طناب تعهد | جستاری درباره کتاب «ملداش» به قلم مهدی کرد فیروزجایی
عزا و عروسیِ مردم دستشان است. بلدِ دنیا و آخرتمان هستند. روحانیون را میگویم! خطبه عقد میخوانند، اذان در گوشِ نوزاد میگویند، تجهیز و تدفین اموات را بر عهده میگیرند، بماند که تکلیف خمس و زکات و نماز و روزه را هم مشخص میکنند. اصلاً آمدهاند تا دستگیرمان باشند، تا از جهل و غفلت رهایمان سازند. قدیمیترها از احترام خاصه عوام به روحانیون میگویند و از جایگاه ویژه آنها... آن زمانها مثل حالا نبوده که از کاه، کوه بسازند و اشتباه کوچکی را در بوق و کَرنا کنند...
داستان «ملاداداش» با بیان یک حکم فقهیِ اشتباه شروع میشود؛ آن هم سهواً! "هدایت ایلچی" روحانی جوانی است که به یکی از روستاهای دورافتاده مازندران برای تبلیغ اعزام شده و مسئولیت راه و چاه نشان دادن به اهالی آنجا را بر عهده گرفته است.
نویسنده در ذیل یک ماجرای دراماتیک، چند حکم فقهی را به تناسب روند داستان بیان کرده و موقعیتهایی را برای آنها میآفریند. کمتر مواردی در ادبیات داستانی امروز موجود است که زیرکانه به بیان و شرح حکم فقهی بپردازد، بهطوری که نه مخاطب حیران شود و نه مطلب نیمهکاره رها شود. اما "مهدی کرد فیروزجایی" در این اثر دست روی مسائلی پر پیچ و خم گذاشته و سربلند از این گردنۀ شبهات بیرون آمده است.
ذبح گاو "شیربان" که ورودیه داستان را شکل میدهد، یکی از همان چند حکم است. خودکشی، تیمم "یعقوب" و ضمان برای زمین شیربان، بخشهای دیگری از آنها هستند که قطره چکانی در خلال ماجراهای پیشرو بیان شده و بخش عمدهای از داستان را به آغوش میکشند.
خلق شخصیتها با آن خصیصههای منحصربهفرد، تعدد آنها و چینش موقعیتهای متناسب، تعلیقاتِ جانداری را در روند داستان پدید آورده است. با وجود تمام این پیچیدگیهای دستوری، داستانی روان و راحتالحلقومی را به مخاطب ارائه میکند. علاوه بر این، نویسنده از پس درگیری بین مردم و روحانیت به خوبی برآمده است، تا حدی که این تشنجها را به درون خود مبلغ کشیده و با به میان آوردن مسئله فرزندخواندگی دفتر جدیدی را در داستان باز میکند.
این سومین اثر برای بزرگسالان به قلم جناب فیروزجایی است و همچون آثار قبلیشان از قوت ویژهای برخوردار است. نقطۀ عطف این اثر به نسبت دیگر آثار، واگویههای ذهنی راوی داستان با خود است که در خلال سیر داستان اصلی به چشم میخورد. این امر نه تنها مخاطب را از خط اصلی ماجرا دور نمیکند، بلکه نقش هدایتگری و چراغ راه را برای سوژههای بعدی ایفا میکند.
شکی نیست که نویسنده تبحر خاصی در خلق موقعیت دارد؛ چیزیکه در این اثر حالت روحانی به خود گرفته و تداعیکننده مصیبتهای پیامبران است. علیالخصوص آنجایی که برای التیام دردهای همسر رنجور و بیمارش، به تنهایی تلاش میکند و صبورانه به وظیفهاش رسیدگی میکند.
شیرین که در پی فرهاد خود، هدایت ایلچی، برای فرار از هجمههای مداوم شهر، به منطقه امن و امان پناه آورده است، در آرزوی فرزند و در جنگ با بیماریاش به سر میبرد و گوشهای از ذهن مشوش هدایت را اشغال میکند و ملداش جوان پروانهوار در پی فراهم آوردن آرامش از دست رفته اوست؛ گرچه چندان موفق نیست، اما در پستوهای ذهن و در فراق هم دغدغه آرامشش را به دوش میکشد.
در «ملداش» شاهد آن هستیم که طلبهها نه فقط درد دین، که دردهای دنیا را هم از راه دین درمان میکنند. واسطه وصلت دو جوان میشوند و از گناه پنهانی آنها جلوگیری میکنند، باب تهمت و غیبت مردمآزارترین فرد روستا را میبندد و... اصلاً همه دردها با دین درمان میشود، مگر خلافش ثابت شود.
بیان این زوایای پنهان از جامعه روحانیت علاوه بر اینکه چهرهای جدید از آنها را به عوام نشان میدهد، ثابت میکند که برتری فرد نه به علم و دانش است و نه به جاه و مقام. بسیار دیده و شنیدهایم که فلانی با مدرک دکترا هزار خدم و حشم دارد و آن دیگری چون مدرک تحصیلیاش پائینتر است مستحق ناسزا شنیدن و توهین! اینجاست که «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ الله اَتقاکُم» در گوشمان شنیده میشود، اما فاصله شنیدن تا عمل کردن فرسنگها دور میشود. هرچه در داستان بیشتر پیش میرویم، این مطلب بیشتر جا میافتد، بیشتر نور میپاشد و راه را روشن میکند در شناخت اهالی دین! البته منکر این نمیشویم که در هر جمعی و هر گروهی سر و کله یک ساز مخالف زن و یک تافتۀ جدا بافته پیدا میشود!
ضرب آهنگ مناسب و پیرنگ یکخطی آن، توامان مخاطب را وادار به مطالعه یکسره کتاب میکند و بیان میدارد که اینجا با طلبهای مواجهیم که صرفاً برای تبلیغ آمده است و باید تمام امکاناتش مهیا باشد تا فقط از دین بگوید و گره بگشاید و راه را نشان بدهد، اما شبانه، تبر به دست و بدون بلدچی، برای پیدا کردن هیزم راه میافتد، در مسیر گیر میکند و تا چند قدمی مرگ پیش میرود، اما به کسی زحمت نمیدهد. حتی با کسانیکه بیاحترامی میکنند و جلوی کلبهاش بیآبرویی به راه میاندازند، تندی نمیکند و فقط به گفتن: «همسرم بیمار است کمی آرامتر» بسنده میکند. روحش بزرگ است، خدا را از رگ گردن به خود نزدیکتر میبیند... این قِسم افراد هستند که در دل مردم جا باز میکنند، ماندگار میشوند و از یاد نمیروند، نه آنها که خودخواهی را پیشۀ خویش کردهاند و به کمتر از ریاست، رضایت نمیدهند.
«ملداش»ِ 140 صفحهای را از قفسه کتابهای فیروزهای نشر «معارف» تهیه کنید و ساعتی را در دنیای طلاب، با فراز و نشیب و هیجان سپری کنید.