سراب آمریکا | معرفی کتاب «آمریکاستیزی چرا؟»

این روزها مقارن است با توافق جامع و نهایی هسته ای ایران در وین با آمریکا و متحدانش ؛ همان برجام را میگویم. بیست و سه تیرماه سال نود و چهار را دقیق یادم است. جشن و پایکوبی مردمی که به خیابان ها ریخته بودند و سراز پا نمی‌شناختند برای توافق قهرمانانه‌ی ایران که مهر تدبیر را بر پیشانی تحریم زده بود.

برجامی که دوسال بیشتر دوام نیاورد و ترامپ صراحتا اعلام کرد که «ایران روح برجام را نقض کرده است». و قابل تامل است سخنان رهبری که «هر فرد و هر جریانی که برای اسلام و به نام اسلام کار میکند اگر به آمریکا اعتماد کرد خطای بزرگی مرتکب شده و سیلی اش را خواهد خورد».

«آمریکا ستیزی» روژه گارودی کتابیست که پاسخ بسیاری از ابهامات سیاست آمریکا توسط خود سیاستمداران و صاحب نظران غرب از درون اظهاراتشان بیرون کشیده شده است و پرده از چهره حقیقی این دایه مهربان تر از مادر برداشته شده. کتاب قطوری نیست اما جامع و پربار به مسئله روز جهان یعنی آمریکایی گرایی پرداخته است که در بطن خود ناخودآگاه به دلیل آمریکا ستیزی برسد. کتاب با استفاده از زبان ساده و روان مخاطب خویش را با طرز فکر و مشی آمریکایی آشنا میسازد تا زمینه را برای انتقال مناسب راه حل ها برای نجات بشریت از چنگال استکبار جهانی فراهم سازد. کتاب ابتدا به توصیف مسئله و موشکافی آنچه در ذهن آمریکایی‌هاست می‌پردازد ونوع نگرششان به انسان، دین ومعنویت را بیان می‌کند  و تحلیل می‌کند ودر آخر چند راه حل برای خلاصی از این معضل امریکاگرایی ارائه میدهد.

آنچه در این کتاب به طور قطع و حتمی به آن می‌رسیم مادی گرایی صرف آمریکاست همه چیز برای ظهور بازار بدون مرز به نفع دولت آمریکا که آن را موهبت و دست غیبی از جانب خدا می‌داند و فلسفه پشت آن از نظر سیاستمداران غرب این است که هرکه ثروت دارد مورد رحمت خداست و فقر نشانه معصیت و گناه.

آمریکا چون خود را ملت برتر میداند حق استفاده ابزاری از دین را داراست و می‌تواند برای نیل به این هدف هرکه را خواست از سر راه باهر روشی، قتل غارت چپاول و فساد بردارد و آمریکا ستیزی نه برخوردی متعصبانه با یک ملت و نه ملی گرایی افراطی که مبارزه با این طرز فرهنگ خاص است برای مبارزه با این منیت مخرب.

اساسا منیت مخرب است خواه انسان باشی ،دولتی باشی، یا فرشته ای که هفتادهزار سال بندگی کرده باشی وقتی منِ درونت غالب شد از بهشتش هم رانده میشوی ومیشوی شیطان.حال این شیطان بزرگ آمریکا منِ بزرگ دنیاست که برای رسیدن به نظام سرمایه داری همه کرامات انسانی را زیر پا گذاشته است.

شاید برای کسانی که خارج گود ایستاده اند آمریکا کشوری مدافع حقوق بشر به نظر بیاید اما تناقض آشکاری میان استقلال خواهان برابری حقوق بشر ونژاد پرستی افراطی وجوددارد.

گارودی مردم آمریکا را چون کارکنان یه شرکت تجاری می‌داند که بدون پشتوانه تاریخی و فرهنگی فقط به خاطر اصل بقا درکشورشان که همان کسب ثروت بیشتر است دور هم جمع شده اند که هنوز هم در قرن بیست و یک شاهد این نابرابری نژادی هستیم قتل ناعادلانه جورج فلوید که موج عظیم اعتراضات را به همراه داشت.

وقتی از دیدگاه سران کشوری، سیاهان عمال شیطان و وحشی قلمداد شوند تکلیف روشن است و نظریه های همچون نئو داروینیسم و حذف ضعفا جان خواهد گرفت و اکنون با شیوع کرونا از لابلای سطر های کتاب‌هایشان بیرون آمده و آشکار شده است، بیماران سالمند کرونایی به حال خود رها می‌شوند تا درآغوش مرگ جای گیرند و یا بیماران سندرم داون و سیاهان حق مدوا ندارند.

روژه گاردوی در کتاب به مسئله اروپایی که آمریکایی شده است و در این راه سیاست ملی خود را باخته و بازنده بازیست هم پرداخته است اروپایی که با پیمان های مارشال و ماستریخت برای تقویت ستون اروپایی ناتو به بردگی کشیده شده است باز هم برای کمک به اقتصاد بیمار و بحران زده آمریکا با گرفتن حق ضرب پول و ایجاد پول واحد و طرح توافق چند جانبه در مورد سرمایه گزاری از طریق صندوق بین المللی پول و تجارت جهانی چون عروسک خیمه شب بازی گربه رقصانی میکند.

البته در آسیا هم وضع بهتر نیست اما شیوه کمی متفاوت‌تر است و آمریکا چون گرگی در لباس میش باتهاجم نظامی به کمک حقوق ضایع شده مردم کره و پاناما و کویت و عراق شتافته است و جان میلیون ها انسان بی گناه در سایه آتش افروزی اش گرفته شده است.

اصولا کمک به بشر تا آنجا که از نظر استراتژیک بااهمیت باشد یااز نظر روانی بتواند تایید و تحسین (آن هم نه در حد رفع نیاز بشر) در برداشته باشد مورد تایید سران آمریکاست. طبق  سخنان جورج کنان رییس امنیت ملی آمریکا «باید از دوستی و نیکو کاری دوری کرد»(صفحه 45) حال قضاوت باید کرد که هر جا ردپایی از این دایه مهربان تر از مادر یافت شد آیا شعار دفاع از حقوق بشری‌اش را باید باور کرد یا دم خروس را؟

آمریکایی که به خود قول داده است در طی دو قرن به ثروت جهانی برسد و ملت برتر شود به مردم خودش هم رحم نخواهد کرد و با خصوصی‌سازی و حذف مقررات تجاری به سود بیشتری خواهد رسید به قیمت افزایش نرخ بیکاری، قتل، فساد، قاچاق، بالا رفتن آمار زندانیان و ایجاد منطقه ممنوعه به توربو کاپیتالیسم برسد به عقیده فوکایاما پایان تاریخ زمانیست که قوانین الهی بازار بدون هیچ مانعی بر کل دنیا حکومت کند و این‌گونه نمی‌توان ادعا داشت که بشر به تکامل رسیده است.

گارودی بعداز طرح این مسایل و روشن کردن چهره حقیقی آمریکا و هنگامی‌که در ذهن خواننده جرقه‌های آمریکاستیزی زده شده است سراغ خود بشر می‌رود که باید از خود شروع کرد و سپس سراغ کشور رفت. باید قوی شد که ضعیف محکوم به فناست به قولی باید دست بر زانو گذاشت و بلند شد باید ناامیدی را کنار گذاشت رویای مک دونالد و کوکاکولا و فیلم‌های هالیوودی را از سر بیرون کرد و در تعیین سران مملکتی دقت کرد تا کسانی را انتخاب کرد که بدانند دوستی با آمریکا سرابی بیش نیست و با نگرفتن تسلیحات از آمریکا و کناره گیری از صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و پیمان ناتو و سرازیر نکردن سرمایه به آمریکا از اقتصاد پوچ و توخالی اش که برپایه زندگی مصنوعی بورس بنا شده ودچار کمبود شدید سرمایه به دلیل مصرف بی رویه و ضعف پس اندازها و تامین مخارج از طریق اعطای وام میباشد آمریکا را از گردونه ثروت دور کرد تا به رویای خود و در دست گرفتن بازار جهانی نرسند وانسانیت و کرامت انسانی حفظ شود.

حال باید همه باهم یکصدا هرچه فریاد داریم برسر آمریکا بزنیم این شیطان بزرگ.