loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

علیرضا سبحانی نسب

از سال 1372 وارد دانشگاه و از سویی وارد حوزه علمیه قم شدم.
در دانشگاه پس از چند روز شدم مدیر مسئول مجله داخلی دانشگاه به نام رهنمون. هر چند با همین نام مجله ای دیگر بعدا در جایی دیگر منتشر میشد. این ماهنامه مختص مجتمع آموزش عالی قم بود. سال دوم شدم مسئول انجمن اسلامی دانشگاه. جزوه نام ها و لقب های فاطمه زهرا سلام الله علیها را با تجدید نظر و قدری زیبا ساختن در بسیج دانشگاه منتشر نمودم. سال سوم مسئول مرکز فعالیت های فرهنگی دانشگاه. در همین سال با تشویق دکتر الهیان ریاست دانشگاه اولین اثر مکتوب خودم را به نام جرعه ای از کوثر منتشر کردم. سال چهارم مرا دزدیدند و بردند لردگان و شدم مسئول حوزه علمیه لردگان و امام جمعه موقت آنجا.

1376 سال پر امتحانی بود. نمیدانم چرا باز فشار می آورند که چرا میفهمی. رای من برای ریاست جمهوری حضرت آیت الله ری شهری بود. ایشان را اصلح میدانستم و مصلحتی در رای دادن به دیگری نمیدیم. بیش از ده ماه دوام نیاوردم. البته بهتر آن است که بگویم به من گفتند اگر دیدگاهت را عوض نکنی نمیتوانیم خوب به شما سرویس بدهیم. منظورشان از دیدگاه، همان مبانی بود. میگفتند مبانی ات را زیر پا له کن تا در خدمت شما باشیم. گویا فکر میکردند صندلی مدیریت مدرسه برای من خیلی جذاب است. هر چند خدماتی که توفیقش را خدا داده بود کم نمیشمارم و درخواست طلبه هایی که میخواستند بمانم و با حسرت آنان را رها کردم کم نبود ولی به سختی گذشتم.

دوباره به قم، خانه آسایش اهل بیت علیهم السلام بازگشتم. کتاب دومم را با همسایه ام که هم اکنون یکی از قضات متدین جهرم است نوشتم. کتاب مسیحا نفس. داستانی داشت این کتاب. کتاب بعدی ام را نوشتم به نام در حریم یار. فوق لیسانس کارگردانی نیز قبول شدم. از همه سدها گذشتم ولی یکی از من خوشش نیامد. گفته بود ایشان خیلی شوخ است و به درد این کار نمیخورد!!! رفتم فوق لیسانس فلسفه و کلام شرکت کردم و در دانشگاه قم قبول شدم. رفتم کتاب در حریم یار را چاپ کنم آنقدر بد با من رفتار کردند که شدم ناشر. فوق لیسانس را گرفتم و تازه شده بودم یک ناشر حرفه ای. مالم را سوار دو کامیون کردند و بردند تهران. آقایان کلاهبردار از آب درآمدند و مال ما را خوردند و یک لیوان شربت بیدمشک رویش.

به عنوان مسئول فرهنگی مدرسه علوی وارد مدرسه شدم و فعالیت های نوشتنی خود را دنبال کردم. چه سخت گذشت تا توانستم وامی که از بانک گرفته بودم با سود و خسارت تاخیر تادیه و ... را بپردازم. تدریس را شروع کردم و مشاوره هم میدادم. چند سالی گذشت و یک دفعه چشم وا کردم دیدم شدم یک ناشر تمام عیار. چند تا کارمند تمام وقت با حقوق اداره کار. تکانی به خودم دادم شدم ناشر برتر نخستین جشنواره حوزه کودک و نوجوان استان قم. چند تا از کتابهای انتشارات ما گل کرد و طلایی شد. یعنی در جشنواره ها تقدیر شد.

در سال 1387 مسولیت کمیسیون طرح سوال حوزه علمیه قم را پذیرفتم. سپس به عنوان مدیر ارزشیابی معاونت آموزش حوزه علمیه قم مشغول به کار شدم. حقیقتا دو نفر سهم سنگینی در رایانه ای شدن و حضور آموزش حوزه علمیه بر روی اینترنت دارد. یکی جناب حجت الاسلام و المسلمین حبیب الله غفوری که جرئت کرد و با شناختی که از توانایی های بنده داشت کار را به بنده سپرد، و خودم که هم اکنون میتوانم راحت به کاری که کرده ام از دور بیایستم و افتخار کنم. خدا را شاکرم که این توفیق را نصیب بنده کرد. هر چند دوران تلخ و سختی بود. رنج کار و سختی های کار در حوزه و بدون بودجه و تغییر مدیریت و صدها مشکل دیگر خللی در عزم عزیزانی که در خدمتشان بودم ایجاد نکرد و یک کار گروهی خوبی را ارانه دادم. امید است ذخیره قبر و قیامتم شود.

الان چهل و دو سال دارم. چهار بچه قد و نیم قد. بچه قدم محمد حسین است که سال چهارم حوزه است و ازدواج کرده است. همان سالی که به دانشگاه رفتم او هم از زایشگاه به خانه آمده است. بچه نیم قدم هم دختر کوچکم است، هنوز دو سالش نشده. متولد اردیبهشت سال 1389 است.
  • زادروز
    1348
  • محل تولد
    اصفهان
  • تاریخ ثبت اطلاعات
    سه‌شنبه 8 مهر 1393
  • شناسه
    18894
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی