1. خانه
  2. مطالب
  3. سبک زندگی
  4. علم و علم و علم | جستاری درباره کتاب «گفت و گویی با علامه حسن حسن زاده آملی»
علم و علم و علم | جستاری درباره کتاب «گفت و گویی با علامه حسن حسن زاده آملی»

علم و علم و علم | جستاری درباره کتاب «گفت و گویی با علامه حسن حسن زاده آملی»

یکی از مزایای آثار علامه این است که کم و بیش در آثار و مکتوبات خویش، فضای اجتماعی و سیاسی آن مقاطع را بیان می‌کند و خاطراتش از دوران گذشته را بیان می‌کند که برای مخاطبان و نسل آینده و محققان تاریخ می‌تواند بسیار مفید یا تأمل‌برانگیز باشد.
سبک زندگی 1400/3/9 12 دقیقه زمان مطالعه 0

استاد علامه ‌حسن‌زاده آملی از شخصیت‌های برجستۀ علمی و اخلاقی دورۀ معاصر است که در علوم مختلف صاحب نظر و صاحب تألیف است. کتاب «‌گفت‌وگو با علامه حسن ‌حسن‌زاده آملی» از جمله آثار خوب و خواندنی درباره زندگی و فعالیت‌ها و دغدغه‌های اوست. این کتاب شامل شانزده مصاحبه است که در طول سالیان متمادی (در دهه‌های شصت و هفتاد) با ایشان صورت گرفته و در برخی مطبوعات مانند کیهان فرهنگی، بیّنات، نامۀ علم و دین، روزنامه رسالت، فصلنامه حوزه، رواق نور، پیام انقلاب، کیهان اندیشه، روزنامه جمهوری اسلامی، نور علم، روزنامه کیهان، کیهان علمی نوجوانان منتشر شده است. این کتاب به اهتمام «محمد بدیعی» گردآوری و تدوین و از سوی انتشارات تشیع در قم منتشر شده است و مطالعه‌‌اش برای هر کتاب‌خوانی، جذاب و درس‌آموز است؛ زندگی و خاطرات عالمی که دغدغه‌‌اش بیان همراهی «علم و دین» و هم‌سویی «قرآن و برهان و عرفان» است و بر «خودسازی، انسان‌‌‌سازی و مدینه فاضله‌ سازی» حرکت می‌کند.

1. آنچه که در این کتاب برجسته می‌نماید روحیه «علم‌آموزی» و «جستجوگری علمی» فوق‌العاده علامه ‌حسن‌زاده است که این روحیه در همۀ سنین ایشان ادامه یافته است. شاید بتوان گفت یکی از محاسن وی، شرکت در دروس تفسیر اساتید مختلف و حضور در محافل علمی و اخلاقی اساتید برجسته است؛ از دروس تفسیر حضرات آیات شعرانی، الهی قمشه‌ای، تا علامه طباطبائی. «عمده درس تفسیر بنده خدمت آقای شعرانی بود. بنده از اول تا آخر تفسیر مجمع‌البیان طبرسی را کلمه به کلمه خدمت ایشان خواندم. خیلی آن محفل درس تفسیر برای من ارزش‌مند بود.» (ص26)

2. یکی از نکاتی که درباره زندگی علمی و حوزوی استاد ‌حسن‌زاده باید گفت این است که ایشان بیشتر تحصیل‌کردۀ حوزۀ علمیه تهران است تا قم. ایشان غالب درس‌های جدّی را در تهران در محضر اساتید برجسته آموختند؛ حضرات آیاتی چون: شعرانی، رفیعی قزوینی، محمدتقی آملی، الهی قمشه‌ای، میرزا احمد آشتیانی، فاضل تونی، سید احمد لواسانی و شیخ علی‌محمد جولستانی (ص159)، و اساتید شاخص ایشان در حوزۀ علمیۀ قم هم علامه طباطبائی و برادرشان ‌‌‌آیت‌الله محمدحسن الهی و آقازادۀ ‌‌‌آیت‌الله سید علی قاضی (‌‌‌حجت‌الاسلام سید مهدی قاضی طباطبایی) است. (ص158) «آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده هم اساتیدم را به تجربه در فنون، مثل ایشان ندیدم.» (ص29) و از تعابیرش درباره علامه شعرانی، برمی‌آید که به شدت از ایشان متأثر است و نقش ایشان در قوام شاکلۀ علمی استاد بسیار برجسته است.

3. هر استادی سبک خاص خود را در علم‌آموزی دارد. علامه در ‌گفت‌وگوهایش شیوه‌ها، راه‌کارها و پیشنهادهای مختلفی را بیان می‌کند. از جمله می‌گوید: «هم کوشش و هم کشش می‌خواهد، صبر می‌خواهد و انسانِ جویای علم و معرفت، همه‌چیز را باید زیر پا بگذارد، مگر خدا و راه استکمال را. با پریشان‌خاطری و کثرت تعلقات و همّ گوناگون داشتن و عدم استقامت، نمی‌توان به جایی رسید. استاد باید قوی باشد، اما شاگردان هم باید استقامت داشته باشند. تا استقامت نباشد، کسی به جایی نمی‌رسد.» (ص109) یا می‌گوید: «در تحصیل علم، قناعت ناپسند است.» (ص244) «در علم، نباید طالب علم بگوید بس است.» (ص64) «انسان نباید از تحصیل خسته بشود؛ به‌خصوص کسی که می‌خواهد با منطق وحی و زبان ولایت، آشنا بشود.» (ص110)

از سویی دیگر، به درستی بیان می‌کند: «با شتاب و بدون تأمل کافی، کسی به جایی نمی‌رسد. راه ملّا شدن این نیست. باید مقدمات کار قوی و محکم باشد. در بسیاری یک نحوۀ عجله وجود دارد که این‌ها بعداً پشیمان می‌شوند و این حیف است.» (ص111ـ112) ایشان بر تفکر و تأنی تأکید دارد و می‌گوید: «انسان از جمع کتاب عالِم نمی‌شود، وگرنه کتاب‌فروش‌ها می‌بایستی اعلم مَن فِی الارض باشند.» (ص160)

علامه بر نقش و جایگاه استاد تأکید ویژه‌‌‌‌ای دارد: «برای طالب کمال، استاد کامل خیلی دخیل است. آن کلیدها و مفاتیحی که از استاد عاید شاگرد می‌شوند، آن کُدهایی که از استاد استفاده می‌کردند، آن اصول و امهاتی که از استاد به دست می‌آیند، اهمیت بسزایی دارند.» (ص159ـ160) وی تواضع و ادب در مقابل استاد و حفظ حریم استاد را در توفیقات زندگی علمی و عملی‌‌اش یاد می‌کند و می‌گوید: «بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می‌کردم و سعی می‌کردم در حضور استاد، تکیه به دیوار ندهم. سعی می‌کردم چهارزانو ننشینم. حرف [و اشکال] را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم. [زیاد] چون و چرا نمی‌کردم که مبادا سبب رنجش استاد شود.» (ص106)

4. علامه ‌حسن‌زاده در پاسخ به ‌سؤالی درباره پیشنهاد و توصیه به طلبه‌ها می‌گوید: «طلبه مُشوّقش درس و کتاب و استاد است و محضر استاد... باید به عزم و اراده و استقامت، پیش رفت. با تن‌پروری و تجمّلات زندگی و پریشان‌خاطری نمی‌شود. امکان ندارد انسان بخواهد درس بخواند و دنبال آبادی و عمران دنیا هم باشد. این دو با هم جمع نمی‌شود.» (ص104) از سویی می‌گوید: «نفس مطمئنه، علوم و معارف را می‌گیرد. نفس مُضطر به جایی نمی‌رسد. شخص پریشان‌خاطر، عالم نمی‌شود. همّ واحد می‌خواهد. اصولاً تعقل با تعلّق جمع نمی‌شود.» (ص105) از سویی پیشنهاد می‌دهد: «کتاب‌های تذکره را بخوانید. با شرح حال بزرگان آشنا شوید و ببینید که در راه معشوقشان ـ که تحصیل علم و کمال است ـ مشتهیات نفسانی را زیر پا گذاشتند.» (ص105)

5. علامه می‌گوید: «انسان حدّ یَقِف ندارد.» (ص67) و بر این تأکید دارد که: «خودتان را ارزان مفروشید و به امور مادی خودتان را گرفتار نسازید.» (ص146) شاید این تعبیر، یکی از کلام‌های پُرتکرار علامه در هر جلسه و مجلسی باشد که: «خودتان را ارزان مفروشید.»

6. علامه معتقد است: «ما در عالَم، کاری ‌مهم‌تر از خودسازی نداریم و تمام این درس و بحث، برای آن است که خودمان را درست بسازیم.» (ص129) علامه در این زمینه، اهتمام ویژه‌‌‌‌ای به «قرآن» دارد و دائماً انس با قرآن را به مخاطبان پیشنهاد می‌دهد و تکرار می‌کند: «قرآن کتاب انسان‌ساز است... این کتابِ انسان‌ساز و مدینۀ فاضله ساز است که باید در متن وجود عالم و آدم پیاده شود.» (ص68) و از سویی، ‌مهم‌ترین صُنع و هنر انبیا(ع) را آدم‌‌‌سازی و تشکیل مدینۀ فاضلۀ انسانی می‌داند. (ص227)

7. یکی از روحیات قابل تحسین علامه، روحیۀ آزادمنشی و حق‌جویی و حق‌گویی ایشان است. ایشان در ‌گفت‌وگویی با ماهنامه «کیهان فرهنگی» (ش5، مرداد 1363) می‌گوید: «بدون تعصب مذهبی، حاشا و کلّا! بنده خودم در یکی از نوشته‌هایم عنوان کرده‌‌ام و گفته‌‌ام که من از دین درآمدم و دوباره دین را قبول کردم. خواه مردم بپذیرند، خواه نپذیرند، بنده، بله بنده، ‌حسن‌زاده آملی از دین به در آمدم و دوباره دین را پذیرفتم. بنده دینِ آبایی ندارم، دینِ تقلیدی و طایفه‌‌‌‌ای ندارم. من اثنی‌عشریه به تحقیق شدم، نه به تقلید.» (ص49)

8. یکی از مزایای آثار علامه این است که کم و بیش در آثار و مکتوبات خویش، فضای اجتماعی و سیاسی آن مقاطع را بیان می‌کند و خاطراتش از دوران گذشته را بیان می‌کند که برای مخاطبان و نسل آینده و محققان تاریخ می‌تواند بسیار مفید یا تأمل‌برانگیز باشد. برای نمونه می‌گوید: «بنده از خاطرم نمی‌رود بدون هیچ استثنا، مساجد شهر ما، آمل، را انبار پنبه و غلّات و این‌جور چیزها قرار داده بودند. ستمشاهی که می‌شنوید، به معنای واقعی کلمه، ستمشاهی بود. آن سال که ما طلبه شدیم، رضاخان اوضاعی برای کشور، پیش آورده بود!... یکی از مساجد شهر ما را (که حالا آن را آباد کرده و ساخته‌اند) طویله کرده بودند! مردم که از دهات، با اسب و استر می‌آمدند، آن‌جا را مورد استفاده قرار می‌دادند. فوق این حرف هم هست که به لحاظ این‌که خلاف ادب می‌شود، عرض نمی‌کنم.» (ص98) «شما نمی‌دانید رضاخان پهلوی و پسرش بر سر علم و عالم، چه بلایی آوردند.» (ص108)

یا می‌گوید: «مرحوم [‌‌‌آیت‌الله محمدآقا] غروی، با آن سطح عالی علمی که از شاگردان بنام حوزه نجف و از شاگردان مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی و آقایان دیگر بوده و مجتهد مسلّم زمان خودشان به شمار می‌رفت، می‌فرمود: من تعهد دارم روزانه در خیابان‌ها و بازار آمل، هر روز به یک طرف قدم بزنم، تا مردم به کلی روحانیت را فراموش نکنند.» (ص99) یا تعبیر دیگری از قول ایشان بیان می‌کند: «از سلطۀ اجانب، کارِ دین‌داری به جایی رسیده بود که من بعضی از روزها با لباس روحانی در خیابان و بازار آمل بدین قصد عبور می‌کردم که مردم مرا ببینند و دین و دین‌داری را فراموش نکنند و مبدأ و معاد از یادشان نرود.» (ص159)

9. علامه معتقد است که ما یک شاعر حکیمی به نام «علی بن ابی‌طالب قیروانی» داشتیم که به غلط، دیوان او به حضرت وصی امام علی(ع) نسبت داده شده است. (ص116) در لابه‌لای ‌گفت‌وگوها و کتاب‌هایش از این نکات و نظریات کم نیست و می‌توان نظریات علامه را در گوشه و کنار یافت. برای نمونه می‌گوید: «این حرف که شهرت داده‌اند که فلسفه و منطق را از یونان گرفته‌اند؛ این حرف‌هایی است خیلی سطحی و رایج.» (ص49) «حاشا که اسلام در علوم انسان‌ساز و مدینۀ فاضله ‌‌‌سازی و در معارف حق الهیه... متضمّن ذره‌ای، به قدر خَردلی، نیاز به احدی، به فرقه‌ای، به طایفه‌‌‌‌ای داشته باشد.» (ص50) یا می‌گوید: «انسانی که دارای اعتدال مزاج است، از هیچ‌یک از رشته‌های علوم زده نمی‌شود، بلکه خواهان علم است و می‌خواهد همه‌چیز را بداند. بنده نیز به اندازه ظرفیت و قابلیت خودم، الحمدلله از هیچ رشته‌‌‌‌ای روی‌گردان نبودم و به آن مقدار که برایم میسور شده، استقبال نموده‌‌ام و بحمدلله در همۀ این رشته‌ها تألیف و تصنیف دارم.» (ص142 و 143) می‌گوید: «زبان هر قوم و فرقه‌‌‌‌ای، نردبان رسیدن به معارف آن فرقه آن است.» (ص143) «اگر مقدورم بود، تمامی زبان‌های دنیا را فرا می‌گرفتم. ما روی عشق و علاقه به زبانِ زمانمان ـ که فرانسه بود و در آن موقع بسیار رایج بود ـ به فراگیری آن پرداختم... اگر دستم می‌رسید و با هزاران اگر دیگر، مایل و ‌‌علاقه‌مند بودم که دیگر زبان‌ها را نیز فرا بگیرم و از هیچ علمی و زبانی انزجار ندارم.» (ص144)

10. این کتاب ابعاد ناگفته یا کمتر شنیده‌شده‌‌‌‌ای از علامه بیان می‌کند که می‌تواند برای مخاطبان جذاب باشد؛ ‌‌‌این‌که علامه در دهۀ سی، به مدت نُه سال به استخراج تقویم می‌پرداخت (ص55) و تقویم نجومی‌‌اش را منتشر می‌کرد. حتی در دو مورد پیش‌بینیِ محاسبات نجومی دقیق و خاصی انجام داد که در آن زمان، باعث محبوبیت و شهرت او در آن ایام شد. این کتاب هم‌چنین از توجه علامه به «ادبیات» می‌گوید؛ هم ادبیات فارسی، هم ادبیات عربی. ‌‌‌این‌که دانستن ادبیات فارسی و عربی را هم برای طلاب و روحانیون ضروری می‌داند؛ هم در نوشتن و هم در بیان و هم ضرورت آن برای درک معانی و معارف قرآن و روایات اسلامی. می‌گوید: «بنده به کلیله و دمنه علاقه داشتم... من چیزهایی را که راجع به کلیله می‌دیدم، جمع‌آوری و یادداشت می‌کردم... من سالیانی با کلیله و مرزبان‌نامه حشر داشتم، اما کلیله در ما عجین شده بود و با آن خو کرده بودم. لذا بنده آن دو باب را بر اثر انس ممتد سالیان درازی که با کلیله داشتم، با همان سبک نصرالله منشی ترجمه کردم و کوشش کردم که به سیاق دروس ایشان باشد.» (ص41 و 42)

از ذوق شعری علامه سخن به میان می‌آید: «حقیقت این است که در زمینۀ شعر، بنده مثل دیگر رشته‌‌‌ها، خوشه‌چین خرمن بزرگان هستم. حشر با هر کسی ایجاب می‌کند که انسان به لحن و روش و خوی او دربیاید و به گفتار و شیوۀ او نزدیک شود. این یک امری قهری است. قسمتی از دیوان من، به روش غزلیات متعارف شعرای بزرگ ماست. قصایدی دارم گاهی شبیه قصاید سنایی، چون خیلی با ایشان حشر داشته‌ام. آن سبک و روش اثر گذاشته است و همان سبک را پسندیدم. شعر نو ندارم و طبع من هم این را اجازه نمی‌دهد.» (ص36) نظریات علامه درباره برخی شعرا و اشعارشان هم می‌آید: 1. سنایی در قصاید خیلی تبحّر دارد؛ چنان‌که سعدی و حافظ در غزلیات، به‌خصوص حافظ که بعضی غزلیات او سِکرآور است. 2. بیت و شعر حافظ، همه بیت‌الغزل معرفت است. 3. باباطاهر که دوبیتی‌هایش مثل شعله‌های آتش است؛ از یک کورۀ آتشین یا از یک آتشفشان خارج می‌شود. (ص38) 4. [اشعار] جناب حکیم ابوالقاسم فرودسی، هرچند به صورت حماسه و سلحشوری و جنگاوری و دلاوری است، اما در اثنای گفتارش جا به جا، نکاتی بلند و مطالبی خیلی شریف عنوان کرده است. (ص39) 5. گلشن رازِ شبستری چقدر خدمت به عالَم عرفان کرده که آن مطالب نغز را در لباس زیبای شعر درآورده است. (ص35)

از سویی، یک حسرت خاص و از غفلتش از حفظ قرآن می‌گوید: «همان ابتدا عشق عجیبی به دیوان شعرا و نظم و شعر هم داشتم. روی این ذوق، همان وقت تمام دوبیتی‌های باباطاهر را حفظ بودم و تمام رباعیات خیام و اکثر غزلیات حافظ و همین‌طور اشعار دیگر را... و ‌‌‌‌ای کاش از همان وقت کسی به من می‌گفت: آقا، به جای ‌‌‌این‌که این‌ها را حفظ کنی، شروع کن به حفظ قرآن. و الآن این حسرت برای من به جا مانده است که این عشق و علاقه‌‌‌‌ای که به دواوین شعرا داشتم، کاش در حفظ قرآن به کار می‌بردم.» (ص23)

10. علامه روحیۀ قدرشناسی ویژه‌‌‌‌ای دارد. در عمل به این حدیث معصوم(ع) که هر کس کلمه‌‌‌‌ای به فردی آموخت، حقی بر آموزنده دارد. از پدر و مادرش گرفته تا ملاباجی‌های مکتب‌خانه‌های قدیم و معلمان دوره ابتدایی و اساتید دروس مقدماتی حوزوی‌‌اش در آمل و هم‌چنین اساتیدش در حوزه علمیه تهران و قم. او حتی قدردان لطف‌ها و همراهی‌های برخی فرهنگی‌ها و کتاب‌فروشان است. به صورت ویژه از میرزا حسن مصطفوی (کتاب‌فروش و ناشر و نویسندۀ معروف کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن») تقدیر می‌کند که کتاب‌ها را به صورت امانی یا اقساطی در اختیار او قرار می‌داده است. «آقای حاج‌حسن‌آقا مصطفوی... کتاب‌فروشی داشتند... خیلی هم به ما محبت داشتند و من ممنون ایشان هستم که بسیاری از کتاب‌هایمان را از ایشان خریدیم به اقساط. آن کتاب‌ها را الآن داریم، اما از برکت وجودی ایشان است که به اقساط با ما راه آمدند.» (ص127) نمی‌دانم چقدر از کتاب‌فروشان امروزی این‌گونه‌اند، ولی شخصیت ممتازی مثل علامه از نقش کتاب‌فروش در زندگی علمی‌‌اش غافل نیست. به نقش ویژۀ پدر و مادرش در زندگی‌‌اش بسیار تأکید می‌کند. با ‌‌‌این‌که مادرش را در سنّ کلاس دوم ابتدایی و پدرش را در سنّ پانزده ـ شانزده‌سالگی از دست می‌دهد، اما به عظمت از آن‌ها یاد می‌کند. (ص289) می‌گوید: «اگرچه خردسال بودم که مادرم را از دست دادم، ولی آنچه برکت در زندگی من است از مادرم هست. مادر من به قداست، طهارت، پاکی، نجابت و تقوا زبانزد بود.» (ص289) «برکاتی که از الطاف الهی نصیبم شده است، همه از شیر طیّب و دامن طاهر مادرم و روزیِ حلال پدرم بوده است.» (ص157)

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved