مرگ پس از مرگ | نقدی بر کتاب «کارتپستال هایی از گور»
نامهها قبل از ترک شهر از زیر تیغ سانسور دفتر صلیب سرخ که در شهر مستقر بود، میگذشت. نامهها که از آنجا بیرون میآمدند، دیگر نامۀ قبل نبودند؛ روی بسیاری از جملات با ماژیک سیاه چنان خط کشیده شده بود که واقعاً کلمات و حروف زیر آن قابل خواندن نبودند. انگار دفترچهای از لغات ممنوعه وجود داشت. کلماتی که استفاده از آنها باعث خطخوردن کل جمله میشد. انگار لغتنامهای طراحی شده بود تا حقیقت زندگی ما را محفوظ بدارد؛ ارتش، به قتل رسیده، کشته شده، چتنیکها ، تیربارانشده، سربریده شده، به اسارت گرفتهشده، گرسنگی، قاچاق، جرم، فاحشگی، بیچارگی و . . . .
«کارتپستالهایی از گور» ، بیتردید یکی از بهترین و خاصترین گزارشهای موجود دربارۀ حوادث میان سالهای 92 تا 95 میلادی ( 71 تا 74 شمسی) در بوسنی است. نویسندۀ کتاب (امیر سولیاگیچ)، نوجوان بیستسالۀ بوسنیایی است که در سال 95 در نقش مترجم سازمان ملل شاهد بزرگترین نسلکشی پس از جنگ جهانی دوم بوده است. اهمیت محتوایی این اثر در کنار ترجمۀ خوب و خوشخوان «میثم میرهادی» توانسته است به خوبی تصویری از روزهای سرد و محنتبار جنگ بوسنی را به خواننده ارائه کند.
روایت امیر از ابتدای می 1992 میلادی و اولین روزهای فروپاشی شوروی و اعلام استقلال جمهوریهای آن آغاز میشود:
آن روز یعنی دوازدهم ماه می 1992 وقتی رادیوی بوسنی و هرزگوئین اعلام کرد که سرهنگ دوم ژنرال راتکو ملادیچ به عنوان فرمانده جدید واحد ارتش یوگسلاوی در بوسنی و هرزگوئین منصوب شده است، روستاهای مسلماننشین ... به آتش کشیده شد... . (ص17)
... و تا هفتۀ ابتدایی یازده جولای 1995؛ یعنی روزهایی که بیش از هشتهزار مسلمان در کمتر از یک هفته در قالب دستههای چند نفره به جوخۀ اعدام و گورهای دستهجمعی سپرده شدند، ادامه دارد.
یکی از سؤالاتی که علاقهمندم از تمام کسانی که بعد از جنگ با آنها آشنا شدم بپرسم، این است که یازدهم جولای 1995 کجا بودند! (ص 219).
گزارش دقیق نویسنده از روزهای محاصرۀ غذایی و تسلیحاتی مناطق مسلماننشین، تصویر روشن و ملموسی از شرایط سخت و وحشتناک آن روز مردم بوسنی را پیش چشم مخاطب قرار می دهد:
اواسط زمستان چیزی پیدا شد که در آن لحظه شبیهترین چیز به نجات بود. اینکه چه کسی و چطور متوجه شد که میشود از نمک ناخالص و فرآورینشدهای که روزگاری برای آبکردن برفها روی آسفالت میریختند، استفاده کرد ... . نمکهای سیاه و کثیف را داخل پلاستیک ریختیم و به خانه آوردیم. بعضی وقتها ساعتها لازم بود تا نمک را در آب بجوشانیم. هر لایه را با احتیاط برمیداشتیم و در ظرف دیگری میریختیم. دیوانهوار باقیماندۀ غذا را نمک میزدیم؛ غافل از اینکه با این کار داریم خودمان را مسموم می کنیم»(ص77).
از نکات قابل توجه کتاب، روایتهای نزدیک و بدون واسطۀ نویسنده از بیتوجهی سازمانهای بینالمللی بهویژه سازمان ملل نسبت به حوادث پیشآمده در بوسنی است. از کمکهای غذایی که تاریخ درجشده بر روی آن نشان میدهد که سی سال قبل تولید شده است (ص99) تا نقش منفعل آنها در برخورد با متجاوز: «کار کلاهآبیها در دو سال حضورشان در شهر ثبت موارد نقض آتش بس بود» (ص153)؛ اطلاع آنها از مقدمات تجاوز صربها: «اواخر ماه می یا اوایل ماه ژوئن همان سال در دفتر ناظران سازمان ملل به گزارشی برخوردم که گشت آنها روز قبلش از مشاهداتشان در مسیر سربرنتسا تهیه کرده بود. در گزارش به اتوبوس حامل سربازان، توپ، کامیون مهمات، کاتیوشا و ضدهوایی سام اشاره شده بود» (ص230)؛ کمکهای غذایی که بیش از سی سال از تاریخ تولید آنها گذشته(ص99) و حتی سوءاستفاده سربازان سازمان ملل از دختران جوان و نوجوان شهر در مقابل پرداخت مبلغی ناچیز(ص193-195) .
با وجود مزایایی که برای این کتاب بیان شد، اما نقدهایی نیز نسبت به ترجمۀ این اثر وجود دارد:
- لازم بود مترجم یا ناشر توضیحاتی در مورد فضای این اثر و نویسندۀ آن و همچنین سبک کار را ضمن یک مقدمه یا پیشگفتار به خوانندگان توضیح میداد، درحالیکه این کتاب فاقد آن است. مسئلۀ مهمی که فقدان آن باعث شده برخی تصور کنند که این اثر، فقط داستانی در مورد بوسنی است.
- وجود فهرست و اعلام در ضمیمۀ کتابهایی از این دست بسیار مرسوم و فقدان آن، باعث دشواری مراجعۀ خواننده خواهد بود.
- لازم است اغلاط املایی و ویرایشی موجود در کتاب در تجدید چاپ این اثر برطرف شود.