برای بهشت و چشمه ها | معرفی کتاب « اسطوره های عشق »
در تعاریف، «میهنپرستی» را مفهومی دانستهاند که معطوف است به عشق و دلدادگی، آمادگی برای هر نوع فداکاری، پاسداری از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و دفاع از هویت قومی و ملی و فرهنگی. «میهنپرست» نیز کسی است که به کشور خود عشق میورزد و با اشتیاق از منافع آن دفاع میکند.
طبیعی است که هر سرزمینی در قلب ملتش عشقی بیافریند و هر عاشقی نیز به هنگام ضرورت، به دفاع از سرزمینش برخیزد. عراق، سرزمین دجله و فرات نیز عاشقانی پرورانده که حاضرند برای سرافرازیاش جان دهند. «میسون غازی عبدالامیر»، دخترِ بیستسالۀ عراقی، یکی از همین میهنپرستان عاشقی است که برای عزتمندی سرزمینش جانش را از دست داد.
سید عباس حسن علی موسوی، معروف به «کمال السید»، نویسنده و ادیب عراقی، در کتاب «اسطورههای عشق»، داستان دلدادگی میسون را روایت میکند؛ نه تنها میسون، بلکه دهها میسونصفت را دوشادوش یکدیگر؛ زیرا کم نبودهاند زنانی که مانند میسون کنار مردان مبارز، مقاومت کردهاند تا عراق دورهای از تاریخ را سپری کند و خوب یا بد، برسد به اینجا که امروز ایستاده است.
اسطورههای عشق که در حجمی بیش از سیصد صفحه به چاپ رسیده و باید با این حجم حاوی اطلاعات قابل توجهی باشد، ترجمهای است از کتاب «آخر اساطیر الحب». این کتاب به خوبی پرده از مظلومیت سرزمینی برمیدارد که سالها اسیر دست صدام بوده است؛ مظلومیتی که شاید کمتر خوانندهای چیزی از آن بداند و از این رو، هنوز از مردم عراق چهرۀ دشمنی متجاوز را در ذهن خود متصور باشد.
کمال السید در کتابش به سادگی و به دور از هر گونه پیچیدگی تاریخی، به خواننده میگوید که حزب بعث ابتدا در سال 1975 میلادی مانع پیادهروی روز اربعین شد و چهرۀ ستمگر خودش را به مردم عراق نشان داد. سپس بعثیها برای تغییر بسیاری از روابط و ارزشها حرکت خود را شروع کردند. دستگاههای امنیتی هم دستبهکار شدند و جزئیاتی از مراسم شکنجهها را در بغداد منتشر کردند. هدف اصلی رژیم، سقوط و انحطاط اخلاقی بود. برای آنها هیچ موضوعی مقدس محسوب نمیشد. بعثیها موجودات عجیبی بودند که از عراقی بودن، فقط عضویت ظاهری و از انسانیت فقط پوشش را داشتند. به تدریج اقتصاد عراق ناکارآمد شد، میلیونها درخت نخل از بین رفت و کشاورزان به شهرها مهاجرت کردند. رسانهها اجازۀ پخش شعائر دینی مانند اذان و نماز جمعه را نداشتند، آهنگها و سریالهای مبتذل با هدف تخریب چهرۀ علمای دینی رواج یافتند و اماکن سیاحتیِ ناسالم احداث شدند.
در همین سالها بود که انقلاب ایران به پیروزی رسید و امام خمینی تبدیل شد به چهرهای محبوب. موشه دایان، وزیر دفاع اسرائیل گفت: «آنچه در ایران اتفاق افتاد، زلزلهای بود که لرزههایش کمی دیگر به ما میرسد.» او درست پیشبینی کرده بود؛ سید محمدباقر صدر رهبریِ مبارزات را در عراق به دست گرفت. خواهرش بنتالهدی نیز که نویسنده و شاعر بود به مبارزه برخاست؛ اما متأسفانه هر دو مظلومانه به شهادت رسیدند!
السید برای اینکه به خواننده بگوید اگر در عراق کسانی بودند که با صدام مبارزه میکردند، کسانی هم بودند که توانایی مبارزه کردن نداشتند، در کتابش از زبان حسام میگوید: «امروز همۀ مردم با امام خمینی همدردی میکنند، اما وقتی پای عمل و اراده برسد هیچ! پدر من امام را دوست داشت و به او عشق میورزید، اما رویش اسلحه کشید و الآن اسیر است. ارادۀ جامعۀ ما فلج شده. ترس، اراده را فلج میکند. اگر مردم یکدهمِ جنگ قادسیه در راه مبارزه با نظام قربانی میدادند، این کابوس از ما دور میشد.»
کمال السید در اسطورههای عشق تلاش کرده در کنار روایت داستان زندگی میسون و حسام، از شرایط نابهنجار عراق نیز به خواننده اطلاعاتی بدهد تا به طور کل او را با شیوۀ صدام در حکومت و با مبارزات مردم علیه صدام آشنا کند. او در این راه موفق بوده است، هرچند که با این شیوه، کتابش را از رمان بودن دور کرده و آن را به سمتی برده که بیشتر یک روایت مستند باشد تا رمان.
داستان زندگی میسون و حسام که یکی مانند دجله است و دیگری مانند فرات، از جذابیتهای اسطورههای عشق است. اما در بخشهایی از کتاب، به وضوح از داستان زندگی خانوادۀ میسون و حسام و مهاجرتهایشان فاصله میگیریم و مینشینیم پای صحبتهای نویسنده از حکومت عراق و مبارزات مردم. این صحبتها گاهی زبانی سخت و جدی دارد و گاهی بسیار لطیف میشود و شاعرانه؛ طوری که تلخی جنگ و زندان و شکنجه و بیرحمیها را از یاد خواننده میبرد. آن زمان که نثر کمال السید رنگی شاعرانه به خود میگیرد، میخوانیم: «بغداد به زنی زیبارو تبدیل شده بود. بازیهای شبهای سُرخش نور اندیشهای را که از چند مرکز فرهنگی ریشهدار منتشر میشد خفه میکرد. شاعران بعد از اینکه دلقکهای حکومت، صحنۀ زندگی را از سروصدا و مسخرهبازی آکندند، مهاجرت کردند. عصر قورباغهها شروع شده بود؛ خیابانها پر از قورقور و دانشگاهها پر از قارقار.»
کمال السید حتی پا را از این هم فراتر نهاده و زبان را به شاعرانگی بیشتری دعوت کرده است. او گاهی اینگونه مینویسد: «جنگ باز هم در شمال شروع شد و خون، دوباره کوهها و دشتها را سرخفام کرد و صفیر گلوله و توپ از شرشر رودخانهها و نهرها و نجواهای باران و موسیقی بهار بلندتر شد. بیانیۀ مارس را به سطل آشغال انداختند و رفتن به شمال، مثل رفتن به قصر النهایه شد.»
نویسنده همراه با این شاعرانگیها میسون را هم همانگونه که عاشق شعر و داستان بوده، خلق کرده است. میسون، شخصیت اصلی این روایت داستانی، در سرزمینی کنار دجله ساکن بود و هیچگاه از فکر فراتی که نشان از تشنگی امام حسین(ع) دارد، غافل نشد. او در بخشی از کتاب، میسون را اینگونه معرفی میکند: «میسون دختر کاملی شده بود و با اینکه چهارده سالش بود، هر که او را میدید، فکر میکرد هجدهساله است؛ قامتِ کشیده و چهرهای درخشان مثل ماه و چشمهای درشت که مثل دو پنجره به روی جهانی شفاف باز میشدند. او و درخت پرتقال داخل باغ، با هم مسابقۀ رشد گذاشته بودند. میسون بیشتر ساکت و کمحرف بود و معمولاً در حالاتی مانند نماز غرق میشد. رشتۀ ادبیات را انتخاب کرد، چون عاشق ادبیات بود و سعی میکرد شعر بگوید. خلاصه اینکه او نقاء، شخصیت داستانِ فضیلت پیروز میشود، بود؛ همان دختری که بنتالهدی، خواهر صدر به جامعه معرفی کرد.»
سرنوشتِ میسون و سایر مبارزان به نوعی از پیش قابل پیشبینی است؛ تاریخ به ما نشان داده که خون، پیروزی به ارمغان میآورد. بنابراین کمال السید در خلق شخصیت میسون درست و موفق عمل کرده است. او شخصیتی دارد که خواننده را لحظه به لحظه با خود و با هدف و افکارش همراه میکند، هرچند که کمحرف است. او یا حرف نمیزند و یا شعر میگوید. برای میسون روز شهادتش گل دادنِ خونش است. و کمال السید با انتخاب به جایی از اشعاری حماسی، عشق شخصیت اصلی داستان را به خوبی نمایش میدهد. شاید اوج کتاب آنجا باشد که نویسنده از زبان دختر جوان میگوید: «نور چشمم را پر کرد، مثل فرشتهها آواز میخوانم، برای بهشت و چشمهها.»
اسطوره های عشق را «اسماء خواجهزاده» ترجمه کرده که ترجمهای است روان و قابل اعتنا، با دامنهای گسترده از واژگان پراحساس و پرکشش که بر غنای متن کتاب میافزاید.
این روایت مستند 382 صفحهای را انتشارات «راه یار» به تازگی به چاپ رسانده است. کمال السید در گفتوگویی بیان کرده که در دوران حاکمیت صدام بر عراق، سههزار زن به شهادت رسیدهاند، اما اطلاعات کمی از آنها در اختیار است. او به خوانندگان کتابهایش این نوید را داده است که کتابهای دیگری از زندگی و شهادت این زنان که اسطورۀ عشق هستند، بنویسد. او گفته عنوان کتاب بعدیاش «وفا» است.