1. خانه
  2. مطالب
  3. پایداری
  4. ایستادن برای ماندن | معرفی کتاب «نبرد برای سارایوو»
ایستادن برای ماندن | معرفی کتاب «نبرد برای سارایوو»

ایستادن برای ماندن | معرفی کتاب «نبرد برای سارایوو»

نبرد برای سارایوو مؤلفه‌های خاص خود را دارد. شجاعت ایستادن در برابر دشمنی تا بنِ دندان مسلّح؛ یعنی ارتش سوم اروپا. درندگانی که به هیچ‌کس و هیچ‌چیز رحم نمی‌کنند. ارزش تنها در یک‌چیز خلاصه می‌شود؛ قومیت. ایماژ نویسنده دفاع از هویت مسلمانان است و این دفاع لازمه‌اش روایت پیروزی‌هاست.
پایداری 1399/4/23 6 دقیقه زمان مطالعه 0

خاطرات جنگ، مخاطب خاص خود را دارد؛ مخاطبی که هیجان و خاطره را بیش از آن‌که بخواند، می‌بیند؛ شهودش می‌کند و با آن زندگی می­کند. چنین مخاطبی دیگر خواننده نیست، بلکه خود خالقی از حماسه است. این‌جاست که کتاب‌خوانی معنای متفاوتی می‌باید و با هر کتاب، انسانی جدید زاده می‌شود.

کتاب «نبرد برای سارایوو» از آن دست کتاب - خاطره‌هایی است که پیرامون جنگ بوسنی و هرزگوئین به نگارش درآمده است. نویسنده‌اش «کریم لوچارویچ» معروف به دکتر، یکی از فرماندهان جنگ بوسنی است. «سعید عابدپور» که خود تجربۀ زیستن در جغرافیای بوسنی را دارد نیز آن را ترجمه کرده و «مهدی قزلی» هم بازنویسی و ویراستاری‌اش را بر عهده داشته است و درنهایت، ناشر آن هم نشر «شهید کاظمی» است.

«نبرد برای سارایوو» در تمام 33  فصل خود سعی کرده تلاش مسلمانانی را نشان دهد که تمام همتشان، ایستادن برای زنده‌ماندن است. این کتاب ریزه‌کاری‌های فنی چندانی ندارد. بیشتر شرح وقایع از نگاه نویسنده است. در واقع زاویۀ دیدی است که نویسنده از آن جنگ را می‌دیده و تصمیم می‌گرفته است. گاهی با سیاست‌مداران همراه می‌شده و گاهی نیز لازم می‌دانسته خودش، یک‌تنه جور همۀ حکومت را بر دوش بکشد. چیزی شبیه به کاراکتر «حاج کاظم» در آژانس شیشه‌ای. کریم لوچارویچ تلاش دارد فضایی را ترسیم کند که خود باعث خلقش بوده؛ خلق داستان‌هایی واقعی در نبردهایی نابرابر، بی‌تردید درون‌مایه‌های خاص خود را می‌طلبد.

جنگ بوسنی، داستانی غریب و حزن‌انگیز دارد. کریم نیز روایت‌هایش را به وقایع 1990 تا 1995م. اختصاص داده. کتاب مملو از شرح جنایت‌ها و درنده‌خویی‌هایی است که در بر خی موارد، خواننده را به بستن هم­زمان کتاب و چشم وادار می‌سازد تا شاید لختی خود را از این همه بی‌رحمی و سنگدلی وارهاند.

داستان این کتاب تلاش برای زنده‌ماندن است، اما جنگ قبلی دارد و بعدی. این همان چیزی است که باید در خطوط نانوشتۀ نبرد برای سارایوو خواند؛ در سرزمینی که سه قومیت صِرب، کرُوات و مسلمان زندگی می‌کنند، با هم همسایه‌اند، دادوستد دارند و بچه‌هایشان در مدرسه، روی یک نیمکت می‌نشینند، درس می‌خوانند و با هم بازی می‌کنند؛ ناگهان جنگی قومی در می‌گیرد. به ناگاه دوستان سی - چهل‌سالۀ دیروز به دشمنانی خونی تبدیل می‌شوند که به راحتی حاضرند سر همین دوست سی- چهل‌ساله را ببرند و او را قطعه‌قطعه کنند، اما چرا؟ روایت داستان از این نظر عقیم است. چرایی‌اش مهم نیست و هیچ تلاشی هم نمی‌کند تا آن را پاسخ دهد. گویی در معرکه‌ای است که باید فقط اکنون را نگاه دارد و چرایی‌ها را برای گعده‌های روشن‌فکری ذخیره کند. جنگ چیزی را تغییر نداده و فقط آن را تشدید کرده است. امروز در این جغرافیا همان انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند، اما با نگاهی هراس‌آلود و شکاک. گویی «دام ترسی» که هابز می‌گفت هنوز هم هست، اما فعلاً همسایه‌ها با نگاه‌هایشان به هم می‌فهمانند که دست‌کم فعلاً طاقت دیدن بدن‌های تکه‌تکه شدۀ فرزندانشان را ندارند.

جنگ‌ها یک‌باره آغاز نمی‌شوند؛ بلکه آرام‌آرام در ذهن‌ها ساخته می‌شوند. در سرزمین بالکانِ پیش از 1992م. نیز ابتدا ظرفیت‌های درگیری، به نبرد با یکدیگر پرداختند. کروات‌های کاتولیک، صرب‌های ارتدوکس را نمایندگان رژیم سرکوب‌گر کمونیستی می‌دانند و در برابر صرب‌ها هم آن‌ها را خائنین به کشور. مسلمانان اما یادگارانی از دوران امپراتوری عثمانی هستند که بی‌خود در این جغرافیا، جا خوش کرده‌اند. تمایز مذهبی آن‌ها چیزی است که هویت‌هایشان را نیز تغییر داده است. آن‌ها دیگر انسان نیستند و شأنی از انسان را ندارند تا در جنگ بخواهند محترم دانسته شوند! این همان چیزی است که کریم لوچارویچ تلاش می‌کند با ایستادگی روایت کند؛ دفاع از هویت مسلمانان بوسنی.

نبرد برای سارایوو مؤلفه‌های خاص خود را دارد. شجاعت ایستادن در برابر دشمنی تا بنِ دندان مسلّح؛ یعنی ارتش سوم اروپا. درندگانی که به هیچ‌کس و هیچ‌چیز رحم نمی‌کنند. ارزش تنها در یک‌چیز خلاصه می‌شود؛ قومیت. ایماژ نویسنده دفاع از هویت مسلمانان است و این دفاع لازمه‌اش روایت پیروزی‌هاست. نویسنده در سراسر این اثر شجاعت رزمندگان مسلمان را روایت می‌کند، بی‌آن‌که بخواهد چالش‌های طبیعی این روایت را پاسخ گوید. آنچه مهم است، شجاعت ایستادن در برابر چنین دشمنی است. جایی که مردان بوسنیایی ذبح می‌شوند و کودکان بی‌گناه، هدفی متحرک برای تک‌تیراندازها هستند. در این جغرافیا ایستادن شجاعت می‌خواهد و پیروزی در سایه شجاعت به دست می‌آید. نجات سارایوو و منطقه‌ای مثل دوبرینا، شجاعت می‌خواهد. نویسنده با ولع تمام این دلیری را روایت می‌کند، اما چرا او شجاعت را محور کانونی کتاب قرار داده است؟

شجاعت رمزگانی است که دکتر آن را برای بازسازی هویت مسلمانان رنج‌دیده به کار می‌برد؛ رمزگانی که مفاهیم پیرامون خود یعنی مفهوم مقاومت را می‌سازد؛ ایستادن در برابر ظالم را؛ مفهوم تکیه بر خود و استعدادهای خود و دل‌بریدن از کمک‌های دیگرانی که اتفاقاً متمایل به ظهور دولتی اسلامی در دل اروپا هم نیستند. آن‌ها به‌جای آن‌که مقابل بیداد صِرب‌ها بایستند، بوسنیاک‌ها را تحریم کرده‌اند. نشان می‌دهد که صرب‌ها چگونه جلوی چشم سربازان هلندی سازمان ملل، مردم را سلاخی می‌کردند و سربازان سازمان ملل، خود را با دادن وعدۀ غذایی ناچیز تسلاّ می‌دادند. انفعال و وادادگی، در قاموس لغات نویسنده نیست. او مذاکره را مساوی با قتل‌عام می‌داند. برایش هم چندین شاهد می‌آورد که پس از هر مذاکره چه جنایت‌هایی اتفاق افتاده است. پیروزی نیازمند همدلی است. نویسنده اخوت و همدلی برادران مسلمانش را نیز روایت می‌کند. تلاش‌هایی که حس برادری و فداکاری را القا می‌کنند. در صفحۀ 115 می‌خوانیم:

 یکی از بچه‌ها کمک کرد تا بلند شوم. بسیار مصمم و جدی به نظر می‌رسید. شصت کیلو بیشتر وزن نداشت. پشتش مسلسل انداخته بود؛ با نارنجک و مهمات و گیتار! هیبت او هم ما را به خنده وا‌می‌داشت و هم به ما جرئت می‌داد؛ جایی که گروه‌های مختلف در مناطق مختلف، با هم برای یک هدف می‌جنگند و گویی هیچ اختلافی هم نیست که مانعی بر سر راهشان باشد.

در برابر شجاعت، اهریمنِ ترس است. کریم لوچارویچ ترس را برنمی‌تابد. در هر مناسبت آن را خوار می‌کند. ترس همان پاشنۀ آشیلی است که می‌تواند کلک بوسنیایی‌ها را بکند. دکتری را که از ترس صرب‌ها حاضر به مداوای بیماران نیست، تهدید می‌کنند که خانه‌اش را آتش خواهند زد؛ ازاین‌رو با قدرت قاهره با او برخورد می‌کنند. او ترس را سبب جرئت دشمن می‌داند. دشمنی که بیگانه نیست. همان همسایۀ قدیمی خودشان است. همان کارگر رستورانی است که همیشه برای‌شان غذا می‌آورده. کسی باور نمی‌کرد که رایکو جورجیچ، آن معلم تاریخ مدرسۀ ابتدایی- که همۀ بچه‌ها او را دوست داشتند و خیال والدین هم از بابت سپردن فرزندانشان به او راحت بود- روزی پرچم‌دار صرب‌هایی باشد که کارشان قصابی زنان و کودکان است. این‌جاست که نویسنده از خود می‌پرسد حالا شاگردان او چه می‌گفتند؟ این همان پرسش کلیدی به پرسش چرایی وقوع جنگ است.

در کشوری که جنگ، بیش از دویست‌هزار کشته بر جای گذاشته، به بیش از 50 هزار زن تجاوز شده، شهرها به ویرانه مبدل شده‌اند و پیوندهای فرهنگی را گسسته‌اند، ضروری‌ترین اقدام، بازآفرینی هویت اجتماعی است. آن‌چه کریم لوچارویچ در این نبرد می‌سازد، هویت است. هویتی از شجاعت، مظلومیت، ذکاوت و همبستگی. این تلاش محدود به جغرافیای یک کشور نیست و در بُعد بین‌المللی نیز تمامی مردمان را فرامی‌خواند تا به مسئولیت جهانی خود در برابر دیگران عمل کرده، انفعال و بی‌تفاوتی را بزدایند؛ راه‌حل‌های سیاسی و دیپلماتیک را ناکافی بدانند و برای اقامۀ اخلاق تلاش کنند. از این دریچه، همۀ آن‌هایی که انسانیت برایشان مهم است، لازم است تا در بازآفرینی این حماسه در درون خود مشارکت کنند و این روایت را با خود به اشتراک‌گذارند.

 

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved