یادداشت سردبیر | در کتاب ها نمان!
* اربعین
امسال اربعینِ متفاوتی را تجربه میکنیم. مانند دهۀ اولِ محرم که متفاوت بود. حسرتِ اربعین اما برای خیلیها جانگداز است؛ آنها که پارسال و سالهای پیش از بعدِ عاشورا عزمِ رفتن داشتند و برای حضور در راهپیماییِ عظیم اربعین حسینی پیِ آماده کردنِ مقدمات بودند.
امسال اما یک درسِ بزرگ داشت که قطعا از اربعین سرچشمه میگیرد و آن هم آزمون ولایتپذیری بود که شیعیان و عزاداران حسینی در این آزمون قطعا سربلندند. همانها که هر سال گام در راه حسین میگذاشتند تا بگویند انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم امسال به رهبر انقلاب هم گفتند ما حرفت را میپذیریم و هرچه تو بگویی! و برای عاشق حسین انصافا از گذشتن طیِ مسیرِ اربعین او، چه امری سختتر؟! شیعۀ حسین به این میاندیشد که حال قرار است بمیرم بگذار در راه حسین بمیرم! اما جذبۀ اربعین مانعِ ولایتپذیری ایرانیها نشد. عقلِ حسینیشان دانست که دین هرچه هست در ولایت است؛ ولایتِ حق. مگر حقیقتِ کربلا جز ولایتدوستی و ولایتپذیری است؟
*
تا اربعین چه کتابهایی خواندید؟ تا اربعین چند مقتل را مرور کردید؟ چند کتاب تحلیلی درباره قیامِ حسینی مطالعه کردید؟ فرصت چهل روزه تا اربعین حسینی قطعا برای اندیشه در فضای حسینی مغتنم است. روضههای پیاپی باید باشد و دست مریزاد! اما اندیشۀ حسینی هم باید باشد. شاید حکمت این 40 روز در این باشد که خوب خودت و اندیشهات را برای حسین آماده کنی.
اشک مقدمۀ فهم است. وقتی جانت در میان روضه و اشک خوب شست و شو یافت و زنگارِ فطرت زدودی، حال دیگر باید پایِ مکتب بنشینی تا آماده شوی برای پذیرش حق. حسین هم گریه میخواهد که أنا قتیل العبره و هم اندیشۀ پاکیزهای میخواهد که همراهیش کند. او که برای تک تک یاران کربلاییش وقت گذاشت و یکی یکی آنها را دعوت کرد و یکی یکی حجت بر آنها تمام کرد، منتظر تصمیم عبیدالله بن زبیرها و نصیحت محمدبن حنفیهها نمیماند! راهش را میرود و این تویی که باید تصمیم بگیری کی نوبت شهادت توست و زمانۀ امامت از تو چه میطلبد. مدار حرکت تو باید مدار حرکتِ امامت باشد تا پذیرفته شوی! تا بتوانی به کربلا برسی.
کتاب سمبل است. بحثِ اندیشه حسینی حتما به خواندنِ کتاب نیست! تدبر در خلقتِ حسین و شهادت حسین خود بزرگترین سرمایه شیعه است. اینکه گفته میشود کتاب بخوانیم نه اینکه حتما یک کتاب کاغذی دستت بگیری و حتی گاهی بدون توجه بخوانی. مساله خواندن و تفکر است؛ شنیدن و تفکر است؛ دیدن و تفکر است. بگذریم.
*
نکتۀ دیگری که در این یادداشت لازم میدانم اینکه متاسفانه در کشور ما کتابخوانی دارد هدفش را گم میکند. بعضیها مسابقه کتابخواندن گذاشتهاند و با دیگران در کتابخواندن در حال رقابتند! بعضیها حتی با خودشان هم رقابت کتابخوانی میگذارند! بعضی هم به صرف اینکه کتاب بخوانند و به دیگران معرفی کنند دلخوشند! بعضی هم انگار برای پُزش بیشتر کتابخرند تا کتابخوان! بعضی هم که کتابهای آنچنانی میخوانند که بگویند ما این کتابها را خواندهایم! مثلا نیچه خواندهام! هگل خواندهام! مارکز و همینگوی و کامو و سارتر و ... را هم اِی خواندهام! بعد عکسِ جلدِ کتابها را در صفحاتشان در اینستا و توئیتر میگذارند تا تصویرِ یک نخبه و آزادفکر از خویش در ذهن دنبالکنندگانشان بگذارند! بعضی هم که اصلا کتاب میخوانند تا بتوانند خوب به دیگران بفروشند! بعضی هم انگار کتاب شده وسیله جمع کردن عده ای به دور خودشان! یعنی مرید و مریدپروری از جنسِ عصرِ جدید!
آنها که با کتاب کاسبی میکنند که اصلا با آنها بحثی ندارم؛ تا وقتی نفهمند که کتاب یک کالای صرفا فرهنگی است مشکلات فرهنگی ما تا ابد باقی است!
اما خطابِ من به آنها که کتاب میخوانند، هرچه میخوانید بخوانید اما خواهشا هدفِ کتابخواندن را گم نکنید! اولا کتاب میخوانیم تا بر انسانیتمان بیفزاییم. کتاب میخوانیم تا راههای تجربه شده دیگران را چه اشتباه و چه صحیح بدانیم و راههای صحیح را در زندگی به کاربندیم و از راههای اشتباه اعراض کنیم. کتاب میخوانیم تا لایههای پنهانِ زندگی را درک کنیم! و بالاتر اینکه کتاب میخوانیم تا خودمان را بشناسیم!
ثانیا تو اگر ارزشی هستی و تهمایههای مذهبی داری بدان که کتابها را میخوانی تا فهم دقیقتری از آنچه از حکمت در مذهب داری را بفهمی! یعنی اگر کتاب نیچه و هگل و سارتر و کامو خواندی مواظب باش که تو فقط آنها را خواندهای تا به لایههای دیگر زندگیِ بشری پِی ببری! با همان فهم باید برگردی و قرآن و نهج البلاغه بخوانی. باید برگردی و کتابهای عرفانی و معارفی خودمان را مرور کنی؛ کتابهای عطار، ابن عربی، حافظ و مولوی را. سطح فهم تو بالاتر رفته تا کلامِ امیر را بفهمی. کلامِ پیامبر را هجی کنی. در کتابها نمان! عبور کن. به فهم بِرِس!
تو کتاب میخوانی تا بدانی حسین در کربلا با چه جهانبینیای عمل کرد و در مسیر چه کسی جان و مال و خاندانش را فدا کرد! چگونه میشود که تو خدا را قبول داشته باشی ولی روبروی حسین نیزه به دست بایستی! چگونه میشود که فرزند رسول خدا را در صحرای تفتیده با لبِ تشنه سر ببرند! چگونه می شود انسان به جایگاهی برسد که "بل هم اضل" و چگونه انسان به مقامی میرسد که "قاب قوسین او ادنی"!
*
حال که اربعین و دهۀ آخر ماه صفر رسیده است، اجازه دهید یک کتاب هم معرفی کنم؛ کتاب "کامل الزیارات" از علامه ابن قولویه را حتما در این دهه مطالعه کنید؛کتابی متقن و مستحکم و اصیل. این کتاب داستانِ زیارت است؛ زیارت معصومین علیهم صلوات الله اجمعین. اما آنچه مرا وادار میکند این کتاب را معرفی کنم اینست که شما را با لایههای آسمانیِ زندگی آشنا میکند. اینکه فرای این زندگیِ فانی یک زندگیِ دیگری از جنس نور در جریان است و باید خودت را به آن زندگی وصل کنی تا در مدار حرکتیِ امام قرار بگیری.
این کتاب بهترین کتاب برای شناختِ جایگاه سیدالشهدا نزدِ پروردگار عظیم است.
*
نکته پایانی متنی که با اربعین شروع شده باید برای امام زمان باشد.
یک حدیثی از امام باقر علیه السلام در مقتل مقرّم خواندم که شب عاشورا حضرتِ عشق علیهالسلام بعد از آنکه به اصحاب جایگاهشان را نشان داد به آنها گفت که آنقدر آنجا هستید تا قائم ما ظهور کند و انتقام گرفتن او از ظالمان را به نظاره خواهیم نشست. اصحاب پرسیدند: قائم شما کیست یابن رسولالله؟
فرمود هفتمین فرزند از فرزندان فرزندم محمدِ باقر که غیبت او طولانی خواهد بود. وقتی ظهور کند جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. همان طور که پر از ظلم و جور شده است!
امامِ عشق آنشب اصحابِ آسمانیش را به انتظار خواند.
اماما ما منتظران نیم بندِ تو هستیم ولی به حقِ اربعین بیا عزیز!