1. خانه
  2. مطالب
  3. اهل بیت
  4. کتاب تحلیل رفتار خوارج، چه هست و چه نیست؟ | نقدی بر کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج البلاغه»
کتاب تحلیل رفتار خوارج، چه هست و چه نیست؟ | نقدی بر کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج البلاغه»

کتاب تحلیل رفتار خوارج، چه هست و چه نیست؟ | نقدی بر کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج البلاغه»

این کتاب هنوز در نقطۀ شدن و تولد است و با تلاشی دوباره و ویرایشی نو می تواند به اثری بی نظیر در این حوزه بدل شود. لازم است مطالب کتاب برای پاسخ گویی به سؤالاتی اساسی دوباره تدوین و تبویب شود.
اهل بیت 1399/2/25 8 دقیقه زمان مطالعه 1

کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج البلاغه» از دو جهت کتابی است خواندنی: جهت اول آن که در این کتاب به خوبی می توان اشکالات و آفات و سهل انگاری های عمده پژوهش های حوزوی و اسلامی را مشاهده کرد. این اثر نمونه خوبی برای رخ نمایی این ایرادات است. در این یادداشت، سه وجه از این سهل انگاری را اشاره وار بیان خواهیم کرد؛ درباره این کتاب، سه ادعای مهم می توانند صادق باشند:

اول: این کتاب یک «پژوهش تاریخی» نیست؛

دوم: این اثر واجد «رویکرد دایره المعارفی» نیست؛

سوم این کتاب یک «تحلیل» هم نیست.

برای رعایت اختصار، نام کامل کتاب را تقطیع می کنم و با عنوان مختصرِ «تحلیل رفتار خوارج» آن را یاد می کنم.

در ادّعای اول:

پژوهش تاریخی، عمدتاً پیچیده تر از آنی است که عرفاً فکر می شود. پژوهش در تاریخ، نه فیش برداری درباره شخص، چیز و یا واقعه ای در گذشته؛ بلکه احیاء امری دیرین چونان امری تازه و اعطای دوباره چیزی به اکنون ماست؛ بنابراین پژوهش تاریخی به هیچ وجه واقعه نگاری نیست. عمده آثاری که در موضوعات تاریخی نگاشته می شوند، به این معنا تاریخی نیستند که نه نسبت موضوع را با اکنون ما می شناسانند، و نه به نحوی فعالانه، آن امرِ «ماضی» را به «حال» ما می آورند. این مطلب در خصوص کتاب مذکور، بیش از عمده آثار کنونی به چشم می آید، چراکه نویسنده موضوعی را برگزیده است سخت حاضر و امروزی: «خوارج».

نام خوارج ما را به یاد جماعتی می اندازد که در زمان خلافت امیرالمومنین(علیه السلام) نادانی کردند و لجاجت، و نه تنها مقابل حضرت قد علم کردند، که حضرت را سبعانه به شهادت رساندند! تصویر عرفی خوارج نزد ما چنین است، اما در این تصویر عرفی، عنصر «اکنونی» و در «حال» بودن حضور دارد. نزد شیعیان، علی(علیه السلام) نه شخصیتی تاریخی، که حقیقتی است جاری در سراسر تاریخ. علی(علیه السلام) در اکنون ما شیعیان حاضر است. چطور می شود که دشمنان او و ضدّ او در اکنون ما حاضر نباشند؟ ما با آن که امروز کسی را به نام "خارجی" و "مارقی" نمی شناسیم، اما رویکرد آنان را به وضوح دشمن می داریم. بنابراین، خود این موضوع، کاملاً مستعدّ آن است که در کانونِ «پژوهشی تاریخی» قرار گیرد. اما چرا در این اثر، مطالعه جریان خوارج، به پژوهشی تاریخی بدل نشده است؟

 

در ادعای دوم:

در بخش اول به این پرسش رسیدیم که چرا این اثر با وجود قوۀ خوبی که موضوع آن (یعنی خوارج) دارد، نتوانسته است به پژوهشی تاریخی تبدیل شود؟ این مطلب، البته چیزی تماماً بر عهده نویسنده نیست، بلکه آفتی است که ادبیات ضدتاریخی علمی ـ پژوهشی مروج آن است. ادبیات علمی ـ پژوهشی ـ دست کم به نحوی که در ایران رایج است ـ نویسنده را بر آن می دارد که فکت ها را موقعیت زدایی کند، موقعیت خود را نفی کند و همچون بیننده ای کاملاً بی طرف و بی مسئله، تنها فکت های موجود را روایت کند. وقتی نویسنده مجالی برای طرح فعالانه موقعیت خود نداشته باشد، لاجرم جانِ موقعیت مندِ وقایع را می گیرد؛ درامی که همواره در منازعات تاریخی درکار است را به سردترین شکل بروز می دهد و در نهایت نسبت «اکنون» را با آن امر خطیرِ در «گذشته»، از مطالعه خارج می کند.

کتاب «تحلیل رفتار خوارج» از این جهت که سعی وافری در گردآوری داده های متعدد از منابع مختلف شیعی و غیرشیعی داشته است، کوشیده است به آن ادبیاتِ رایجِ دایره المعارفی نزدیک شود. توضیحات شرح الاسمی و لغوی نقاطی است که این رویکرد را تقویت نموده است. اما، این اثر متکفّل آن است که خوارج را از زبان امیرالمومنین(علیه السلام) روایت کند؛ یعنی از زبان حقّ! این دقیقاً همان جایی است که کتاب را در اتخاذ رویکرد دایره المعارفی هم، ناتمام گذاشته و اثر را در این زمینه دچار شکست کرده است. نتیجه آن شده است که بر جای جای کتاب، لحن و رویکردی دوگانه حاکم است. معمولاً طرح مسائل و وقایع، واجد لحنی دایره المعارفی است، و نتیجه گیری ها یا بعضاً مقدمه چینی ها، در لحنی تماماً جانب دارانه ظاهر شده اند. بنابراین، این کتاب ولو با تن دادن به ادبیات رایج پژوهش ها، برای اتخاذ ادبیات دایره المعارفی خیز برداشته است. در نهایت، نمی توان آن را اثری دایره المعارفی دانست.


در ادعای سوم:

نکته سوم ناظر به ادعایی است که در نام کتاب آمده است؛ «تحلیل». صرف نظر از دلالت های لغوی و صرفی این واژه، تحلیل متکفّل آن است که کثرات را به وحدتی برساند. این کتاب در این زمینه، توفیقاتی دارد و اشکالاتی. معمولاً تصور می شود با فیش برداری از رفتار خوارج، و تقسیم بندی این رفتارها و نام گزاری این رفتارهای تقسیم شده، می شود چیزی چونان «تحلیل» به دست داد (آنچه در سراسر فصل دوم کتاب که فصل اصلی کتاب نیز باید باشد، مشاهده می کنیم). البته این کار نتیجۀ جذابی خواهد داشت. محصول چنین کاری می تواند کتابی باشد، بسیار قطور و سخت عالمانه. اما چنین کاری تا کجا می تواند «چیزی درباره خوارج» به ما بگوید؟ اصلاً ما چه چیز را می توانیم «تحلیل رفتار خوارج» بنامیم؟

احتمالاً در پایین ترین سطح ممکن، چیزی که بخواهد تحلیلی از رفتار خوارج به دست دهد، می باید نسبت رفتارهای مختلف جریان خوارج در طول تاریخ امامت امیرالمومنین(علیه السلام) را با «جوهره» و «حقیقت» خوارج تبیین نماید. فرضِ این احتمال آن است که «خارجی بودن» (به همان معنای مدنظر مورخین)، واجد حقیقت و جوهره ای است. شهودمان به ما می گوید، وقتی جریانی با این سرعت خود را از جریانات موجود فکری و سیاسی زمانه اش می تواند متمایز کند، عادتاً باید واجد باطن و جوهره ای باشد. مرحله بعدی آن است که این جوهره را کشف کنیم؛ یعنی توضیح دهیم، که این همه اقدامات عجیب و غریب آنان (مثل آنچه در جریان حکمیت رخ داد: ص72-81 و یا خشونت های خوارج) از کجا نیرو می گرفت و چگونه نزد خود خوارج موجّه می نمود؟ چه در توصیف و چه در نقد واقعیتی، می باید نقطه ای که آن واقعیت از آن نیرو می گیرد را شناخت. این مسئله به کلی در این اثر نادیده گرفته شده است، و ما هرچند فراوان درباره خوارج در این اثر می خوانیم، در نهایت حقیقت خوارج و باطن آن ها را در نمی یابیم.

پیدا است که وقتی این باطن واحد به دست نیاید، رفتارهای متکثر و به ظاهر نامربوط نیز در جایی به هم نمی رسند. آنچه در این میان از دست می رود، «تحلیل» است. بنابراین، این اثر گرچه واجد احصائی متتبّعانه در تاریخ و رفتارهای خوارج است، اما «تحلیل رفتار» نمی تواند باشد.

در ابتدای یادداشت، ادعا شد که این کتاب از دو جنبه خواندنی است. جنبه اول به طور مختصر نشان داده شد. جنبه دوم به وجوهِ به واقع مثبتِ اثر، بازمی گردد. این کتاب اولاً به زمینه های ایجاد جماعت خوارج، پیش از خلافت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) توجه کرده است؛ چیزی که در بسیاری از آثار مربوط به این حوزه مغفول است. ثانیاً تقسیم بندی زمانی و موضوعی خوبی از بیانات حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در خصوص خوارج ارائه داده است. همچنین مؤلف کتاب از شکل گیری فرقه های کلامی و سیاسی بعدی در دل جریان خوارج غافل نبوده و تا حد قابل قبول و قابل استفاده ای اندیشه های کلامیِ فِرَقِ مهمّ خوارج را نیز منعکس نموده است.

این کتاب هنوز در نقطۀ شدن و تولد است و با تلاشی دوباره و ویرایشی نو می تواند به اثری بی نظیر در این حوزه بدل شود. لازم است مطالب کتاب برای پاسخ گویی به سؤالاتی اساسی دوباره تدوین و تبویب شود.

ما امروز با سؤالات مهمی درباره خوارج رو به رو هستیم. نویسنده محترم در چند موضع تاکید می کند که خوارج بر اصول خود پافشاری می کردند و بسیاری از آنان قاری قرآن بودند. می دانیم که قاری قرآن بودن در قرن اول هجری کم از عالمِ به قرآن، و عالمِ به شأن نزول آیات و احکام آن بودن نداشته است(ن.ک:صص51-53). سؤال این جا است که چطور عالِم بودن می تواند مقدمات انحرافی اساسی را ایجاد کند؟ آنان چه طرحی از علم قرآن داشتند که این علم دست آخر باعث انحرافشان شد؟

مهم ترین نقطه اشتراک فِرَق مختلف خوارج با هم، مسئله «حکمیت» بود. نویسنده در چند مورد اشاره کرده است که اینان درک خاصی از «حُکم» داشتند و از این رو به طور کلی حکومت فردی بر خود را بر نمی تابیدند و معتقد بودند حکومت فقط از آن خدا است. از این رو است که امیرالمومنین(علیه السلام) در پاسخ به آنان که شبهه کردند که تو مردان را حَکَم قراردادی حال آن که حَکَمّیت از آن خداست، چنین فرمودند: «ما مردم را حَکَم قرار ندادیم، بلکه قرآن را حَکَم قرار دادیم، این قرآن است که عبارت است از نوشته ای میان دو جلد، و خود صامت است و گویا نیست، ولی مردم آن را می خوانند و بدان سخن می رانند...(ص186)»(ن.ک:ص232). پیدا است که خوارج به دنبال طرحی کاملاً خلوص خواهانه از دین و توحید بوده اند. چنین طرحی از توحید، چه آثاری در سیاست می تواند داشته باشد؟ آیا درک خلوص خواهانه در سیاست جوهره خوارج نبود؟ به این معنا آیا در جریانات سیاسی و مذهبی روز دنیا، نمی توان نمونه های تازه ای خوارج را سراغ گرفت؟ این پرسش به خصوص وقتی تأکیدات نگارنده بر کلام امیرالمومنین ـ که بر بازتولید این جریان در آینده تأکید می کنند ـ می بینیم، جای بیشتری در این کتاب پیدا می کند. امروزه در چه جریاناتی می توان ادعا کرد که خوارج بازتولید شده اند؟

این سؤالات، مواردی است که می تواند این اثر را از این موقعیت نامعلوم، به پژوهشی به واقع تاریخی ارتقاء دهند و به واقع چیزی را درباره گذشته و حال و حتی آینده جهان اسلام، به ما عرضه کند.

نظرات

فاطمه هموطن
سلام. نویسنده این متن کیست؟ یکی از مفصل ترین متنهای سایت هست اما نویسنده اش معلوم نیست!! :|
مجله کتاب فردا
سلام در صورتی که با رایانه وارد سایت شدید، بالای مطلب سمت چپ نام نویسنده درج شده و اگر با گوشی هستید، پایین "مطالب مرتبط" نام نویسنده موجود هست.

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved