loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

ورنر سومبارت

اقتصاد

ورنر سومبارت (۱۸۶۳-۱۹۴۱) اقتصاددان آلمانی و یکی از چهره های مؤسس جامعه شناسی در آلمان بود.
سومبارت، در طول حیات، مشهور، و پس از ممات، کم فروغ شد.
سومبارت از یک خانواده بورژوا و لیبرال برآمد، و مدرک دکترای تخصصی خود را با پایان نامه ای به رهبری گوستاو اشمولر در دانشگاه برلین و به سال ۱۸۸۸ اخذ کرد.
او با اصرار اشمولر، و به رغم مخالفت دانشگاه برسلاو، به سمت استادیاری در آنجا منصوب گردید و تا فرجام رزم عالم گیر دوم، این سمت را محفوظ داشت.
پس از جنگ، با سمت استاد تمامی دانشگاه برلین، جانشین کرسی آدولف واگنر گردید.
ماکس وبر، دو بار کوشید تا او را به دانشگاه فرایبورگ و هایدلبرگ ببرد، اما موفق نشد.
سومبارت در سال ۱۹۰۴، همراه با ماکس وبر و ادگار ژافه، یکی از سردبیران «آرشیو علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی» (Sozialwissenschaft und Sozialpolitik)، شد. این مجله، نافذترین مجله علوم اجتماعی آلمان از زمان تأسیس تا وقت بسته شدن آن در سال ۱۹۳۳ بود.

کتاب اصلی سومبارت با عنوان «کاپیتالیسم مدرن» (Moderner Kapitalismus)، برای نخستین بار در دو جلد، به سال ۱۹۰۲ منتشر شد، و از آن پس، دو بار با شرح و بسط بسیار بیشتر، در سال های ۱۹۱۶ تا سال ۱۹۲۸، مورد تجدید نظر قرار گرفت. هر چند که این کتاب، هرگز به طور کامل به زبان انگلیسی ترجمه نشده است.
ورنر سومبارت با قرار دادن عنوان کاپیتالیسم بر این کتاب، نقش مهمی در برجسته سازی این مفهوم داشت. البته مفهوم کاپیتالیسم را اول بار، لویی بلان در دهه ۱۸۵۰ ابداع کرد، ولی این مفهوم همچنان مهجور بود، و حتی مارکس هم آن را با پسوند «ایسم» به کار نمی برد. این، سومبارت بود که پسوند «ایسم» در امتداد کاپیتال، در عنوان کتاب خود پررنگ کرد.
در قیاس با آن چه ما امروز از کاپیتالیسم می شناسیم، آن چه در کتاب «کاپیتالیسم مدرن» آمده یک تجزیه و تحلیل کلاسیک از ریشه و ماهیت کاپیتالیسم ارائه می دهد.

از این بیش، سومبارت، در کتاب مهم «کاپیتالیسم مدرن»، دنبال بسط نوعی مانیفست روش شناختی و معرفت شناختی برای علوم اجتماعی مدرن بود. به رغم آن که او با حمایت گوستاو اشمولر و ماکس وبر و مکتب تاریخی اقتصاد سر برآورد، ولی به رغم آنان معتقد بود که هدف از تبیین تاریخی، دستیابی به علل غایی شکل گیری پدیده هاست. در واقع، او معتقد بود که می شود نظام اجتماعی را در ظل یک تئوری جمع کرد و در این زمینه مستقیماً به نظریه تاریخی مارکس اشاره می کند.
با این حال، او هنوز هم خود را عضو مدرسه تاریخی در نظر می گرفت و البته شارحان نیز بر همین طریق رفته اند؛ شاید یک علت این باشد که سومبارت در قضیه اصولی مارکس در مورد ایده زیربنا-روبنا با او همراه نبود، و اعتقاد به ریشه های فرهنگی شکل گیری نظام کاپیتالیسم داشت. از این قرار، سومبارت مارکسیست نیست، ولی همچون اهالی مکتب تاریخی و خود ورنر سومبارت، گرایش های سوسیالیستی داشت.

در میان آثار متعدد سومبارت، مضامینی مدام تکرار می شوند؛ نژاد، یهودیت، آلمانیت (Germanness)، کاپیتالیسم، تکنولوژی، مارکسیسم، مد، مصرف و اوقات فراغت، و مسائل روش شناختی است.
سه مفهوم اول، یعنی، نژاد، یهودیت، و آلمانیت، تا حدودی از یک جامعه شناس، بعید و عجیب و غریب و دور از انتظار بودند، ولی سومبارت بر استعمال آن ها اصرار داشت. همچنین، او یک برنامه جدید برای جامعه شناسی داشت که نام آن را “Noo-sociology” یا «خِرَد-جامعه شناسی» می گذاشت که هر کسی را مجذوب و مسحور خویش می ساخت. فرض «خِرَد-جامعه شناسی» این بود که همه جامعه گایست (Geist-روح هگلی) است، و همه گایست، جامعه است. این هم یکی از زمینه هایی است که او را با «مکتب تاریخی» پیوند می زد.
ایده «خِرَد-جامعه شناسی»، به این مضمون محوری در مکتب تاریخی اصرار داشت که فرم ها و ادوار تمدن، واحدهای اصلی تحلیل هستند که در منطق عمیق تاریخ ریشه دارد. بویژه در همین زمینه اصرار بر مفهوم تمدن بود که بعدها سومبارت بر افکار نوربرت الیاس هم مؤثر شد.
ایده «خِرَد-جامعه شناسی»، با اصرار بر این که «همه جامعه گایست (Geist-روح هگلی) است، و همه گایست، جامعه است»، بر این نیز اصرار داشت که روش علوم انسانی و اجتماعی با روش علوم طبیعی مغایر است. پدیده های اجتماعی باید در زمینه اجتماعی-تاریخی و نهادی لحاظ شوند. باید نحوی تعهد میان علوم انسانی آلمانی و روح جامعه و نهادهای آن مانند دین، دولت، کلیسا، اقتصاد، و مکان و موقعیت وطنی باشد. سومبارت خواستار رویکرد علمی «غربی» و «آلمانی» در جامعه شناسی است.
اگر کسی بخواهد که فی الجمله، سیر فکری سومبارت را در خطوط اصلی اش شناسایی کند، می توان به او گفت که اساساً سومبارت ذهن خود را در حول دو موضوع اصلی فعال می کرد: مارکسیسم و آلمان. او ابتدا یک مبارز سرسخت جنبش سوسیالیستی شد؛ این را مرهون آشنایی اش با فردریش انگلس بود. در این دوره، سومبارت نه منتقد مارکس بود و نه فراتر از او. او سعی می کرد که در استمرار چشم انداز مارکسی، یک ضمیمه فرهنگی-اجتماعی و اجتماعی-روانشناختی به تجزیه و تحلیل ماهیت کاپیتالیسم بیفزاید.
پس از آغاز قرن بیستم، حال سومبارت هم دگرگون شد، و با حرارت بسیار ضد مارکسیستی شد، و رگه هایی از ضدسامی گری را در خود بروز داد.
تعلق خاطر سومبارت نسبت به آلمان پایین و بالا داشت؛ سومبارت، در نوشته های اولیه اش، تعلق خاطری به وظنش داشت، اما، در سراسر دهه ۱۹۱۰، او به یک ملی گرای پرطنین و گوش خراش تبدیل شده بود.
سیر تغییرات فکری سومبارت را می توان از دگرگونی ویرایش های کتاب «سوسیالیسم و جنبش های اجتماعی» (Sozialismus UND Soziale Bewegung) هم فهمید. وقتی این کتاب در ویرایش نخست به سال ۱۸۹۶ منتشر شد، به نظر می رسید که او حامی جنبش سوسیالیستی است، ولی در دهمین ویرایش کتاب که به سال ۱۹۲۴ منتشر شد، او در قامت یک منتقد مارکس و سوسیالیسم نشان داد. در سال ۱۹۳۴ که آخرین ویرایش از کتاب منتشر شد، کاملاً به یک جنبش کارگری ملی و آلمانی اصرار داشت، و از حاکمان نازی حمایت می کرد. انتشارات دانشگاه پرینستون، ترجمه انگلیسی این کتاب را تحت عنوان «یک فلسفه اجتماعی جدید» در سال ۱۹۳۷ منتشر کرد. واقعاً جدید بود.

سومبارت و ماکس وبر، هر دو اقدام به توضیح ریشه های کاپیتالیسم با توسل به اهمیت دین کردند. ولی، در حالی که، وبر اخلاق پروتستان را ریشه ای برای توضیح ظهور کاپیتالیسم عنوان می کرد، سومبارت این نقش را آیین یهود می داد.
در حالی که وبر و سومبارت تا حد زیادی در مورد نقش یهودیان در تاریخ اقتصادی به عنوان تجار و نزول خواران توافق داشتند، آن ها در مورد نقش یهودیان در توسعه کاپیتالیسم و در مورد نقش نژاد مخالف هم بودند.
در حالی که سومبارت به موضوع نژاد خیلی اهمیت می داد، وبر چنین تمرکز و توجهی نداشت.
مهم تر این که سومبارت همه این عوامل، یعنی دین و شم تجاری و نزول خواری و نژاد را در یک فحوای اخلاقی و خلقی و هنجاری تلفیق می کرد. لحن او در تحلیل ریشه های کاپیتالیسم، با سرزنش و سرکوفت همراه است. از آن جا که او، از کاپیتالیسم و بازار آزاد متنفر بود، در بیانیه تحلیلی خود به افشای نقش اجتماعی-تاریخی یهود در ظهور کاپیتالیسم متوقف نیست، بلکه، این تحلیل را به قضاوت اخلاقی در مورد یهودیان ضمیمه کرده است. به این ترتیب، در تحلیل او مفاهیمی مانند «برتر» و «کهتر»، «نژاد مختلط» و «نژاد خالص» یافت می شوند. سومبارت بر تسلط عزم جزم، خودمحوری، و تفکر انتزاعی در «نژاد یهودی» اصرار دارد.
در زمینه دیگری بیان می کند، که دو «جهان بینی» رقیب یکدیگر در طول جنگ جهانی اول رویاروی هم قرار گرفتند: در یک طرف، ملل کاسب و تجارت پیشه بودند، و در سوی دیگر، سرزمین قهرمانان، فلاسفه، و سربازانی که آماده شدند تا خود را فدای آرمان بالاتر کنند. از نظر سومبارت، انگلستان نماینده مجموعه جهان بینی کاسب پیشه، و آلمان، نماینده جهان بینی دوم بود.
در عین نفرت از کاپیتالیسم، رفته رفته راه هایی برای آشتی میان کاپیتالیسم و آلمانیت جست، به این ترتیب که میان دو نحو کاپیتالیسم آنتروپورنری و تجاری تمایز قایل شد و نوع شریف تر اولی را به شخصیت ملی آلمانی ها مربوط کرد. در حالی که کاپیتالیسم آنتروپورنری متکی به فهم روشن، قضاوت صحیح، سرعت در ادراک، و پاک چشمی و خاطر نیک است، کاپیتالیسم کاسب پیشه، همه چیز را از زاویه پول و نفع می بیند.
کاپیتالیست های کاسب پیشه، همه گونه ای یهودی و جحود هستند و کاپیتالیست های آنتروپورنر، شامل نژادهای سلتیک و ژرمنی و گوتیک بودند. هر جا که چنین ترکیب نژادی داشته است، سرمایه داری برآمده از آن، یک سرمایه داری معتدل بوده است.

با این اوصاف، عجیب نبود که سومبارت، با حفظ علایق و گرایش خود به مارکس و مارکسیسم، همچنان در دوران نازی ها پر قدر بود. و باز، عجیب نبود که برخی دانشمندان یهودی هم به دلیل تحلیل موشکافانه وی از نقش یهودیت در شکل گیری کاپیتالیسم، گرایشات ضدیهودی او را نادیده بگیرند و قدر او را بدانند.
آثار سومبارت در موضوع فرهنگ، مصرف، و کالاهای لوکس را از منابع «کلاسیک» در این زمینه محسوب می دارند. سومبارت ارتباط نزدیکی بین الگوهای سیری ناپذیر مصرف در اوایل دنیای مدرن، و رشد وجه تولید کاپیتالیسم شناسایی کرده بود.
تقاضا برای کالاهای لوکس که اساساً به جاه طلبی و تفاخر و تحرک اجتماعی مربوط بود، نکته ای بود که سومبارت به آن تأکید داشت و بعدها مورد توجه نوربرت الیاس و تورشتاین وبلن هم قرار گرفت. الیاس حتی معتقد بود که مصرف کالاهای لوکس، ابزاری بود که از طریق آن لویی چهاردهم، اشراف فرانسوی را سر کار می گذاشت و سر آن ها را گرم می کرد. این گونه بود که اشراف فرانسوی، قهرمانان جمع آوری کالاهای لوکس و نادر از سراسر جهان شدند. نمایش این اشیاء و گیاهان و جانوران لوکس، از نظر وبلن، نشانه یک مظهر متظاهرانه و لوکس و لوس و بی فایده بود، در حالی که سومبارت، در یک تحلیل درخشان، مصرف متظاهرانه را یک ابزار قشربندی اجتماعی می دید. در همین خط سومبارتی بود که تحلیل گرانی مانند آپادورای و باکاک اذعان کردند که فرهنگ مصرفی مادی گرا شرط لازم برای انقلاب تکنولوژیکی کاپیتالیسم صنعتی بود.
  • زادروز
    1863
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    یکشنبه 12 آبان 1387
  • شناسه
    1863
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی