1. خانه
  2. مطالب
  3. ادیان
  4. فرصت مهمی که از دست رفته | نقدی بر کتاب «بنیادگرایی و سلفیه، بازشناسی طیفی از جریان های دینی»
فرصت مهمی که از دست رفته | نقدی بر کتاب «بنیادگرایی و سلفیه، بازشناسی طیفی از جریان های دینی»

فرصت مهمی که از دست رفته | نقدی بر کتاب «بنیادگرایی و سلفیه، بازشناسی طیفی از جریان های دینی»

مشکل اصلی این کتاب آن است که هیچ ساختار هم بافت کننده ای در کتاب وجود ندارد تا مقاله ها درون آن به نظمی نظری یا حداقل روایی برسند. معلوم نیست مخاطب چه انتظاری باید از این مقالات داشته باشد! برخی از آن ها با رویکردی کاملاً نظری نوشته شده است و بعضی دیگر بدون داشتن وجهه پژوهشی، تنها اعلام یا تثبیت موضعی خاص در برابر بنیادگرایی محسوب می شود.
ادیان 1399/2/27 15 دقیقه زمان مطالعه 1

ویژه تصرف کل عالم اسلام را دارند، برای کشور قابل تصور است؟ البته رابطه ما با این جریان ها به مدت ها قبل از جنگِ چند سال اخیر یعنی حداقل به دهه سی شمسی باز می گردد؛ و با در نظر گرفتن برخی دقائق نظری، به مدت ها پیش از آن. وقتی با پدیده ای در این سطح از تداخل و در عین حال این پیشینه مواجه هستیم، طبیعی است مباحثه پیرامون آن از سطح نخبگان فراتر رفته و در جامعه سرریز کند. اما شگفت آن که حتی نخبگان ما هم کاری با این پدیده ندارند، چه رسد به افکار عمومی! جای بسی شگفتی است سکوت مطلق ما درباره پدیده ای که نیاز ما به دانستن از آن، یکی از ضروری ترین نیازهای محسوب می شود. با این همه ما ارتباط چندانی با آن نداریم و سخنی دربارۀ آن نمی گوییم، چه رسد به آن که پژوهش های گسترده ای در فضای دانشگاهی درباره آن انجام بدهیم! بنابراین انتشار مجموعه ای پژوهشی دربارۀ این موضوع را باید غنیمت شمرد و به آن توجهی ویژه کرد.

انتشارات دانشگاه امام صادق(علیه السلام) کتابی منتشر کرده است با عنوان «بنیادگرایی و سلفیه، بازشناسی طیفی از جریان های دینی» با 13 فصل و در 511 صفحه. هر فصل کتاب نوشتۀ یک (یا احیاناً دو) نفر است و بنابراین ساختار کتبِ حاوی مجموعه مقاله را دارد. کتاب به کوشش "دکتر حسین هوشنگی" و "دکتر احمد پاکتچی" جمع آوری شده و بالغ بر 14 نویسنده دارد. فصول ابتدایی بیشتر بر خود مفهوم سلفیه و بنیادگرایی تمرکز کرده است، اما کتاب هرچه پیش تر می رود، پای مفاهیم مرتبط، بیش تر به مقالات باز می شود.

فصل اول به صورت طبیعی به «تعریف و رابطه دو مفهوم» اختصاص دارد. انسجام و در عین حال تفصیل این فصل به خواننده کمک می کند تا آخر کتاب، در خواندن مقالات دچار مشکل چندانی نشود. خواندن این فصل پیچیدگی های این دو مفهوم و ابعادِ تاریخی ساخت این دو را نشان می دهد، اما در عین حال ارتباط مفاهیم اصلی به گونه ای نشان داده شده که یک کلیت نظری منسجم را از موضوع به مخاطب منتقل می کند.

فصل دوم با عنوان «زمینه های تاریخی سلفیه» امواج اصلی سلفیه را از سده های ابتدایی شکل گیری امت اسلامی بررسی کرده و طیف متنوع سلفی گری امروز را نشان داده است. این فصل به مخاطب کمک می کند تا از صدور گزاره های کلی درمورد یک پدیده تاریخی با ابعاد نظری مهم بپرهیزد و در نسبت دادن یک عقیده یا رفتار به هر کدام از گروه های مختلف سلفی دقت به خرج دهد.

