1. خانه
  2. مطالب
  3. کودک و نوجوان
  4. داستان برادری | نگاهی به رمان «برادر من تویی» اثر داوود امیریان
داستان برادری | نگاهی به رمان «برادر من تویی» اثر داوود امیریان

داستان برادری | نگاهی به رمان «برادر من تویی» اثر داوود امیریان

نگاهی به رمان "برادر من تویی" اثر داوود امیریان
کودک و نوجوان 1398/7/1 5 دقیقه زمان مطالعه 1

چشمانم خیس می شود. چند قطره روی زمین می چکد و بقیه را با دست به صورتم می کشم. قلبم به تپش افتاده و حالم دگرگون شده است. با خود می گویم چطور یک انسان به چنین مرتبه ای می رسد؟ بلافاصله در ذهنم می آید که او یک شخص عادی نبوده. او مثل من نبوده... 

قانع نمی شوم. باید جواب سوالم را پیدا کنم. کافی است به طور جدی دنبال جوابش باشم.

روضه تمام می شود. ازدحام زیادی جلوی در ورودی ایجاد شده. عدۀ کمی می خواهند پس از سخنرانی از مجلس خارج شوند و چند برابر این جمعیت تازه می خواهند، وارد شوند و به مداحی برسند. با هر سختی خودم را به بیرون می رسانم. در تمامِ مسیر سعی می کنم به سوالم سر و شکل بهتری بدهم و آن را از جوانب مختلف بررسی کنم.

ـ چطور حضرت ابوالفضل به چنین مقامی می رسه که پشت و پناه امام حسین می شه؟

تا می خواهد این فکر در سرم چرخ بخورد که: «خب ایشون فرزند امیرالمومنین بوده و طبیعیه که چنین مقامی داشته باشه»، آن را کنار می زنم: «مگه مالک اشتر هم دمِ امیرالمومنین نبود؟ مگه "سلمانُ مِنّا اهل البیت" نشد؟ پس نمی شه گفت که علت عباس شدنِ حضرت ابوالفضل، نسبت ایشون با امام حسینه.»

سوال را بیشتر ورز می دهم: «چرا حضرت ابوالفضل(ع) برادرشون رو تا لحظۀ آخر "برادر" صدا نزدند؟»

چند نفر در یک ایستگاه صلواتی مشغول چای دادن به ره گذران هستند. از میان آن ها دو پسر بچه توجه ام را جلب می کنند. چهره شان بسیار شبیه به یک دیگر است. قدّ یکی شان دَه سانت بلندتر از دیگری است. 

پس از مراسم یک نوع حسّ سبکی به انسان دست می دهد که باعث می شود به کوچک ترین مسائل دقیق شود. هم چنان که جٌرعه جٌرعه از چایم می نوشم، به صحبت های آن دو پسر گوش می دهم. متوجه می شوم که برادر هستند. 

بحثشان دربارۀ روش های مختلف سینه زنی است و طبیعتاً نمی توان هم زمان هم سینه زد و هم چای ریخت. پسرِ بزرگ تر پس از هر بار ریختنِ چای در استکان، یک مدل خاص از سینه زنی را به برادر کوچک ترش نشان می دهد. برادرِ کوچک تر که به سختی استکان ها را مرتب می کند، مجذوب مهارتِ برادرش در سینه زنی شده. می خواهد مثل او سینه بزند که استکان از دستش رها می شود و روی میز می افتد و غلتی خورده و از طرف دیگر میز روی زمین می افتد و می شکند. 

برادرِ بزرگ چندثانیه ای به خرده شیشه های روی زمین چشم می دوزد و سپس رویش را به سمت برادرِ کوچک تر برمی گرداند. لحظۀ عجیبی است. من که انتظار یک دعوای حسابیِ برادرانه را دارم، با کمال تعجب می بینم که برادرِ بزرگ تر می گوید: «اشکالی نداره.» فوراً رو می کند به مردی که زیرچشمی حواسش به آن هاست و می گوید: «یه دونه به حسابِ من.»

از آن جالب تر حرکت بعدی پسرِ کوچک تر است. او به سرعت سراغ جارویی که کنار میز افتاده می رود و خرده شیشه ها را از زیرِ پا جارو می کند و با خاک انداز در سطل زباله می ریزد. به این ها می گویند برادر!

با دیدن آن دو فکری به سرم می زند. استکان خالی چای را جلوی آن ها می گذارم. تشکرکرده و می پرسم که اهل کتاب خواندن هستند یا نه. آن ها که مشخص است مثل بسیاری از کودکان دیگر چندان رابطۀ خوبی با کتاب ندارند، «بله ای» به معنای «نَه» تحویلم می دهند.

خودم را به سرعت به خانه می رسانم و دنبال کتابی که اخیراً خوانده ام، می گردم. کتاب را پیدا می کنم و فی الفور برای آن دو برادر می برم. چند صفحه ای از آن را ورق می زنم. چطور قبلاً دقت نکرده بودم. این کتاب می تواند به پاسخِ سوالِ من کمک کند. پسرِ کوچک تر، کتاب را از من می گیرد و روی آن را با صدای بلند می خواند: «برادر من تویی»

کتابِ «برادر من تویی» روایت بخش هایی از زندگی حضرت عباس(ع) پیش از کربلا تا واقعۀ عاشوراست. این کتاب به قدری خوش خوان است که از کودکِ دَه ساله تا سنین بالا می توانند آن را مطالعه کنند و از شیوۀ برخورد حضرت عباس(ع) در پیچ و خم های زمانه درس بگیرند. 

این کتاب را به آن دو کودک دادم، چون به نظرم هر کسی برای شیوۀ زندگیِ خود، باید الگویی داشته باشد. این کتاب به آن ها نشان می دهد که حضرت عباس(ع) بعد از مرتبۀ والای ولایت مداری، یک برادرِ بی نظیر هم برای برادرش حسین(ع) و هم برای خواهرش زینب(ع) بود.

نشانه گذاری هایی که در این کتاب توسط نویسنده صورت گرفته، به آن ها کمک می کند تا بفهمند که شمر و امثال شمری که روزی در صفین پابه پای امیرالمومنین علی(ع) جنگیده اند، چگونه در کربلا مقابل امامِ خویش صف می کشند. این دقت های تاریخیِ کتاب، به آن ها یاد می دهد که فریب قرآن های روی نیزه را نخورند و از سطحی نگری بر حذر باشند. مطمئنم که در صورت مطالعۀ سطور ابتدایی کتاب، آن را ناتمام رها نمی کنند، چراکه تعلیق خوبی که در فصول ابتدایی این زندگی نامۀ داستانی وجود دارد، هر خواننده ای را به خواندن و ادامۀ مطالعه ترغیب می کند.

اسوه ها را باید شناخت و باید شناساند. «برادر من تویی» به قلم داوود امیریان، به خوانندگان چهرۀ کمتردیده شدۀ حضرت ابوالفضل(ع) را نشان می دهد؛ چهره ای که پیش از این در مجالس روضه و وعظ کمتر به آن پرداخته شده و آن حضور پررنگ حضرت در میدان علم پابه پای میدان نبرد است. 

حلقۀ مفقودۀ عزاداری برخی از ما، معرفتی است که اگر کنار شور حسینی مان قرار گیرد، می تواند ما را تا مرتبه ای بالا ببرد که پاسخی دل گرم کننده به ندای «هَل مِن ناصر» امام باشیم.
 

نظرات

نازی
خوب فقط جواب هم خوب بود که می نوشتید

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved