قصه های تصویری از الهی نامه 4: سفر به هندوستان
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 16
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 55354
10003022
معرفی کتاب
در جامعه امروزی ما یکی از مباحث مطروحه در حوزه مطالعه کتاب در گروه سنی کودکان، خواندن آثار کلاسیک فارسی است. بنا بر همین ایده بسیاری از کارشناسان معتقدند باید آثار کلاسیک فارسی را به زبانی ساده برای مخاطبان کودک برگرداند.فرید الدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری یکی از عارفان و شاعران نام آور در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم هجری است. او در نیشابور به دنیا آمد و در هنگام حمله ی مغول ها به قتل رسید.
الهی نامه ی عطار شامل حکایت های کوتاه و بلند منظوم است. همه ی این حکایت ها در بین یک داستان اصلی است. پدری شش پسرش را جمع می کند و از آرزوهایشان می پرسد. آنها می خواهند جادوگر و کیمیاگر شوند، یا با دختر شاه پریان ازدواج کنند و... پدر می فهمد که این آرزوها آنها را به خوشبختی نمی رساند و راه درست زندگی نیست. پس با آنها به صحبت می نشیند و گفت و گو می کند. او برای اینکه درستی حرف هایش را نشانشان بدهد و مجموعه ی این حکایت ها و مثال ها الهی نامه را تشکیل می دهد.
الهی نامه شامل دویست و هشتاد دو حکایت منظوم است. دوازده حکایت شیرین و آموزنده از این کتاب ارزشمند به نثر ساده و روانی برگردانده شده و برای کودکان بازآفرینی شده است.
این کتاب با عنوان «سفر به هندوستان» جلد چهارم این مجموعه را تشکیل می دهد.
قلم سرکار خانم «مژگان شیخی» و تصویرگری آقای «حسن عامه کن» داستان این کتاب را خواندنی تر کرده است.
سلیمان گفت: «آرام باش شبلی! هر چه خداوند بخواهد همان می شود. دستپاچگی و ترس که دردی را دوا نمی کند.»
ولی شبلی دیگر نمی توانست آرام باشد. از جایش بلند شد. نشست. دوباره بلند شد و مشغول قدم زدن شد. نمی دانست چه کار کند و به کجا برود. گفت: «باید کاری کنم... هر چه زودتر بهتر... چطور است بروم و جایی پنهان شوم...»
ولی باز به خودش گفت: «نه... نه... پنهان شدن در اینجا که فایده ای ندارد. او همین جا بود... هر جا بروم، زود پیدایم می کند.»
سلیمان گفت: «حالا بیا بنشین و آرام باش...»
ولی شبلی دیگر نمی توانست آرام باشد. از جایش بلند شد. نشست. دوباره بلند شد و مشغول قدم زدن شد. نمی دانست چه کار کند و به کجا برود. گفت: «باید کاری کنم... هر چه زودتر بهتر... چطور است بروم و جایی پنهان شوم...»
ولی باز به خودش گفت: «نه... نه... پنهان شدن در اینجا که فایده ای ندارد. او همین جا بود... هر جا بروم، زود پیدایم می کند.»
سلیمان گفت: «حالا بیا بنشین و آرام باش...»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان1650
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات16
-
ناشر
-
نویسنده
-
تصویرگر
-
وزن85
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 4 تیر 1396
-
شناسه55354
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط