وحید جلیلی در جلسه هفتگی انصار حزب الله پیرامون استراتژی فرهنگی انقلاب، تهدید محوری یا فرصت محوری به سخنرانی پرداخت که مشروح سخنان وی در پی می آید:
امروزه در مجموعه فعالان فرهنگی حزباللهی بحمدالله نیروهای زیادی وجود دارند که این نیروها به لحاظ کیفی هم نیروهای خوبی هستند. ما الان بسیاری نخبگان دانشجو داریم که در فعالیتهای حزباللهی حضور دارند و سر بزنگاهها در صحنه هستند. از لحاظ امکانات هم واقعیت این است که در مجموع شرایط مساعدی است و کارهای زیادی در مراکز مختلف انجام میگیرد.
لزوم ریشهیابی خلأ فرهنگی در جامعه متدین
حالا باید دید چرا آن نتیجهای که میخواهیم، نمیگیریم و از نتایج کارهایمان راضی نیستیم و وقتی به فضای کشور نگاه میکنیم علیالخصوص فضای فرهنگی و رسانه و هنر، خیلی ما را راضی نمیکند. پس بدون شک باید اشکالی وجود داشته باشد، یا شاید استراتژی ما غلط است و یا اینکه برنامهریزی کلان ما دچار مشکلاتی است.
بنده این موضوع را در دو تعبیر تهدیدمحور و فرصتمحور خلاصه میکنم. و معتقدم امروز حزب الله باید استراتژی اش را از تهدید محوری به فرصت محوری تغییر دهد. یعنی در عین توجه دقیق و کامل به توطئه های دشمن و غافل نشدن از دام های او ؛غفلت از فرصت ها و ظرفیت های جمهوری اسلامی را کگنار بگذارد و با تمام توان به فعال کردن پتانسیل ها مشغول شود.
تهدیدمحوری مشکل امروزعرصه فعالیتهای فرهنگی
به نظر من مشکل عمدهای که امروزه در فضای فعالیتهای فرهنگی، حزباللهی داریم این است که اینها تهدیدمحور هستند و این تهدیدمحوری باعث شده است که بسیاری از فرصتها از دست برود، کسانی هم که این تهدیدمحوری را در جریان حزباللهی پمپاژ میکنند، بسیاری از آنان، انسانهای خوب و خوشنیتی هستند و قیافههای حق به جانبی دارند و به همین دلیل هم ایراد گرفتن به آنان کار آسانی نیست. تهدیدمحوری یعنی اینکه شما نگرانیها را ببینی و به دیگران تذکر بدهی. این به خودی خود کار بدی نیست ولی زمانی بد میشود که صرفاً بر همین نگرانیها تکیه کنیم. یعنی در فضای فرهنگ، رسانه و هنر نگاه کنید و زشتیها و پلیدیها و اشتباهات را ببینید ولی صرفاً روی همینها متوقف شوید.
البته دغدغه داشتن، نگران بودن و دشمنان را دیدن خیلی خوب است ولی یک حدی دارد؛ اگر از آن بگذرد، خطرناک و به ضدخودش تبدیل میشود. حد آن این است که ما را از فرصتهای پیش رو و همچنین از دوستانمان غافل نکند. یعنی آنقدر دشمنانمان را ببینیم که دوستانمان را نبینیم! آنقدر خلأها، خطاها، کمبودها و زشتیها را ببینیم که فرصتها و ظرفیتها و قابلیتها را نبینیم، که امروزه دچار چنین بلیه بزرگی شدهایم و این است که به ما بیش از دشمن ضربه میزند.
غفلت از فرصتها تهدیدی بزرگ برای حزباللهیها
امروز بزرگترین تهدیدی که متوجه حزباللهیها میبینیم، غفلت از فرصتهاست. نعمتان مجهولتان: الصحه و الامان. بعضی از نعمتها هستند که تا از دست نروند کسی متوجه آن نمیشود و قدرش را نمیدانیم. من معتقدم ما خیلی فرصتهای اینطوری داریم که متاسفانه قدرش را نمیدانیم و امروز روزی است که باید حزباللهیها را متوجه فرصتهایشان کرد. دهها تریبون، سخنران، رسانه، بولتن، جلسه و همایش برای توجه دادن به تهدیدها وجود دارد ولی یک دهم آن برای توجه دادن به فرصتها نیست.
عدم آگاهی از فضای مثبت فرهنگی در جامعه و آگاهی چند برابر از تهدیدات
برای مثال اگر یک آزمونی از افراد متدین و حزباللهی گرفته شود و در آن سوال شود که چند تا هنرمند و نویسنده و روزنامهنگار حزباللهی و چند تا ضدانقلاب را میشناسند، بدون شک و مطمئناً سیاههای که از ضدانقلابها میدهند، مفصلتر از حزباللهیهای آن است. روزی که سیدمرتضی آوینی شهید شد یعنی در بیستم فروردین ماه سال ۱۳۷۲ ظهر خبر آن اعلام شد که در فکه ایشان شهید شدهاند. ما با یکی از بچهها در اتاق مسئولین فرهنگی بسیج دانشگاه آمدیم و درخواست کردیم که یک پارچه سیاه بدهند تا در تابلوی بسیج بزنیم. او گفت: برای چه؟ به او گفتیم: آوینی شهید شد. او گفت: آوینی کی هست? گفتیم: سردبیر مجله سوره. مجله سورهرا هم نمی شناخت ، از روایت فتح برای او گفتیم تا او را شناخت. گفت: او شهید شد! خدا بیامرزدش، خیلی صدایش خوب بود!
حالا این شخص مسئول واحد فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق تهران بود که در روز شهادت شهید آوینی، حتی اسم او را هم نشنیده بود چه برسد به اینکه آثار او را خوانده باشد و مجلهاش را دیده باشد. حالا از همین آدم اگر در آن زمان سوال میشد ده تا چهره ضدانقلاب در عرصه فرهنگ را نام ببرد، شاید نام بیست نفر را میبرد. این نمونهای از تهدیدمحوری منهای فرصتمحوری است. حالا فردا صبح روز بعد از شهادت شهید آوینی که با یک مینیبوس برای تشییع جنازه ایشان رفتیم مقداری دیر رسیدیم. بعد آنهایی که زودتر از ما رسیده بودند مقام معظم رهبری را آنجا دیده بودند و مات و مبهوت به یکدیگر نگاه میکردند که این چه شخصیتی بود که آقا به تشییع جنازه او آمده است؟!
مظلومیت سرداران فرهنگی جامعه
این بدین معناست که ما سرداران فرهنگی خودمان را نمیشناختیم آن هم در زمانی که تهاجم فرهنگی در اوج خود بود. دیگر ببینید در کل کشور چه خبر بوده است و آوینیها چه غربت و مظلومیتی را تحمل کردند.
قیصر امینپور نزدیک به ۵۰ سال عمر کرد و سه چهار سال پیش از دنیا رفت شما ببینید که نائب امام زمان(عج) در مصیبت مرگ ایشان چه پیامی دادند. این پیام خیلی پیام سوزناکی است. او یک سردار فرهنگی بود که تمام عمرش یا برای امام و انقلاب یا برای شهدا شعر گفته است. شما نگاه کنید که از ۴۰۰ تریبون نمازجمعه در کشور چند تای آنان حاضر شدند نامی از او بیاورند و این در حالی بود که آقا هم برای او پیام داده بود. حالا اگر همین قیصر یک شعری علیه اسلام و مسلمین میگفت، آن وقت بود که در دنیا مشهور میشد و همه او را میشناختند. از این قسم مثالها بنده دهها مورد را سراغ دارم. خدا رحمت کند رسول ملاقلیپور که اولین فیلمش نینوا بوده است و آخرین فیلمش هم در مورد کربلا بود که نتوانست آن را به سرانجام برساند و اجل به او مهلت نداد. در نهایت همه کسانی که او را میشناختند، میگفتند: بچه مسلمان بود.
بصیرتبخشی مقاممعظمرهبری در مورد توجه بیشتربه فعالان عرصه فرهنگ
حالا اینها کسانی هستند که مرحوم شدهاند ولی آنهایی که زنده هستند، آقا دهها کتاب از آنان را اسم آورده و از آن تعریف کرده است. مثلاً گفته آقای رحیم مخدومی کتاب شما را خواندم، مست شدم آن هم در ۱۹ سال پیش، یعنی سال ۱۳۷۱. حالا این کتاب هنوز به چاپ سوم هم نرسیده است و شاید کلاً پنج هزار نسخه از آن چاپ شده است. این در حالی است که ما فقط ۶۰ هزار پایگاه بسیج در کشور داریم و همه هم شعارشان ای رهبر آزاده آمادهایم، آماده است. ۱۹ سال گذشته و این کتاب و. دهها کتاب مشابه که آقا از آنها اسم آورده و تایید کرده را هنوز بسیاری از پایگاهها ندیدهاند، جالب اینکه صدها میلیارد تومان صرف مبارزه با تهاجم فرهنگی شده است.
مغفول ماندن جامعه بسیجی از شخصیتها و قهرمانان فرهنگی عرصه دفاع مقدس
اخیراً به مناسبت سالگرد یک شهیدی به شهرستان برازجان بوشهر سفری داشتیم. در آنجا یکی دو تا از بچههای بسیج آمده بودند و میگفتند ما داریم کار فرهنگی میکنیم. به آنها گفتم خدا حفظتان کند. حالا چه کار میکنید. گفتند ما تا حالا ۴ گیگابایت کلیپ شیطانپرستی از اینترنت دانلود کردهایم و همه شاخههای آنها را میشناسیم و شروع کردند به توضیح و تفسیر. به آنها گفتم آیا شما نادر مهدوی را هم میشناسید؟ گفتند: کیه؟ گفتیم: بیژن گرد را میشناسید؟ گفتند: نه. به آنان گفتم: اینها از بچه محلههایتان هستند که هلیکوپتر آمریکا را در خلیج فارس با استینگر زدند و آمریکاییها اینها را گرفتند و در ناو شکنجه کردند و جنازههایشان را دست بسته به ایران تحویل دادند. گفتم: بروید به اینها فکر کنید که چه بیماری ما حزباللهیها را گرفته است که قهرمانهای ملی که اگر مربوط به آمریکا میبود تا حالا ده تا فیلم سینمایی و تلویزیونی هالیوودی درباره آنها ساخته بودند، را نمیشناسید ولی تمام شاخههای شیطانپرستی را از حفظ هستید. اینقدر توجه به جزئیات رفتارهایی که ممکن است دشمنان کرده باشند و این همه بیاعتنایی و بیخیالی نسبت به ظرفیتها ی هنری و ادبی و فرهنگی خودی چه فایدهای دارد.
زندگی شهید برونسی نمونهای از یک ظرفیت و قابلیت فرهنگی
از شهید برونسی که خبر داده اند امروز جنازهاش بعد از ۲۷ سال پیدا شده است. چیزی نمیدانند. شهید برونسی که آقا هم در سخنرانیاش به آن اشاره کرد یک استاد معماری در مشهد مقدس بود که از مریدان آقا بود. بعد از انقلاب هم به سپاه رفت و بعد یکی از فرماندهانتیپ های خراسان بود که در عملیات بدر به شهادت رسید. او یک آدم خیلی خاص و جالب بود. در آن سالی که حاتمیکیا به آقا گفته بود که ما دیگر میخواهیم فیلم ضد جنگ بسازیم و سوژه کم آوردهایم و غیره. آقا به او فرمودند که اوستا عبدالحسین برونسی را میشناسی، برو راجع به او فیلم بساز، ببین سوژه جذاب هست یا نیست.