در عوض فصل سوم با عنوان «بنیادگرایی سلفی: مبانی مشترک نظری» با یک کاسه کردن سه متفکر مهم سلفی و عدم دقت در صدور گزاره ها، ذهن مخاطب را مغشوش می کند. این فصل می توانست در ادامه دو فصل قبل، با ارائه هم زمان یک طرح نظری منسجم در کنار ارائه دقت های مفهومی، مبانی نظری بحث را برای ما تثبیت کند تا ما کل کتاب را با وحدتی نظری مطالعه کنیم. اما، در عمل مقاله این فصل با از بین بردن زمینه سخنان متفکرین سلفی، سهل انگاری همیشگی ما در برخورد با سلفیه و بنیادگرایی را تثبیت کرده و گسستگی نظری موجود در ذهن ما را به صورت بغرنج تری تشدید کند. تکه پاره هایی بی ارتباط به همِ این مقاله نتوانسته یک معنای واحد را به ما منتقل بکند. وقتی مشابهت های این سه متفکر در یک انسجامِ نظری گرد هم نمی آیند، نه تنها گره های ذهنی ما باز نمی شود، بلکه سؤالات افزون هم می گردند. برای مثال، این که برخی از آن ویژگی ها بر امام خمینی(ره) هم تطبیق می کند. حالا از تشابه امام با این سه متفکر چه نتیجه ای ممکن است گرفته شود؟

عنوان فصل چهارم بسیار فنی تر و دهان پرکن تر است: «تاریخ فرهنگی سلفیه: از متن گرایی تا زمینه گرایی». اما هم مشکل ارائه بحث مبانی نظری را دارد و هم مشکلاتی جدید. اگر مقاله قبلی تکرار مشهورات درباره سلفی گری و بنیادگرایی بدون واکاوی باشد، این مقاله حتی معلوم نیست چه می گوید! در ابتدا برخی مفاهیم را به عنوان پایه نظری بحث مطرح می کند که تا آخر معلوم نمی شود به چه کار می آید! مرحله به مرحله مفاهیم را می رود جلو، ولی نشان نمی دهد که این زنجیره چطور قرار است ذهنیت سلفی را به ما نشان بدهد. بنابراین در نشان دادن سیر تغییر این ذهنیت هم موفق نخواهد بود. اشاره به مفاهیم مورد استفاده در برخی مطالعات جدید، دلیلی بر انطباق آن ها با مفاهیم سنتی جهان اسلام نیستند. باید بتواند ارتباط این دو را نشان داد. در مجموع نگارش مقاله با هدف تطبیق نظری یکی از سخت ترین کارهاست که برای هر مفهوم دوبه دویی نیازمند تبیین کامل و صرف زمان کافی در نوشتار است. طبیعی است در یک مقاله کوچک با کنار هم چیدن تعداد زیادی مفاهیم، مسئله تطبیق نظری انجام نخواهد شد.

با خواندن فصل پنجم با عنوان «آموزه ها در حوزه تهذیب دینی»، کتاب دوباره قوام نظری خود را باز می یابد. این مقاله بر یک مفهوم بنیادی نزد سلفیان متمرکز شده و ابعاد آن را کامل بررسی کرده است. اهمیت تهذیب گرایی در آن است که علاوه بر سلفیه، یکی از ویژگی های تجدد هم هست، یا حداقل ویژگی عمومی بسیاری از علوم جدید و مکاتب نو محسوب می شود. فهم تهذیب گرایی به عنوان خصیصه جدایی ناپذیر سلفی گری، می تواند دلیل یا لااقل زمینه رشد سلفی گری در دنیای جدید را به خوبی بنمایاند. خوبی دیگر این بررسی نشان دادن وجه مشابهت دو تا از رقیبان (یا دشمنان) سلفی گری در منطقه نیز هست. هم روشنفکری سکولار و هم نهضت احیای دین اعتدال گرایانه به موازات سلفی گری تهذیب گرا هستند. حتی انقلاب اسلامی و از پی آن جمهوری اسلامی نیز در مواردی تهذیب گرا بوده، هرچند در کلیت نمی توان آن را تهذیب گرا نامید. مقاله تلویحاً هشدار می دهد که قرائت بنیادگرایانه از جمهوری اسلامی و قرائت اخباری از تشیع به واسطه تهذیب گرایی به پدیده ای مشابه سلفی گری منجر خواهند شد.

عنوان فصل ششم، «نگاهی به عدالت در آرای اندیشمندان سلفی معاصر» است. عدالت مفهومی محوری در این حوزه محسوب می شود، چراکه سلفیون به علت تمرکز بر عمل در اسلام (در برابر روحانیت گرایی صوفیه) بسیار بر آن تمرکز کرده اند. آن ها عدالت را ستون فقرات سیاست اسلامی دانسته اند و نظام اسلامی را فراتر از سیاست جدید موظف به اجرای عدالت می دانند. البته استفاده از دستاوردهای دنیای جدید در موارد مطابق با شریعت، بلامانع و حتی ممدوح است. منتها نکته جالب آن که برخی از سلفی ها، عدالت را بدون آزادی و حق و تکلیف اجتماعی نمی دانند و به آزادی مخالفان قائلند. پرداخت مقاله بسیار مناسب است و منظومه فکری سلفی ها را در مورد عدالت به خوبی نمایانده است. اما موضعی درباره این جهان بینی ندارد. تنها در انتها (بخش جمع بندی) چند نقد ضعیف به مباحث سلفی ها وارد کرده که در برابر توصیف خوب نظرات آن ها، ناامیدکننده محسوب می شود. بدتر آن که این نقدها با استفاده از مفاهیم، ارزش ها و اندیشمندانی انجام می گردد که در بدنه مقاله هیچ اشاره ای به آن ها نشده است.

فصل هفتم با عنوان «بازخوردهای بنیادگرایی و سلفیه؛ چالش های نظری با جریان های روشنفکری و سنتی» ارزش نظری خاصی ندارد. اتکا بر مشهورات و پراکندگی نظری، امکان استفاده از مباحث آورده شده را به مخاطب نمی دهد. چند ویژگی درباره بنیادگرایی ذکر شده که نه جامع است نه مانع. نمونه ها به صورت سرسری استفاده و تنها چند جمله از سخن یک شخص به عنوان شواهد گزاره های ادعایی ارائه شده است.

عنوان فصل هشتم «زمینه های اجتماعی رشد بنیادگرایی و سلف گرایی در عصر مدرن در جهان اسلام» است. نویسنده مبسوط به موضوع «نسبت بنیادگرایی با تقابل جهان اسلام و مدرنیته» پرداخته و از منظرهای مختلف آن را کاویده است. نوشته در ارائه مفاهیم چینش خیلی خوبی دارد، پرش مفهومی ندارد و ارتباط بخش ها با هم معلوم است. نقطه آغاز و پایان نوشتار واضح است و می توان مسیر حرکت نویسنده را در یادداشت دنبال کرد. به خوبی از عهده نشان دادن پیچیدگی های رابطه امت اسلامی با مدرنیته برآمده و به صورتی تک عاملی درباره نسبت این تقابل با بنیادگرایی نظر نداده است. تنوع بنیادگراها را در مواجهه با مدرنیته در نظر گرفته و واکنش های مختلف را بدون سوگیری غرض ورزانه مورد بررسی قرار داده است. اما این نوشته یک چشم استفندیار هم دارد که همانا تشتت مفهومی در خود «مدرنیته» است. در این مقاله معلوم نیست مدرنیته چیست و مفاهیم حول آن با چه نظمی گرد هم آمده اند! ارجاعاتش به چند مقاله (به دلیل تلقی متفاوت آن ها از مدرنیته و احیاناً بنیادگرایی) به صورت هم زمان پراکندگی نظری متن را تشدید کرده است. نویسنده به نسبت توانسته درک واحدی از بنیادگرایی به دست بدهد و تنوع آن را در یک نظم کنار هم بچیند، (هرچند عمق این ادراک محل تأمل جدی است) اما در سوی مدرنیته، با مشکل جدی مواجه است. درک واحدی از مدرنیته ارائه نشده و حتی (با توجه به قرائن می توان نشان داد که) برداشت های متفاوتی از مدرنیته در بخش های مختلف متن وجود دارد. نتیجه آن که در بررسی نسبت بنیادگرایی با ارتباط جهان اسلام در برابر «دیگری» (که همان مدرنیته باشد)، دچار پراکنده گویی شده و متن از نظم نظری دور شده است. حتی شاید بشود گفت ارزش های واحدی بر کل متن سیطره ندارند.

اما ارجاعات این مقاله بسیار قابل تأمل است؛ به خصوص پژوهشی که در مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا درباره خاستگاه های طبقاتی و شغل و مطالعات حدود هشتصد زندانی القاعده انجام شده است. در این پژوهش تمام نظریه ها مورد بررسی قرار گرفته است. جالب آن که نتایج پژوهش همه عوامل را رد کرده است. تنها عامل اساسی مشترک بین مصاحبه شونده ها آن است که هرگز تحصیلات مذهبی نداشته اند. در عوض 62 درصد آن ها تحصیلات دانشگاهی داشته اند و عمدتاً هم در رشته های مهندسی و پزشکی تحصیل کرده اند. «اکنون این پرسش مطرح می شود که چرا مهندس ها تروریست می شوند؟ مهندس ها آن قدر خودبین هستند که فکر می کنند می توانند متون را بخوانند. تصور می کنند که می توانند بدون هیچ کمکی قرآن را بخوانند. اتفاقاً اگر آن ها به نوعی از تحصیلات مذهبی برخوردار بودند، احتمالاً در برابر قرائت های خشونت طلبانه قرآن مصونیت می یافتند. اما آن ها دانش مذهبی ندارند و وقتی در 25 سالگی به مذهب روی می آورند، به خاطر نداشتن تحصیلات مذهبی، به دام قرائت های غیرمعمول قرآن می افتند. در واقع، مهندس ها معمولاً این گونه هستند و برای فهمیدن هر چیزی، به دنبال ترسیم نقشه و یافتن اصول می روند. این دقیقاً همان کاری است که اسلامِ سلفی دنبال آن است؛ یعنی فراموش کردن 14 قرن تفسیر و تأویل و بازگشت به اصول قرآن و حدیث و تنها بها دادن به این مسئله.» (مرکز تحول نیروی وزارت دفاع آمریکا، 1387، ص147) این دستاورد می توانست یک پایه مهم در تحلیل ارتباط بنیادگرایی با مدرنیته باشد، اما به دلیل فقدان موضع نظری دربارۀ تجدد، هیچ بهره ای از این پژوهش مهم برده نشده و مقاله به عدم تحصیلات مذهبی نزد بنیادگرایان توجه کرده است.

عنوان فصل نهم «جریان شناسی بنیادگرایی در جنبش های اسلامی» است. فصل 10 به یکی از مهم ترین وجوه بنیادگرایی یعنی ابعاد امنیتی آن با عنوان «ارزش (ضد)امنیتی بنیادگرایی؛ با تأکید بر نهضت سلفی-وهابی» می پردازد. در دنیای امروز، پرداختن به بنیادگرایان و نیز گروه های سلفی بخش مهمی از مسائل امنیت جهانی را به خود اختصاص می دهد. در بعد ملی هم یکی از چالش های امنیتی اساسی بسیاری از دولت های اروپایی، آفریقایی و آسیایی، گروه های اسلامی بنیادگرا هستند. سازمان های بزرگ امنیتی قوی ترین کشورها به صورت ویژه بر چنین گروه هایی تمرکز کرده اند و طرح های بلندمدت و دامنه داری در این زمینه ریخته و برخی را اجرا کرده اند. حتی می توان گفت که بخشی از کشمکش اصلی دنیای امروز بین آمریکا و جهان اسلام، معطوف به برخورد امنیتی با گروه های متفاوت سلفی و بنیادگراست. در چنین شرایطی، پرداخت دقیق روشن بینانه از این موضوع می تواند در سطح ملی و حتی بین المللی راه گشا و بصیرت بخش باشد؛ بصیرتی که امکان برداشتن گام های بلند را با کم ترین هزینه برای کشور و مسلمانان ممکن می سازد. با وجود آن که این فصل، حجم زیادی را به خود اختصاص داده و مفاهیم بسیاری را برای نزدیک شدن به این موضوع خطیر به خدمت گرفته، اما حاصل کار مطلوب نیست و دستاورد چندانی برای مخاطب ندارد. درست آن بود که نویسنده به بحثی نظری درباره موضوع مهم امنیت و گروه های بنیادگرایانه بپردازد، اما مقاله ای که پیش روی ماست، یک موضع گیری امنیتی درباره مسئله بنیادگرایی است. تکلیف نویسنده با مفاهیم و مقوله ها، پیش از ورود به بحث و از موضعی کاملاً امنیتی از پیش مشخص است. تنها کاری که برای نویسنده مانده، چینش مفاهیم برای رسیدن به نتیجه مطلوب است. موضع امنیتی نویسنده چنان مشهود است که نوشته را در چند جا به اشتباهات فاحش نظری در موضوع بنیادگرایی انداخته که حتی با همه نوشته های فصول پیشین همین کتاب در تعارض است. طبیعتاً برای مخاطبینی که از نظر امنیتی موضع مشابهی با نویسنده مقاله داشته باشند، این نوشتار کمک خوبی برای تحلیل های امنیتی خواهد بود، اما برای مخاطبی که به دنبال بحثی نظری است و به دنبال شناختِ گروه های سلفی و بنیادگراست، جز اعوجاج ذهنی و ایجاد پیش داوری از طریق دوختن مفاهیم غیر مرتبط با هم نتیجه ای نخواهد داشت.

فصل یازدهم می توانست خیلی مهم باشد، البته اگر طبق ادعای مقاله، «نسبت بنیادگرایی و زیرساخت های فکری انقلاب اسلامی» با دستگاه نظری مشخصی مورد بررسی قرار می گرفت. اما نتیجه یادداشت، نوشته ای شده مغشوش که نه چیزی را درباره انقلاب اسلامی روشن می کند نه بنیادگرایی. نویسنده تنها به دنبال آن است که نشان دهد انقلاب اسلامی بر حق است و بقیه بر باطل. در عین آن که دشمن غرب سکولار هست، بدی های بنیادگرایی را ندارد. چنین رویکردی به خاطر ماهیت ابزارانگارانه به مفاهیم و دوری از تعهد نظری به تبیین و دقت فکری، تنها به درد خوش باورانی می خورد که با خواندن یک مقاله خیالشان راحت می شود ما نه بدی های غرب را داریم نه بدی های بنیادگرایی را؛ در ضمن در همه زمینه ها هر چه نیکی است، یک جا در ماست. در عین حال با همه برتری همه جانبه، اهل گفت وگو هم هستیم و نظری را بر دیگران تحمیل نمی کنیم. طبیعتاً مخاطبانی که ذهنی حقیقت جو دارند یا بر موضع نویسنده مقاله نیستند، استفاده ای از آن نخواهند برد.

عنوان فصل دوازدهم «بازشناسی بنیادگرایی و سلفیه در دوران معاصر با تأکید بر طالبان و القاعده» است. در فصل سیزدهم با عنوان «بنیادگرایی و اصلاح طلبی سلفی: نحوه مواجهه با جایگاه زن در جامعه»، بیشتر موضع ضدمتجددانه بنیادگرایان مورد توجه قرار گرفته و کاویده شده است. مخاطب در انتهای مقاله درست نمی فهمد که موضوع زن در نگاه این جریان ها چه ویژگی هایی دارد، یا ارتباط مفهومی زن با بنیادگرایی چیست؟ بیشتر متوجه می شود که زن یکی از موضوعات چالشی بین بنیادگراها و غرب است و آن ها فاصله زیادی از ارزش های مطرح امروزی درباره زن دارند. پس طبیعی است یکی از عمیق ترین شکاف ها بین جریان های فمینیستی امروز با گروه های بنیادگرا وجود داشته باشد.

همان طور که در پرداخت به فصول متنوع متوجه شدید، مشکل اصلی این کتاب آن است که هیچ ساختار هم بافت کننده ای در کتاب وجود ندارد تا مقاله ها درون آن به نظمی نظری یا حداقل روایی برسند. معلوم نیست مخاطب چه انتظاری باید از این مقالات داشته باشد! برخی از آن ها با رویکردی کاملاً نظری نوشته شده است و بعضی دیگر بدون داشتن وجهه پژوهشی، تنها اعلام یا تثبیت موضعی خاص در برابر بنیادگرایی محسوب می شود. حتی این مواضع واحد نیست و به یک گروه یا ایده مشخص بر نمی گردد تا خواننده کتاب بتواند متناسب با آن گروه فکری یا ایده (سیاسی، فرهنگی یا هرچیز دیگر)، همه مقالات را بازخوانی کند. بسته به موضوع مقاله، مواضع هم متفاوت است و سویه پژوهشی نتوانسته پیوندی بین مواضع برقرار کند. اگر این مجموعه مقاله در یک مجله علمی گرد هم می آمد، باز مشکل پراکندگی آن به اندازه فعلی آزاردهنده نبود. البته در آن صورت مشکل تفاوت عمق نظری مقالات پیش می آمد، چراکه برخی از آن ها از نظر علمی در مرتبه بالایی قرار دارند، ولی بعضی دیگر را به زحمت بتوان به عنوان یک مقاله علمی ـ ترویجی هم قبول کرد.

نظرات

حمیدرضا یاسمی
لطفا مطالب خودتون رو در سایت ویرگول منتشر کنید و اونجا یه انتشارات بسازید(این قابلیت تو سایتش هست) تا جوونا بیشتر با مطالبتون اشنا بشن (اونجا اکثرا جوونا فعالیت میکنن و بازید مطالب خوب هست) ممنون.

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved