1. خانه
  2. مطالب
  3. ادبیات
  4. اگر مومن، اگر کافر، به دنبال تو می گردم... | جستاری درباره کتاب «مسجد پروانه»
اگر مومن، اگر کافر، به دنبال تو می گردم... | جستاری درباره کتاب «مسجد پروانه»

اگر مومن، اگر کافر، به دنبال تو می گردم... | جستاری درباره کتاب «مسجد پروانه»

کتاب «مسجد پروانه» با عنوان فرعی «سفر دختری آمریکایی به وادی عشق و اسلام»، که ظاهراً انتخاب مترجم کتاب بوده است، حکایت مواجهۀ بی‌طرفانه با امور، آدم‌ها و وقایع است؛ با دین و سیاست و فرهنگ‌های کاملاً متفاوت.
ادبیات 1399/9/30 6 دقیقه زمان مطالعه 0

ـ دیگر نبینم از این اراجیف به هم ببافید!

این را گفت و پوفی کرد و خودش را انداخت روی صندلی استادی که پایه‌های بلندی داشت و متناسب با تریبون استادی بود. پیرمرد از اساتید بازنشستۀ دانشگاه بود که به عنوان استاد مدعو دعوتش کرده بودند دو واحد به ما که دانشجوی جدیدالورود بودیم «متدولوژی» تدریس کند. اعصابش از دست ما که یک مشت جوجه‌دانشجوی ترم یکی بودیم، به هم ریخته بود. به نظرش ما گرفتار قالب‌های ذهنی و خانوادگی‌مان بودیم و این‌ها اجازه نمی‌داد که آزادمنش باشیم.

وقتی می‌خواست بگوید «آزادمنش باشید» دست‌هایش را در هوا تکان می‌داد و شروع می‌کرد از خاطراتش از همۀ دانشگاه‌های مهمّ دنیا بگوید که در جوانی‌اش رفته و با آدم‌های متفاوتی روبه‌رو شده است. انصافاً در شرح خاطراتش قصه‌گویی تمام‌عیار بود. آن‌قدر خاطراتش را شیرین و با هیجان تعریف می‌کرد که مرز بین خیال و واقعیت را نمی‌شد به این راحتی‌‌ها تشخیص داد. دست آخر هم دست‌هایش را پایین می‌آورد و ناامیدانه نگاهمان می‌کرد؛ از آن نگاه‌هایی که حتم داشت ما هیچ چیز به‌دردخوری نخواهیم شد!

آن ‌روزها معنی به رسمیت شناختن «دیگری» را خیلی نمی‌فهمیدم. برایم گنگ بود. فکر می‌کردم می‌دانم، اما دانستنی مه‌آلود بود.

ما سالیان سال با این «دیگری» در دانشگاه درگیر بودیم. «دیگری» یعنی هر کسی که در نظام دینی و اجتماعی ما نباشد و با ما در زمینه‌های گوناگون فرهنگی، تفاوت‌های عمده داشته باشد. «ما» یعنی همۀ آن‌هایی که با علوم انسانی درگیر هستند. کافی بود یک دانشجوی سنی‌مذهب را در مسجد و یا نمازخانۀ دانشگاه ببینیم؛ آن‌وقت بود که بعضی‌ها احساس رسالت می‌کردند درباره هدایت همان دانشجوی بینوا و بعد...

هر اتفاقی را می‌توانید جای ادامۀ نقطه‌چین‌های بالا بگذارید مگر شیعه شدنش را. این احساس تقابل با «دیگری» در همۀ ما به نوعی قوّت دارد.

کتاب «مسجد پروانه» با عنوان فرعی «سفر دختری آمریکایی به وادی عشق و اسلام»، که ظاهراً انتخاب مترجم کتاب بوده است، حکایت مواجهۀ بی‌طرفانه با امور، آدم‌ها و وقایع است؛ با دین و سیاست و فرهنگ‌های کاملاً متفاوت.

کتاب رسماً حول محور «دیگری» شکل گرفته و پیش می‌رود. این روند از یکی از دانشگاه‌های آمریکا و توسط راوی، که دانشجویی آمریکایی و سکولار است، آغاز می‌شود.

در همان ابتدای کتاب، مترجم به رک‌گویی و بی‌پروایی راوی اشاره می‌کند؛ راوی و نویسنده‌ای که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کند و تعصب در پنجره و دریچه‌هایی که رو به خاورمیانه و اسلام می‌گشاید جایی ندارد. در همان صفحات ابتدایی، که از مهم‌ترین بخش‌های هر کتاب است، راوی به صراحت از جدال بین ایمان و کفر در درونش می‌گوید؛ آن هم در فضایی کاملاً دانشگاهی؛ از جدال بین نگاه ادیان به انسان و رنج‌های پایان‌ناپذیر او. دانشجویی که با یک بیماری، از آغوش الحادِ مطلق به آغوش قدرتمند متافیزیکی الهی کشانده می‌شود؛ کششی که نویسنده قصد نادیده انگاشتنش را نداشت: «آن نیروی یک‌پارچه، خدایی بود؛ خیلی بزرگ‌تر و خیلی ناانسانی‌تر از این‌که بتوان با الحادی که با آن بار آمده بودم، در مقابلش تاب بیاورم.» صفحه 23

مسئله راوی فقط مفهوم «خدا» نبود، بلکه مسئله کلامی شر بود که مفهوم خدا را به مبارزه می‌طلبید.

در همان بیست و پنج صفحۀ اول کاملاً مشخص شد چرا مترجم برای ما از رک‌گویی و بی‌پروایی راوی حرف زده است و چرا ناخودآگاه ما را به غافل‌گیری دعوت می‌کند.

راوی این ماجرا دختری است که از مفهوم الحاد و شر، به خدای اسلام رسیده است؛ پس هیچ پروایی از مواجهه‌اش با مسائل مختلف ندارد. از کم‌رنگی و غیبت خدا در بودیسم، از پسر داشتن خدا در مسیحیت و از ژنتیکی بودن دین یهود، بی‌ هیچ تعارفی حرف می‌زند. او نیاز به خدایی دارد که حداقل به لحاظ ذهنی هیچ پارادوکسی نداشته باشد؛ خدایی با قدرت مطلق جاری در همۀ زندگی و ساری در خون انسان.

با این اوصاف، حوادث یازده سپتامبر موجب این شد که در لحظۀ آخر از مسلمان شدن منصرف شود. از نظر او، این کار تسلیم شدن در برابر یک نهاد است نه تسلیم شدن در برابر خدا.

من، ویلو (راوی کتاب) را حقیقت‌طلب دیدم. او در مواجهه با نیروی پیش‌برندۀ درون خودش از دامن بی‌اعتقادی مطلق، مقاومت غیرمنطقی نمی‌کند؛ اما برای شناخت و تسلیم در برابر آن نیروی مطلق می‌رود پی یادگیری و دانستن. در واقع برای مواجهۀ آزادمنشانه با فرهنگ متفاوت و اصلِ قائل بودن به خدای یکتا سراغ آموزش و پرسش، تفکر و تأمل می‌رود.

این روحیۀ پرسش‌گری را مدیون خانوادۀ سکولار و ملحدش نیست. هرچند بخشی از آن ناشی از تربیت و وراثت است، اما بخش مهم‌تری از آن مرهون سیستم آموزشی است که جسارت مواجهه با پیش‌فرض‌های ذهنی را به دانشجو می‌دهد.

اگر بخواهم درون‌دینی و ایدئولوگ با کتاب برخورد کنم، باید خیلی تحسین‌‌برانگیز بنویسم که چه خوب نشر «آرما» کتابی را عرضه کرده که حکایت و روایت دختری آمریکایی است که از دامن الحاد و کفر و سرمایه‌داری شیطان بزرگ به دامن پررحمتِ اسلامِ عزیز پناهنده شده است.

اما بگذارید مواجهۀ من با این متن، برون‌دینی باشد. به عنوان شخصی که بخش اعظمی از عمرش را در سیستم آموزشی و دانشگاهی گذرانده است، باید بگویم نگاه تحلیلیِ راوی کتاب هنگام مواجهه با جامعۀ مصر به عنوان جامعه‌ای که کوچک‌ترین هم‌خوانی با وطن و زادگاه راوی ندارد، جالب توجه است.

مصر با آب و هوای گرم، زبان عربی، و نظام ارزشی کاملاً متفاوت با آمریکا، از دریچۀ نگاه ویلو روایت می‌شود. این روایت‌گری عاری از قضاوت ناشی از ذهن تربیت‌یافتۀ راوی در سیستم آموزشی آمریکاست.

حقیقت آن است که اگر بخواهم در مقام مقایسه به این موضوع بپردازم، باید بگویم هرچه نظام آموزشی در دانشگاه‌های ما گرفتار بروکراسی است، در آن سوی دنیا دانشجو ـ خاصه در علوم ‌انسانی ـ آموزش متفاوت‌تری را تجربه می‌کند. به هر روی، غیر قابل انکار است که علوم ‌انسانی در فرنگ از اعتبار و اهمیت بیشتری برخوردار است.

راوی مکرراً با مقایسۀ فرهنگ آمریکایی و مصری (شرقی) سعی در اثبات برتری‌جویی فرهنگ غربی ندارد. در این جایگاه، نگاهی عقلانی و تا حدی منصفانه دارد.

نحوۀ نگارش و روایت همراه با تکیه بر جزئیات انسانی و فرهنگی، محتوا را به سمت داستان متمایل کرده است؛ داستانی که هرچند مبتنی بر تجربۀ زیسته و سفر راوی و واقعی است، اما به شدت جذاب است. و این جذابیت علاوه بر مواردی که در بالا ذکر کردم، به نفس خود تجربیات و فراز و نشیب تقابل‌گونۀ ارزش‌ها و هنجارها بازمی‌گردد. برای نمونه، قدرت تطابق ویلو (راوی) با فرهنگ مصر خیلی بالاست؛ تا جایی که احمد، راهنمای ایرانی ویلو، در سفرش به تهران به او می‌گوید: «عرب شده‌ای؟ راه رفتنت. حرف زدنت این‌طور شده.» ویلو در جواب می‌گوید: «برای این‌که تاب بیاورم و در چشم نباشم.» بخش قابل توجهی از کتاب به نحوۀ همین انطباق و حالات و روحیات ویلو در تلاش برای این موضوع می‌گذرد.

در مجموع، مطالعۀ این کتاب را برای دانشجویان جوان در وهلۀ اول و در مرتبۀ بعدی برای عموم به شدت توصیه می‌کنم.

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved