اشاره: این نوشتار گوشهای از مسائل ومشکلاتی است که طی چند سال مطالعه و تحقیق درباره منطقه آمریکای لاتین با آن مواجه شدهام. بخش زیادی از آنها ناظر به تجربیات و مشاهدات نگارنده است که در تعامل با نهادها، سازمانها و برخی صاحبنظران و کارشناسان این منطقه به دست آمده است.
***
فقدان نگاه جهانی
نگاه بینالمللی و جهانی در فعالیتهای فرهنگی، علمی و اجتماعی و حتی اقتصادی ما کمتر دیده میشود یا اینکه اصلاً دیده نمیشود. حتی میتوان گفت فعالیتهای بینالمللی ما اصولاً سازمان یافته و روی برنامه و سیاست خاصی نیست و عمده فعالیتهای صورت گرفته از روی علاقه شخصی بوده است تا فعالیت سازمانی.
کم توجهیها یا بیتوجهیهای ما هم به صورتهای مختلف دیده میشوند. شاید به خاطر همین است که ما نویسندگان، هنرمندان، شاعران و فیلمسازان بینالمللی و شاخص در دنیا نداریم. حافظ، مولوی، سعدی و دانشمندانی مانند ابن سینا و ملاصدرا و... مد نظرم نیست؛ چون آنها مربوط به دوران گذشتهاند و غالباً ما هم تلاشی جدی در معرفی آنها به دنیا نداشتهایم و مسشترقان این شخصیتها را شناسایی کردند و به جهانیان معرفی کردند. اگر فیلمسازانی مانند عباس کیارستمی، محسن مخملباف یا... داریم که کم و بیش در رسانههای بینالمللی شناخته شدهاند، بیشتر به خاطر رویکرد سیاسی و اجتماعی خاصی است که اتخاذ کردهاند نه ارزشمندی کارهای آنها. چرا که کشورهای غربی در راستای سیاستهایشان همواره درصدد حمایت از شرقیان و خصوصاً مسلمانان و اعرابی هستند که به آداب و رسوم اسلامی یا فرهنگ ملیشان توهین و بیاحترامی کنند یا در مورد مسائل داخلی کشور یا فرهنگشان غلو کنند و اوضاع را تیره و تاریک نشان دهند. لذا به نظر نگارنده، به همین دلیل است که امثال مخملباف و کیارستمی به راحتی در جشنوارههای مختلف حضور مییابند و جوایزی را هم نصیب خود میکنند.
کم توجهی به تحقیقات و مراکز تحقیقاتی درباره مسائل بینالمللی
مسأله دیگر اینکه فراوان مشاهده شده است که مراکز یا موسساتی که به مسائل جهانی میپردازند، غالباً به اروپا و آمریکا توجه میکنند و از بقیه مناطق جهان غافل میشوند. کارهای ارزشمندی در حوزه ها مسایل اصلی انجام میدهند یا در مورد بیمهری دستگاههای دولتی واقع میشوند یا اینکه حمایت جدی از آنها برای ادامه و گسترش کار صورت نمیگیرد. نمونههایش فراوانند. یک نمونه موسسه مطالعاتی کارا پژوهش سبز بود که در سالهای میانی دهه هفتاد با تمرکز روی منطقه آفریقا، فعالیتها و تحقیقات ارزشمندی در خصوص سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع آفریقا انجام داد، ولی به علت عدم حمایت و مشکلات مختلف، تعطیل شد. نکته جال توجه اینکه، مسئولان دولتی و سازمانهای متولی فعالیت در این قاره مانند وزارتخانههای امور خارجه، کشاورزی و جهاد سازندگی و... بیشترین استفاده را از گزارشات و تحقیقات همین موسسه میکردند. هم اکنون، مرکز مطالعاتی آفریقا دانشگاه تربیت مدرس ـ به گفته برخی از کارشناسان منصف و غیر جناحی مسائل آفریقا ـ از جمله مراکزی است که در مورد حمایت و توجه جدی مسئولان و متولیان امر قرار نمیگیرد.
مرکز فرهنگی میثاق هم نمونهای دیگر از این موسسات است که برای انجام تحقیقات و... توجه جدی به آن نمیشود و مسئولان و متولیان فرهنگی، به اندک توجهی به آن، خود را راضی کردهاند که چرا قصد جدی و برنامه منظمی برای تقویت و گسترش فعالیتهایی با محوریت گفتمان هنر و ادبیات انقلاب اسلامی را ندارند و به وضع موجود راضی هستند و همین که چند مستندساز یا عکاس، چند فیلم درباره مقاومت اسلامی فلسطین و لبنان تهیه کنند، به آن خرسند هستند. اگرچه از ساختن صدها مستند و فیلم درباره مناطق مختلف و حساس جهان اسلام و مناطق بینالملل غفلت کنند، احساس ناراحتی و نقصان نمیکنند. برای مثال چرا ما نباید در مورد بحرین، تونس، یمن، لیبی، مراکش، موریتانی، سودان، نیجریه و دیگر کشورهای آفریقایی و اروپایی و آسیایی و بیش از 20 کشور آمریکای لاتین مستند فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشته باشیم؟ از سویی، هر از چند گاهی مستندها یا فیلمهایی درباره مناطق مختلف و محدود و منحصر به لبنان و فلسطین، پخش میکنند ولی روال ثابت و برنامه منظمی ندارد و بیشتر مناسبتی است.
بیتوجهی دستگاه دیپلماسی و صداوسیما به مناطق مختلف جهان
جهان در نظر غالب مسئولان کشور به ویژه دستگاه دیپلماسی و سازمان صداوسیما یعنی آمریکا و اروپا، آن هم نه همه اروپا، بلکه اروپای غربی (مانند آلمان، انگلیس و فرانسه) و ایالات متحده آمریکا. حالا بنا به شرایط محیطی و سیاسی، اخبار عراق، افغانستان، فلسطین و لبنان هم بیان میشود و تا پیش از انقلابات اخیر جهان اسلام، کمتر توجهی به آن کشورها داشتند.
صداوسیما با اینکه در تأمین برنامههایش هزینههای فراوانی را میپردازد، حاضر نیست طی روندی عادلانه، و نگاهی جامع، به همه فرصتهای موجود بینالمللی گفتمان جبهه مقاومت جهانی توجه کند. برای مثال بیایید آمار منطقهای و محتوایی فیلمها، سریالها، مستندها و حتی اخبار و گزارشات پخش شده در صداوسیما را در بیاورید و آن وقت مقایسه کنید که چند درصد این برنامهها، گزارشها، اخبار جریان مقاومت اسلامی و جبهه مقاومت جهانی را در مقابل استعمار و امپریالیسم و نظام سلطه منعکس میکنند و چند درصدش اخبار نظام سلطه و دنیای استعماری را. با مقایسه اماری به راحتی میتوان دریافت که کفه ترازو به طور قابل مشاهدهای به سمت کشورهای غربی و نظام سلطه است. این آمریکازدگی و اروپازدگی در اغلب رسانهها ـ چه رسانه ملی و مطبوعات، از هر جناح و گروهی ـ و همچنین شبکهها و برنامههای صداوسیما به راحتی قابل رویت است. برای مثال، بارها شده است که مستندهای حیات وحش ـ با انواع اسمها و از شبکههای مختلف ـ را در چندین قسمت و در بهترین ساعتها پخش میکنند ولی از نمایش مستندهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی درباره آمریکای لاتین، آفریقا، آسیای مرکزی، آسیای جنوب شرقی، اسلامگرایی در جهان امروز، جهان اسلام و بیداری اسلامی در جهان و... خبری نیست. غالب مستندها درباره این مناطق یا درباره میراث فرهنگی و صنایع دستی آنهاست یا درباره حیات وحش و طبیعت آن مناطق. این بیتوجهیها از این چند حالت خارج نیست: 1.اصلاً چنین مناطقی برای مسئولان رسانه ملی، قابل توجه و اهمیت نیست. 2.مستندهایی در این زمینه نداریم و یا تولید نشده است که هیچ کدام آنها قانع کننده نیست.
کمتوجهی به هنر آمریکای لاتین
حال که آمریکای لاتین موضوع بحث ماست، از این نکته غافلیم که گروههای هنری منطقه آمریکای لاتین در ساخت مستندهای اعتراضی و انتقادی، تبحر خاصی دارند و مستندهای تأثیرگذار بسیاری درباره مسائل مختلف این منطقه وجود دارد که غالباً به نقد سیاستهای کشورهای غربی در قالب استعمار قدیم و جدید و همچنین کشتار بومسان منطقه و در ضعف نگهداشتن منطقه پرداخته شده است.
واقعاً چرا اینگونه است؟ چرا به سینمای مناطق مختلف از جمله کشورهای اسلامی، آمریکای لاتین و آفریقا و... نمیپردازیم؟ شاید از لحاظ امکانات و ارائه تصویری یا کیفیت پخش و نمایش، ضعف و نقصانهایی داشته باشند و کیفیت آنها پایینتر از فیلمهای هالیودی و برخی مستندهای اروپایی و آمریکایی باشد، امّا با مشکلات، روحیات و حتی فطرت ما سازگارتر است؛ چون بیشتر واقعیتها را بیان میکنند یا این که همخوانی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بیشتری با ما دارند. حتی به نوعی، به مشکلات اجتماعی و فرهنگی و هویتی و سیاسی کشورهای جهان سوم و کشورهای در حال توسعه میپردازد که ما هم جزو این دسته هستیم. برای معرفی سینما و مستند آمریکای لاتین چقدر تلاش شده است؟
چرا شناخت مسئولین فرهنگی و هنری ما باید از سینمای غیر اروپایی، آمریکایی، هندی و شرق آسیا ضعیف باشد؟ آیا آفریقا و آمریکای لاتین و آسیای مرکزی برای خودشان فرهنگ و هنر ندارند؟ رضا برجی، یکی از مستندسازان و عکاسان برجسته کشور میگوید: «تا دلتان بخواهد ما از سینمای اروپا و آمریکا مطلب میدانیم. و سینمای اروپا را در بعضی مواقع، جزء جزء کردهایم و در مناسبتهای مختلف هم، بارها و بارها درباره سینمای فرانسه، ایتالیا، انگلیس و... صحبت شده است.» ایشان ادامه میدهد که: «تا دلتان بخواهد ما در جشنوارههای مختلف اروپایی شرکت میکنیم و تا به حال، دهها جایزه ریز و درشت آنها را هم تصاحب کردهایم امّا تاکنون سینمای آمریکای لاتین بسیار مهجور مانده است. چه از نگاه فرستادن فیلم به جشنوارههای مختلف این قاره یا شرکت دادن فیلمهایی از این منطقه در کشور.»
البته وی در ادامه به یکی از علتهای مهم مهجوریت سینما و مستند آمریکای لاتین در کشور میپردازد و میگوید: «سینماگران ما با اینکه خود جزو کشورهای به اصطلاح جنوبند، با این حال، همه فکرشان فیلم ساختن برای مطرح شدن در کشورهای شمال است، حتی به قیمت پشت کردن به آداب و رسوم و سنتهای دینی و ملی مردم خود.» این مسأله مهمی است که این مستندساز و عکاس جنگ به آن اشاره کرده است؛ چرا که اغلب ما، اگر فردی شرقی و اسلامی باشیم نگاهمان به غرب است و با تفکر غربی و لیبرال غربی ارتباط و علقه عاطفی و روحی داریم و در درون، غربزده و به تعبیر دقیقتر، اروپازده و آمریکازدهایم.
با این که بیش از سه دهه است که انقلاب اسلامی ایران ـ بزرگترین پدیده قرن گذشته ـ روی داده است و اعتراضی به روال مدیریت بینالمللی جهان و تلاش برای احیای دین و ارزش های والای انسانی و الهی بود، این کم توجهی و غفلت از سینما و مستند اعتراض مناطق مختلف و تقویت جبهه مقاومت جهانی، گناهی نابخشودنی است.
آشنایی اجمالی با هنر و سینمای آمریکای لاتین
غالب محققان و هنرمندان، سینمای آمریکای لاتین را «سینمای اعتراض» مینامند. اعتراض علیه بیعدالتی، استثمار فرهنگی و اقتصادی، تبعیض، ترور، کودتا، فقر و... است و تجربیات و اشتراکات زیادی با ما دارند. چرا که سینمایی متعهد و مبارز است که اغلب فیلمسازانش در بطن مردم زندگی میکنند و فیلمی را که میسازند، مردم میفهمند. سینماگرانش با هدف مبارزه با بیعدالتی و ظلم، دوربین به دست میگیرند.
مثلاً در دهههای پیش، فیلمی به زبان بومی در بولیوی به نام «خون کرکس» ساخته شده بود که واکنش سرخپوستان یک منطقه را به عقیم کردن زنان قبیلهشان توسط یک هیئت صلح آمریکایی! را به تصویر میکشید. این فیلم آن چنان تأسفبرانگیز است که دولت بولیوی، دو سال بعد، این هیئت آمریکایی را از کشور اخراج میکند. حتی چند سال پیش مردم یکی از کشورهای آمریکای لاتین به فعالیتهای یک تیم پزشکی از یهودیان در آن منطقه حساس و مشکوک شدند؛ چرا که دیدند پس از مدتی، زنانشان نازا و عقیم شدند و ترکیب جمعیتی آن منطقه به نفع مخالفان آنها (و حامیان یهود) تغییر کرد. این سیاست کثیف از طریق مستند افشا شد.
نمونههایی از این، فراوان در آمریکای لاتین، آفریقا، آسیای جنوب شرقی و حتی اروپا و آمریکا است و با اندک پیگیری، علاقه و انگیزه تحقیق میتوان موارد مشابه زیادی را پیدا کرد. ماهیت استعماری و استثماری و تجاوزگرانه آمریکا و همدستان غربیاش برای ما روشن است، امّا ممکن است عدهای در کشور، فریب ظواهر و شعارهای آنها را بخورند و شیفته آنها شوند. در کشور ما هم کم نیستند جوانان، اساتید و حتی مسئولانی که شیفته غرب و مطیع آن هستند، اگرچه به ظاهر مسلمانند. شاید دولتمردان و مدیران فرهنگی و سیاسی برای اثبات نیات شوم آمریکا و غربیها در عرصه سیاسی نیازمند وقت و تلاش و هزینههای فراوانی باشند که این واقعیت را به گوش مردم برسانند، ولی هیچ کدام از این تحلیلها، اثرگذاری پخش چنین مستندهایی را ندارند. نگارنده منکر نیاز به تحلیلهای کارشناسی نیست و این نوع تحلیلها و گزارشهای خبری جای خود، ولی تأثیرگذاری هنر خصوصاً فیلم، مستند، سریال، رمان و داستان بر مردم جای ویژه خود را دارد. شاید برخی در مورد آن تحلیلگران و کارشناسان بگویند که اینها پول گرفتهاند و حکومتیاند؛ واقعیت آمریکا و غرب را نمیگویند، امّا دیگر نمیتوانند آن مستندهای واقعی را منکر شوند.
آشنایی با ظرفیتهای هنری آمریکای لاتین
الآن یکی از قویترین مراکز مستندسازی جهان، در کشور کوباست که شهرت بینالمللی بسیاری دارد. «انجمن هنر و صنعت سینما» (ICAIC) به ریاست «گابریل گارسیا مارکز»، نویسنده مشهور بینالمللی منطقه، فعالیت میکند. این مرکز، بزرگترین مدرسه بینالمللی سینما و مستند در سراسر آمریکای لاتین و یکی از قویترین مدارس سینمایی جهان است که دوره تحصیل معمولی آن دو ساله است و در تمام رشتههای هنری و فنی فیلمسازی فعال است و معروفترین سینماگران، فیلمنامهنویسان و حتی بازیگران جهان که روحیه انتقادی و اعتراضی یا انساندوستانه دارند، کم و بیش با این مرکز در ارتباط هستند. امّا مراکز فرهنگی و هنری ما و حتی سینماگران ما چقدر با این مدرسه ارتباط و تعامل برقرار کردند؟ در حد صفر. چرا ما نباید از این مدرسه برای ارائه سینمای مستند و خصوصاً نگاه اشراقی و مستند دفاع مقدسمان ـ به ویژه مستندهای روایت فتح به کارگردانی شهید آوینی ـ را در این مراکز ارائه، تبیین و تبلیغ کنیم و بدین طریق، سینما و مستند و نگاه جدید و انسانی خودمان را بینالمللی کنیم؟ آیا تعامل با آنها کار سختی است؟! خیر، باب تعامل باز است، متأسفانه ما انگیزهای برای این نوع فعالیتها نداریم. ما حتی به داشتههای خودمان بیاعتنا و کم توجه هستیم. امّا ببینید که دولتمردان کوبا و دیگر سیاستمداران انقلابی کشورهای آمریکای لاتین چقدر از این مدرسه بینالمللی استفاده کردهاند. هم برای شناساندن سینما و مستند و در یک کلام فرهنگ و هنر کشور خودشان، هم به جهت آموزش و تربیت یک نسلی هنری منتقد سیاستهای امپریالیستی آمریکا و غرب و هم بیان مشکلات کشورهایشان. خصوصاً کوبا که با این کار اعتبار بسیار زیادی برای خودش به دست آورد! آیا واقعاً ما از کوبا کمتریم؟! آیا از لحاظ ایدئولوژیک از کوبا ضعیفتریم؟! آیا ما از لحاظ تجهیزات و امکانات و پتانسیل و... از آنها کمتریم؟!
لذا میبینیم کشور کوچک و فقیری مثل کوبا با همین مدرسه و استراتژی دقیق و معین فرهنگی و هنریاش، برای شناساندن انقلابش در دنیا توانست گام بسیار موفقی در جهان بردارد و از سویی تأثیرات فراوانی بر سینما و مستند آمریکای لاتین بگذارد. به عنوان نمونه، تحت تأثیر سینمای سیاسی کوبا، سلسله فیلمهایی ساخته شد که شرایط زندگی و اجتماعی و سیاسی در کشورهای آمریکای را به نمایش گذاشت و به نقد و تحلیل وضعیت این کشورها و نقش استعمارگران در بیثباتی و فقر و تبعیض و شکاف طبقاتی پرداخته است. مثلاً در آرژانتین، «گروه سینمای آزاد»، دو سال پس از کودتای 1966، فیلم مستند «ساعت کشورها» را علیه حکومت دست نشانده ایالات متحده آمریکا ساختند و فیلمی سینمایی سیاسی و ضد استبدادی و ضد آمریکایی را رقم زدند. این فیلم مانند فیلم جذاب «نبرد شیلی» باعث شد که سینمای آمریکای لاتین از رخوت و گمنامی درآید و به یکی از غنیترین و معترضترین سینماهای جهان سوم تبدیل شود.
بیتوجهی به پوشش اخبار منطقه آمریکای لاتین
نکته بعدی درباره ضرورت توجه رسانههای ما به اخبار مناطق مختلف جهان ـ به ویژه اخبار جهان عرب و آمریکای لاتین ـ است. چطور است که اخبار جزئیترین رفتار زندگی خصوصی یک هنرمند یا بازیکن فوتبال در تلویزیون و بخشهای مختلف خبری به کرات و منظم مطرح میشود، امّا از اوضاع مناطقی چون آمریکای لاتین، آفریقا، آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی و حتی اخبار کشورهای اسلامی منطقه درست اطلاع نداریم و تا قبل از انقلابات اخیر، اخباری از اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی غالب آنها نداشتیم.
یک پیشنهاد ساده این است که صداوسیما، بخشهایی ویژه و مستقلی برای پوشش اخبار و گزارش تحولات این مناطق پخش کند تا هم مسئولان و اساتید و فضای نخبگانی ما در جریان تحولات آن مناطق قرار بگیرند و هم اینکه توده مردم بدانند غیر از اروپا، آمریکا، چین و ژاپن، کشورها و مناطق دیگری در جهان هستند و حتی در مورد این مناطق، آن طور که وانمود میکنند، نیست و خود این کشورها، با مشکلات و چالشهای فراوانی مواجه هستند.
قطعاً اگر این روند به صورت منظم هر چند در یک مدت کوتاهی صورت بگیرد، باعث میشود که تحولی در سطح تحلیل و توجه و حتی روابط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی با مردم این مناطق ایجاد شود.
شناخت کم و اطلاعات نادرست از منطقه
یک علت اصلی عدم ارتباط یا ارتباط ضعیف مردمی ما با این مناطق، همین شناخت نادرست و آگاهی کم است. قطعاً اطلاعات و شناخت کافی از این مناطق باعث افزایش تعاملات و ارتباطات مردمی، فرهنگی، هنری، علمی، اقتصادی ما با مردم این مناطق میشود. الآن خیلی از دانشجویان و محققان و حتی اساتید دانشگاه باانگیزه داریم که به علت سیاستهای غلط پژوهشی و آموزشی، در انتخاب پایاننامه و تحقیقات خویش، دچار سردرگمی هستند و یا اینکه اصلاً نمیدانند روی چه موضوعاتی تحقیق کنند. واقعاً نمیدانند که چه موضوعاتی برای کشور اهمیت و اولویت دارد! و اینکه چه تحقیقاتی میتواند کشورمان در بخش مختلف تحقیقاتی، یک گام به جلو ببرد؟! از سویی مسئولان و متولیان امور هم توجهی به بخشهای مطالعاتی و فکری در این حوزهها نمیکنند. گویا فکر میکنند همه چیزها را خودشان میدانند یا اینکه موظفند همه چیزها را خودشان شخصاً پیگیری کنند یا به دلایلی چون حسادت، رقابت یا ... بستر برای چنین تحقیقاتی را فراهم نمیکنند.
به خاطر هم نامشخص بودن سیاستهای پژوهشی خصوصاً در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است که کشورمان با بایستههای خود فاصله فراوانی دارد. حال چون موضوع بحث درباره آمریکای لاتین است چه بسیار موضوعی که میتواند مورد تحقیق و بررسی دانشجویان و پژوهشگران واقع شود. البته ناگفته نماند که این معضل از بیبرنامگی و بیتدبیری معاونت پژوهش وزارت امور خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و دیگر نهادهای فعال در امور بینالملل است که تاکنون تحقیقات ارزشمندی در خصوص آمریکای لاتین و دیگر مناطق صورت نگرفته است. اگر این نهادها اندک توجه و اهتمامی به مسائل آمریکای لاتین، آفریقا و آسیای مرکزی داشتند سالانه حداقل دهها کتاب، مقاله علمی، تحقیق و پایاننامه در خصوص مسائل سیاسی، اجتماعی، تاریخی، علمی، فرهنگی و هنری این مناطق داشتیم ولی چنین تحقیقاتی موجود نیست. فقدان منابع تحقیقاتی نشان میدهد که مسئولان و متولیان امور از این مسأله غافل هستند و آمریکای لاتین و آفریقا، جزو سیاستهای دسته چندم دولتمردان ما نیست و فقط شعارش را میدهند. شاید فکر کنیم هم و غمشان درباره مسائل اروپا و آمریکاست ولی تجربه و رصد فعالیتهای آنها در این مناطق هم نشان میدهد، اینگونه هم نیست و دولتمردان و متولیان امر، برنامه و سیاست مشخصی ندارند و طبق مسائل پیش آمده، واکنش نشان میدهند.
ضرورت شناخت درست از منطقه
شاید عدهای بگویند که نگارنده در این نوشتار فقط انتقاد میکند ولی پیشنهادی را مطرح نمیکند. سئوالشان این است که چه باید کرد؟ اگر چه این عده از مخاطبان در این نوشتار که خیرخواهانه و از سردرد و تأسف، نگاشته شده است تأمل میکردند، قطعاً چنین انتقادی را روا نمیداشتند.
گام اول برای شروع، تقویت و گسترش روابط، شناخت و آگاهی دقیق و جامع از این منطقه است. گام دوم، بسترسازی برای حضور و ارتباط است و اگر قصد تعاملات عمیقتر و پایدارتری داریم باید زمینه و بستر حضور بخشهای خصوصی و غیردولتی ـ اعم از تجار، اساتید، هنرمندان، نویسندگان و... ـ را به این مناطق هم باز کنیم.
برای به دست آوردن آگاهی و شناخت و حتی جریانسازی و بسترسازی برای تقویت و گسترش روابط و ایجاد علاقه و ارتباط عاطفی با آن سرزمین ناشناخته یا کم شناخته شده، راههای مختلفی است. از جمله اینکه فقط به گزارشها و تحقیقات کارشناسان خود یا غربیها بسنده کنیم یا اینکه با حضور میدانی، منطقه را از نزدیک ببینیم یا اینکه به یک موسسه یا استاد و کارشناس آن منطقه هزینهای بپردازیم تا برای ما تحقیق کند. یا از سویی خیلی راحت و آسانتر با اعلام نیاز به پژوهش و حمایت از تحقیقات در این حوزه، صدها تحقیق و پایاننامه را درباره موضوعات مورد نیاز خود هدایت کنیم. متأسفانه دریغ از نگاه این چنینی.
شما اگر پایاننامههای دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترای دانشگاههای مختلف کشور را بررسی کنید، کمتر پایاننامهای مییابید که به آمریکای لاتین یا موضوعات مرتبط به آن بپردازند. انگشت شمارند. امّا تحقیقات با موضوعات تکراری بسیار فراوانند و این نشان دهنده فقدان سیاست پژوهشی در کشور است. با اینکه سالانه بودجههای هنگفتی صرف تحقیق و پژوهش در کشور میشود، اینگونه است که آبی از آب تکان نمیخورد. چون اغلب موضوعات، مورد نیاز نیستند یا اینکه تکراریاند و حرفی جدی و جدیدی برای گفتن ندارند و دردی از دردها و مشکلات کشور را حل نمیکنند. مثلا در سالهای اخیر در پایاننامه کارشناسی ارشد، یکی در رشته ادیان و عرفان و دیگری در روابط بینالملل دو پایاننامه داریم که اولی به الهیات رهاییبخش آمریکای لاتین و دیگری به مقایسه پیمان آلبای آمریکای لاتین با اتحادیه اروپا پرداخته است. چرا نباید دهها و صدها پایاننامه و تحقیق درباره مسائل آمریکای لاتین، آفریقا و مناطق دیگر جهان داشته باشیم؟!
موضوعات پژوهشی مورد نیاز آمریکای لاتین
موضوعاتی جدی و فراوانی برای شناخت جامع از آمریکای لاتین وجود دارد. مطالعات جامع هر یک از کشورهای منطقه، بررسی نسبت به دین و سیاست در آمریکای لاتین، تحلیل موردی و کلی تحولات اخیر کشورهای آمریکای لاتین، چالشهای فراروی انقلاب بولیواری، بررسی چالش نئولیبرالیسم و نئومارکسیستها در منطقه، جایگاه اسلام و مسلمانان در مناسبات کنونی و آینده منطقه، بررسی موردی و کلی سیاستهای آمریکا، اروپا، چین، رژیم صهیونیستی، ژاپن، هند، ترکیه و کشورهای غربی و آفریقایی در منطقه، تمایلات روشنفکران منطقه، نقش رسانههای غربی در آشوبها و منازعات منطقه، جایگاه چاوز و کاسترو در آمریکای لاتین، بررسی سیاستهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول در منطقه، راههای افزایش مناسبات ایران و منطقه، بررسی نقاط ضعف و قدرت و چالشهای روابط ایران در کشورهای منطقه، بررسی امکان و زمینههای همکاری علمی، کشاورزی و صنعتی بین ایران و کشورهای آمریکای لاتین، بررسی زمینههای حضور فرهنگی ایران در منطقه، آلترناتیوهای رسانهای منطقه، بایستههای نهادهای فرهنگی به ویژه صداوسیمای ایران در تقویت روحیه ضداستکباری و ضدآمریکایی در منطقه، بررسی نوع نگاه روشنفکران و رسانهها و مردم آمریکای لاتین به ایران و انقلاب اسلامی ایران، حساسیتهای ایران در ارتباط با کشورهای آمریکای لاتین، تشابه تاریخی و فرهنگی ایران و کشورهای آمریکای لاتین، بررسیهای موردی سیاستهای استعمار در ایران و کشورهای منطقه، بررسی امکان یا چگونگی الگوگیری آمریکای لاتین از ایران، تحلیل تجربیات موفق و کاربردی ایران در منطقه و بلعکس، راههای همکاری ایران و کشورهای منطقه در سازمانهای بینالمللی، تأثیر مشکلات و مسائل بینالمللی مانند سیاستهای تحریم، بحران محیط زیست، بحرانهای اخلاقی بر کشورهای منطقه، جریانشناسی دینی، سیاسی، فکری و فرهنگی کشورهای آمریکای لاتین و دهها مسأله و موضوع مهم دیگر که مسئولان کشورمان یا همین الآن به این تحقیقات نیاز دارند یا اینکه در آیندهای نزدیک به آن نیاز پیدا خواهند کرد. چه بسا اگر تحقیقات و پایاننامههایی در خصوص این منطقه صورت بگیرند و گرایش مطالعات منطقه در بین رشتههای علوم انسانی ما در دانشگاهها دانشجو بپذیرند، امکان شناخت این منطقه و ارتباط با آن به وجود میآید و حتی زمینه را برای ایجاد مراکز تخصصی مطالعاتی ویژه آمریکای لاتین و راهاندازی نشریات تخصصی در این زمینه فراهم میکنند.
متأسفانه چون مسئولان و متولیان امور هنوز به ضرورت تحقیق و پژوهش در مورد منطقه آمریکای لاتین نرسیدهاند، نمیتوان انتظار داشت که راهاندازی مرکز مطالعاتی ویژه آمریکای لاتین، گرهی از مشکلات تحقیقاتی کشور را در ارتباط با این منطقه حل نماید. چون اگر آن ضرورت و اضطرار نباشد، این مرکز هم مثل مراکز مطالعاتی مشابه دیگر مانند مرکز مطالعاتی آفریقای دانشگاه تربیت مدرس میشود که نه وزارت خارجه به آن احساس نیاز میکند و نه سازمان فرهنگ و ارتباطات و نه جامعهالمصطفی و نه دیگر نهادها و سازمانهای فعال در زمینه آفریقا.
ضرورت ترجمه و پژوهش مورد نیاز درباره این منطقه
انتشار تحقیقات و ترجمه کتابها و مقالاتی تحلیلی و جامعنگرانه درباره اوضاع این منطقه و جریانات تأثیرگذار در عرصه سیاست و فرهنگ منطقه به شدت احساس میشود. الآن وزارتخانههای امور خارجه، اقتصاد، بازرگانی، صنایع و جهاد کشاورزی و... در منطقه فعال شدند و قراردادها و تفاهمنامههای زیادی را امضا کردهاند. خلاصه اینکه دولت نهم و دهم تلاش فراوانی برای گسترش روابط با کشورهای منطقه دارد و سعی میکند دامنه نفوذ خود را در حیات خلوت آمریکا ـ یعنی آمریکای لاتین ـ گسترش دهد. هم اکنون این سئوال و اعتراض مطرح است که مراکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری و مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگر مراکز پژوهشی کشور، چه برنامهها و استراتژیهایی برای حضور موفق و پایدار ایران در منطقه دارند؟
ضرورت اقناع افکار عمومی و رسانهها برای گسترش ارتباط با منطقه
یک سئوال جدی این باره است است که مسئولان و دولتمردان چقدر مردم، افکار عمومی و رسانهها را برای گسترش روابط، اقناع کردهاند؟ متأسفانه یکی از نقاط ضعف دولت این است که تلاشی برای جریانسازی پذیرش عمومی گسترش روابط خود با کشورهای منطقه انجام نداده است و کمتوجه به افکار عمومی داخل کشور، درصدد افزایش سطح مناسبات سیاسی خود با کشورهای منطقه است. اگر این توجیه افکار عمومی در داخل کشور صورت نگیرد، چه بسا ممکن است با تغییر دولت یا اندک تغییراتی در شرایط سیاسی منطقه یا خود کشورمان و همچنین فضاسازیهای رسانههای غربی و همچنین رسانههای منتقد سیاستهای دولت، باعث فشار به دولت برای کمرنگتر شدن مناسبات سیاسی با این منطقه میشود. شما فرض کنید که اگر رسانههای عمومی و نهادهای فرهنگی و گفتمان ساز، به اهمیت مسأله حمایت از مقاومت اسلامی در فسطین و لبنان نمیپرداختند، چه بسا ممکن بود مردم، معترض حمایت معنوی و مادی ما از مقاومت اسلامی میشدند. اگر چه هم اینک هم برخی از تودههای مردمی و برخی رسانههای منتقد دولت، به هر بهانهای، به انتقاد از سیاستهای دولت و غالباً کل سیاستهای نظام در حمایت از جریانات اسلامگرا و اسلامی به ویژه جریان مقاومت اسلامی در فلسطین و لبنان میپردازند که در اوج آن، در قالب شعار «نه غزه، نه لبنان» مطرح شد. غالب این افراد و رسانهها تحت تأثیر رسانههای غربی و ضد انقلاب، ضمن دامن زدن به حرفهای استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل، میگویند چرا باید فلسطینیتر از فلسطینیها باشیم و از آنها حمایت کنیم و سئوالاتی از این دست... که در نهایت خواستار اتخاذ مواضعی بیطرفانه!! و بیتفاوت در قیال مسائل حساس جهان اسلام و دیگر مناطق جهان میشوند.
لذا اگر دولتمردان و مسئولان انگیزهای و اعتقادی به استقلال کشور، تقویت جبهه مقاومت جهانی در مقابل قدرتهای سلطهجو، شرکتهای چند ملیتی و صهیونیسم بینالملل دارند، قطعاً باید توجهی جدی به اقناع افکار عمومی داخل کشور داشته باشند و مردم را در جریان امور قرار دهند و اهمیت روابط با آمریکای لاتین و حضور در این منطقه و مناسبات اقتصادی، کشاورزی و سیاسی با این منطقه را تشریع و تبیین کنند تا مبادا در آینده، حرکت کلی صحیح و اصولی این دولت و سیاست کلی نظام در ارتباط با کشورهای جنوب مورد سؤال و انتقاد جدی قرار نگیرد.
ترجمه و نشر انگشتشمار کتاب درباره آمریکای لاتین
اگر کتابشناسیای درباره کتابهای منتشر شده درباره آمریکای لاتین صورت بگیرد، درمییابیم بیش از هشتاد درصد آن کتابها، مربوط به دهه اول انقلاب اسلامی است و در دو دهه اخیر، کتابهای اندکی درباره اوضاع سیاسی و اجتماعی منطقه به چاپ رسیده است تا اطلاعاتی جدید درباره این منطقه ارائه دهند. البته آن چه که در این سالها ما شاهد آن هستیم ترجمه آثار ادبی از نویسندگان مشهور این منطقه مانند پائولو کوئیلو، گابریل گارسیا مارکز یا ماریو بارگاس یوسا ترجمه و منتشر شده است. امّا کتابهایی که اطلاعاتی درباره سیاست، دین، اجتماع و اقتصاد این منطقه به ما بدهند، بسیار نادر است و لذا شناخت ما از آمریکای لاتین به همان کتابهای دهه اول انقلاب برمیگردد. متأسفانه هنوز بسیاری از اساتید، نخبگان و حتی مسئولان ما هم فکر میکنند که آمریکای لاتین فعلی، همان آمریکای لاتین دو سه دهه پیش است. در حالی این طور نیست و تغییرات و تحولات بسیاری در این منطقه رخ داده است که مهمترین آن، بیداری سیاسی در منطقه و انقلاب بولیواری جدید در منطقه به رهبری ونزوئلا و با رهبری هوگو چاوز است. تا جایی که برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند علیرغم امکانات و نفوذ بسیار، قدرت آمریکا در آمریکای لاتین به سرعت در حال انزوا و محوشدن است.
تجربیات آمریکای لاتین؛ درسهایی برای امروز ما
مطالعه و تمرکز روی تاریخ و تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی منطقه آمریکای لاتین میتواند درسها و تجربیات بسیاری برای ما داشته باشد. برای نمونه، با دقت در سیاستهای صندوق بینالمللی پول در کشورهای این منطقه و تحلیل بدهکاریهای فراوان کشورهای منطقه ـ به ویژه در دهه گذشته و حتی الآن ـ میتوان دریافت که این صندوق جز خدمت به منافع آمریکا کاری دیگری نمیکند. چنان که نوام چامسکی، منتقد سیاسی مشهور، هم میگوید «صندوق بینالمللی پول چیزی دیگر نیست جز خزانه ایالات متحده آمریکا.» چامسکی همچنین معتقد است که «صندوق بینالمللی پول، اسلحهای اقتصادی برای کنترل کشورهای مستعمره است و اسلحه اقتصادی صندوق به همراه تسلیحات و تجهیزات نظامی آمریکا، کمک به سر پا قرار گرفتن ایالات متحده آمریکا و کنترل کشورهای آمریکای لاتین است. چرا موارد متعددی برای این ادعا وجود دارد. بولیوی، برزیل، آرژانتین و... نمونههایی برای اثبات این ادعا هستند. چرا که بولیوی نزدیک به 25 سال، تابع مقررات صندوق بینالمللی پول بود و نتیجه آن شد که درآمد سرانه سالانه مردم این کشور، به پایینتر از 25 سال گذشته رسید».
نقش جدی آمریکا در منازعات کشورهای منطقه
نکته دیگر اینکه ما باید به درگیری و جنگهایی که بین کشورهای مختلف و همچنین درگیریهای داخلی خصوصاً درگیریهای قومی مشکوک باشیم چرا که احتمال نقشآفرینی کشورهای غربی به خصوص آمریکا در آنها وجود دارد. این مسأله در منازعات کشورهای آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا، کلمبیا، بولیوی و... یا کشورهای آفریقایی چون درگیریهای داخلی در سودان، کنگو، زیمباوه، نیجر و... به راحتی قابل اثبات است که در هر کدام از این درگیریها و آشوبهای داخلی و منطقهای، آمریکا یا کشورهای اروپای غربی نقش محوری دارند.
نوام چامسکی در گفتگویی در این باره میگوید: «پشت تمامی اتفاقاتی که تاکنون در آمریکای لاتین افتاده است، قدرتهایی قرار گرفتهاند که پشت پرده فشار میآوردند، مانند سازمانهای بینالمللی مردمی و سازمانهایی که قبلاً وجود نداشتند و مانندشان نبود.»
ایالات متحده آمریکا در مخالفت با استقلال کشورهای این منطقه و در راستای اجرای دکترین مونروئه، بارها دست به حمله نظامی یا کودتای نظامی زد یا اینکه از کودتای نظامی حامیان خودش طرفداری و حمایت کرد که از جمله آنها کودتای ناموفق سال 2002م در ونزوئلا علیه چاوز بود. حتی میتوان حضور گسترده نطامیان این کشور در هائیتی، پس از زمین لرزه بزرگ و خسارتآور این کشور و دخالت در امور داخلی اکوادور را هم در این راستا تحلیل کرد.
اهمیت یک رهبر مقتدر و ملت در صحنه
نکته مهم درسآموز از این منطقه، مشاهده استقامت و حضور به موقع یک ملت و داشتن رهبری مقتدر و مردمی است. اگرچه کشور ما این تجربه را با پیروزی انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) داشته است امّا تجربه دولتهای انقلابی این منطقه مانند کوبا و ونزوئلا نشان داد که حتی میتوان در حیاط خلوت آمریکا بود و جلوی آمریکا ایستاد و سیاستهای خصمانه او را خنثی کرد. لذا اگر ملتی در برابر ظلم و استبداد و استکبار متحد شود و اینکه رهبری مقتدر و شجاع و مردمی داشته باشد، علیرغم همه فشارها و تهدیدات میتواند جلوی ابرقدرتهای جهانی سالیان سال مقاومت کند و خم به ابرو نیاورد.
توجه به برنامهریزیهای دقیق جهان برای منطقه
نکته دیگر برنامهریزی منظم و داشتن استراژی مشخص غالب کشورهای پیشرفته و در حال توسعه در این منطقه است. الآن چند سالی است که علاوه بر آمریکا و کشورهای اروپای غربی، کشورهایی چون چین، هند، ژاپن و ترکیه به این منطقه روی آوردند. با بررسی و تحلیل سیاستهای اخیر کشورهای فوقالذکر میتوان دریافت که همه کشورهای پیشرفته و حتی کشورهایی در حد و اندازه ترکیه، برنامهریزی و استراتژی معینی برای این منطقه دارند. برخی از این کشورها مانند ترکیه و ژاپن، برای این که در مناسبات بینالمللی آینده جهان حضور فعالی داشته باشد، از همین الآن به فکر زمینهسازی برای حضور پایدار و تثبیت جایگاه خود در منطقه افتاده است. چنان که ترکها و ژاپنیها با پرداختن به موضوعاتی چون آموزش و بهداشت، درصدد تثبیت جایگاه خود و حضور پایدار و مداوم خود و ایجاد علقه و روابط عاطفی بین مردم منطقه هستند. الآن گروههای آموزشی وابسته فتحالله گولن، روشنفکر پرنفوذ و سکولار ترک، درصدد راهاندازی مدارس و آموزشگاههایی برای کودکان، نوجوانان و جوانان این منطقه است و قرار است تجربه موفقی که در آسیای مرکزی و اروپا داشته است را در منطقه تکرار کند.
حضور پررنگ فرقههای ضاله و معنویتهای نوپدید
نکته دیگر فعالیتهای فرقههای منحرف یا ضالهای چون بهائیت، گروههای مختلف و متعدد شیطانپرستی و همچنین مسیحیت صهیونیستی در منطقه است. این مسأله در بدو امر، باید مورد توجه مسئولان حوزههای علمیه شیعی و سنی ـ از جمله مراجع تقلید و علما و نخبگان حوزوی ـ و همچنین سازمانهای فرهنگی و دینی کشورمان و جهان اسلام و... قرار گیرد که برای تبلیغ اسلام در منطقه و حمایت و تقویت مسلمانان منطقه اهتمام جدیتری داشته باشند و با احداث مراکز اسلامی و مساجد یا مراکز و راهاندازی دورههای آموزشی برای مسلمانان منطقه، در انسجام و حفظ هویت دینی و اسلامی آنها و همچنین تبلیغ و تبیین زیبا از اسلام بکوشند.
ضرورت راهاندازی شبکه اسپانیولیزبان ایران
نکته دیگر، فعالیتهای رسانهای غربی و حتی شرقی چون افتتاح رسانه چینیها به زبان اسپانیولی است. وقتی BBC، CNN و دیگر شبکههای کشورهای غربی و شرقی، رسانهای برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و مخاطبان 500 میلیونی این منطقه دارند، چرا کشورهای اسلامی و از جمله ایران، رسانهای ویژه این منطقه نداشته باشند؟! خوشبختانه ایران به ضرورت داشتن رسانه به زبانهای معتبر بینالمللی رسیده است و با راهاندازی شبکههایی به زبانهای عربی و انگلیسی چون العالم، کوثر و Press TV توانسته است تا حدی مواضع نظام جمهوری اسلامی و گفتمان اصیل اسلامی را تبیین و از آن دفاع کند. لذا ضروری است که در اسرع وقت، مقدمات راهاندازی شبکهای به زبان اسپانیولی را آماده کند و سریعتر برنامههایش را پخش کند. چرا که هم محتوایش را دارد و هم توان اجرایی و امکانات و تجهیزاتش را. از سویی میتواند با همکاری و تقویت رسانههای مستقل و ضدغرب منطقه مانند تله سور، تبلیغات منفی کشورهای غربی را علیه خود و همچنین کشورهای هم پیمان ایران از جمله ونزوئلا، بولیوی، اکوادور، کوبا، نیکاراگوئه و... را خنثی کند و هم اینکه جبهه مقاومت جهانی را در مقابل استکبار و نظام سلطه جهانی تقویت کند.
استفاده از توان مراکز غیردولتی و مردمی در منطقه
با رصد فعالیتهای نهادهای مردمی و غیردولتی مختلف در منطقه پی میبریم که اکثریت قریب به اتفاق آنها، سیاستهای کلی کشورهایشان را در منطقه دنبال میکنند و کشورهای غربی با تقویت و گسترش دیپلماسی مردمی، درصدد حفظ جایگاه و نفوذ خود در منطقه هستند. پس چه بهتر که ایران هم از این شیوه الگو بگیرد و در راستای سیاستها و اهداف خودش، زمینه را برای حضور سازمانها و تشکلهای مختلف در عرصه گوناگون مانند محیط زیست، حمایت از حقوق زنان و کودکان، نهضت سوادآموزی، مبارزه با فقر، بهداشت و درمان، فعالیتهای خیریه و انساندوستانه و... هم کمکی به مردم مظلوم و مستضعف منطقه نماید و هم اینکه جلوی سوء استفاده بیشتر کشورهای غربی و شرکتهای چند ملیتی را از این منطقه را بگیرد و هم اینکه به صورت عملی و حضور در صحنه، تبلیغات منفی علیه ایران را خنثی کند.
توجه به ظرفیتهای تاریخی و باستانی منطقه
نکته دیگر که از تأمل و تمرکز روی آمریکای لاتین میتوان به آن دست یافت، استفاده از ظرفیتهای طبیعی و باستانی این منطقه است. با توجه به حضور تمدنهای کهنی چون مایا، آزتک، اینکا و... در منطقه و اینکه هنوز آثار آنها کم و بیش دست نخورده باقی نمانده است، فرصت همکاری علمی در زمینه باستانشناسی و استفاده از تجربیات متقابل در این زمینه وجود دارد.
توجه به ظرفیتهای معدنی و صنعتی و کشاورزی
منابع و معادن طبیعی بسیاری مانند طلا، مس، نقره و سنگهای معدنی و خصوصاً نفت و گاز در منطقه وجود دارد که میتواند باعث تقویت و گسترش همکاری متخصصان ما در این زمینهها شود. از سویی دیگر به خاطر زمینهای حاصلخیز و پرآب، امکان کشاورزی و اجاره زمین در این منطقه بسیار فراهم است. دولتهای منطقه این آمادگی را دارند که زمینهای کشورهای خودشان را به کشاورزان و تاجران ما اجازه دهند و ما از آن زمینها، محصولات مورد نیاز خود را تهیه کنیم. این سرزمین به علت سرسبزی و کشاورز بودن اکثریت جمعیت آنها، این ظرفیت را برای همکاریهای ما در عرصه دامداری و به ویژه تهیه گوشت قرمز دارد. اگرچه ایران هم اکنون به تهیه گوشت از برزیل یا برنج آرژانتینی و اروگوئهای توجه داشته است ولی جای همکاریهای بیشتری در این زمینه وجود دارد و از سویی باید دقت کند که محصولات کشاورزی را وارد نماید که در کشور امکان تهیهاش موجود نیست وگرنه واردات برنج با اینکه امکان داخلیاش موجود است، چه ضرورتی دارد.
کشورهای اروپایی و آمریکایی هم با برنامهریزی و استراتژی مشخص، از ظرفیت کشاورزی منطقه استفاده میکنند و تعاملات گستردهای با این کشورها ـ به ویژه در زمینه دامداری و تهیه گوشت قرمز ـ دارند.
اما آنچه که در این تعاملات میتواند بیشتر، گستردهتر و حتی سریعتر، مورد توجه مسئولان ما قرار گیرد، استفاده از توان علمی و تخصصی ما در عرصه استخراج نفت و گاز منطقه است. اغلب این کشورها در عرصه استخراج نفت و گاز، تجربه و سابقه لازم را ندارند و عمدتاً نگاهشان به کمک و حمایت کشورهای غربی است. جمهوری اسلامی ایران در این زمینه میتواند با استفاده از توان و پتانسیل متخصصانش، این تجربه موفق را در اختیار آنها قرار دهد و در زمینه استخراج نفت و گاز به آنها کمک کند و دانش و فناوری خودش را منتقل کند و با تربیت و آموزش نیروهای بومی، حضور خود را در منطقه ماندگار نماید.
حمایت از مسلمانان منطقه
نکته پایانی، هدایت و سازماندهی مسلمانان در قالب گروهها و اخراب فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی و سیاسی است تا مسلمانان منطقه حضور اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی بیشتری در منطقه داشته باشند و بتوانند از حقوق خود دفاع کنند.
* نوشته یاسر عسگری
** منبع: دوهفته نامه پگاه حوزه، شماره 302 ، شنبه 24 اردیبهشت 1390. به خاطر حجم زیاد این نوشتار، گزیده آن با عنوان «غیبت آمریکای لاتین» در این نشریه منتشر شده است.