خاطرات نازِ حجاز | معرفی کتاب «خال سیاه عربی»
بعضی کتابها را باید سرِ صبر و درنگ خواند. فالفال و تکهتکه. بعضی دیگر اما جان میدهند برای یکنفس خواندن و لذتِ بیوقفه بردن. برخی کتابها را اما به هر دو جور میشود خواند. ذرهذره خواندنشان یک لذت دارد و یکباره خواندنشان لذتی دیگر. این کتابها، مثل یک خوشه انگور میمانند. یکجا چشیدنش یک مستی دارد و دانهدانه خوردنش یک مستیِ دیگر. حالا چرا اینها را مینویسم؟ چون «خال سیاه عربی» یک خوشه انگور یاقوتی است. یک روایتِ تروتمیز که چه مهمانِ خدا بودهباشی و چه نه، خواندنش پروازت میدهد به میان کوچههای مدینه و کوههای مکه. حامد عسکری، در دومین اثر منثورش، روایت ماندگاری از سفر حج در اختیار مخاطبش میگذارد. روایتی مختصر، شیرین و دلربا.
یک روایت صمیمانه
سفرنامهی حج را میشود مثل جلال آل احمد از فرودگاه آغاز کرد، یا کمی قبلتر و از مقدمهچینیهای سفر، یا حتی از اولین ملاقات با شهرِ خدا. حامد عسکری اما سفرنامهی حجش را از خیلی قبلتر از این حرفها آغاز میکند. از دورانِ کودکی و نخستین مواجهههایش با «خدا». خال سیاه عربی از خانه و مدرسهی عسکری در بم آغاز میشود و کمکم میرسد به یک معجزه و دعوتِ او به حج و ادامهی ماجرا. حامد عسکری در «خال سیاه عربی» حسابی مایه گذاشته و روایتی صمیمانه از خودش به دست مخاطب میدهد. شاید حرف بیراهی نباشد اگر بنویسم عسکری در «خال سیاه عربی» خودش را خرج مخاطب کرده و آنقدر بیآلایش از حالوهوای درونیاش نوشته که خوانندهی کتاب نمیتواند ذرهای از حسوحالِ دویده به جانِ کتاب را تصنعی بداند. کتاب، روایتی صادقانه از بازیگوشیها، شیطنتها، نخودیخندیدنها، خستهشدنها و خلاصه همهچیزِ یک آدمِ معمولیِ سیوهفتساله است که خدا صدایش کرده و حتماً کار مهمی با او داشته.
روضهی عربی
«خال سیاه عربی» نه یک سفرنامهی آفاقی، که یک سفرنامهی انفسی است. نویسنده در این کتاب، بیش از آنکه بخواهد جغرافیا و اقلیم حجاز را بازگو کند، حضور در سرزمین وحی را دستمایهی حکایتهای خودش کرده. حکایتهایی که گاهی به بهانهی ایستادن پشت دیوارهای بقیع یا سر زدن به قتلگاه شهدای فخ، تبدیل به جانسوزترین روضهها میشوند. از این منظر شاید کلِ «خال سیاه عربی» یک روضهی نمکی باشد. روضهای به روایت یک بچهشیعه که غربت بقیع و مظلومیت خاندان رسول در سرزمین رسول، خاطرش را مکدر کرده. کتاب، جابهجا پر است از گریزهای عسکری به دشت کربلا. او هیچ فرصتی را برای نقب زدن از دست نمیدهد و مکرراً روضهخوان میشود و پایانبندیِ کتاب را هم نذرِ محرم میکند تا امضای خاص خودش، پای کتاب باشد. امضایی شیعی پای سفرنامهای به سرزمینِ وحی.
حاصل پرواز خیال
نویسنده اگر ماجراجو نباشد و برای خلق اتفاق تکاپو نکند، نمیتواند سفرنامهنویس خوبی باشد. آن سفرنامههایی ماندگار میشوند و در دلِ مخاطب جا باز میکنند که پر اتفاق باشند. «خال سیاه عربی» از این منظر هم سفرنامهی موفقی است. سفرِ حامد عسکری، یک سفرِ حجِ بیماجرا نیست. گاهی مواجهه با مامورانِ پلیس سعودی، گاهی قدم گذاشتن به یک زندان مخوف، گاهی گشتوگذار در مدینه و گاهی سر زدن به آشپزخانهی حجاج ایرانی؛ همهی اینها ملاتِ سفرنامه را میسازند و «خال سیاه عربی» را غیرقابل پیشبینی میکنند. گذشته از حادثهها، عسکری از هر مکان و موقعیتی که تجربهاش کرده، نهایت استفاده را برده و با جریان سیال ذهن، حکایتهای تاریخیِ شیرین و بانمکی ساخته. حضورش در تنگه احد، به بازخوانیِ امروزی از شکست مسلمانان در غزوه احد ختم میشود و قدمزدنش در شعب ابیطالب، چند خط روایت ناب از زندگیِ بانو خدیجه به بار مینشانَد. بخش عمدهای از موفقیت کتاب، حاصل پروازِ آزادانهی خیالِ نویسنده در صحرای حجاز است که فصلهای دلپذیری را برای «خال سیاه عربی» ساخته.
طعمِ شنیدن
نوشتن از سحرِ قلمِ حامد عسکری، تکرار مکررات است. هرکس «پریدخت» را خوانده یا صفحه عسکری در اینستاگرام را دنبال کردهباشد خوب میداند که این نویسندهی بمی، با هر متر و معیاری یک نویسندهی درجهیک و خوشذوق است. تشبیههای تودرتو، واژهسازیهای دلچسب و البته استفاده از اصطلاحات شیرین کرمانی، نثر حامد عسکری را متمایز و برجسته میکند و به کلامش، طعم کلمپه و قوتو میدهد. لحن او در نوشتن هم خاص خودش است و طوری مینویسد که مخاطب، نوشتههایش را بیش از آنکه بخواند، میشنود. انگار جوانی خوشصحبت در مسیر تهران-مشهد همسفرِ خوانندهی کتاب شده و دارد خاطرات سفرِ حجش را مثل پیرمردهای قصهگوی قدیمی، حکایت میکند.
یک کتاب حالخوبکن
دومین تجربهی منثور و اولین سفرنامهی حامد عسکری، تداوم درخششِ او در عالَمِ ادبیات و البته یک بازگشت باشکوه برای انتشارات امیرکبیر است. «خال سیاه عربی» که از همان اولِ کار با اسم و طرح جلدش از مخاطب دلبری میکند، یک تجربهی معنویِ لطیف است. 238 صفحه حالِ خوب که دست مخاطب را میگیرد و به یک سفرِ شیرین و دوستداشتنی میبرد. بهتر است بیش از این دربارهی کتاب ننویسم، باید بروید و این خوشهی انگور یاقوتی را مزمزه کنید.