تنازع فرهنگی در جهان امروز | معرفی کتاب «جریان شناسی ضد فرهنگ ها»
«جریانشناسی ضدفرهنگها» کتابی حجیم است که نویسنده در آن با گردآوری مجموعهای از نحلههای فکری از غرب و شرق که آنها را معارض فرهنگ ناب محمدی(ص) میداند، به نقد دیدگاههای آنها پرداخته است. در این بین جریانهای فراماسونری، ابتذال در محصولات هنری مثل ادبیات و سینما و موسیقی، معنویتهای سکولار، تصوف، فمینیسم و... در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. به زعم او، رویکردهای اجتماعی مثل فمنیسم و ناسیونالیسم همانقدر در تعارض و تضاد با آموزههای اسلام حقیقی و ناب قرار دارند که شیطانپرستی و بهائیت و وهابیت.
در واقع گرچه در بخش کلیات با آوردن تعاریفِ بهکارگرفتهشده در کتاب مانند فرهنگ، خردهفرهنگ، ضدفرهنگ، جریانشناسی و سایر کلیدواژههای تخصصی علوم اجتماعی و سیاسی، سعی دارد که وجهۀ علمی و پژوهشی کار را پررنگ سازد، اما در مجموع کتاب اثری پژوهشی به معنای خاص آن به حساب نمیآید، و بیشتر فهرستی از تعاریف و تاریخچۀ رویکردهای فکری است که در 150 سال اخیر کشورهای جهان هر یک به نوعی با آن مواجه بودهاند.
طبقهبندی جریانهای ضدفرهنگی در این کتاب به تصریح نویسنده، بر اساس معیار دشمنی و رویکرد ستیزهجویانه با اسلام و هویت انسانی انجام گرفته است؛ که در رأس همۀ آنها جریان فراماسونری قرار دارد. کتاب در هر بخش، توضیحاتی گاه به تفصیل و گاه مختصر در مورد تعریف و تاریخچۀ هریک از این جریانهای فکری و فرهنگی ارائه کرده است؛ توضیحاتی که در برخی مواقع مفید و جامع و در برخی موارد ـ مثلاً در مورد ابتذال در ادبیات و سینما ـ به شدت ناقص و سطحی است. آنطور که در مقدمۀ کتاب آمده است این پژوهش برای متولیان امور فرهنگی و بهویژه نمایندگان کمیسیونهای مربوط در مجلس تهیه شده است. اما شکل دایرةالمعارفگونۀ کتاب باعث شده است که برخی مباحث مطرحشده در آن، دارای عمق و غنای محتوایی مطلوب نباشند.
گفتار سیزدهم که تقریباً یکپنجمِ نهایی کتاب را به خود اختصاص داده است، به بحث تهاجم فرهنگی از دیدگاه امام و رهبری و ضرورت توجه به آن با ذکر بیانات ایشان، پرداخته است. در ادامه به قصد نتیجهگیری نهایی از بیان تعاریف بخشهای قبل و تطبیق آن با شرایط فعلی کشور، نگاهی دارد به آسیبهای فرهنگی توده مردم و از آنها با عناوین: آسیب مذهبی، گرایش به ضدفرهنگها، عرفانگرایی، خرافهگرایی و نمادگرایی انحرافی نام میبرد. اما در واقع گرچه این بخش قرار است شامل نظریات نویسنده و در خصوص آسیبهای اجتماعی جریانهای ضدفرهنگ در ایران باشد، عمدتاً دچار کلّیگویی است و با لحنی گزارشی، خواننده را به تحلیلی جامع نمیرساند.
اما بخش سومِ گفتار سیزدهم، که بیشتر مورد نظر نویسندۀ این جستار نیز بوده است، اختصاص یافته است به «انجمن حجتیه» که در این کتاب نه به عنوان جریانی ضدفرهنگ، بلکه با نام خردهفرهنگی سیاستگریز از آن نام برده میشود. در این بخش ابتدا تاریخچۀ تشکیل این گروه مذهبی به طور مختصر بیان شده و سپس اساسنامه و حیات سازمانی آن مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه دیدگاه بزرگان دینی و سیاسی در مورد این انجمن ذکر میشود و نهایتاً به گونهشناسی اعضای انجمن و رابطۀ آن با ساواک و به طور کلی رویکرد سیاسی این تشکّل در طول زمان میپردازد. در ادامه با بررسی روایاتی که رهبران این انجمن بر اساس آنها به تخطئۀ قیام امام خمینی و انقلاب اسلامی میپرداختند، آنها را مورد نقد قرار میدهد.
بر این اساس، انجمن مذکور که در اوایل دهۀ سی شمسی توسط شیخ محمود ذاکرزادۀ تولایی (حلبی) در شهر مشهد شکل گرفته و هدف اصلی خود را ترویج مباحث مربوط به حقیقت مذهب شیعه و مبارزه با گسترش و نفوذ بهائیت تعریف کرده بود، دو نوع رویکرد را نسبت به رژیم پهلوی اتخاذ کرد. برخی از اعضا و رهبران انجمن معتقد بودند که هر نوع قیامی قبل از حضرت حجت(عج) طاغوتی و حرام است، و بر همین مبنا و دلایل دیگر از جمله شیعه بودنِ شاه، به همراهی و حتی در مواردی همکاری با نظام حاکم معتقد بودند. ولی برخی دیگر که عمدتاً از مقلّدان امام خمینی محسوب میشدند، مبارزه با رژیم شاهنشاهی و استقرار حکومت دینی را لازم و هر نوع قیام غیردینی را طاغوتی میدانستند. اما بعد از سال 42 تا آستانۀ انقلاب اسلامی تغییراتی کلی در رویکرد رهبری انجمن نسبت به جریان انقلاب اسلامی به وجود آمد. خصوصاً بعد از واقعۀ هفده شهریور، لزوم مبارزه با رژیم پهلوی و همراهی با خواستۀ مردم از سوی انجمن بیشتر مدنظر قرار گرفت.
رویکرد انجمن اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به همراهی بیشتر با آن و استراتژیاش از مبارزه با بهائیت به مبارزه با مارکسیسم تغییر پیدا کرد. طبق این نظر، میتوان گفت بسیاری از تعارضات و کشمکشها در وضع و اجرای برخی قوانین در دهۀ اول انقلاب، ناشی از حضور و نفوذ مستقیم یا غیرمستقیم اعضا و افکار این انجمن در بدنۀ نظام جمهوری اسلامی بود. البته کتاب از آوردن هرگونه تحلیلی در این خصوص پرهیز کرده و در توضیح عملکرد انجمن و نوع مواجهۀ آن با نظام جمهوری اسلامی در سالهای اول انقلاب و جنگ و امکان تشابه آن با نوع تعاملش با ساواک و رژیم پهلوی، حرفی نمیزند.
فرض کلی در این کتاب در مورد انجمن حجتیه این است که آن را در قیاس با رویکرد فرهنگی انقلاب اسلامی، خردهفرهنگی در اقلیت به حساب آورده است. اما اگر این موضوع در بخش آسیبهای تودۀ مردم طرح گردیده است، مشخص نمیشود که رابطۀ آن با افکار عمومی و نگرش مردم عادی نسبت به عملکرد آن چیست. بیشتر مطالب آوردهشده در این بخش به ذکر نظریات و خاطرات اعضای سابق انجمن یا اسناد فعالیت آن اختصاص یافته است، بدون اینکه میزان نفوذ این افکار در میان افراد عادی جامعه بررسی شود. یعنی در واقع انجمن حجتیه علیرغم داشتن حجم قابل توجهی از فعالیتهای عامالمنفعه مانند ساخت مدرسه و کتابخانه و مؤسسات خیریه و...، عمدتاً بر اساس رویکرد و نوع تعامل آن با نظام قدرت در قبل و بعد از انقلاب مورد بررسی قرار گرفته است، نه بر طبق عملکرد اجتماعی و تأثیرگذاری آن بر جامعه. در واقع این بخش از کتاب هم مانند بخشهای قبل بیشتر شرح و توصیف و تعریف به خواننده ارائه میدهد و فاقد تحلیل جدّی و محققانه است.
در مجموع « جریانشناسی ضدفرهنگها » برای کسانی که بخواهند با خواندن یک کتاب، چکیدهای نسبتاً جامع از برخی جریانات فکری دینی و اجتماعی و فرهنگی معاصر به دست آورند قابل استفاده است، اما نمیتوان آن را در حوزۀ تخصصی علوم اجتماعی و سیاسی اثری قابل توجه به حساب آورد.