پس ما کلی ظرفیت و قابلیت فرهنگی در کشور داریم ولی به خاطر آن روحیه تهدیدمحوری متاسفانه ضرایب جابهجا شده است. اصلاً عادت کردیم به اینکه همیشه غربت و مظلومیت را بیشتر دوست داریم حتی آن زمانی که مثلاً قدرت و امکانات هم داشته باشیم. و حتی اگر دشمنی هم وجود نداشته باشد، دوست داریم دشمن بتراشیم. این فضا باید تغییر کند؛ چرا که تا موقعی که در این فضا باشیم، تا موقعی که ما هر وقت به هم میرسیم خبر جدیدی که از هم تقاضا میکنیم، یک گاف جدید یا ریزش جدید و در کل منتظر خبر بد باشیم یعنی دنبال خبرهای نچنچآور باشیم و خبری که مخاطب را سر شوق بیاورد استقبال نکنیم، استراتژی تهدیدمحور را دنبال کردهایم و این در حالی است که دوره این به سر آمده و به پایان رسیده است. البته این بدین معنا نیست که تهدیدها را در نظر نگیریم و پیچیدگیهای طراحیها و توطئههای دشمن را در نظر نگیریم. اتفاقا من میخواهم بگویم یکی از طراحیهای دشمن شاید همین است که ما صرفا از تهدیدات حرف بزنیم و از قابلیتها غافل شویم. دشمن در پی این است که فقط به او نگاه کنند و مبادا یک لحظه خودشان را ببینند و توان عظیمی که در ایران اسلامی وجود دارد را متوجه شوند؛ چرا که این توجه برای دشمن خطرناک میشود.
بازسازی استطاعتهای موجود در پرتو آگاهی از تهدیدات
هنر در این است که تهدیدات را ببینیم و دشمنان را به فرموده قرآن کریم رصد کنیم ولی «واعدوا لهم مااستطعم من قوه» از ویژگی مومنان است؛ زمانی که دشمن را میبینند، متوجه استطاعتهای خودشان میشوند و اینها را برای مقابله با دشمن فعال میکنند و بعد در موضع «ترهبون به عدو الله و عدوکم» میروند و دشمن را تهدید میکنند.
پاتک دشمن در مقابل تهاجم فرهنگی انقلاب اسلامی
یکی از دوستان چند سال پیش تعبیر جالبی داشت او میگفت اول ما تهاجم فرهنگی کردیم و آمدیم حرف جدیدی را در دنیا زدیم که آنان به لرزه افتادند؛ جوانانشان یکی پس از دیگری از فرهنگ لیبرالیشان جدا میشدند و متوجه یک نگاه معنوی و عدالتخواهانه به عالم میشدند. امام با انقلاب اسلامی تهاجمی فرهنگی را علیه آنان شروع کردند و آنها در پی پاتک هستند و از خودشان دفاع میکنند.
آنها میبینند زرادخانههای فکری و معنوی و فرهنگی که در ایران هست بیشتر از قدرت هستهای وموشک شهاب وجنگنده آذرخش ماست و از همین میهراسند. اگر آنها پی در پی ماهواره علیه جمهوری اسلامی به هوا میفرستند و ماهی چندتا برنامه مفصل رسانهای و هنری علیه ما راه میاندازند، در حقیقت از خودشان دفاع میکنند؛ چرا که میبینند یک موجی راه افتاده که ملتی در گوشهای از دنیا بلند شدهاند با شعار استشهاد و شهادتطلبی، شهادت دادهاند که خدایی در عالم هست و آخرتی وجود دارد و در راه او هزینه دادهاند و این دنیا را بیدار کرده است، مجبورند از خودشان دفاع کنند. شهدای ما بعد از شهادتشان برای آنها خطرناکتر هستند.
لزوم معرفی گنجینههای فرهنگی کشور به جای دشمنتراشی
ما اگر زندگی شهیدان بیژن گرد و نادر مهدوی را روایت کنیم، اگر خاطرات شهید برونسی به انگلیسی و عربی ترجمه شود، برای دشمن بسیار خطرناکتر خواهد بود. چون شهدا، گواه و الگو هستند و به قول امروزیها سبک زندگی غربی را با چالش مواجه کردهاند.
حالا ما به جای اینکه بیاییم گنجینههای فرهنگی خودمان را بشناسیم و نیروی خود را برای استخراج و استحصال اینها فعال کنیم متاسفانه تهدید»محور» شدهایم و «صرفا» به تهدیدات و نگرانیها توجه میکنیم. یک نمایشگاهی چند وقت پیش تحت عنوان دشمنشناسی برپا شده بود و خیلی از فعالان فرهنگی را برای بازدید دعوت کرده بودند. ما هم رفتیم و بازدید کردیم. بعد یکی از آن دوستان مسئول نمایشگاه آمد و گفت که فلانی خوشت آمد؟ گفتم: خیر؛ مثل صفحه حوادث جذاب بود، ولی خوب نبود. الان استراتژیستهای فرهنگی در کشور ما اینگونه شدهاند. بولتنهایی که در سپاه یا سازمان تبلیغات یا …میدهند، نوعا این قسمی است. یعنی در آن صد تا خبر وجود دارد که ۹۵ تای آن خبر منفی است. همینطور بولتنهایی که برای ائمه جماعات میرود این چنین است که مثلا در فلانجا فلان شخص حرف بدی زد یا در فلان جا فیلم بدی منتشر شده است یا مستند بدی ساخته شده است. حالا ذهنیت مخاطب این بولتن ها چه میخواهد بشود؟
استفاده از تریبون نماز جمعه برای معرفی چهرههای فرهنگی نظام
آقای ستاد نماز جمعه، تا به حال چند تا هنرمند، نویسنده و چهره فرهنگی حزباللهی را به ائمه جمعه معرفی کردهاید؟ از این تریبون عظیمی که در اختیار دارید که اگر پای هر کدام از این نماز جمعه ها به طور متوسط ۲هزار نفر بنشینند، حداقل ۱ میلیون نفر میشوند، چه ذهنیتی و خوراکی به اینها دادهاید؟ چند تا از شخصیتهای فرهنگی را که حضرت آقا از آنها اسم برده است و چند تا از کتابهایی که آقا از آنها نام برده را شما در نماز جمعه معرفی کردهاید؟ شما مگر نماینده ولی فقیه نیستید؟ چرا مثل ولی فقیه عمل نمیکنید؟ آقا که وقت اضافی ندارند یا برای تفنن که نمینشینند با شعرا جلسه برقرار کنند. ایشان با این کار دارند الگو به شما میدهند. شما هم میتوانید هنرمندهای جوان شهر خودت را جمع کن. باید آنها بتوانی جذب کنی. اگر در آن سوی مرزها علیه ما هنرمند تربیت میکنند و از ابزار فرهنگی و رسانهای استفاده میکنند، در این طرف هم این کارها را انجام دهید.
مطالبه رفتارهای فرهنگی رهبری از نمایندگان ولیفقیه
حزباللهیها باید از اینها کارنامه طلب کنند که چقدر در رفتار فرهنگیشان شبیه رهبری هستند. نمیشود که «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» باشیم. فقط کافی است به رهبری نگاه کنیم؛ آقا میفرمایند دشمن، ولی در کنارش اینها را هم میبینند، ایشان امیدها و فرصتها را هم میبینند. خودش را موظف میداند که حتی بعضی از آثار را معرفی کند. راجع به همین شهید برونسی کتابی درآمده بود، آقا در سخنرانی خودش از آن اسم آورد و دهها کتاب دیگر را ایشان تقریظ نوشتهاند. باید حداقل یک رگهای از نگاه فرهنگی رهبری، رفتار فرهنگی و ظرفیتهای فرهنگی رهبری در نماینده او مشاهده کنیم. باید قدر بشناسیم چنین رهبر فرهنگپرور و فرهنگشناسی که تمام مبانی را در عرصه فرهنگ بیان کردهاند.
ایشان فرمانده واقعی در میدان فرهنگ هستند، نه مثل خیلی از مدیران فرهنگی که فقط اِهن و تُلُپ بلدند و ویترینسازی. ایشان میدانند ارزش یک کتاب یعنی چه. ایشان میدانند ارزش یک افسر فرهنگی و هنری چقدر است.
معرفی فرصتها و ایجاد امید به جای رویکردهای تهدیدمحور
اگر ما فرصتمحور بودیم و ارزش گنجینههای فرهنگی را که در اختیار داشتیم، دانستیم، در جنگ فرهنگی پیروز خواهیم شد؛ هرچقدر هم که دشمن قوی و توطئههایش پیچیده باشد. ولی اگر فرصتها را نشناختیم و به ظرفیتها و قابلیتها احترام نگذاشتیم و از چهرههای فرهنگی خودمان استفاده نکردیم و صرفا خواستیم با کار اطلاعاتی و امنیتی و رویکردهای تهدیدمحور فضای فرهنگ را اداره بکنیم، مطمئن باشید شکست میخوریم و بر طبق سنتهای الهی شکست خواهیم خورد. چون خداوند به ما گفته است استطاعتها را بشناسید، اگر خداوند فرمود «لایکلف الله نفسا الا وسعها» آیه تکلیف است نه رفع تکلیف. یعنی به اندازه وسعتان از شما تکلیف میخواهند. و در نگاه تهدید محور دنبال شناسایی وسع ها نمی رود.
پرداختن به فرصتها در حوزه مضامین
حالا فرصتها چه چیزی هستند. یکی از مهمترین سرفصلهای فرصتها حوزه مضامین و معارف ماست. ما یکسری مضامین و معارفی داریم که اینها کمیاب و کیمیا هستند به گونهای که در دسترس هر کشوری نیست و در هر گوشه دنیا یافت نمیشود. این مضامین بعضی مفهومی و بحثهای علمی و برخی معارف دینی نظری ما هستند و بعضی عینیت همین معارف در عرصه تاریخ و محقق شده آن حقیقتها هستند مثل زندگی شهدای ما. به عنوان مثال زندگی شهید چمران، شهید آوینی، نادر مهدوی یا خاطرات فلان جانباز، زندگی فلان مادر شهید. آقا در دیداری که با بچههای دستاندرکار کتاب «دا» داشتند نکته ظریفی را فرمودند. فرمودند که شما خاطرات یک خانواده شهید را کار کردهاید و این قدر هم جذاب بوده است. شما به رگه خوبی در معدن فرهنگ دفاع مقدس رسیدهاید. این رگه طلایی را ادامه دهید. چه بسیار مادران شهیدان که از دنیا رفتند و خاطراتشان در سینهشان مدفون شد و بعد تلویزیون ما یانگوم و اوشین نشان میدهد. یک سال ۷۰ میلیون جمعیت ایران بنشینند، نگاه کنند که در فلان آشپزخانه کره جنوبی در ۷۰۰ سال پیش قرمهسبزیشان شور بود یا بینمک.
مقطع انقلاب اسلامی منبع درخشان قابلیتهای فرهنگی
این درحالی است که ما یک ملت بزرگ با تاریخ عمیق هستیم و مقطع نهضت ۱۵ خرداد تا به امروز یکی از درخشانترین مقاطع این ملت است. چه کسی باید برود اینها را کشف کند و به چشمها بیاورد و به نسلهای بعدی انتقال دهد؟ ما فقط ۲۰۰ هزار شهید داریم که اگر قرار بود برای هر ۱۰ شهید یک عنوان کتاب منتشر شود، تا به حال باید ۲۰ هزار عنوان کتاب منتشر میشد. در حالی که کل آثاری که راجع به دفاع مقدس تاکنون منتشر شده ۷ هزار عنوان است. نمیشود صرفا منتظر بود که حوزه هنری یا کنگره سرداران یا انتشارات بنیاد شهید این کارها را انجام دهد؛ باید نهضتی راه بیفتد و آن نیروهایی که در اول صحبت اشاره کردم، این کارها را عهدهدار شوند و به جای اینکه بنشینند ۴ گیگا بایت شیطانپرستی دانلود کنند، بروند خاطرات بیژن گرد را جمعآوری و منتشر سازند یا خاطرات فلان پدر شهید را ضبط کنند تا لااقل از بین نرود و در سالهای بعد آدمهایی پیدا شوند و داستان آن را روایت کنند. پس یکی از سرفصلهای فرصتهای ما، سرفصل مضامین و محتواهای ماست که باید در این زمینه یک نهضت تولید محتوا به وجود آید.
کمکاری در عرصه دفاع مقدس
البته راجع به دفاع مقدس خیلی کار نشده است که ۷ هزار عنوان کتاب چاپ شده است. حتی آقا چند سال پیش فرموده بودند آنچه که تاکنون راجع به جنگ آمده است یک هزارم آن چیزی است که میتوان کار کرد. آیا این کسانی که شعار میدهند ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده، حاضر هستند که این بار را از زمین بردارند؟ و ۹۹۹ هزارم جنگ را کار کنند؟ یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی بود.
هزاران نفر از جوانان نخبه این مملکت از دانشگاه امیرکبیر و دانشگاه شریف و دیگر دانشگاهها بلند میشدند، به روستاهای سیستان و بلوچستان میرفتند و چندین سال کار میکردند. آیا راجع به این یک فیلم دیدهاید؟ بعد صدا و سیما آمار میدهد که من طی چند سال گذشته ۲ هزارتا تلهفیلم ساختهام. آیا از این ۲ هزارتا ۲۰ تای آن راجع به اینها بوده است یا حداقل ۲ تای آن بوده است؟ هر کدام از شما که اینجا نشستهاید اگر بچههایتان بنشینند با شما صحبت کنند و فقط خاطرات شما را از دوران قبل از انقلاب ثبت کنند، میبینند یک کتاب و یک سینه حرف برای گفتن دارید که برکات متعددی هم دارد.
مخاطبین یکی ازفرصتهای مغفول مانده
سر فصل دوم فرصت ها ؛ مخاطبین است . هر کدام از ما نباید بگوییم که من نویسنده نیستم، شاعر نیستم، فیلمساز نیستم، بلکه شما و ما باید فهرست کنیم فرصتهای خود را و یکی از این فرصتها مخاطبین ما هستند. مثلا بنده یک خواهرزاده ۵ساله دارم که این یک مخاطب و فرصت است. بنشینم به این فکر کنم که یک بچه ۵ ساله چگونه ارزشهای انقلاب و اسلام را منتقل کنم. لازم نیست خودم تولید کنم؛ چرا که خیلی از آنها تولید شده است. سالها پیش دفتر ادبیات و هنر مقاومت چند کتاب منتشر کرده بود که یکی از آنها به نام «اسم من چفیه است» برای بچههای زیر دبستانی بود که فضای جبهه را با یک نقاشیهای خیلی لطیف و قشنگی برای بچهها تشریح میکرد. من باید اینچنین آثاری را پیدا کنم اگر چه برای یک نفر باشد؛ بیایید ترازوهایمان را دیجیتال کنیم؛ چرا که «فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره» نگویید چه فایدهای دارد. اگر یک کامپیوتر دارید یک کلیپ چند دقیقهای بسازید. صدها هزار فعال فرهنگی و تولیدگر فرهنگی به این معنا میتوانید در جامعه داشته باشید ولی به شرطی که این حلقهها به هم وصل شود. یعنی شما وقتی فلان شاعر حزباللهی را نمیشناسید چگونه میخواهید شعرش را پیامک کنید که گفت:
خبر دهید دو سه شاخه تبر شده را
که این درخت پر از زخم، خم نخواهد شد
این را یک جوان شاعر حزباللهی به نام آقای مهدی سیار خطاب به سران فتنه گفته است. چه مفهوم عظیمی را در یک بیت شعر گنجانده است که به اندازه ۱۰ مقاله حرف دارد. چرا این اشعار دیده نمیشود. آقای فرید طهماسبی شعر گفته و جلوی آقا هم خوانده است. این شعر یک غزل راجع به فتنه بود. چرا این اشعار به ماها نمیرسد و در بولتنهای ما نمیآید. چرا فلان امام جمعه این شعر را نمیخواند. با فرهنگ چگونه میخواهد برخورد کند، ابزار ما در مبارزه با تهاجم فرهنگی چیست؟ کفنپوشیدن، تحصن وبدوبیراه!! دیگر جواب نمیدهد و بیبرو و برگرد شکست میخوریم؛ چرا که سنت الهی این است که شکست بخوریم. این کارها دوپینگ است و نباید به دوپینگ عادت کنیم ما باید منشور باشیم و اگر نوری به ما میرسد آن را به گونهای منتقل کنیم که در جامعه گسترش پیدا کند. تا اهل انفاق نباشیم، اهل تقوا نمیشویم؛ این شرط قرآنی است
مما رزقناهم ینفقون از صفات متقین است و بدون آن هدایت شامل حال ما نخواهد شد.
پرسش و پاسخ
آیا ما کارگردان سینمایی حزباللهی هم داریم؟
اگر شما کارگردان حزباللهی هم داشته باشید، با این وضعیت خیلی زود استحاله میشود چون آنها یک کارگردان حتی متوسط هم پیدا کنند چقدر او را تحویل میگیرند و او را بزرگ میکنند و انواع و اقسام تشکلهای دانشجویی و …. او را دعوت میکنند. ولی راجع به شهید برونسی آقای جواد اردکانی یک فیلم ساخته است و کار خوبی هم هست. آیا از این همه تشکل دانشجویی که داریم چند تا احساس وظیفه کردند تا این فیلم را به دانشگاهشان ببرند و نمایش دهند؟ یا از کارگردان آن دعوت به عمل آورند و او را تحویل بگیرند. چرا که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. اگر کسی کاری انجام میدهد، باید انعکاس آن را در جامعه ببیند. حتی بیشتر از تشویقهای مادی، تشویقهای معنوی تاثیر میگذارد. فقط ۱۰-۱۵ تا کار راجع به فتنه توسط بچهحزباللهیها ساخته شد و پارسال ما اینها را در جشنواره فیلم عمار احصا کردیم و آوردیم، بعضی از اینها را بردیم نزد همان کسانی که سیدیهای فراماسونری وشیطان پرستی و غیره را در تیراژهای وسیع تکثیر میکنند، گفتند راجع به فتنه خوب نیست کار کنیم و دیگر اولویت کار ما نیست.
علل عدم گرایش انسانها به معارف حقه و مطالعه آن و در مقابل گرایش به مکاتب الحادی و فیلم و کتابهای انحرافی چیست؟
این هم از مشهورات دروغ و غلط است؛ چه کسی این حرف را گفته است؟ چطور کتاب «خاکهای نرم کوشک» که ناشر خصوصی است ۱۵۰ بار چاپ میخورد. اگر آخر این کتاب را بخوانید متوجه میشوید چه تیپهایی این کتاب را خواندهاند و تاثیر گرفتهاند. انقلاب اسلامی نیز مصداق بارزی است؛ در تهرانی که پر از کاباره و سینمای فلان بود، در همین تهران امام انقلاب کرد و نتیجه گرفت. شما جنس خوب به جوانان عرضه کنید و صادقانه با آنان مواجه شوید، بعد این حرف را بزنید.
اوضاع جاری سینمای ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا میتوان به این سینما قید دینی اطلاق کرد؟
سینمای امروز ظرفیتهای خوبی دارد مشروط بر اینکه فعال باشیم. نمیشود کاری نکرد بعد انتظار داشته باشیم که نتیجه بگیریم. شما میدانید کمتر کشوری در دنیا پیدا میشود که تولید سینمایی داشته باشد. یک تهیه کنندهای چند سال پیش از فنلاند آمده بود. من با او که صحبت میکردم میگفت در فنلاند سالی ۳-۴ فیلم تولید میشود. مثال جالبی زد، گفت: در کشور ما شماره پلیس ۵۱۱ است ولی مردم هر وقت دچار مشکل میشوند با ۹۱۱ تماس میگیرند چون شماره پلیس آمریکا ۹۱۱ است. آن قدر اینها فیلمهای آمریکایی دیدهاند که شماره پلیسشان را اشتباه میگیرند.
منبع: یالثارات