زندگی و عشق | جستاری درباره کتاب «خداحافظ سارایوو»
بسیاری «کارول گیلکان» را مبدع نظریۀ «مراقبت» میدانند؛ اما در واقع دستیار «لاورنس کولبرگ»، روانشناس مشهور آمریکایی بود که در پروژۀ رشد اخلاقی با وی همکاری میکرد. او با نتیجهای که کولبرگ از تحقیقش گرفت، مخالفت و نظریۀ جدیدی پایهگذاری کرد که امروزه زیربنای یکی از مهمترین نظریههای جنبش فمنیستی هم هست. وی نشان داد که پاسخ دخترها در یک معضل اجتماعی چقدر میتواند با پاسخ پسرها متفاوت باشد. نتیجهای که او گرفت، این بود که توجه دخترها بیشتر به سوی دیگران و مراقبت از آنهاست تا اصول شناختهشدهای همانند عدالت.
این مقدمه را گفتم تا به این مسئله اشاره کنم که در اولین مواجههام با کتاب خداحافظ سارایوو، ناگهان کتابی دیگر در ذهنم تداعی شد. خداحافظ گری کوپر، نوشتۀ «رومن گاریِ» مشهور. کتاب در خصوص جنگ بوسنی بود و من بیصبرانه در انتظار ورود شخصیتی همانند «لنی» گری کوپر بودم، اما هرچه پیش رفت، بیشتر به این اطمینان رسیدم که در این کتاب کاراکتری ساختارشکنانه وجود ندارد. تقریباً همان چیزی که گیلکان پیشبینی کرده بود، در مورد «خداحافظ سارایوو» نیز وجود داشت. داستان پیرامون محافظت و مراقبت از خانواده و اجتماع بود؛ آن هم در شرایطی بسیار بحرانی.
کتاب خداحافظ سارایوو، داستانی دربارۀ تلاش دو دختر به نامهای «آنکا» و «هانا» است؛ دخترانی از یک خانواده پرجمعیت در شهری محاصرهشده. داستان از آنجا شروع میشود که آنکا موفق میشود دو خواهر کوچکش (هانا و نادیا) را در واپسین روزهای منتهی به محاصرۀ سارایوو، از طریق یک اتوبوس از شهر خارج کند. ادامۀ داستان، دو راوی دارد که به موازات هم داستان کتاب را میسازند. خواهر بزرگتر (آنکا) در غیاب مادر، وظیفه دارد از خواهران و برادران کوچکترش محافظت کند و هانا نیز در سفری دور از خانه، قرار است با نادیا به عنوان یک پناهجو در کشورهای همسایه باشند. میان دو خواهر عهدی بسته میشود به نام شجاعت.
با آنکه موضوع کتاب جنگ بوسنی و آوارگی مردم آن است، اما نویسندگان ترجیح دادهاند کمتر بر دستمایههای این ژانر تأکید داشته باشند. مسئلههایی همانند نسلکشی وحشتناک مسلمانان در بوسنی، چیزی نیست که اثری در قامت خاطرات، به صورت ناچیزی متعرض به آن شود. گورهای دستهجمعی، کشتارهای روزانه توسط گلولهها و خمپارهها، تجاوز به زنان و دختران، توهینها و تحقیرها و موارد بسیار گوناگون دیگر، همگی میتوانست دستمایۀ خوبی برای یک داستان جذاب باشد، اما نویسندگان گویی قصد مجامله دارند یا نمیخواهند خاطرهای را از آنها به یاد بیاورند؛ ازاینرو تلاش کردهاند فضای محدودی بسازند که خود میبینند و تجربه میکنند.
در این کتاب از نظریههای سیاسی، اجتماعی و نظامی خبری نیست؛ روایتها ساده و بیپیرایهاند. گویی راویانش هر آنچه میبینند و حس میکنند، بر زبان میآورند؛ بیهیچ اضافۀ دیگری.
خداحافظ ساروایوو داستان غیرنظامیانی است که یا محاصره شدهاند و یا به کشوری دیگر پناهنده هستند. داستان انسانهای بیپیرایهای که در دام افتادهاند؛ بمباران شدهاند؛ برای بهدستآورن جرعهای آب، سیبلشدن تکتیراندازان بیرحم را به جان خریده و با صدای خمپارهها سرود زندگی را سر دادهاند. نبود برق و گاز و تلفن، آنها را از ادامۀ زندگی و تلاش برای مبارزه با مشکلات باز نداشته است. سرمای استخوانسوز سارایوو نیز همینطور. با این حال، دلهرۀ ازدستدادن عزیزان، زخمش کاریتر از تمام کمبودهاست. هر دو روایت در این هراس مشترکاند. با این حال کتاب نمایشنامهای است از صلابت روح آدمی و مهربانی انسانی؛ آنهایی که هیچ نسبتی با جنگ ندارند و بیآنکه انتخاب کنند، میانۀ این نزاع قرار گرفتهاند... . آنها اما راه خود را میروند. راهشان مهربانی و کمک به یکدیگر است. فرقی ندارد صِرب باشد یا کرُوات و یا مسلمان. همۀ این سنخ آدمها در کنار هم قرار است زندگی کنند، عشق بورزند و شاید هم بمیرند.
این کتاب به ما میآموزد که در سختیها و دشواریهای زندگی چگونه باید از کوچکترین چیزها بهره برد، شادی کرد و لختی هم که شده، غم را فراموش کرد؛ خواه با تصویر یک گلولۀ برنج به جای گوشتی لذیذ باشد، یا تصور کوتولههای داستان سفیدبرفی. در دو سوی ماجرا پدر و مادری هستند که نگاهشان نجات مردمان است. ازاینرو این والدین آنچنان که باید و شاید، در کنار فرزندان نیستند و این فقدان، خود سبب رشد فرزندان شده است. فرزندانی که بیشتر از همسنوسالان خود میفهمند؛ جنگ و قواعدش را درمییابند و دلتنگی و بهانهگیریهای خود را کنترل میکنند. از این نظر کتاب «خداحافظ سارایوو» به ما نشان میدهد که چگونه میتوان در بحبوبۀ یک موقعیت هولناک مثل جنگ، تربیت شد، عشق ورزید و همانند حال گورکنی که با بیل خود، خوشتر از تفنگ است، از جنگ نفرت داشت.
کتاب خداحافظ سارایوو کتاب خوب و خوشخوانی است. داستانهای یکسوم ابتدایی کتاب آدم را میگیرد، اما رفتهرفته گویی اوضاع آرامتر میشود. مخاطب همچون آدمهای وسط معرکۀ جنگ پس از مدتی با دلهرهها کنار میآید. مفهوم خانه و وطن، پررنگترین مفهوم این داستان است؛ جایی که به اذعان نویسنده، شهر او، خانۀ او و هویتش هستند و ریشهاش در عشق به آن.
در این اثر جملات قصار کمتر به چشم میآیند و تمرکز بیشتر بر جو داستان است. به هر تقدیر اگر علاقهمند به خواندن کتابهای جنگ بوسنی هستید یا میخواهید از دریچۀ نگاه یک زن، حواشی تحمیلی یک جنگ خانمانسوز را ببینید، خواندن این کتاب خالی از لطف نیست.
در پایان گفتنی است که این کتاب را خانم عابده میرزایی ترجمه کرده و نشر کتابستان معرفت، آن را چاپ و منتشر نموده است.