سفرنامه فردی از یک سفر جمعی | معرفی کتاب «به صرف قهوه و پیتا»
با گذشت نزدیک به سهدهه از پایان جنگ خونین داخلی بوسنی و هرزگوئین - که به نسلکشی بسیاری از مسلمانان این کشور اروپایی منجر شد- و به واسطۀ حساسیت ذهن ایرانی و حضور ایران برای کمک به همکیشان در این برهه، در سالهای گذشته با حضور گروههایی از ایران در راهپیمایی موسوم به «صلح» که همهساله در سالگرد کشتار مسلمانان برگزار میشود، تولیدات هنری در خصوص این واقعه را شاهد هستیم. «مارش میرا» و «داماد بوسنی» عنوان دو مستندی بودند که «محمدهادی نعمتاللهی» ساخت و از تلویزیون پخش شد. حالا اینبار «معصومه صفایی» که در گذشته با ترجمه کتابهای «اسکار و خانم صورتی»، «مادام مینگ و دهبچه نداشتهاش» و «شازده کوچولو»، اثر معروف «سنت اگزوپری» به بازار کتاب ایران معرفی شده بود، اینبار در قالب نویسنده ظاهر شده و سفرنامۀ خود از سفر به بوسنی و هرزگوئین را نگاشته است.
در همان نگاه اول و با ورقزدن صفحات متوجه شباهت طراحی و بخشبندی کتاب به مجموعه سفرنامههای «منصور ضابطیان» میشویم؛ استفاده از نمادهای تصویری در کنار متن به این برداشت دامن میزند و تا نیمۀ کتاب که میخوانیم، بیشتر متوجه تأثیر ضابطیان بر نویسنده خواهیم شد. این تأثیر در سعی معصومه صفایی بر ارائه برداشتهای شخصی، لحن صمیمانه و شخصیسازی سفری که اتفاقاً جمعی بوده، خود را نشان میدهد.
نویسنده عضوی است از گروهی که با هماهنگی یک N.G.O ایرانی و متشکل از پزشکان، مستندسازان و نویسندگان به این سفر رفته و چتر حمایتی از نهادهای زیربط جمهوری اسلامی را با خود داشته است (هماهنگی دیدارها توسط سفارت، حضور در سفارت و... همه سندی بر این ادعاست)، اما در این کتاب آنگونه که باید این حرکت جمعی و تلاش افراد مختلف برای برپایی آن، دیده نمیشود و صرفاً به اشاراتی کلی در خصوص گروه اشاره میشود. نویسنده در قسمتی از متن که به توصیف شب و روز برگزاری مراسم اصلی راهپیمایی «مارشمیرا» اختصاص دارد، به برگزاری مراسم خودمانی شب شهادت امام صادق7 اشارهای کوتاه میکند و نامی از حجتالاسلام علیرضا پناهیان -که شخصیت شناختهشدهای در ایران است و حضور او طبیعتاً نشاندهندۀ وزن گروه اعزامی است و مراسم مورد اشاره توسط او اجرا میشود و تصویر ضمیمه متن سند آن است- نمیکند. این نوع نگاه میتواند بیش از آنکه به خودخواهی تعبیر شود، ناشی از تجربۀ مترجمی نویسنده و احتمالاً با نگاه به بازارهای جهانی باشد که صد البته در این صورت، نویسنده بهتر بود به فکر ورژن متفاوتی برای انتشار جهانی باشد.
نویسنده در نیمۀ نخست، در تراز یک سفرنویس با تعریف رایج اذهان ایرانی ظاهر میشود و سعی دارد توصیفهایی از مناظر عمومی، اطلاعات کلی از کشور مقصد و روایتهای حاشیهای داشته باشد، اما در نیمۀ دوم کتاب، کمکم به روایتهای مورد انتظار در خصوص کشتار جمعی مسلمانان بوسنی، روایت اسفناک تجاوز به زنان مسلمان بهمنظور تغییر نژاد آیندۀ بوسنی، حضور ایران در جنگ بوسنی و کمک به تغییر موازنۀ جنگ و... میرسد.
روایت معصومه صفایی از شهید «رسول حیدری» که به عنوان مستشار در این کشور حضور داشته و نحوه شهادت او بهدست کرواتها، روایتی تراژیک است. نویسنده همزمانی روزهای برگزاری جامجهانی 2018 با این سفر را در توصیف خوشحالی بوسنیاییهای کرواتتبار، به روایت اصلی گره میزند و در یکی از معدود جاهایی که از همراهان سفر نام میبرد، به گفتاری از مهدی حیدری، فرزند شهید رسول اشاره میکند و یکی از جملات طلایی کتاب را از او نقل میکند: «من که رسماً با کرواتها پدرکشتگی دارم!». همین جمله و در پی آن احساسات حاضران، یکی از اوجهای کتاب را شکل میدهد.
... سفر از تهران آغاز میشود و فرودگاه استانبول در رفت و برگشت، نقش ترمینال ترانزیت را دارد. همین امر و نیز حضور تاریخی ترکان عثمانی در شرق اروپا باعث شده نگاه تیزبین نویسنده بهدنبال ایفای نقش ترکیه در این منطقه باشد. نگاهی انتقادی به دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران با مقایسۀ عملکرد ترکیه، از نقاط مثبت کتاب است:
جوانهای بوسنیایی تقریباً ایران را نمیشناسند. بسکه نبودیم در این سالها. قهرمانشان ترکیهایها هستند. حق هم دارند؛ با آنهمه کار فرهنگی که ترکیه میکند. سریالهایشان هم که همیشه در صحنه حضور دارند. همین روزهای سفر ما هم در حال پخش سریال «عهد» بودند؛ سریالی اکشن دربارۀ حضور سربازان ترکیهای در مبارزه با تروریست و داعش در سوریه. ترکیه یک جور اتوپیای آنهاست؛ مدینۀ فاضله. سهم مهاجرت به ترکیه هم در زمان جنگ زیاد است. در کل جمعیت بوسنیاییهای ساکن ترکیه از بوسنیاییهای بوسنی بیشتر است. بهتر است بگوییم بوشنیاک. اما بین افراد سیسال به بالا، کسانی هستند که ایران را زمان جنگ یادشان هست. یک «دُبار حُمینی» (خمینی خوب) میگویند و معمولاً خاطرهای از غذا و کمکی که از ایرانیها گرفتند دارند. با این خاطرات خوش، دوستمان دارند و تقریباً همهشان یک سؤال میپرسند: «این همه سال کجا بودید؟!
از سوژههای دیگر کتاب، خانوادۀ «جاودان» است. امجد جاودان از جوانانی با سر پرشور در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود که برای مأموریت مستشاری در خلال جنگ به «سارایوو» میرود و بعد پایان جنگ برای تربیت دینی و فرهنگی نسل نوجوان و جوان بوسنی، در این کشور میماند و در همانجا ازدواج میکند و حالا بچههای او هم مترجم ایرانیها هستند و نقش پررنگی در کتاب دارند.
نام کتاب نیز برگرفته از نام نوشیدنی و غذای اصلی این کشور است که صد البته طبق توضیحات نویسنده، آن هم برداشتی است از فرهنگ ترکیه که بر معماری تا سبک غذایی بوسنی، سایه افکنده است.
پرداخت مستند و در عین حال داستانی، تیزبینی و فهم فرهنگی از فرصتهای موجود، از نقاط قوت کتاب است که «معصومه صفایی» در نخستین اثر خود، آن را به نمایش گذاشته است.
برای خرید و تهیه کتاب «به صرف قهوه و پیتا» از طریق این لینک اقدام کنید.