یک روایت عاشقانه از بوسنی | جستاری درباره رمان «پستچی»
«چیستا یثربی» از طلایهداران نویسندگی دربارۀ جنگ بوسنی است. نمایشنامۀ «زنی برای همیشه» با موضوع تعطیلی مدارس اسلامی در بوسنی - که ضمن مجموعۀ از خواب تا مهتاب، برای اولین بار و متأسفانه به صورت ناقص توسط نشر نیستان منتشر شده - را میتوان یکی از اولین فعالیتهای ادبی ایرانی در حوزۀ جنگ بوسنی و هرزگوئین دانست؛ نمایشنامهای که بر اساس مصاحبههای اینترنتی نویسنده با بازماندگان جنگ تولید شده و در سالهای میانی دهۀ هشتاد جایزۀ بهترین نمایش خانۀ هنرمندان را از آن خود کرد.
اما در میان این آثار، داستان دنبالهدار پستچی را - که اولین بار به صورت مجازی و از طریق ایسنتاگرام و بعدها به صورت یک کتاب مستقل از سوی نشر قطره منتشر شد- میتوان مهمترین و محبوبترین اثر «یثربی» دانست. افزایش چند برابری تعداد دنبالکنندگان این نویسنده در فضای مجازی پس از انتشار پستچی شاهد این مدعاست.
داستان دربارۀ دختر جوان چهارده سالهای است که عاشق پستچی محلهشان میشود. این دیدارها با نامههایی که دختر به آدرس خانۀ خودشان مینویسد، تبدیل به یک روال منظم میشود. در جریان یکی از این نامهها پستچی محله با مرد همسایه که به دختر توهین کرده، گلاویز میشود و همین بهانۀ اخراج او از ادارۀ پست میشود؛ اخراجی که باعث قطع دیدارها میگردد. چهار سال بعد و در جریان یک اتفاق، دوباره مسیر دختر جوان و مرد «پستچی» به هم میرسد، اما این بار خیلی چیزها عوض شده است. «علی» که حالا او را «حاج علی» صدا میزنند، از جبهه برگشته؛ با پایی که در جریان یک تصادف مجروح شده است.
حاج علی برای دختر جوان داستان از سالهایی که نبوده و نیز داستان مجروحیتش را تعریف میکند. داستان دوست صمیمیاش، محسن که در لحظۀ شهادت به او وصیت کرده است که عاشق باشد... . علی و دختر جوان تصمیم دارند با هم ازدواج کنند، اما بزرگترین مشکل اینجاست که خیلی چیزها در این سالها عوض شده است. حاج علی باید به یک مأموریت محرمانۀ برونمرزی برود؛ به جایی که هیچگونه تماسی از آنجا ممکن نیست؛ نه تلفنی و نه نامهای. مقصد علی کشوری است به نام بوسنی و هرزگوئین. جایی که صربهای تندرو در حال قتلعام مسلمانها هستند.
ضربآهنگ شروع پستچی، به قدری سریع و ناگهانی اتفاق میافتد که خواننده را بیاختیار تا پایان کتاب با خود میکشد:
چهارده ساله بودم که عاشق پستچی محل شدم . خیلی تصادفی رفتم در باز کنم و نامه را بگیرم او پشتش به من بود وقتی برگشت قلبم مثل یک بستنی آب شد و ریخت روی زمین! (ص 9).
شخصیتهای پستچی در عین اینکه خاص و عجیباند، واقعی و قابل لمس نیز هستند. حتی شعارهایی که از زبان آدمهای مذهبی داستان گفته میشود و به نظر تکراری و کلیشهای میآید، در فرم داستان یثربی به خوبی نشستهاند و توی ذوق نمیزند.
اما از همۀ اینها مهمتر اینکه مخاطب میداند با یک داستان واقعی روبهروست. در حقیقت این مهمترین شاخصۀ کتاب یثربی است. «پستچی» یک اتوبیوگرافی داستانی از زندگی نویسنده است؛ حقیقتی که یثربی گاه و بیگاه در شروع هر فصل یا در میانۀ داستان به آن اشاره میکند و به قول خود او این ویژگیهای فرامتنی است که باعث میشود مخاطبین پس از انتشار هر قسمت داستان تا ساعتها دربارۀ شخصیتهای پستچی گفتوگو و دربارۀ ادامه و پایان آن به گمانهزنی بپردازند. البته ناگفته پیداست که در این موفقیت، قلم روان و صمیمی نویسنده سهم اصلی را دارد. صمیمت و صداقتی که پذیرش این اتفاقات و حوادث عجیب و غریب را برای مخاطب پاورپذیر میکند.
داستان «پستچی» یک نمونۀ موفق برای نشاندادن کارکردهای داستان در طرح و پرداختن به مسائلی است که در قالب دیگری امکان ورود به آن را نداریم. امکان مهم و قابل اعتنایی که به نظر میرسد در جریان طرح مسائل مربوط به حضور ایران در بوسنی بیش از پیش به آن نیازمندیم. به خصوص وقتی قرار است که حوادث تاریخی را با نسل جوان در میان بگذاریم.