روضهای در حصار ماسک ها | جستاری درباره کتاب «قصه های روضه»
میرفتیم توی دل جمعیت و جایی برای خودمان پیدا میکردیم و مینشستیم و گوش میسپردیم به روضه. گاه فشار جمعیت، کمی اینطرف و آنطرفمان میکرد. گاه کسی هنگام رد شدن، پایمان را لگد میکرد. گاه ازمان میخواستند سینی چای را رد کنیم، پارچ آب را، لیوانهای شربت را. دستمان میخورد به دست هم، نفسمان به نفس هم میخورد، شانههایمان به هم میچسبید. در خیابان، خودمان را میسپردیم به موج دریای جمعیتِ هیئت و میرفتیم تا هر طور شده خودمان را در بین سینهزنان اباعبدالله(ع) جا دهیم.
و چه میدانستیم که قرار است محرّمی بیاید و همۀ اینها ممنوع شود و محصور و اسیر ماسکها و دستکشها و فاصلهها شویم و برای گرما و شلوغیِ هیئت، دلمان بیتاب شود و برای بوی خوش قیمۀ روضه، آه بکشیم! چه میدانستیم که قرار است محرّمی بیاید و در خانهها و حسینیهها و تکیهها بوی گلاب و اشک و چای روضه نپیچد! ما چه میدانستیم که چه سرنوشتی در انتظار ماست!
در هر حال، در این روزگارِ کرونایی، عزاداری هم مانند تمام ساحات زندگی فردی و اجتماعیمان، دستخوش تغییرات گسترده و آهها و حسرتهای فراوان شده است. اما چارهای نیست، جز آنکه راههایی را امتحان کنیم که پیش از این کمتر تجربه کردهایم.
یکی از توصیهها و پیشنهادات این روزها، روضههای انفرادی است؛ روضههایی از روی کتاب و تجربۀ حال معنوی حسینی با کمک کتابهای خوب. خوشبختانه در سالهای اخیر در زمینۀ «تجربه معنوی با کتاب» آثار خوبی از ناشران مختلف تولید شده و ذائقه کتابخوانها با کتابهایی از این دست آشنا شده است.
یکی از این آثار، کتاب «قصههای روضه» است. قصههای روضه، حاوی 185 قصۀ خیلی کوتاه و واقعی است پیرامون روضه. این داستانها در سه فصل تدوین شدهاند.
در فصل نخست، نویسنده سراغ منابع دست اول و مهم رفته و حکایتهایی را از دلِ آنها بیرون کشیده است؛ از روضهخوانی جبرئیل تا مرثیهخوانی دِعبِل.
در فصل دوم، داستانها از زبان علمای برجستۀ شیعه نقل میشوند؛ از میرزا جوادآقا تبریزی گرفته تا میرزا محمدحسن شیرازی و شهید مطهری و... .
در فصل سوم، داستانها از زبان واعظان و مداحان و هنرمندان بیان میشود و حکایتِ دلدادگیها و ارادتها از زبان این گروه نقل میشود.
یکی از ویژگیهای مهم و خوب قصههای روضه، مختصر بودن آن است. داستانهای این کتاب در نهایتِ اختصار بیان شدهاند و نویسنده بی هیچ مقدمهچینیِ اضافی و شاخ و برگ دادنهای دیگر، به سراغ اصل ماجرا رفته است و با قلمی روان و ساده، داستانها را بیان میکند.
اگرچه راویانِ داستانها و شخصیتهای اصلیِ قصهها متفاوتند، بیژن شهرامی تلاش کرده است تا زبانِ روایتش، یکدست باشد و مسائلی نظیر زمانِ دور و گذشته و یا معاصر و نیز شخصیتهای بسیار متفاوت قصهها، بر یکدستی و نحوۀ بیانش اثر نگذارد.
قصههای روضه به سرعت خوانده میشود و قصههای کوتاه و پرشمار آن در دل و در ذهن مینشینند. در میانۀ کتاب، چند قصه بیش از بقیه بر دلم مینشیند و چند بار میخوانمشان؛ اما آنچه در تمام طول خواندن کتاب مدام همراهیام میکند، معجزۀ عشق به امام حسین(ع) است. حقیقت این است که شیعه با حسین(ع) زندگی میکند و در زندگی ما عطر و بوی حسین جاریست؛ درست مثل اشک، پاک، زلال و صیقلدهندۀ روح.