روزی روزگاری جنگی
5 (1)
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 152
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 76899
10003022
احتمال تاخیر در تهیه
معرفی کتاب
«روزی روزگاری جنگی» نوشته مهدی قزلی (-1359) خاطراتی است از دوران دفاع مقدس که در 137 بخش بازگو می شود.
نویسنده درمقدمه می گوید:
از بعد از دوران دبیرستان، یعنی از نیمۀ دوم دهۀ هفتاد تا همین امروز به مناسبت های مختلف، مواجهۀ زیادی با خاطرات مکتوب و شفاهی جنگ داشته ام. تحت تأثیر فضای جنگ و جهاد، کم کم بعضی از آنها را بازنویسی کردم، گاهی به عنوان خاطره، گاهی هم برگرفته از خاطره. اوّل فکر کردم باید این نوشته ها را دسته بندی کرد، اما بعدتر دیدم جنگ هم مثل زندگی درهم است، سواکردنی نیست اشک و لبخندش، ترس و آرامشش، سخت و آسانش... شاید به همین دلیل از هر موضوعی در این کتاب بشود پیدا کرد، به شرط آنکه نخ تسبیح جنگ از میانش بگذرد:
مأموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی». بچۀ خیلی شوخی بود. همه پکر بودیم. اگر بود، همه مان را الان می خنداند. دیدیم دو نفر یک برانکارد دست گرفته اند و دارند می آیند. یک غوّاص هم روی برانکارد بود. شک نکردیم که خودش است. فکر کردیم جسدش را آورده اند. تا به ما رسیدند، یک دفعه «بخشی» سر امدادگر داد زد: «نگهدار!»
بعد جلوی چشم های بهت زدۀ امدادگرها و ما پرید پایین و گفت: «دستتون درد نکنه، چقدر می شه؟» و دوید بین بچه هایی که لباس غوّاصی داشتند، گم شد. کلی طول کشید تا از دل امدادگرها دربیاوریم و بفرستیم شان بروند.
از بعد از دوران دبیرستان، یعنی از نیمۀ دوم دهۀ هفتاد تا همین امروز به مناسبت های مختلف، مواجهۀ زیادی با خاطرات مکتوب و شفاهی جنگ داشته ام. تحت تأثیر فضای جنگ و جهاد، کم کم بعضی از آنها را بازنویسی کردم، گاهی به عنوان خاطره، گاهی هم برگرفته از خاطره. اوّل فکر کردم باید این نوشته ها را دسته بندی کرد، اما بعدتر دیدم جنگ هم مثل زندگی درهم است، سواکردنی نیست اشک و لبخندش، ترس و آرامشش، سخت و آسانش... شاید به همین دلیل از هر موضوعی در این کتاب بشود پیدا کرد، به شرط آنکه نخ تسبیح جنگ از میانش بگذرد:
مأموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی». بچۀ خیلی شوخی بود. همه پکر بودیم. اگر بود، همه مان را الان می خنداند. دیدیم دو نفر یک برانکارد دست گرفته اند و دارند می آیند. یک غوّاص هم روی برانکارد بود. شک نکردیم که خودش است. فکر کردیم جسدش را آورده اند. تا به ما رسیدند، یک دفعه «بخشی» سر امدادگر داد زد: «نگهدار!»
بعد جلوی چشم های بهت زدۀ امدادگرها و ما پرید پایین و گفت: «دستتون درد نکنه، چقدر می شه؟» و دوید بین بچه هایی که لباس غوّاصی داشتند، گم شد. کلی طول کشید تا از دل امدادگرها دربیاوریم و بفرستیم شان بروند.
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان1100
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات152
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن125
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 14 مهر 1398
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتجمعه 11 فروردین 1402
-
شناسه76899
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط