loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

گفتگو بامظفر نامدار درباره شورای عالی انقلاب فرهنگی

نویسندگان مرتبط : مظفر نامدار

اشاره: وقتی به او گفتیم که موضوع مصاحبه درباره چه چیزی است خنده کرد و گفت دست روی بد چیزی گذاشته اید. دکتر مظفر نامدار که حداقل تجربه 20 ساله در حوزه علوم انسانی و مسائل سیاسی دارد و برای سال ها به عنوان رئیس شورای بررسی و تدوین کتب علوم انسانی کشور و عضو کمیته علوم انسانی کشور بوده است، خیلی خوب فضای علوم انسانی کشور را می شناسد. از طرف دیگر به دلیل حضور در واحد مهندسی جنگ و فرماندهی آن در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق، تجربه کار عملیاتی را هم دارد. همین امر باعث شده تا او بتواند از مباحث جنگ سخت پلی ارتباطی، با مباحث جنگ نرم برقرار کند. بخش های مهمی از این گفتگو را با هم می خوانیم:

* نقد شورای عالی انقلاب فرهنگی کار مشکلی است و نمی­ توان آن را مانند سازمان ها مورد نقد و بررسی قرار داد. چرا که این شورا به افراد و ارگان هایی چون، رهبری ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و... متصل است. یعنی تقریبا همه نهادها و سران سه قوه در آن حضور دارند.

از طرف دیگ شورای عالی انقلاب فرهنگی اگر چه دارای یک ساختار سنتی است، اما همین ساختار دارای یک ترکیب متضاد و حتی متناقض است. مثلا یک بخشی از افراد آن دارای شخصیت حقوقی هستند و انتخابشان دست شورا نیست، مانند سران سه قوه که هر شخصی و با هر گرایشی که باشند در شورا حضور پیدا می­ کنند. حضور این افراد ماهیت حقوقی دارد، نه انتصابی و یا انتخابی. این مسأله باعث شده که در یک دوره 4 یا 8 ساله ترکیب اعضای شورا به هم بخورد و برخی افراد بیایند و برخی نیز بروند.

* شاید مهمترین سازمان در حوزه فرهنگ همین شورا باشد که تأثیرگذار بر همه بخش ها اعم از دانشگاه ها، مباحث پژوهشی و تحقیقی، ساختار و سیاست­های برنامه ریزی فرهنگی، سیاست­های آموزشی و... است. لذا در پروژه جنگ نرم محل عطف است. هم در موضع آفندی و هم در موضع پدافندی. یعنی هم آنجایی که قرار است حمله کنیم و هم آنجای که باید دفاع کنیم. بنابراین در خط مقدم این جنگ قرار دارد. پس نمی توان در مقابل این نهاد و تصمیمات و ساختار و افراد آن خاموش ماند.

* نمی دانم شما تا چه حد مجاز به انتشار این مطالب هستید، اما اصلاً به ساختار دبیرخانه شورا کلی اشکال وارد است. دبیرخانه به عنوان «قلب شورا» است که خیلی متوجه آن نیستند و فکر می­ کنند فرقی نمی­ کند چه افرادی و با چه خصوصیاتی در آن حضور داشته باشند.

این هم مهم است که بدانیم در ابتدا نوک حمله در بحث انقلاب فرهنگی متوجه علوم انسانی بود. نه اینکه دیگر رشته ها اهمیت نداشته باشند اما آن که تاثیرگذار و تولیدکننده بود، حوزه علوم انسانی بوده است. و عجیب آنکه در شورا اتفاقات زیادی رخ داد به­ جز در حوزه علوم انسانی و فرهنگ. این نقش بزرگ هم بر عهده دبیرخانه شورا بود. بنابراین اگر افرادی در دبیرخانه باشند که دستی در آتش فرهنگ نداشته باشند و حوزه علوم انسانی را خوب نشناسند، و دبیر که به عنوان همه­ کاره دبیرخانه است و اوست که کارها و پروژه ها و دستورجلسه ها را اهم و مهم می کند آشنا با فرهنگ و علوم انسانی نباشد خود این باعث عدم کارکرد درست و خروجی صحیح کارها می شود. که متاسفانه این چنین هم شده است. به همین دلیل بعد از گذشت آن دوره اولیه هیجانی که افرادی چون سروش می خواستند به وسیله انقلاب فرهنگی حساب دگماتیسم نقابدار و ایدئولوژی شیطانی را برسند- که البته بعدها خودشان تبدیل شدن به صاحبان ایدئولوژی های شیطانی- متاسفانه دبیرخانه خروجی قابل تامل و ساختار فرهنگی کامل و منسجمی را نداشت. با وجود اینکه افرادی که در دبیرخانه هستند همگی افراد بزرگ و اهل علم و قابل احترامی هستند اما متاسفانه این دبیرخانه دبیرخانه ای نیست که بتواند عهده دار خط مقدم در حوزه فرهنگ در زمان جنگ نرم باشد.

* جنگ نرم بیش از هر چیزی نیازمند «استراتژی فرهنگی» است. تفکرات استراتژیک، تفکرات منظم و برنامه­ ریزی شده در تبدیل منابع فرهنگی به سیاست ها و راهبردها و برنامه های فرهنگی است که خود منجر به تولید می­ شود. و این مستلزم آن است که دبیرخانه و دبیر آن سیطره بر فرهنگ و منابع فرهنگی داشته باشد. نه تنها سیطره بر منابع فرهنگی داشته باشد که باید حداقل روزنه های رخنه فرهنگی را از قبل بشناسد. در حقیقت شبیه یک وزیر صنایع و معادن باید عمل کند که آشنا به ذخایر و معادن فرهنگی باشد. وگرنه نمی توان تولید استراتژی و راهبرد کند. چون اولین و مهم ترین بحث که محل اختلاف بین ما و منورالفکرها هم هست در این است که برای تولید در حوزه فرهنگ باید به کدامین ذخایر و منابع رجوع کرد؟ آیا باید سرمایه را وام گرفت یا نه، از سرمایه خود استفاده کرد؟

منورالفکرها معتقدند ما توانایی باز تولید فرهنگی نداریم چون اصلاً سرمایه فرهنگی نداریم. بنابراین معتقدند باید همه را وام گرفت. اما اگر قرار است از سرمایه داخلی استفاده شود این بحث به میان می آید که ما چقدر سیطره بر سرمایه ها و ذخایر فرهنگی داریم؟

* ما باید در چرخه تولید فرهنگ 4 مرحله را پشت سر بگذاریم: 1- شناسایی منابع 2- استخراج منابع 3- تصفیه منابع که خیلی مهم است. چون مهم است بعد از استخراج، ناخالصی هایی وجود داشته باشد که باید آنها را پالایش کرد. درست همان کاری که حوزه­ های علمیه در زمینه مباحث فقه و کلام و حدیث انجام می­دهند. یعنی فقیه می­ گردد در تمام منابع فقهی و روایی که به عنوان سرمایه اصلی فقه محسوب می­ شود و روایات درست از نادرست، سره از ناسره را تشخیص داده و استخراج می­کند. 4- مرحله آخر آوردن این سرمایه به مرحله تولید است. خب حالا اگر دبیرخانه ای وجود داشته باشد که توانایی شناخت این 4 مرحله از هم نداشته باشد چه اتفاقی می­ افتد؟ همین وضعیتی که الان دارید می­ بیندید.

* اینکه سالها است که رهبر معظم انقلاب دائماً می­ فرمایند باید نقشه جامع علمی کشور تدوین شود یعنی شناخت همین 4 مرحله. نقشه جامع علمی باید مانند نقشه عملیاتی باشد. در نقشه عملیاتی که مانند اسناد بالادستی عمل نمی­ کنند، مثلا در آن نباید نوشت «این نقشه بر اساس اعتقاد به مباحث توحیدی و اسلامی است». در نقشه های عملیاتی، اسناد بالادستی را نمی­ آورند! انها پیش فرض است که کسی اصلا نباید از آنها عدول کند. ولی متاسفانه نقشه جامع علمی کشور همان تکرار اسناد بالادستی است.

نقشه باید عملیاتی باشد، به طوری که هرکسی به آن نگاه کرد به راحتی متوجه جایگاه و وظیفه خودش بشود، و بداند در کدام یک از آن مراحل 4گانه فوق قرار دارد.

در جنگ وقتی فرماندهان نقشه عملیاتی را پهن می کردند هرکسی که به آن نگاه می­ کرد مواضع دشمن را می­­ دید، مواضع خود را می­ فهمید، امکانات و استعداد و راه­های مواصلاتی و... را متوجه می­ شد. و بعد هم مشخص شده بود برای اینکه از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب برسیم چه کارها و اقداماتی را باید انجام دهیم. چه راه­های جدیدی باید ساخت؟ چه سنگرهای جدیدی باید احداث کرد و...

* در نقشه های عملیاتی جای هر گردان و گروهان مشخص بود. هر کسی می دانست که چه کاری باید انجام دهد. و اگر کسی کار خودش را انجام ندهد باعث بروز چه مشکلاتی می شود. همه افراد زنجیره ای به هم متصل بودند. اگر یکی اشتباه می کرد مابقی زحمات به هدر می رفت. نقشه یعنی این. نقشه جامع علمی یعنی این. یعنی من که الان در پژوهشگاه علوم انسانی نشسته ام باید بدانم که قرار است چه چیزی را عملیاتی کنم. وظیفه من چیست؟ متأسفانه این موضوع در کشور هنوز اتفاق نیفتاده است. حالا این کار باید توسط کدام سازمان یا نهاد انجام می شد؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی. که تشخیص آن بر عهده دبیرخانه شورا بود.

* این نقشه حاضر یک نقشه عملیاتی نیست. من این نقشه را دیده ام. چون من عضو کمیته علوم انسانی بودم. اما ول کردم. چون دیدم متأسفانه اعضاء متوجه این بحث نیستند. فقط الکی دارند وقت تلف می کنند. من دو جلسه رفتم و کنار گذاشتم. داشتم به لحاظ روحی اذیت می شدم. چون عده ای آنجا نشسته بودند که عموما از نقشه عملیاتی درک درستی نداشتند و مدام از اسناد بالا دستی دم می زدند. برای همین ما هنوز نتوانسته ایم نقشه جامع علمی کشور را طراحی کنیم. این نقشه یک نقشه عملیاتی نیست. فقط بسنده شده است به کلیات و مباحث انتزاعی. نقشه نمی تواند کلی و انتزاعی باشد. اصلا در هیچ نقشه عملیاتی همه جزئیات را وارد نمی کنند. ما در جنگ وقتی نقشه عملیاتی اصلی را طراحی می کردیم همه گردان ها نقشه های جزئی آن را داشتند. تا آخرین رده پایین عمل کننده که دسته بود. یعنی یک فرمانده دسته می دانست که وظیفه اش چیست. اما الان در این جنگ نرم نقشه من کجاست؟ چه وظیفه ای دارم؟ این هنوز مشخص نشده است. به همین دلیل در همین پژوهشگاه هزینه های زیادی برای کار تحقیقی و پژوهشی داده می شود اما به هیچ دردی نمی خورد. از همین قسم است حال و روز دانشگاه ها. یک روز می آیند و رشته جدید تأسیس می کنند و کلی دانشجو وارد فضای جامعه می کنند و روزی دیگر، آن رشته را منحل می کنند.

حتی خود وزارت علوم هم نمی داند که جایگاهش در سطح تولید علم کجا است. این باعث شده که حوزه علمیه هم سرگردان شود. یک وقت می بینید که حوزه مثلا دارد روی مباحث نانوتکنولوژی کار می کند. چون وظائف مشخص نیست همه افراد در همه حوزه ها ورود پیدا می کنند. قطب ها تعریف نشده است. اصلا قطبی وجود ندارد. این که می گویند فلان دانشگاه قطب مثلا سیاست یا اقتصاد کشور است الکی است.

* همین عدم تفکیک و تقسیم وظائف باعث موازی کاری های شدید شده است. اتلاف وقت، سرمایه، استعداد و امکانات از پیامدهای این موازی کاری است. چون وقتی قرار است بادی به هر جهت گردانده شود افراد از همه توانایی خود استفاده نمی کنند.

* باید در همه مراکز و سازمان ها یک مدیر استراتژیک وجود داشته باشد. که مثل یک فرمانده جنگی و عملیاتی سازمان را اداره کند. فرمانده ای که توانایی عملیات کردن نداشته باشد که به درد نمی خورد. این هم یک نوع از جنگ است دیگر. جنگ نرم. خودتان گفتید که!

* آیا اصلا شورای انقلاب فرهنگی روی تفکیک 4 مرحله یاد شده از هم کار کرده است یا نه؟ که هر نهادی عهده دار کدام کارها است؟ ما این کار را در جنگ هشت ساله انجام دادیم و با همه کمبودها و موانع و مشکلات، یک وجب از خاک کشور را از دست ندادیم. برای این که جای هر کسی مخص بود. یعنی مشخص بود که مثلا قرارگاه خاتم وظیفه اش شناسایی سرمایه است. یا قرارگاهی که وظیفه استخراج و تصفیه را عهده دار است قرارگاه های 5گانه و 6گانه است. همین تفکیک می آمد تا به گردان و گروهان و دسته می رسید. چنین تعریفی اصلا در حوزه فرهنگ وجود ندارد.

* به نظر من این اساتیدی که در شورا هستند که هر کدام شان به تنهایی انسان های بزرگی هستند، وقتی با هم جمع می شوند توانایی لازم را ندارند. به خاطر این که دارای آن تفکر استراتژیک نیستند. آن کسی هم که باید این دبیرخانه را بگرداند، یعنی دبیر دبیرخانه، او هم چنین تفکر استراتژیکی ندارد. عرض کردم اینها همه افراد بزرگ و محترمی هستند اما این کاره نیستند. چرا تعارف کنیم با هم؟ چرا از انتقاد کردن از هم می ترسیم؟ ما که نمی خواهیم همدیگر را تخریب کنیم. می خواهیم متوجه بشویم که گیر کار در کجاست. گیر کار در این نیست که آن استاد بزرگی که رشته اش مثلا دامپزشکی است، انسان خدای نکرده بدی باشد، نه، مشکل این است که با همه احترام و ادب، دارای چنین تفکر استراتژیکی نیست. برای همین نمی تواند شورا و افراد را به سمت آن هدف اصلی هدایت کند.

* حالا شما با چنین فضایی می خواهید وارد جنگ نرم شوید. معلوم است که شکست خواهید خورد. و این سرمایه عظیمی که داریم یعنی فرهنگ، به یغما خواهد رفت و ناکارآمد خواهد شد. این را عملا دیدیم دیگر. در همین فتنه سال قبل. فتنه 88 نشان داد که ما در دانشگاه ها مشکل فرهنگی داریم. به هر حال یک بخشی از سازماندهی جریانت فتنه در همین دانشگاه ها انجام شد دیگر. چه اساتید و چه دانشجویان. حالا چه چیزی به داد نظام در این فتنه رسید؟ همان تفکر بسیجی عملیات محور. بچه بسیجی ها فتنه را جمع کردند. باز دوباره عین این اتفاق را در جنگ داشتیم. که آن دسته از نیروهایی که تفکر کلاسیک و آکادمیک داشتند توانایی سازماندهی مقاومت و انجام عملیات های عجیب و غریب را نداشتند. اما چه کسی وارد میدان شد و جانانه دفاع کرد؟ بچه بسیجی ها.

* تفکر بسیجی تفکر استراتژیک است. اصلا نمی تواند تفکر استراتژیک باشد. چنین ظرفیتی در حوزه فرهنگ هم وجود دارد. تنها باید آن را شناسایی و استخراج و مرحله تولید در آورد. همان طوری که در حوزه جنگ سخت و دفاع از مرزهای جغرافیایی از آن استفاده کردیم می توانیم در حوزه جنگ نرم و دفاع از مرزهای فرهنگی کشور هم از آن استفاده کنیم. در حوزه فرهنگ این فکر باید به وجود بیاید که نیروی آماده به تولید را شناسایی کرده به جریان انداخت. باید آن رهبری عملیاتی و چنان تفکری که از آن یاد شد در رأس دبیرخانه قرار بگیرد و از این منابع عظیم استفاده بکند. وگرنه شکست می خوریم و کلی از نیروهای خود را شهید خواهیم کرد تا بتوانیم مواضع خود را پس بگیریم. مثل همین اتفاقی که در دهه دوم و سوم انقلاب رخ داد. یکی یکی مواضع خود را از دست دادیم. تا جایی که خیلی ها گفتند اصلا داستان انقلاب تمام شده است. حتی خیلی از نیروهایی که در انقلاب بودند رفتند در جبهه دشمن.

* اگر دقت کنید به مباحث رهبر انقلاب و مخصوصا سخنرانی های یک ساله اخیر ایشان می بینید که ایشان هم دقیقا در حال انتقال این تفکر استراتژیک در جامعه است. مخصوصا به جوان ها و دانشجویان. همه توصیه های شان توصیه های استراتژیک است. مثل شناخت جبهه خودی و دشمن، عمل به هنگام و به اندازه، افزایش آگاهی و بصیرت، هوشیاری و بیداری، در صحنه بودن و امثالهم.

گفتنی است از این نویسنده کتاب «رهیافتی بر مبانی مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در صد ساله اخیر» در فروشگاه موسسه کتاب فردا و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.

جمعه 9 اردیبهشت 1390
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
اخبار مرتبط
محصولات مرتبط