روایتی آرام اما پر سر و صدا | جستاری درباره کتاب «روایت بی صدا»
رهبری در «بیانیۀ گام دوم انقلاب»، جوانان را موتور پیشران حرکت کشور برمیشمرند که باید خود را از لحاظ روحی، معنوی، اخلاقی، علمی و تواناییهای مدیریتی و تشکیلاتی آماده کنند و مدیریت کشور را به دست گیرند؛ جوانانی که میتوانند کشور را به قله برسانند و باید آمادگی خود را در عمل و همچنین با ثبات قدم نشان دهند؛ کسانی که با تکیه بر دانش و قدرت جوانی، در صنعت مفید بوده و باعث پیشرفت کشور شوند.
از کودکی خوانده بودم اغلب پروژههای کاربردیِ صنعتی، ابتدا در آزمایشگاههای کوچک دانشگاهی و حتی شخصی ساخته شدهاند؛ بنابراین همیشه دوست داشتم بدانم پروژههای دانشگاهی چطور و با چه معیاری به تولیدات صنعتی تبدیل میشوند. وقتی خودم در دورۀ ارشد مشغول پایاننامه بودم یا با دوستانی که پروژههای دانشگاهیشان بسیار کارآمد به نظر میرسید، صحبت میکردم، همگی در افق نگاهمان، صنعتی شدن پروژههایمان را متصور بودیم. اما بسیاری از آن ذهنیات، در همان حد باقی ماند و کاربردی نشد. این همان ابهامی بود که در ذهن بسیاری از ما جوانانِ مشتاق، چون گرهای کور به چشم میآمد.
اگرچه بسیاری از ما نتوانستیم به آنچه در ذهنمان بود، برسیم، اما یک استادِ دانشگاهِ صبور و البته باتجربه برای اولین بار در ایران توانست پروژههای دانشگاهی را در حد وسیع و صنعتی تولید و اولین شرکت کارآفرین ایران را تأسیس کند. کتاب «روایت بیصدا» که توسط سید مجتبی قافلهباشی، سید حمزه حسنی و مسعود جلیلوند خسروی نوشته و در 131 صفحه چاپ شده است، به معرفی این شرکت میپردازد.
بسیاری مواقع از صنعتی نشدن پایاننامهها، به دلیل هماهنگ نبودن دو حوزۀ صنعت و دانشگاه سخن گفته شده، همانگونه که دکتر باقری در ابتدای کتاب «روایت بیصدا» به طور مکرر گفته است، اما با خواندنِ خاطراتِ دانشجویِ قدیم و استادِ اکنونِ دانشگاه صنعتی شریف از دوران تحصیل در دانشگاه آمریکا که در کتاب «روایت بی صدا» آمده، متوجه ارتباط تنگاتنگ دانشجویان و اساتید با کارگاههای صنعتی میشویم و این نکته جلب توجه میکند که: آیا دانشجویان در ایران هم، در طول دوران تحصیل با صنعت و کارگاهها ارتباط دارند؟
کتاب «روایتبیصدا» که توسط الگونگار پیشرفت چاپ و منتشر شده، با روایتی ساده و جذاب، مسیر پرفرازونشیب تجاریسازی یک محصول فناورانه را بیان میکند و تجربیات مفید و فراوانی را در اختیار دانشجویان قرار میدهد. از چرایی و چگونگی ارتباطات دانشجویان و استادان دانشگاهها با مراکز صنعتی میگوید و از مشکلات ریز و درشتی که در تأسیس شرکتها وجود دارد، سخن به میان میآورد. از نبود پشتوانههای مالی در ابتدای کار، و از عُلقههایی میگوید که سبب ایجاد انگیزه و تحرک اعضای شرکت میشده است و به دانشجویان میآموزد چگونه میتوان از لابهلای کتابها و جزوهها و کلاسها، مسیرهای ارتقا و توسعۀ صنعت ایران را یافت.
محور و شخصیت اصلی کتاب، «دکتر رضا باقری» است که در ابتدای دهۀ هشتاد، با همراهی یکی از دانشجویانش، قدم در این مسیر گذاشته و شرکتی دانشبنیان را تأسیس کرده است. دکتر باقری چیزی را که بسیاری از دانشجویانِ در حال تحصیل و یا فارغالتحصیل، در آن سردرگم هستند، به سادگی و با جذابیتِ یک روایت دنبالهدار در مقاطع مختلف زمانی، بیان میکند.
کتاب «روایت بیصدا» در قالب فصلهای مختلف بیان شده و علاوه بر آن، در پایان هر فصل، روایتهای دیگری آورده شده؛ روایتهایی که هر یک، بُرشی عمیق از مقطعی از مسیر داستان را سرمایة خود قرار داده است. این نوشتار، داستان پرپیچوخم یکی از کارآفرینان کشورمان است؛ سرگذشتی که نگرش ما را به واقعیتها و سختیهای مسیر کارآفرینان دانشبنیان و صنعتی کردن پژوهشهای دانشگاهی، عمق میبخشد.
نویسندگان کتاب در فصل دوم، اعتماد و همراهی گروه صنعتی «وحید» به دانش فنی شرکت تازهتأسیس «پارساپلیمر» در طی سالها را حلقۀ گمشدهای میان صنعت و دانشگاه میخوانند؛ آنچه موجب شد یک محصول جدید نانو در کشور تولید و معرفی گردد.
در بخشهای دیگر کتاب، به چالشهای تولید و همکاری با سایر شرکتها و تلاش این شرکتِ نوپا برای ورود به بازار ایران پرداخته شده است؛ مشکلاتی که از نبود شناخت و اعتماد شرکتهای داخلی نشئت میگرفته، اما با تلاش و همکاری ستاد نانو محصول این شرکت به سختی وارد فهرستبهای سازمان امور نظام فنی و اجرایی شده و همین امر سبب شناخت این محصول و گسترش این شرکت در ایران میشود.
«روایت بیصدا» قصۀ آدمی معمولی است که با علم خود، توانسته به ثروت دست یابد. این کتاب راوی پشت صحنه و مسیر شکست و موفقیتِ اولین شرکت کارآفرین ایرانی است که توانسته با تکیه بر دانش، تجربه، اعتماد و خودباوری، شکستها و ناملایمات را یکی یکی پشت سر بگذارد و برای موفقیت خود پلکانی محکم بسازد.
این روایتِ آرام اما پرسروصدا، تجربهای گران و واقعی از توسعۀ یک فناوری نانویی، پیش روی دانشجویان و صنعتگران قرار میدهد و گوشزد میکند برای پیشرفت یک کشور باید از همراهی علم با صنعت بهره جست. راویان کتاب در بخش انتهایی آن، به مزایا و معایب همکاری با صنعت خودروسازی پرداخته و از افزایش سبد محصولات این شرکت با فعالیت مؤثرِ بخش تحقیق و توسعه، به عنوان بخشی مهم از این شرکت نام میبرد که لازمۀ هر شرکت و کارخانهای برای تولید مواد و ابزار بهروز است.
درست است که با خواندن این روایت، به واقعیتهایی تلخ از یک پل شکسته میان علم و صنعت میرسیم، واقعیتی که مدیران و مسئولان، مدام از آن سخن میگویند و در عمل نتوانستهاند برای ترمیم آن مؤثر باشند، اما این کتابِ سودمند، میتواند روشنکنندۀ مسیر کسانی باشد که میخواهند در جامعه مفید باشند، چراکه نیاز امروز کشور کارآفرینانی است که فرصتها را تنها نردبان صعود خود ندیده و به مزایای کسب و کار جدید برای جامعه بیندیشند.