حجاب چهره جان می شود غبار تنم... | نقدی بر کتاب «روز آزادی زن»
پاییزِ کانادا بیش از بیست روز نیست. گذر از تابستان به سمت زمستان خیلی سریعتر از ایران اتفاق میافتد. پاییزهایی که خیلی کوتاهند، اما در عین حال هم خیلی پاییزند. در همان یکی از پاییزها، سارا که پلههای دانشگاه مکگیل را بالا میرفت، با غزل چشم تو چشم شد. غزل ایستاد و سرش را تکان داد تا موهایش تکان بخورد. همزمان خندید و گفت: «چطوره؟» سارا گفت: «شمایلت چه نیکوست!» و از کنارش گذشت.
بیشتر دانشجوهای ایرانی به کَلکَل این دو دخترِ ایرانی با دو نحوۀ پوشش عادت کرده بودند. سارا محجبه و غزل بیحجاب؛ حتی شاید متنفر از حجاب. غزل عجیب نبود؛ فقط گیر افتاده بود و حتی نمیدانست چرا دقیقاً این اندازه با حجاب مخالف است. در مراسم عاشورا شرکت میکرد. برای امتحانات صلوات نذر میکرد. خدا و دین را هم قبول داشت و حتی به قول خودش نوکر رسولالله هم بود، اما حجاب برایش مسئله بود؛ همانطور که برای خیلیها مسئله است. هنوز مسئله است.
در این یادداشت بنا ندارم از حجاب بگویم؛ تعریفش کنم و یا از منظر جامعهشناختی، چند خطی دربارۀ آن بنویسم. مبنایم در این یادداشت این است که خوانندگان محترمِ آن، با من بر سر حداقلهایی از تعریف حجاب توافق دارند. دستکم از منظر ایرانی بودن میتوانیم به این توافق ضمنی امیدوار و پایبند باشیم. بر این اساس قصد دارم تا در این یادداشت، به نقد کتاب «روز آزادی زن (تاریخ شفاهی قیام 17 دی زنان مشهد)» بپردازم.
هفدهم دیماه سال 1314، سالروز دستور رضاشاه مبنی بر کشف حجاب اجباریِ زنان ایرانی بود؛ روزهای سختی که لابهلای غبارهای زمان، جنگ تحریف و وارونهنمایی اتفاقات و رخدادها گم شده است.
به برنامههای سطحی، نمایشی و فاقد عمق و فرمالیتۀ رسانههای رسمی کاری ندارم. اگر بنا بود این دست امور مبتذل، فرهنگ را نجات دهد اکنون بعد از 42 سال دست به گریبانِ انواع چالشهای فرهنگی از جمله «حجاب و بیحجابی» نبودیم.
هر سال هفدهم دیماه، فرح پهلوی و یاسمین اعتمادامینی، مادر و همسر رضا پهلوی، در حمایت و یادآوری این مناسبت بیانیه صادر میکنند و این روز را روز آزادی زنان ایرانی از قید و بند تحجر و... معرفی میکنند؛ بی هیچ اشارهای به جنایاتی که تحت لوای این آزادیِ فیک و اجباری بر بخشی از جماعت زنان ایران رفته است.
از آن سو، قرائت رسمی از تاریخ ایران به سمت و سوی تمرکز بر همین جنایات و وحشیگریهای مدرن است و دقیقاً همین موضوع موجب تکبعدیانگاری نسبت به این واقعه در تاریخ ایران و موضوع حجاب شده است.
دیماه 1356 زنان محجبۀ مشهدی علیه این قانون و رفتار مستبدانه تظاهراتی برگزار کردند که با برخورد دستگاههای امنیتی روبهرو و عدهای هم دستگیر شدند. کتاب «روز آزادی زن» با تمرکز بر این موضوع بناست تا ما را با جزئیات و چند و چونِ واقعه آشنا کند؛ تلاشی که با یک شکست تمامعیار روبهرو شده است.
عنوان کتاب، یعنی «روز آزادی زن»، عنوانی سطحی، کلیشهای و به شدت دفعکننده است. بله! برخی از ما میدانیم که آنچه به عنوان آزادی زن مطرح شد، خیلی به آزادیهای مدنی و حقوقی و حتی انسانی ربط نداشت؛ لکن توقع این بود که نویسندۀ محترم اندکی خلاقیت به خرج داده، از این کلیشۀ نخنما پرهیز میکرد. طرح جلد کتاب هم در راستای عنوان کتاب، فاقد هر گونه جذابیت و خلاقیت و به شدت شعارگونه است. و همۀ اینها یعنی اینکه نویسندۀ کتاب، مؤلفههای ویترین و اولین مواجهه با خواننده را از دست داده است.
نثر کتاب به شدت انشاگون و ضعیف است. در عین حال به لحاظ محتوا، مطالب کاملاً تخت و بی هیچ جاذبه و فراز و فرودی نوشته شده است؛ در حالی که اتفاقات رخداده، تعقیب و گریزها، انگیزۀ افراد از شرکت در این اعتراض، هر کدام خودش به تنهایی میتوانست به جاذبه و عاملی برای تعلیق و کشش در فرایند نگارش تبدیل شود. نثر و محتوا در کنار همدیگر بیشتر شبیه گزارشهای خبری هستند تا متنی که عنوان تاریخ شفاهی را یدک میکشد.
این کتاب نیازمند پیوست جدی و معنادار بود تا واجد اثرگذاری باشد. به این جملات که از بانویی به نام «سقطچی» ذکر شده است، توجه کنید:
آمدم خانه به مادرم گفتم: «من را بیندازید داخل چاه. دیگر مدرسه نمیروم.»
پیوست فرهنگی یعنی اندیشیدن به تمهیدی که برای مخاطب جوان ایرانی، ابهام تعلق خاطر عمیق به حجاب را رفع کند. بسیاری از متولدین دهۀ شصت به این سو، با جملاتی از این دست همدل نیستند و آنها را درک نمیکنند.
من گمان جدی دارم که هر کتابی، ولو در حوزۀ تاریخ شفاهی، گریزی ندارد مگر اینکه به پرسشهای متعدد نسل جدید پاسخ دهد. جمعیتِ هدف برای این کتاب، جمعیتی است که سالهاست با تاریخ انقلاب و ایران از مجاری غیررسمی و معاند با قدرتمندترین شیوههای روایت مواجهه دارد. با این اوصاف، این کتاب دقیقاً روی کدام بخشِ تاریک نور تابانده است؟ دقیقاً کدام روایتِ ضدایرانی را خنثی و بیاثر کرده است؟
آیا نویسندۀ این کتاب به موضوع فوق توجه داشته است؟ نویسندۀ این کتاب دقیقاً در پارادایم انقلاب و فرهنگی که حجاب را تأیید میکند، به جستوجو نشسته و نوشته است؛ اما اگر پژوهش و نگارش این کتاب به بانو و نویسندهای سپرده میشد که با وجود تعلق خاطر به حجاب، نسبت به آن مسئلهمحور برخورد میکرد، قطعاً سؤالات و مسیر پرسشها متفاوت از چیزی میشد که الآن شاهدش هستیم (و شاید جذابتر، یا حتی مفیدتر).
دختران و پسران جوان و دانشجویی که تصویر و تصور درستی از آموزههای دینی ندارند، پر از مسئله و سؤالند. بالاتر از آن، تعلق جدی به برخی از وجوه دین ندارند. با این اوصاف، با آن عنوان و طرح جلد و متن، چه میزان رغبت و میل برای مطالعۀ این کتاب در آن ایجاد خواهد شد؟ با خواندن «روز آزادی زن» چه واکنشی خواهند داشت؟ از منظر آنان، زنان و مردان معترض به سیاستهای فرهنگی رضاشاه و محمدرضاشاه و کشف حجاب، کسانی بودند که قدر آزادیهایی را که به آنان داده شده بود، نمیدانستند. پیوستی که ذکر کردم، تمرکز بر این موضوع بود تا خواننده بتواند با زنِ بازداشتشدۀ سال 1356 در مشهد همدلی داشته باشد و یا شاید اندکی او را درک کند.
گذشته از بحث حجاب، گاهی برخی مطالب طرحشده در کتاب نمیتواند مورد پذیرش منطقی قرار بگیرد؛ برای نمونه، در صفحۀ 20 خاطرهای از مادرِ خانم مروتی نقل شده است که به واسطۀ عسرتی که قانون رضاخانی بر زنان تحمیل میکرد، امکان حضور بانوان برای حمام در گرمابههای عمومی نبوده و از آن طرف، حمام به شکل متداول و امروزی در منازل مردم نبوده است. در زمستانها اوضاع بدتر میشد. خاطرۀ مورد نظر به این شکل نقل شده است که مادر بزرگوار، یخ حوض را شکسته، میرفت در حوض و حمام میکرده است!
این خاطره میزان سختی زندگی زنان عفیف ایرانی را زیر چکمههای قزاقی رضاقلدر نشان میدهد؛ اما خیلی زمخت و غیر قابل باور. قاعدتاً نویسنده باید این خاطره را باورپذیر و منطقی روایت میکرد، تا اصل موضوع تحتالشعاع این روایت اغراقآمیز قرار نگیرد.
و بدین ترتیب، به همین راحتی کتاب به ضد خودش تبدیل میشود؛ و باز هم به همین راحتی یک فرصتِ فرهنگی سوخت میشود و از دست میرود!
پینوشت:
انتقادات فوق به منزلۀ نادیده گرفتن زحمات دوستان نویسنده و پژوهشگر نیست؛ بلکه با احترام و ستایش نسبت به زحمات آنان، تذکر نقاط ضعف برای اصلاح مسیری است که همۀ ما عمیقاً دلبسته و دلنگران آن هستیم.
نویسندۀ این یادداشت از دورۀ نوجوانی تا کنون در هر کجای این جهان که رفته، حجاب را با افتخار و میل شخصی برگزیده است و تمامقد به احترام همۀ بانوان عفیف مسلمانی که برای حجاب جان، خون و آبرو دادند، میایستد.