مجلسی؛ مقدمه خمینی | نقدی بر کتاب «حکمت شهادت سیدالشهداء (ع) »
ما ایرانیان در هیچ تاریخی درکی چنین سیاسی از ماجرای عاشورا نداشته ایم. واقعیت آن است که فهم حقایق به میزان تجارب ما بستگی دارند. آن کس که تا به حال مدیریت یک کلاس درس را هم تجربه نکرده است، به سختی خواهد توانست حقایقی که در مدیریت یک سازمان و تشکیلات نهفته است را ببیند و دریابد. در سال 1363 رئیس جمهور وقت در سخنرانی خود به این مطلب اشاره میکند که « انقلاب عاشورا را به ما فهماند و حادثه حسینی را برای ما تشریح کرد»(بیانات آیت الله خامنه ای ؛ 20/7/1363). ما امروز از سر تجربه ای سخن میگوییم که نه یک دهه و دو دهه که در طول یک قرن مناقشه سیاسی در ایران به دست امده است. در هر مناقشه ای عاشورا و ایستادگی سیدالشهدا معنایی تازه یافته و برای ما جزئیات بیشتری از آن حقیقت قدسی آشکار شده است.
این درک تازه است، اما نه به این معنا که بدعت باشد. اگر تفسیر سنتی شیعیان از عاشورا تفسیری نبود که وجوه سیاسی قیام حسین را حمل کند، ما به راحتی درکی چنین از عاشورا نمی یافتیم. عاشورا نزد علمای شیعه همواره واجد وجوه سیاسی بوده است و عالمان و فقیهان شیعه، به عنوان یگانه میراثداران سنت علمی اهل بیت علیهم السلام، این معانی را به درستی با خود حمل کرده و به ما رسانده اند. در روایتی یکی از یاران امام صادق(ع) از ایشان در خصوص جماعتی از اهلغلوّ سوال میپرسد که معتقدند حضرت امام حسین(ع) به شهادت نرسید و عروج نمود؛ حضرت در پاسخ او بسیار علیه اهلغلوّ سخن میگویند. نکته مهم اینجا است حضرت علت اصلی این توبیخ را داشتن عقیدهای غلط نمیدانند، بلکه مشکل اصلی را این میدانند که با این قول بنیامیه تطهیر خواهد شد؛ «بنا بر گفته این جماعت باید که عقابی و عتابی و ملالتی بر بنیامیه نباشد»(محمدباقر مجلسی.حکمت شهادت سیدالشهدا.قم:میراث خطی شیعه. چاپ دوم. 1399 :21). چنین است که ذکر عاشورا و سیدالشهدا(ع) نزد شیعه همواره توام با موضعی سیاسی بوده است. هرچند نباید از نظر دور داشت که درک فقهای شیعه از عاشورا -به خلاف جریانی که دکتر شریعتی مبداء و نماینده آن است،- عاشورای حسین را خلاصه در معانی سیاسی اش نمیکرد، بلکه تمامی مراتب قدسی و توحیدی ان را هم درکار میآورد. چنانکه امر ولایت به نزد آنان امری ذومراتب و ذو وجوه بود، تمامی افعال اولیا خدا نیز ذومراتب فهمیده میشد؛ نه آنکه حرکتی چنین عظیم به صرفا یک هدف خلاصه شود(که از قضا آن هدف هم خصیصه حسین بن علی نباشد و بشود مثلا چگوارا را هم در آن شریک و قرین حضرت شمرد.). به همین سبب از اهم کارهای فقهای شیعه تبیین حکمت و جهات و مقاصد متعدد حرکت سیدالشهدا بوده است.
یکی از بهترین و جامع ترین این تفاسیر ، تبیینی است که علامه محمدباقر مجلسی (مجلسی دوم) ارائه کرده است. ایشان در ضمن کتاب جلاءالعیون - بخش مربوط به سیدالشهدا- در چند قسمت متعرض مقاصد حرکت امام حسین ع شده اند؛ اعم از مقاصد تربیتی و اخلاقی و توحیدی و سیاسی؛ اما بیان صریح تر ایشان را باید در رساله ای جست که اخیرا تصحیح و چاپ شده است. رسالهای با عنوان «در بیان حکمت شهادت سیدالشهدا»!
مولف مقاصد و حکمت های متعددی که در پس حرکت امام حسین ع نهفته است را بیان نموده؛ و با ظرافت و فطانتی تمام برای طرح مقاصد سیاسی قیام، از مقاصد توحیدی که خود حضرت سیدالشهدا در پی آن بود - و اصلا حکمت این ابتلای عظیم بود- غافل نشده و در توضیح آن از حکمت ابتلائات انبیاء سخن به میان آورده است که « حق تعالی مخصوص میگرداند دوستان خود را به مصیبت ها برای آنکه مزد دهد ایشان را به ثوابها»(و اینجا منظور از ثواب هم تقرب جستن به حق است)(حکمت شهادت:41). از طرف دیگر برای طرح مقاصد سلوکی و توحیدی از بیان مقاصد سیاسی و جهات اجتماعی قیام سیدالشهدا بازنمانده است؛ بلکه تمامی جهات را چونان مراتب مختلف یک قصد و کار بیان نموده است.
ایشان در توضیح جهات سیاسی و اجتماعی حضرت سیدالشهدا (ع) با صراحتی تمام چنین مینویسند:
«در حقیقت اگر نظر کنی آن امام مظلوم جان شریف خود را فدای دین جد بزرگوار خود کرد و اگر با یزید صلح میکرد و انکار افعال قبیحه او نمینمود در اندک وقتی شرایع دین و اصول و فروع ملت سیدالمرسلین مندرس و مخفی میشد و معاویه چندان سعی در اخفای آثار آن حضرت کرده بود که قلیلی باقی مانده بود که آن قلیل نیز به اندک زمانی بر طرف میشد و قبایح اعمال و افعال آن ملاعین در نظر مردم مستحسن میشد و کفر عالم را فرا میگرفت. شهادت ان حضرت باعث آن شد که مردم قدری از خواب غفلت بیدار شدند و قبایح عقاید و اعمال ایشان را فهمیدند و صاحب خروج ها مانند مختار و غیر او به هم رسیدند در ارکان دولت بنی امیه تزلزل اندختند و همان باعث انقراض و استیصال ایشان شد و در اواخر دولت بنی امیه و اوائل سلطنت بنی عباس که مخالفان چندان قوتی نداشتند ائمه اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین علوم الهی را در میان خلق منتشر کردند.»(همان:70)
چنانکه که میبینیم مجلسی دوم با درکی عمیق از وضعیت سیاسی عصر سیدالشهدا تحلیلی تاریخی از ماجرای عاشورا ارائه میکند و ادعا میکند که فضای باز اواخر عصر اموی و اوائل بنی العباس همگی محصول جد و جهد سیدالشهدا بود و اگر این تلاش نبود راه توحید و علم الهی باقی نمیماند که سیاست توحیدی و الهی بخواهد اصلا طرح شود. در این تفسیر حسین عصیانگری کور علیه وضع موجود نیست، بلکه سالک و حامل علم الهی است که چنین در صحنه حاضر شده و مناسبات سیاسی و اجتماعی قرون پس از خود را تعیین کرده است. امام حسین مجلسی کاملا سیاسی است؛ به این معنا که هم سیاسی است و هم کامل است. (این در حالی است که بعضی از اهل رسانه و قلم روایت علامه مجلسی - و امثال ایشان را - متهم به غیر سیاسی بودن میکنند، یاللعجب).
این درک جامع از اصل «عمل» که هم مقاصد توحیدی را قصد میکند و هم جهات سیاسی را دنبال مینماید، جوهره فهم فقهای شیعه از کارسیدالشهدا (ع) است. اگر در شخصیت و در کنش امام خمینی -و یا بطور کلی در تحقق انقلاب اسلامی،- جمعی حقیقی میان «سیاست و معنویت» و «ریاضت و مجاهدت» میبینیم، همگی مرهون درکی است که کسانی چون مجلسی برای ما حفظ و ذخیره کرده اند. انقلاب خمینی و درک امروزین ما از عاشورای سیاسی ، رها شدن نیرویی است که فقهایی چونان مجلسی آن را ذخیره کرده بودند. تنها با این مقدمه است که ما امروز میتوانیم از حرکت تماما الهی سیدالشهدا (ع) درکی چنین سیاسی داشته باشیم. رساله حکمت شهادت سیدالشهدا بیش از پیش نشان داد که امام خمینی دقیقا ادامه دهنده فقهایی چون مجلسی است و مجلسی به واقع تمهیدی است بر فقهایی چون امام خمینی.