کرده است و هویّت اسلامی می‌تواند محور وحدت باشد. وقتی این محور در لایه‌های باطنی بود قدرت سازماندهی‌اش کمتر بود، اما الآن راحت می‌توان آن را سازماندهی کرد.

پس به صورت خلاصه هویّت اصلی این جوامع هویت ایمانی است و معنایش اینست که بیشترین احساس تعلّقی که می‌کنند، تعلق به خدای متعال و اولیای الهی و اسلام است و تعلّقات دیگر لایه‌های رویین است؛ یعنی فرض کنید اگر در جامعه‌ی مؤمنین تعلقی به نظام غرب پیدا می‌شود این تعلّق، تعلق هویتی و از اعماق وجود نیست؛ لذا در روایات هم داریم که گاهی اوقات مؤمن آلوده به گناه می‌شود، فرموده اند که این فاسق العمل اما طیّب الروح است، اینطور نیست که اعماق روحش هم فاسد شده باشد و از مدار توحید و ولایت خارج باشد. پرسیدند آیا ما از این آدم تبرّی بجوییم فرمودند از عملش تبرّی بجوئید نه از خودش. اینست که کأنّه عمل به هویّتش سرایت نکرده و فسقش هویّتش را از مدار بیرون نبرده است؛ بنابراین مدار مؤمن مدار نورانی و ایمانی است و هویّت اصلی‌اش هویت نورانی است و این تعلّقاتی که به دنیا پیدا می‌کند و گرایشات مشترکی که با تمدن‌های مادی در جامعه اسلامی پیدا می‌شود، مربوط به لایه‌های رویین جامعه و هویّت ثانوی است بلکه اصلاً به یک معنا هویّـت نیست.

از روایات استفاده می‌شود که ریشه‌ی این هویت هم از آمیزش و اختلاط است، در روایات دارد که خدای متعال این دو گلی را که برداشت و با هم عجین کرد بعضی از خصوصیّات این دو به هم سرایت پیدا کرد اما دوباره این خصوصیات به مدار خودش برمی‌گردد؛ آنچه که انسان در جامعه‌ی مؤمنین از مظاهر معیشت و زندگی غربی می‌بیند، ناشی از هویّت ایمانی و اصل و باطن وجودشان نیست بلکه ناشی از اختلاط و آمیزشی است که با دستگاه مادی پیدا شده است و این هم به نسبتی از الزامات عالم دنیاست. در عالم آخرت جهان کفّار و اهل کفر از جهان مؤمنین جدا می‌شود و جهنم و بهشت مرزبندی کامل پیدا می‌کند.

نکته‌ی سوم اینست که ابتلاءات اجتماعی که پیش می‌آید برای تمحیص و خالص شدن جامعه‌ی مؤمنین از تعلقاتی است که بر اساس این آمیزش در جامعه‌ پیدا می‌شود. الآن این درگیری‌ای که بین دنیای اسلام و غرب وجود دارد و ابتلاءات سنگینی که برای دنیای اسلام پیش آمده، بستر فهم کاستی‌ها و زشتی‌های تمدّن غرب است؛ بستری است که موجب می‌شود این تعلّقات ظاهری از جامعه‌ی غربی و تمدن غربی برداشته شود و جامعه‌ی مؤمنین هم به آنها تعلق نداشته باشد، یعنی پاک شدن لایه‌هایی از جامعه‌ی ایمانی و مؤمنین و هویّت ایمانی مؤمنین که آلوده‌ی به تعلّقات دستگاه مادی شده و با ابتلاءات اجتماعی به نقطه‌ی تمحیص و خلوص می‌رسد.

نکته‌ی چهارم اینست که این احساس هویت ایمانی گاهی در حوزه‌ی حیات خصوصی است، یعنی انسان وقتی هویّت فردی خودش را واکاوی می‌کند می‌بیند که اصلی‌ترین شاکله‌اش هویت ایمانی است، ولی در حوزه‌ی حیات اجتماعی تعلق به اسلام احساس نمی‌شود؛ هنر امام این بود که با انقلاب اسلامی آن احساس هویّت ایمانی را وارد حیات و هویّت اجتماعی کردند؛ یعنی مؤمنین هویّت جمعی و روح جمعی ایمانی را احساس کردند؛ روح جمعی‌شان بر مدار ایمانی و هویّت ایمانی فعلیّت پیدا کرد. و هرگاه هویّت جمعی بر اساس یک فرهنگ، شکل بگیرد مبدأ ظهور تمدّنی می‌شود.

با این مقدمات به نظر می‌آید آنچه در دنیای اسلام در حال اتفاق است؛ ناشی از همان احیای هویّت جمعی ایمانی است که این هویّت جمعی احیاء شده مبدأ درگیری با تمدّن مادی و آن تعلّقاتی است که وارد لایه‌های ظاهری دنیای اسلام شده است و مقدمه‌ی پالایش دنیای اسلام از آن لایه‌های آمیخته‌ی به تمدّن مادی است.

* وقتی این انقلاب‌ها رهبر و سازماندهی ندارند چطور می‌توان به پیروزی آنها امید داشت.

- اگر مطلقاً فاقد رهبری باشند به پیروزی نمی‌رسند ولی اگر رهبریِ غیر مستقیم دارند، همان رهبریِ غیر مستقیم می‌تواند اینهارا در ادامه هدایت کند. به تعبیر دیگر اگر پیدایش‌ آن مستند به یک مدیریت است همان مدیریت می‌تواند در ادامه هم آنها را هدایت کند، طبیعتاً هر چه این ارتباط قوی‌تر و مستقیم تر باشد ثمر بخشتر است. این حرکت ها وجوشش ها اجتماعی جهان اسلام دارای یک سرچشمه‌ و اراده‌ای است که این تحرّکات را ساماندهی می‌کند، همان اراده‌ای که ساماندهی می‌کند همان اراده هم در ادامه می‌تواند رهبری کند؛ به نظر می‌آید انقلاب اسلامی آنها را رهبریِ غیر مستقیم می‌کند و این رهبریِ غیر مستقیم در ادامه هم می‌تواند وجود داشته باشد. و بالاتر اینکه یک لایه‌ی از هدایت باطنی در آن جا اتفاق می‌افتد. آیا نمی‌توان گفت این جریان در سطح‌های باطنی‌تری رهبری می‌شود؟! در این سطح رهبریِ واحد ندارد اما حرکت منسجم و هماهنگ است. یک دست پنهانی دارد آن را هماهنگ می‌کند. فقط الگو نیست، جریانی دارد آن را مدیریت می‌کند. مثل 9 دی که در ایران اتفاق افتاد و یک مدیریت باطنی مردم را به صحنه آورد.

بخش عمده‌ای از این انفجارات ناشی از هویّت اسلامی این جوامع است و این هم همان جریان برخورد تمدّن‌ها است و غرب در زمان بوش در این پیش‌دستی‌ای که کرد خطا کرد، یعنی حرکت نرم خودش را به یک حرکت سخت تبدیل کرد، شما این را کم نبینید که ده سال است ناتو آمده و تحقیرآمیز با ملت‌های منطقه برخورد می‌کند! دولت‌هایشان تسلیم این قدرت‌ها شدند، مثلاً فرض کنید از همین مصر هزاران زن در اختیار امریکاییها در عربستان قرار دادند، این چیزی نیست که ملت‌ها نفهمند، این جنگ رو در رو است، جنگ نرم نیست! و اتفاقاً در این جنگ سخت کاری که کردند خودشان را در معرض هجوم دنیای اسلام قرار دادند.

* چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی بین این حرکت با انقلاب اسلامی ایران می‌بینید؟

- در نوع مبارزه که به شدت مشابه انقلاب ایران است، یعنی مبارزات پارلمانی یا مبارزات مسلّحانه نیست، امواج مردمی با یک بیداری در مقابل ساختار موجود است.

بعضی‌ها ممکن است به ذهن‌شان بیاید که به خاطر همین خصوصیتی که دارد بدلسازی از انقلاب اسلامی ایران است که غرب آن را طراحی کرده است به نظر من غرب سه نوع بدلسازی کرده است؛ بدل اول القاعده است که نوعی جنگ‌های مسلحانه‌ی مبتنی بر سلفی‌گری دارد بدل دوم انقلاب‌های مخملی و بدل سوم ترکیه است.

غرب چون نتوانسته از درون، انقلاب اسلامی را در دموکراسی خواهی، لیبرالیسم جهانی و لیبرال دموکراسی جهانی منحل کند، امواج بیرونی ایجاد کرده تا این انفجار را در نقطه‌ی کانونیِ خودش مهار کند. این تحلیل ناشی از این است که به شدت مدل حرکت مثل مدل حرکت انقلاب اسلامی است،

پس یک تحلیل این حوادث این است که شورش انبوه مردمی بدون یک سازماندهیِ تعریف شده‌ی علمی است، تحلیل دیگر این است که بیداری اسلامی به یک الگو برای مبارزه تبدیل شده است. نظریه دوم خیلی بهتر و قابل دفاع‌تر است تا اینکه ما غرب را اینقدر مقتدر بدانیم که بگوئیم یک دفعه می‌تواند در طول ده روز جریان‌های ده میلیونی در کشورها راه بیندازد و ملت‌ها را به صحنه بیاورد، و بعد هم آن را کنترل کند. این اقتدار خیالی برای غرب تصور کردن است.

* نسبت این حرکات با انقلاب‌های مخملی و رنگی و تحرکات امریکائی چیست؟ قبلاً از شما شنیدیم که انقلاب مخملی آخرین ترفند غرب برای مصادره جنبش‌های مردمی است که در ایران بحمدالله شکست خورد و بعد از ایران هم در جای دیگری ازجهان انقلاب مخملی محقق نشد. آیا این حرکتها را می‌توان به تحریک آنها دانست؟ آیا ظهور و سقوط این انقلاب ها و نقشی که فعالیت‌های سایت‌های رایانه‌ای داشته اند در این جوشش ها اثر گذار نبوده است؟

- هر چند بی‌تأثیر نبوده اما سازماندهی و ساختار آنها با این حرکت ها به کلی متفاوت است؛ هم شعارهایشان هم ایده‌هایشان هم سازماندهی‌شان. در انقلاب مخملی انتخاباتی انجام می‌شد سپس ادعای تقلب می‌شد و بر اساس این ادعا حضور مردم در صحنه که از قبل به وجود آمده بود به حضور خیابانی و به قول خودشان جنبش مدنی تبدیل می‌شد؛ اما در اینجا جنبشی است که مستقیماً ساختارهای موجود را هدف قرار داده است، به تعبیر دیگر آن جا یک نوع انقلاب دموکراتیک بود، یعنی یک نوع دموکراسی‌خواهی و تکیه به آراء اکثریت بود البته به دروغ و با شانتاژ و فریب اکثریت؛ اما، اینجا مطالبات و انتظارات اجتماعی به یک جنبش‌ بر علیه ساختارهای موجود تبدیل شده است. البته غرب سعی می‌کند این حرکت را کنترل و مصادره کند همانگونه که جبهه مقابل هم باید به دنبال کنترل این جوشش ها باشد. به هر حال این حرکت کشورهای اسلامی جوششی است که بیشتر ناشی از احساس حقارتی است که از ناحیه‌ی نظام استکباری و نظام‌های سلطه و استبدادی در مردم پیدا شده است، به علت تحقیر مسلمین و فرهنگ اسلام از سوی غرب و دولت‌های وابسته‌ی به غرب است.

* ایران در این زمینه چه نقشی را باید بازی کند؟

- ایران چند کار می‌تواند انجام دهد؛ یکی اینکه جریان‌های حزب اللهی و اصولگرا را که در دنیای اسلام وجود دارند به سرعت به هم نزدیک کند. نشست‌های مشترک و همایش‌ برگزار کند و مستقیم و غیر مستقیم اینها را به هم مرتبط کند؛ شبکه سازی کند، یک شبکه‌ی تأثیرگذار در جهان اسلام درست کند؛ اخوان المسلمین در کشورهای متعددی نیرو دارند، در حالی که پشتوانه‌ی عظیمی مثل جمهوری اسلامی هم در اختیارشان نیست، ما می‌توانیم با پشتوانه‌ی جمهوری اسلامی و طرفدارانی که جمهوری اسلامی دارد، با عنایات خدای متعال اینها را آرایش بدهیم و به شبکه تبدیل کنیم، دوم اینکه در حوزه‌ی فرهنگ عمومی دخالت غرب را مهار کنیم، یعنی پیوسته بیداری‌سازی کنیم و این بیداری را مسیر بدهیم و برای آن ساختارسازی کنیم، یعنی مناسبتهای مذهبی مثل نماز جمعه، اعیاد دینی یا عزاداری‌های اسلامی را بستر بروز آن قرار بدهیم، سعی کنیم آهنگ مذهبی‌ شعارها را تشدید کنیم، آهنگ ضد غربی و ضد سلطه جهانی به وجود آوریم و برای ساختار آینده کشورها در ذهنیّت عموم یک عنوان درست کنیم مثل عنوان جمهوری اسلامی یا هر عنوان دیگری که متناسب با خصوصیّات آن کشورها متصور است، بعد آرام آرام یک توجّه نخبگانی برای ساختار قانون اساسی ایجاد کنیم.

* یک سؤال اینجا پیش می‌آید که چرا این نوع انقلاب‌ها و این خیزش توده‌ها در خودِ امریکا تحقق پیدا نمی‌کند؟‌ حال اینکه سالهای سال است که متفکرین غربی از فروپاشیِ تمدن غرب سخن می‌گویند؟

- حتماً فروپاشی غرب باید ناشی از بازتاب اسلام خواهی باشد و الا اگر کمونیست‌ها یا یک اندیشه مادی دیگری در مبارزه، لیبرال دموکراسی را شکست بدهند، این دست به دست شدن قدرت بین اردوگاه‌های تمدّن مادی است و چیزی را عوض نمی‌کند، اگر انقلاب اسلامی، یعنی معنویّت خواهی و رو آوردن به تعالیم انبیاء و رجعت از دوری خدا و به تعبیر دیگر توبه‌ی بشر اتفاق نیفتد چیزی رخ نخواهد داد، جامعه‌ی غربی در اعماق باطن و مبتنی بر عقلانیّت یونان خودمحوری را قبول کرده است. مقتضای عقلانیت یونان خودمحوری بشر در حیات اجتماعی است؛ غرب این را باز تولید، به روز، پیچیده و گسترده کرده است و با آن یک تمدن ساخته است، بشر اگر از این مسیر توبه نکند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.

البته حدس من این است که امکان وقوع موج بعدیِ این جریان در کشورهای اروپایی و امریکا وجود دارد، یعنی زمینه ی حرکت بر علیه نظام استکباری پیدا شده است. چون فطرتها تحت فشار هستند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم
http://www.foeac.ir/

گفتنی است همه آثار استاد میرباقری و دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم در فروشگاه موسسه کتاب فردا و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.

دوشنبه 29 فروردین 1390
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط