در جست وجوی هنگانگ و سرزمین های دیگر | معرفی چند سفرنامه از سرزمین چشم بادامی ها
این روزها که بِلاد چین و ماچین به واسطۀ حواشی بلیۀ «کرونا» سوژۀ رسانه های دنیاست و ما هم قرار شده است برای سلامتی خود و دیگران در خانه بمانیم و به سفر نرویم و باز هم به بهانۀ سفرنامۀ تازه منتشر شدۀ "رضا امیرخانی" به کره شمالی، بهانه ها را جور دیدیم تا چند سفرنامۀ فارسیِ مربوط به کشورهای اصطلاحاً چشم بادامی را به شما معرفی کنیم. طبیعی است که در میان سفرنامه های معرفی شده، سفرنامه های مربوط به چین بیشتر است. برای این انتخاب هم بهانه کم نبود. بهترین بهانه حس خوبی که این روزها البته به لطف آقای "چانگ هوآ" سفیر این کشور در ایران در فضای مجازی ایجاد شده است.
یک
«سفر به سرزمین کوبلای خان»
مارکو پولو
سفر، شغل خانوادۀ پولو بود. پدرِ مارکو یعنی نیکو پولو ، تاجری مشهور بود که به خاطر شغلش تجربۀ سفر به سرزمین های دوردست را داشت. مارکو هفده ساله بود که با پدر و عمویش سفر به سرزمین های دوردست را آغاز کرد؛ سفری که مقصد نهایی آن چین بود. سفری که پس از عبور از سرزمین های ایران و افغانستان، کشمیر و کاشمر به بام دنیا، یعنی تبت ختم می شد. اما دشوارترین بخش سفر عبور از وسیع ترین صحرای جهان، یعنی صحرای سوزان «گبی» بود. حالا آن ها در مقابل یکی از هفت عجایب جهان قرار داشتند. دیوارِ افسانه ایِ چین با دو هزار سال قدمت، حدود هزار و چهارصد مایل طول و نزدیک به ده متر عرض، به شکلی که دو کالسکه به راحتی می توانند بر روی عرض آن از کنار هم رد شوند. وقتی برای رفتن به جایی سه سال در راه باشید طبیعی است که حالاها حالاها قصد برگشتن نداشته باشید. البته قبول دارم که خانوادۀ پولو کمی زیاده روی کردند. آن ها هفده سال در چین کنگر خوردند و لنگر انداختند و در نهایت با وجود مخالفت "کوبلای خان" امپراطور بزرگ، دوباره راهی ونیز شدند.
دو
سفرنامۀ ابراهیم صحاف باشی به چین و ژاپن
"میرزا ابراهیم صحاف باشی" بر خلاف نامش، کار اصلی وی آن قدرها ربطی به کاغذ و کتاب نداشت؛ تاجر بود. از گوشه گوشۀ دنیا، به خصوص از چین و ژاپن کالا می آورد و در مغازه اش که در خیابان لاله زار بود، به فروش می رساند. گفته اند که اولین گرامافون را او به ایران آورد. البته او را به عنوان اولین "سینماچی" (سینمادار) ایران هم معرفی کرده اند. در حیاط پشت مغازه اش اولین فیلم های روز دنیا که بیشتر روسی بود، نمایش می داد. مشتریانِ اجناس مغازه و فیلم هایش عمدتاً ثروتمندانی چون اتابک و علاء الدوله بودند. سانس های فیلم ها شب ها بود و لیموناد و نوشیدنی های دیگری هم هنگام نمایش سرو می شد. با این همه صحاف باشی آن قدرها هم با قلم و کتاب بیگانه نبود. زبان انگلیسی را در «دارالفنون» آموخته بود و کتاب جنگ چین (احتمالاً China and the Allies) اثر "آرنولد هنری ساویج لندور" را به فارسی ترجمه کرده بود. صحاف باشی در دهم ذی الحجه سال 1314 قمری (22 اردیبهشت 1276) از بندر انزلی سفر خود را شروع کرده و پس از توقف در مسکو و برلین خود را به لندن می رساند. از لندن به فرانسه و از آن جا به آمریکا و در نهایت به سمت ژاپن ره سپار می شود. سفر دریایی او به ژاپن با کشتی ملکه هندوستان، حدود دوازده روز طول می کشد و در نهایت در تاریخ 16 ربیع الاول 1315 وارد بندر یوکوهاما شده و حدود دو ماه در ژاپن اقامت می کند. پس از آن با یک کشتی فرانسوی به سمت هنگانگ (هنگ کنگ) پایتخت چین حرکت کرده و در نهایت از آن جا راهی هند و پاکستان شده است و در نهایت به ایران باز می گردد.
دو پاره از توصیف او درباره ژاپن و چین را در این جا می خوانید:
«ژاپونی ها چندان عقیده مذهبی ندارند. یک روز رفتم به تماشای مجسمه های بتی که متعدد هستند. از آهن ساخته اند که یک َآدم از سوراخ بینی آن ها می تواند عبور نماید. به قدر کوهی آهن را به هم وصل کرده و شکل صنمی ساخته اند که آن جا ستایشگاه است و این از شش صد سال قبل ساخته شده است. این اوقات محل تماشای خارجه است. خود ژاپونی ها محض عبادت نمی روند و چندان معتقد نیستند.»(ص86)
«هنگانگ شهر کوچکی از نقطه چین و مربوط به انگلیسی هاست که برحسب خواهش و دوستی از دولت چین گرفته اند... آنچه متاع از هر کجا که داخل شود، گمرک ندارد، به همین ملاحظه اکثر تجار در این جا آمده مشغول تجارت هستند... در این جا افسوس وطن را خوردم که چرا باید ما مردم ایران همت نکنیم و میوه های ایران را در قوطی های حلبی بسته، حمل به تمام دنیا ننماییم و تحصیل لیرها بکنیم. خارج شدنی از ایران به جز پشم و پنبه و تریاک آن هم خیلی کم چیز دیگر نیست و حال آن که متجاوز از دویست ـ سیصد قلم می توان از محصول ایران حمل به خارج نمود.»(ص96)
سه
«کارنامه سفر چین»
محمدعلی اسلامی ندوشن
در میان کارنامۀ دکتر اسلامی ندوشنِ نود و پنج ساله چند سفرنامه خوب را می شود سراغ گرفت: صفیر سیمرغ، در کشور شوراها، آزادی مجسمه و کارنامۀ سفر چین. کتاب اخیر حاصل دو سفر اسلامی ندوشن به چین است. اولی در سال 1354، به دعوت دانشگاه پکن و در اوج انقلاب فرهنگی چین و سفر دوم هجده سال بعد. کتاب با این جملۀ تیهاردوشردن، باستان شناس فرانسوی آغاز می شود: «دربارۀ چین بنویسید پیش از آن که زیاد در آن مانده باشید، وگرنه هرگز نخواهید نوشت.» کتاب گزارش مشاهدات اسلامی ندوشن از هفت شهر و گفت و شنود با تعدای از فرهنگیان و کارگزاران چین و به قول خودش «استشمام ها و استنباط هایی است که از این سفر می توانستم داشته باشم.»
ندوشن در مقدمۀ کتاب نوشته است:
«برای ما ایرانی ها چین کشور قابل توجهی است، آن هم به سبب وجود مشترکات متعدد و روابط فرهنگی و تجاری بسیار قدیم، رویدادهای مشابهی در تاریخ رگه های آسیایی مشترک همراه با نیازها و مسئله های کم و بیش یکسان امروز... چین چین است و درست به همین علت که راه های مختلفی را آزمایش می کند، کشور سرزنده است. گفته شده است که قرن بیست و یکم قرن چین خواهد بود. این را نیکسون رئیس جمهور پیشین آمریکا گفت که از این کشور بدش می آید. از هر جهت نمی توان اطمینان داشت که حدس او صائب از آب در آید، زیرا زمانه به خصوص در این دوران بازی های خاص خود را دارد... اما آنچه ظاهرا بشود حکم کرد، چین همۀ نشانه های پیش روندگی را از خود می نماید.»
چهار
«سفر به روایت سرفه ها»
حمید حسام
در کنار توصیه های گوناگون برای جلوگیری از ابتلا به کرونا، حالا راه های تشخیص این بیماری مرموز هم به یکی از سوژه های داغ این روزهای شبکه های مجازی و جمع های حقیقی تبدیل شده است. در این میان اما یکی از تلخ ترین نشانه ها کمبود اختلال تنفسی، نفس تنگی و سرفه های خشک و مکرر است. نشانه هایی که در «سفر به روایت سرفه ها»ی "حمید حسام" هم محوری ترین نقش روایت را بازی می کند. حسام دربارۀ سفر تابستان 91 خود به هیروشیما می نویسد:
«سیروا فی الارض اول بارم نبود و شاید نیست. اما این سفر با سفرهای قبلی ام تفاوت ماهوی داشت، چراکه باید نفس به نفس جانبازان شیمیایی می دادم و به سرزمینی می رفتم که امواج هسته ای در 67 سال پیش برای اولین بار، تن تاریخ را سوزاند و من ناخواسته، مشق ناصر خسروی بر گردنم آمد و با شنیدن نام هیروشیما به عمق فاجعه پرتاب شدم و در مواجه با سونامی آتش، نه می توانستم و نه می خواستم ناصرخسرو باشم. باید خودم را در آن هیاهو پیدا می کردم. آن خودی که با سرفه ها زندگی کرده بود و طعم گاز خردل را می شناخت. پس باید سفرنامه را رنگی دیگر می زدم؛ نه بر سیاق تقلید و تکرار، بل سفرنامه ای که پژواک فریاد خاموش سرفه های جانبازان شیمیایی است.»
پنج
«موآ»
منصور ضابطیان
سفرنامه هیچ وقت کتاب مورد علاقه اش نبوده و تا به حال یک سفرنامه را از اول تا آخر نخوانده است، اما یکی از سفرنامه نویسانِ مشهور ایرانی است. در کنار مارک و پلو، مارک دو پلو، برگ اضافی، چای نعنا و سپاستین، «موآ» هفتمین سفرنامۀ "منصور ضابطیان" است که جزئیات سفر او به ویتنام را برای ما روایت می کند. خودش دربارۀ دلیل سفر به ویتنام می نویسد:
«نام ویتنام برای نسل پیشین ما، یادآور جنگی است که از آن شنیده ایم، اما کمتر می دانیم چه آغاز و انجامی داشته است. برای نسل ما که خود در جنگ بزرگ شد، نام ویتنام یادآور نام برنج های کوپنی ای بود که با شیوۀ پخت ایرانی به بدترین شکل ممکن تبدیل می شد. شاید بچه های امروز اسم ویتنام را بیشتر روی برندهای کفش و لباس دیده باشند... به همین دلیل بعید می دانم کسی از ما جلوه ای از هنر و فرهنگ ویتنام را به خاطر داشته باشد یا چیزی غیر از این ها بداند! این که ویتنام را برای سفر انتخاب کردم، شاید به خاطر رازآلودگی اش بود. چیزی درباره اش نمی دانستم و به نظرم سرزمین بکر و جذابی می آمد. پس یک روز نشستم پای اینترنت و شرایط گرفتن ویزا، کامنت های آدم هایی که به ویتنام رفته بودند، شرایط پروازها و غیره را بررسی کردم. مشتاق تر شدم. به نظرم باید ویتنام را می دیدم و خوانندگان کتاب هایم را با آن جا آشنا می کردم.
شش
«سرزمین ققنوس»
پونه ندایی
جومونگِ امروز به اندازۀ یک بازیگرِ مشهورِ ایرانی میان مردم ایران شناخته شده است. شاید یکی از جذاب ترین بخش های سفرنامۀ "خانم ندایی" هم همین مصاحبه اختصاصی با "سونگ ایل گوگ" بازیگر نقش جومونگ باشد. «سرزمین ققنوس» حاصل 9 سفر خانم ندایی به کره جنوبی در میان سال های 2006 تا 2011 و گفت وگو با شخصیت های برجستۀ سینما و ادبیات کره جنوبی است. مؤلف مدعی است که این اولین کتاب دربارۀ کره جنوبی است که به زبان فارسی و توسط یک مؤلف فارسی زبان تألیف شده است.
هفت
«نیم دانگ پیونگ یانگ»
رضا امیرخانی
آخرین اثر "رضا امیرخانی" و سومین سفرنامۀ او درست در گرماگرم دست و پنجه گرم کردن ایران با کرونا به بازار آمد. «نیم دانگ پیونگ یانگ» حاصل دو سفر امیرخانی به کره شمالی است؛ سفر اول در قالب یک هیات اقتصادی و سفر دوم به عنوان یک نویسنده. امیرخانی در این سفرنامه تلاش کرده تا از میان حصار سفت و سختی که توسط نیروهای امنیتی همراه او کشیده شده است، خود را بیرون بکشد و به روایتی بی واسطه و دقیق از انسان کره شمالی دست پیدا کند:
«نزدیک به داروخانه یک کتاب فروشی رنگ و رو رفته است که پیش تر نیز ردش را زده بودیم. خیال می کنم تعطیل باشد، اما وقتی جلو می روم و در را باز می کنم، متصدی چراغ ها را روشن می کند. آقای ری می آید سمت من که چرا بدون برنامه ریزی به کتاب فروشی رفته ام. به او می گویم سریع برمی گردم و او مشغول تماس با مافوق می شود. یکی از دختران کتاب فروش، انگلیسی حرف می زند و کتاب های ره بران کبیر خاصه جناب کیم جونگ ایل را نشان می دهد. پیش تر هم دیده بودم... از او راجع به تعداد ناشران می پرسم که تقریباً هیچ جواب سرراستی نمی گیرم. چیزی به نام ناشر به معنایی که ما فهم می کنیم در پیونگ یانگ نیست. حزب اما چندین چاپ خانه دارد که کتاب فروش عددشان را بیست تا می داند.»(ص232)