1. خانه
  2. مطالب
  3. انقلاب اسلامی
  4. نیم دانگ کم نیست! | 10 نکته پراکنده درباره کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ » نوشته «رضا امیرخانی»
نیم دانگ کم نیست! | 10 نکته پراکنده درباره کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ » نوشته «رضا امیرخانی»

نیم دانگ کم نیست! | 10 نکته پراکنده درباره کتاب «نیم دانگ پیونگ یانگ » نوشته «رضا امیرخانی»

امیرخانی بازیگوش است، چه وقتی تجربه می کند، چه وقتی می خواهد آن تجربه را به واسطۀ کلمات بنویسد. بازیگوشی در این سفر تمهید مناسبی است، چه این که دست وبال نویسنده برای سرک کشیدن و تماشا محدود بوده و باید در همین چارچوب ها و محدودیت ها کاری می کرده است. حاصل این رویکرد گاهی بسیار خواندنی و در خلق شوخی و فضای کمیک موفق از آب درآمده است.
انقلاب اسلامی 1399/1/22 11 دقیقه زمان مطالعه 0

1. «من چیزی را می نویسم که اولاً مربوط به نگاه خودم باشد و در ثانی به کار مخاطب بیاید. باقی نه در وظیفه ی من است، نه در حوصله مخاطب.» مطابق این قرارداد منصفانه فی مابینِ نویسنده با مخاطب، مسئله اصلی "رضا امیرخانی" در «نیم دانگ پیونگ یانگ» ایران است، نه کره شمالی. نویسنده اگر این سفر را رفته، اگر این کتاب را نوشته، اگر مقایسه ای بین دو کشور کرده، بیش از هر چیز خواسته راه حلی برای مشکل ایرانِ امروز بیابد؛ برای «تحریم» که همزمان مسئله حاکمیت و مردم است. تحریم واقعیت دارد، نه تعارف بردار است نه با شعارهایی له و علیه آن حل می شود. گره کور تحریم، نه صرفاً سیاسی و اقتصادی که پیچیده تر است و پاسخ / راه حل های واقعی می طلبد. امیرخانی کوشیده در لابه لای خیابان های پیونگ یانگ و سطر سطر کتابش، چراغ قوه ای بیندازد بر زوایای تاریک آن؛ به امید بوی بهبود و یافتن راه حلی واقعی: «حوزۀ نوروز را اگر جدی بگیریم، پلنگی است که پا در یک سومِ بلوچِ عمان دارد و دم در شبه قاره دارد و ستون فقراتش حوزۀ قبچاق و قفقاز است و سر در بوسنی اروپا دارد... حوزۀ نوروز، بخشی از هند و پاکستان و افغانستان تا تاجیکستان و قزاقستان و ترکمنستان و قرقیزستان و آذربایجان و ارمنستان و ترکیه تا یک سوم بلوچ عمانی را به راحتی دربرمی گیرد... و خود بسی مهیب تر است از اتحادیه ای که به برگزیت بند باشد. این ارتباط فرهنگی می تواند هر تحریمی را خفه کند...»

2. به نظرِ امیرخانی در «نیم دانگ پیونگ یانگ»، تحریم و دیکتاتوری دو روی یک سکه اند. تحریم، تقویت دیکتاتوری است و تک صدایی می آورد. البته گفتن و نوشتن از تبعات و نتایج تک صدایی، دیگر برای هر مخاطب امروزینی چیزی جز تکرار مکرر بدیهیات نیست، که امیرخانی هم در این جانب زیاده نمی رود. راه حل تحریم مراوده و ارتباط است، که می تواند تَکِ هر تک صدایی و تک شنوی را بشکند و صداهای مختلف را برساند و ببرد. زاویۀ دید امیرخانی مقدم بودن هر ارتباط فرهنگی بر هر ارتباطی (اقتصادی، سیاسی و از این قبیل) است. و در آن زاویه، زمین را از کنار هم قرار دادن سیاستمدار ـ اهل فرهنگ می چیند که با پاسکاری این ها، می شود گلی به ثمر رساند. همه این ها را (بدون این تعابیر البته) مستند می کند بر مشاهداتش از «پیونگ یانگ» و تجربه های خودش. برای نمونه، در جایی با یک خبرنگار یهودیِ اسرائیلی گفت وگوی صمیمانه ای می کند و دست آخر پیشنهاد می دهد تجدیدنظری شود دربارۀ مسابقه ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسرائیلی، بدون به رسمیت شناختن آن ها. اگر سیاستمدار نباید با اسرائیلی مراوده کند، آیا راه بر دیگران هم بسته است؟ این استفهام انکاری را امیرخانی طرح می کند. او ایده هایش را در سفر و کتاب به محک واقعیت زده و نتیجه را به اشتراک گذاشته است. پای امیرخانی به کل روی زمین است.

3. در نوشتن هر متن یا کتابی، پیش تولید اگر نه بیشتر از خود تولید، به همان اندازه مهم است و نویسنده خیلی وقت ها از مایه می خورد؛ از تجربه ها و داشته های پیشینی اش. لحظه ای که خودکار به دست، یا دست به کیبورد، عمل نوشتن آغاز می شود، ساده ترین بخش کار است. "ماریو بارگاس یوسا" در یادداشتی درباره کتاب «پاریس جشن بیکران» همینگوی می نویسد: «همینگوی در کافه ای نشسته است. و زن جوانی کنار اوست. با خود می گوید: تو از آن منی و سراسر پاریس مال من است، اما من از آن این دفتر و قلمم.» نویسندۀ واقعی زنده است و زندگی می کند تا بنویسد. همه چیز او در خدمت نویسندگی ا ست و شش دانگِ زندگی اش قلمروی نوشتن است. امیرخانی نیز به این فرمول وفادار است. جایی از کتاب نوشته است: «تا امروز هر سفری که رفته ام، یادداشت نوشته ام.» می رود تا چیزی بیابد برای نوشتن. امیرخانی چیزهای بسیاری در طول سال ها جمع کرده و در این کتاب به فراخور از آن ها استفاده می کند. ماحصل کار گاهی موفق است و گاهی هم نه.

4. «نیم دانگ پیونگ یانگ» درباره تفاوت ها و شباهت های ایران و کره شمالی است. بیشتر درباره تفاوت ها، چه در ساختار حکومتی و چه در ساختار اجتماعی و فرهنگی؛ حتی در مسئله تحریم که مشترک است میان ما و آن ها. از سویی تمام تصاویری که مردم کره شمالی از آن ها روبرمی گردانند را مقایسه کنید با ایرانی ها که رویِ برگرداندۀ خارجی ها را هم به سمت خودشان برمی گردانند، و با «کن یو اسپیک اینگیلیش» هم که شده میل به ارتباط و مراوده دارند. فقدان فردیت در انسانِ کره شمالی اما اصلی ترین تفاوت است. این چیزی است که سوژه را در کره شمالی تضعیف کرده است. سوژه هایی از دست رفته که هنگام رفتن از کار و برگشتن از کار، ماشین هایی با بلندگو با شعارهایی به ظاهر ملی آن ها را «هِی» می کنند. برای آن ها همه چیز خط کشی شده و از پیش آماده و بسته و بسته بندی شده است. آن ها دارند در غیابِ زندگی عمر را ادامه می دهند.

5. وضعیت و فضا از پسِ جزئیات بیرون می آید و ساخته می شود. از دل توجه و توصیف موقعیت های عادی مثل لیبل زدن وسایل پرواز که مکافاتی می شود ارسالش از ایران به پکن و بعد هواپیمای کره شمالی. تا رنگ آمیزی خاکستری و سرد لباس ها و دستیابی به اینترنت و... . امیرخانی با حوصله روند بدل شدن همین موضوعات عادی و توقعات روزمره را به بحران نشان می دهد. جایی می نویسد: «واقعا وون کره شمالی ندارم و واقعاً نمی توانم در خیابان قدم بزنم!» همین قدر ساده و همین قدر باورنکردنی. علاوه بر این، تصویر ساده، مختصر و بسیار تکان دهنده ای در کتاب است که در ترسیم  فضای کره شمالی و دریافت نویسنده از آن بسیار مؤثر عمل می کند. مادری با دو فرزندش در خیابان راه می رود. فرزند کوچک تر به نویسنده و همراهان مستندسازش می خندد. جمله امیرخانی گزنده و مهیب است: «این تقریباً اولین انسان واقعی با رفتار طبیعی است که در این سفر می بینیم...»

6- مخاطب امیرخانی در این کتاب هم حاکمیت است، هم مردم. تکه های بسیاری از کتاب مشخصاً برای «مخاطب خاص» نوشته شده است و بعد مردم. جایی درباره شرط تحقق پیشنهادش برای حذف تحریم ها که همان تکثیر مراوده است، می نویسد: «این فرهنگ می خواست و امنیتی باهوش می خواست و دولت غیرتمامیت خواه می خواست و مهم تر از همه اعتماد به مردم می خواست...» امیرخانی آن نویسنده ای است که در لحظه نوشتن و یافتن راه حل و ارائه پیشنهاد به «آدم امنیتی» هم فکر می کند. چه این که کتاب نوشتن برای او مطابقِ یک امر و نیاز واقعی معنا دارد. می نویسد تا پاسخی بیابد برای پرسشی و راه حلی برای مشکلی. همین جا داخل پرانتز بگویم اگر یکی دو تا از این «می خواست»ها هم را محض رضای خدا و مخاطب، به قرینه حذف می کرد، جای دوری نمی رفت. چه این که برخی اشکلات ویرایشی و نیز نگارشی خوانش کتاب را مختل کرده اند که امیدوارم در چاپ های بعدی اصلاح شود. برای نمونه در صفحه 96، خط چهارم، پاراگراف دوم، کلمه «رسد» به اشتباه «رصد» نوشته شده است. پرانتز بسته.

7- امیرخانی در سفر اول در معیت یک حزب سیاسی سفر کرده، با برنامه ای فیکس شده و بسته؛ «شبیه همان سین های نظامی». سفر دوم اما غیررسمی است. با آزادی و انتخاب بیشتر، گرچه نتیجه یکسان است. «این یک استبداد فردی نیست و به یک دستگاه بستهۀ حزبی با نظام طبقاتی و ساختار عمودی بیشتر شبیه است.» در هر دو سفر برای این که تصویر دقیق تری از پیونگ یانگ بدهد، یا چیزی پیدا کرده یا چیزی ساخته است؛ گاهی با تیزبینی و سرکشی و گاهی با لجبازی و سماجت. بازیگوش است، چه وقتی تجربه می کند، چه وقتی می خواهد آن تجربه را به واسطۀ کلمات بنویسد. بازیگوشی در این سفر تمهید مناسبی است، چه این که دست وبال نویسنده برای سرک کشیدن و تماشا محدود بوده و باید در همین چارچوب ها و محدودیت ها کاری می کرده است. حاصل این رویکرد گاهی بسیار خواندنی و در خلق شوخی و فضای کمیک موفق از آب درآمده است. این راوی (که او را با بازیگوشی و جسارتش می شناسیم) از آغاز کتاب، حتی پیش از شروع سفر، برای ما ساخته و آماده می شود. این نمونه ای است از صفحات آغازین کتاب: «بیس جامپ و سقوط آزاد از منبر می پرم پایین؛ جوری که عبا و عمامه همان بالا جا می ماند!» تصویر کارتونی و بامزه ای است. حاصل شوک و اشتیاقِ نویسنده از پیشنهاد سفر به کره شمالی. از قبل هم مقدماتش را چیده است. می خواهد سفر را بی آگاهی از مقصد بپیچاند، پس همزمانی سفر را با ماه رمضان بهانه می کند و فتواهای نمایشی می دهد: «استغفرالله غلیظی به صورت نقطه زن فرستادم سمتش». بعد، لحظه آگاهی از مقصد ـ کره شمالی ـ را با شوخی بیس جامپ و عمامۀ مانده در هوا برگزار می کند؛ در یک روند ساده، به قاعده و همگن: «پیونگ یانگ ما را طلبیده است...»

8.در مواجهۀ راوی با پیونگ یانگ، بسیاری از صحنه ها از شدت عجیب بودن ابزورد می نمایند. انگار نه انگار که داریم سفرنامه ای می خوانیم واقعی از یک آدم واقعی، در بخشی از همین کره خاکی و در همین روزگار. آن صحنه دویدن امیرخانی را به یاد بیاورید در خیابان با کلاه و عینک آفتابی برای رفتن به سلمانی. واکنش آدم ها، اضطراب و تنش امیرخانی از نوع نگاه آدم ها. برداشتن کلاه از سر و بعد هم عینک. این احساس ترس و نگرانی که دارد با سلمانی رفتن تخطی می کند از قوانین. واکنش سلمانی ها که در را به رویش می بندند و در نهایت هم «قانوناً» نمی تواند موهایش را سلمانی کنند! وقتی این صحنه را می خواندم، ناخودآگاه یاد داستان کوتاه «دماغ» افتادم از "گوگول". مرد میانسالی یک روز صبح متوجه می شود دماغ روی صورتش نیست. بعد شروع می کند به جست وجو برای پیدا کردن دماغش. گوگول روند تلاش برای پیدا کردن دماغ را با جزئیات و پایبندی کامل به واقعیت می نویسد. آن قدر که واقعیت جفنگ می شود. حالا شما انگار کن پیدا کردن دماغ همان سلمانی رفتن امیرخانی است .

9. در «نیم دانگ پیونگ یانگ» و اساساً در جستارها و مقاله ها و سفرنامه ها، شیوۀ تفکر / نویسندگی امیرخانی «مثالی» است. بیش از آن که استدلال های فلسفی و انتزاعی برای یافتن پاسخ ها کند، ایده هایش را مستند به مثال ها توضیح می دهد و با مثال ها مخاطب را همراه و قانع می کند. از این منظر من را یاد "احسان عبدی پور" می اندازد. نویسنده ـ  فیلمسازِ جوان بوشهری که جهان را مثالی تجربه می کند. ذهنش پر است از مثال ـ تجربه های مختلفی که باعث شده برای هر مسله و موضوعی، پاسخی مثالی ـ تجربی در چنته داشته باشد. این شیوه ای است که بیشتر حسی از معاشرت و پرسه زدن حوالی موضوع و فهمی نسبی را در مخاطب ایجاد می کند تا گفت وگویی تئوریک با ادعای فهم حقیقت قطعی آن. این واقع بینی در فهم واقعیت از اسم کتاب هم پیداست؛ «نیم دانگ» پیونگ یانگ.

10. امیرخانی در این کتاب کمتر به ترسیمِ فضا پرداخته است. خودش جایی نوشته: «توصیف فضا را بی خیال می شوم، انسان کره شمالی یادم می آید»، حال آن که فضا از نسبت بین انسان و محیط ساخته می شود. نادیده گرفتن انسان، محیط و نسبت این دو، تصویر ناقص و مخدوشی از سوژه / انسان می دهد. توصیفات امیرخانی از فضا کم جان، محدود و ناچیز است و این از لذت کتاب و نیز فهم مخاطب از سوژه کم می کند. همچنین نثر و زبان «نیم دانگ پیونگ یانگ» ژورنال است و ساده؛ بیشتر مستند است و کمتر واجد ادبیات. «نیم دانگ پیونگ یانگ» می توانست و می بایست با خست و ایجاز بیشتری نوشته می شد؛ به خصوص در سفر اول. گاهی حس می کنیم به ورطه تکرار افتاده، چه در شوخی ها و چه در موقعیت هایی که نمایش داده است. گرچه از این منظر که اولین روایت مستند فردی ایرانی از کره شمالی است، اصرار نویسنده در ارائه تصویر بزرگ تری به مخاطب منطقی است، حتی اگر به بهای آسیب دیدن ریتم و جذابیت بخش هایی از کتاب باشد. گریزی نیست، هر انتخابی هزینه ای دارد.

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved