1. خانه
  2. مطالب
  3. انقلاب اسلامی
  4. جوانانی که با «به من چه» غریبه اند | معرفی کتاب «آرزوهای دست ساز»
جوانانی که با «به من چه» غریبه اند | معرفی کتاب «آرزوهای دست ساز»

جوانانی که با «به من چه» غریبه اند | معرفی کتاب «آرزوهای دست ساز»

در خرده‌داستان‌های این کتاب به قسمت‌هایی می‌رسیدم که پر از اضطراب بود. یاد بازی مارپله می‌افتادم که بازیکن برای رسیدن به پیروزی فقط نیاز به یک حرکت دارد، اما مار نیشش می‌زند و برمی‌گردد سر خانۀ اول و بازی دوباره شروع می‌شود.
انقلاب اسلامی 1399/9/25 6 دقیقه زمان مطالعه 0

«آرزوهای دست‌ساز» را نه در کتاب چاپی از جنس چوب، بلکه به صورت الکترونیکی با گوشی همراه خواندم. فکر نمی‌کردم بعد از خواندن این کتاب، آرزوها و افکار سال‌ها قبل در ذهنم احیا و وارد فاز جدیدی شود. به نرم‌افزار کتابخوان گوشی‌ام فکر می‌کردم که حتماً برای ساماندهی‌اش هزاران آرزوی دست‌سازِ دیگر رقم خورده و صاحبان ایده‌های اولیه‌شان هزاران بار «نمی‌شود و نمی‌توانید و بروید دنبال کارهای شدنی» را از مسئولان بالادستشان شنیده‌اند. یادم می‌آید سال‌ها پیش که گوشی همراه هنوز نرم‌افزار کتابخوان نداشت و فقط نسخه‌های قرآن و مفاتیح برایش آماده شده بود، به این فکر می‌کردم که اگر بشود قرآن را در این صفحۀ بسیار کوچک خواند پس حتماً راهی برای خواندن سطور کتاب نیز در این صفحۀ کوچک وجود دارد. گویا خداوند صدای مرا شنید و آرزوهایم را به ذهن مخترعان و صاحبان ایده رساند. انگار فرشتگانی آمادۀ رساندن آرزوها به کسانی هستند که از افکار و ایده‌های نابی که به ذهنشان خطور می‌کند به راحتی نمی‌گذرند و دغدغۀ انجام کار دارند. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید ایده ندارم و ذهنم خالی از ایده است؛ چنین افرادی در واقع دچار تنبلی ذهن و تفکر شده‌اند.

«آرزوهای دست‌ساز» داستان جوانانی است که مخترع دوربین‌های ثبت سرعت در اتوبان‌ها هستند. نویسنده در این روایت به خواننده نشان می‌دهد که این جوانان دانشجو نه تنها از ایده‌هایی که به ذهنشان رسیده استقبال گرمی کرده‌اند، بلکه آن را پرورش داده و هدف‌مند به مرحلۀ اجرا رسانده و توانسته‌اند برای نسل بشر مفید باشند. اگرچه دوربین‌های ثبت سرعت در ظاهر قضیه، کمی غلط‌‌انداز است و باعث آزرده‌خاطری جریمه‌شوندگان می‌شود، اما از بُعد اجتماعی و انسانی و امنیتی اختراعی مفید در جهت حفظ جان انسان‌هاست؛ و همه می‌دانیم که هرکس جان یک انسان را نجات دهد، گویا جان بشریت را نجات داده است. خودم بارها و بارها دوربین‌های ثبت سرعت را در جاده و بزرگراه دیده، بی‌تفاوت از کنارشان گذشته بودم و خبر نداشتم چه آرزوهای لطیف دست‌سازی پشت این دوربین‌های آهنی خانه کرده و چه جوانانی برای ساخت آن خون دل‌ها خورده و موها سفید کرده‌اند. و چه خوب که نویسنده، عنوان پرمعنایی برای این کتاب برگزیده! از نگاه نگارندۀ این سطور، «آرزوهای دست‌ساز» به دست‌های خالی اشاره دارد که پر از آرزو هستند؛ آرزوهایی که در سرِ هر جوان دغدغه‌مندی هست و نیاز به مراقبت و پرورش دارد. و نکته این‌جاست: چه چیزی این آرزوها را آبیاری می‌کند؟

«آرزوهای دست‌ساز» در 184 صفحه توسط نشر «راه‌یار» چاپ شده و مقدمه‌اش مزین به حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) است و در صفحۀ شناسنامه نیز به شهید مصطفی احمدی‌روشن تقدیم شده: مصطفای نسل ما؛ دانشمند نخبه، جهادگر جوان، مؤمن انقلابی. در حین مطالعۀ آرزوهای دست‌ساز، درست زمانی که به روایت یکی از اعضای شرکت از استاد فقیدش شهید دکتر علی‌محمدی رسیدم، خبر جانسوز ترور شهید محسن فخری‌زاده، دانشمند برجسته و ممتاز هسته‌ای و دفاعی کشور، از رسانه‌ها پخش شد. حتم که او هم در شرایط تحریم برای رسیدن به تکنولوژی‌ای که کشورمان از آن محروم بوده، همین مشکلات را از سر گذرانده و مانند قهرمانان آرزوهای دست‌ساز، در رشتۀ تخصصی خود، با توکل به خدا و امید و پشتکار قدم‌های بزرگی برداشته است.

«میلاد حبیبی» داستانش را با یک شخصیت خیالی در نقش کارآموز شروع می‌کند و خواننده با این کارآموز وارد خانۀ کلنگی در کوچه‌ای بن‌بست می‌شود که که قرار است ایده‌های ناب در آن متولد شوند و تحقق یابند. در بخشی از آغاز روایت می‌بینیم دانشجویان دانشکدۀ فیزیک که از قضا چند نفرشان بعدها از اعضای شرکت پویافن‌آوران کوثر می‌شوند، مثل بقیۀ دانشجویان و حتی کارکنان دانشکده نسبت به ساعت‌های ازکارافتادۀ ساختمان دانشکده فیزیک بی‌توجه نبوده‌اند و برای راه‌اندازی این ساعت‌ها دست از سعی و کوشش برنمی‌دارند. همۀ ما از این ساعت‌های از کارافتاده در ساختمان محل کار یا اداره‌جات و مراکز عمومی بسیار دیده‌ایم و بی‌توجه و بدون دغدغه از کنارشان گذشته‌ایم. همین دغدغه‌مندی باعث شده شرکت پویافن‌آوران کوثر در بین خیلی از شرکت‌های بزرگ خصوصی و دولتی، سری توی سرها درآورد و در حوزۀ فناوری‌های الکترونیکی و کامپیوتری حرفی برای گفتن داشته باشد.

نویسنده در خلال داستان، پروندۀ شخصیتی، نوجوانی و جوانیِ تک‌تک افراد مهمّ سازندگان کارابین (نامی که برای دوربینشان انتخاب کردند و خودشان هم یادشان نیست کی و چگونه این نام انتخاب شد) را برای من مخاطب می‌ریزد روی دایره. مثلاً یکی برای انتقام از معلم زبان، بمب دست‌ساز می‌سازد یا مثلاً آن یکی که شب امتحانی بوده و در طول ترم به درس‌های حفظی اهمیت نمی‌داده و فقط دنبال تحلیل و نقد بوده؛ یا آن دانشجویی که چند ترم مشروط شده و نزدیک است اخراج شود. در واقع نویسنده به منِ خوانندۀ کتاب گوشزد می‌کند که برای جامۀ عمل پوشاندن آرزوها لزوماً نیاز به شرکت‌های بزرگ و ساختمان‌های عظیم نیست؛ گاهی از یک ساختمان کلنگی در کوچۀ بن‌بستِ وسط شهر هم می‌شود به ایده‌های ناب، جامۀ عمل پوشاند. و صاحبان این ایده‌های ناب هم حتماً نباید شاگرداول‌های معدل‌بالا یا نخبه‌های درسی باشند؛ می‌توان صاحب ایدۀ خلاق بود و جرقه‌های آن را حس کرد و فقط شب امتحان درس خواند. فقط باید ایده را کشف کرد و پرورشش داد و برای پرورش ایده نیاز به توکل به خدا، پشتکار و حامی خیّر، معلم و استاد دلسوز و چند رفیقِ هم‌پاست.

همراه با کارآموز خیالیِ نویسنده وارد ماجرایی می‌شوم که بارها و بارها نیمه‌تمامش را پیرامون خودم دیدم و ناامیدی‌ها را هم با پوست و گوشت لمس کردم. سطر به سطر با قهرمان‌های کتاب در مراحل صفر تا صدِ ساخت دوربین همراه هستم و با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کنم. شاهدم این شرکت دانش‌بنیانِ نوپا چگونه قدم به قدم دندان «کار نشد ندارد» را می‌کَنَد و می‌اندازد دور. کفش آهنی می‌پوشد و هفت خوان رستم را با سختی و مشقت رد می‌کند تا برسد به نتیجۀ مطلوب. چند جوان با سابقۀ شیطنت درون‌مدرسه‌ای و درون‌خانوادگی از بسیج دانشگاه با دغدغه‌های مشترک و ایده‌های خلاقانه گرد هم آمده‌اند و شرکتی تأسیس می‌کنند. هر مخاطبی با خواندن کتاب وقتی به قسمت زانتیاهای پلیس نامحسوس می‌رسد، ناخودآگاه یاد کلیپ‌های پلیس‌های نامحسوس می‌افتد که از شبکه‌های مختلف سیما در ایام عید و تعطیلات پخش شده است. شاید خودش یا اقوامش بارها و بارها به خاطر همین دوربین‌های ثبت سرعت، قربانی جریمه‌های پلیس شده باشد، اما در دلش به جای کینه، احساس غرور می‌کند از این‌که جوانانی با دست خالی و این همه سنگ‌اندازی توانسته‌اند به تکنولوژی دست یابند که انحصارش در اختیار شرکت‌های بزرگ جهان است.

در خرده‌داستان‌های این کتاب به قسمت‌هایی می‌رسیدم که پر از اضطراب بود. یاد بازی مارپله می‌افتادم که بازیکن برای رسیدن به پیروزی فقط نیاز به یک حرکت دارد، اما مار نیشش می‌زند و برمی‌گردد سر خانۀ اول و بازی دوباره شروع می‌شود. گاهی تعلیقی که نویسنده در خلال داستان ایجاد می‌کند باعث برانگیختن حسّ همذات‌پنداری مخاطب با قهرمان‌های آرزوهای دست‌ساز می‌شود؛ مثلاً وقتی بعد از عقد قرارداد میلیاردی با ناجا برای یکی از اعضای مهمّ شرکت، پرونده و پاپوش درست می‌کنند، همذات‌پنداری خواننده به اوج خود می‌رسد.

در پایان باید گفت اگرچه مشکلات اقتصادی در کشور کم نیست، می‌توان با گسترش تاریخ شفاهیِ پیشرفت و پیدا کردن افراد نخبه و شرکت‌های گمنام، به خوبی‌ها و پیشرفت‌ها هم اشاره کرد و امید را در جامعه تسرّی داد. آرزوهای دست‌ساز از این نوع روایت‌هاست.

نگارش چنین کتاب‌هایی نه تنها به نوجوانان و جوانان توصیه می‌شود، بلکه معلمان و استادان هم باید با طرز فکر و اندیشۀ «ما می‌توانیم» آشنا شده و نگاه خودباوری، بخشی از روش تفکری و رفتاری همۀ اقشار جامعه شود. جای بسی افسوس است که نوجوانان و جوانان جامعه، اسامی خیلی از فوتبالیست‌ها و هنرپیشه‌های داخلی و خارجی را به خوبی می‌دانند، ولی با افراد دغدغه‌مند و نخبه‌های مخترع نا‌آشنا هستند! نخبگان دغدغه‌مندی از میان همین مردم که علی‌رغم تحمل مشکلات مشابه، به ایده‌های نابشان بی‌توجه نبوده و برای تحقق آن‌ها تا پای جان از نفس نمی‌افتند.

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved