سفر به سرزمین کانتوتا | نقدی بر کتاب « در میان سرخپوست ها »
نبودِ تصویر صحیح و توصیف دقیق از کشورهای دنیا، مخصوصاً ملتهایی که پرچم ضداستکباری را بر دوش میکشند، به وضوح در بیان و تحلیلهای دیپلماتهایمان دیده میشود. از طرفی هم فعالان خودجوش و مردمی در حوزۀ بینالملل، تلاش چشمگیری برای توسعه اطلاعاتی خود در این زمینه به نسبتِ دیگر کشورهای غیرهمسایه انجام نمیدهند.
عدم وجود این تصویر صحیح، و نداشتن اطلاعات، باعث شده تا از ظرفیتهایی موجود در آن کشورها غفلت کرده و به نوعی فرصتسوزی کنیم؛ ظرفیتهایی که میتوان آنها را با ارتباطهای دیپلماسی و غیردیپلماسی فعال کرده، تا نه تنها در حوزۀ اقتصادی، بلکه در حوزۀ فرهنگی و اجتماعی نیز از آن بهره ببریم.
«بولیوی» یکی از آن جمله کشورهای ضدامپریالیسم در آمریکای جنوبی است که از ظرفیتهای آن استفادۀ مطلوب را نبردهایم.
«در میان سرخپوستها» یک روایت است؛ روایتی برخاسته از ذهن تعدادی از فعالان حوزۀ انقلاب اسلامی، و عدالتخواهی که با سفر به بولیوی به دنبال شناخت ظرفیتهای آنجا، و برقراری ارتباط در حوزۀ گفتمان انقلاب اسلامی با مردم آن دیار بودهاند؛ روایتی که پس از دَه سال در قالب خاطرات شفاهی، به مخاطب عرضه میشود. هرچند در این دَه سال برخی مناسبات میان دو کشور تغییر کرده و خود بولیوی هم دچار برخی تحولات شده است، با این حال این گذشتِ زمان، چیزی از جذابیت محتوای کتاب کم نمیکند.
میتوان محتوای کتاب را به دو بخش تقسیم کرد:
1. بولیویشناسی: سرتاسر کتاب مملو از نکاتی است که راویان آن، از شناخت فرهنگ، آیین مذهبی، نگاه اجتماعی و سیاسی، و... بولیوی برای مخاطبین بیان میکنند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید در بولیوی زبان انگلیسی، زبانی مطرود به شمار میرود[1]، و یا اینکه بهاییت در آنجا 220 هزار پیرو دارد.[2] زنان بولیوی معترض به الگوی زنِ آمریکایی هستند که در کشورشان ضریب میگیرد.[3] و البته بولیوی از دید برخی مردمانش، کشوری با ضریب دمکراسی بالاست و از دید برخیها، کشوری است که هر روز در آن کودتا میشود.[4] کتاب از این حیث میتواند برای مخاطبین، یک روایتِ دستهاول در حوزۀ شناخت بولیوی به شمار بیاید.
2. آسیبشناسی در حوزۀ صدور انقلاب و ضعف دیپلماسی فرهنگی: قطعاً شما نمیتوانید بر اساس آمارهای رسمی و ارائههای نمایشی از نهادهای مربوطه، به نکاتی در حوزه ضعفهای موجود در فعالیتهای بینالملل و سیاست خارجه پی ببرید. چرا؟ چون طبیعی است که هر نهادی به دنبال دستآوردهایش است تا بیان ضعفها و ظرفیتهای پایمالشدهاش.
حضور یک جمع خارج از این صنف، در میدان و در کنار مردم بولیوی، باعث شده تا ضعفهای موجود در حوزۀ دیپلماسی را ببینند. شاید باورش برایتان سخت باشد که در سفارتِ وقتِ آن دوره، هیچکدام از کارکنان آنجا، با زبان اسپانیایی که زبان رسمی کشور است، آشنا نیستند[5]؛ و یا اینکه آنقدر مسائل هستهای برای دستگاهها و دولت ضریب گرفته است، که از ظرفیتهایی همچون حضور در همایش جهانی محیط زیست در بولیوی، که یک همایش استکبارستیز و ظرفیتی برای ترویج گفتمان انقلاب است، غافل میشوند.[6] همایشی که آمریکا کشورهای شرکتکننده در آن را به تحریم تهدید میکند! این ضعف فقط در حیطۀ کار اداری و اجرایی نیست، بلکه در بخش فرهنگی هم هست. اینکه یک قرآن به زبان اسپانیایی در آنجا پیدا نشود، یا شبکهای که بتواند معارف و مفاهیم اسلامی و انسانی را به تقریر انقلاب به اسپانیایی تولید و مطرح کند، وجود نداشته باشد، نشان از عقبماندگی ما در حوزه صدور انقلاب است.[7] در همین همایش یکی از مغربیانِ شرکتکننده، با گلایه و ناراحتی به راویان کتاب میگوید: چرا کتابهای شهید مطهری را برایمان ترجمه نمیکنید تا به سمت کتابهای سروش نرویم؟! اینها با کتابهای سروش در کشور ما انقلاب میکنند، آن وقت شما برایمان کتابهایی در مورد حجاب، که اصلاً مسئله ما نیست، ترجمه و ارسال میکنید![8] اینها بخشی از ضعفهای ما در ارتباط و تعامل با کشورهایی همچون بولیوی است. نکات موجود دیگری از این موارد در کتاب، میتواند باعث شود تا نه تنها مسئولین دولتی، بلکه فعالان مردمی هم اولویتها و مسئلهها را در حوزۀ بینالملل درست تشخیص بدهند و اقدام کنند.
شاید از نقاط مثبت کتاب، علاوه بر پاورقیهای تحلیلی و توصیفی مناسب، وجود تعدادی یادداشت از شخصیتهای دیگر در موضوع دیپلماسی، چراییِ سفر به بولیوی، و عدالتخواهی باشد؛ یادداشتهایی که با عنوان «مؤخره» در انتهای کتاب آمده است.
با این حال، مجموعۀ حاضر خالی از اشکال نیست؛ اشکالاتی از حیث:
1. نگارش: در برخی موارد، از قالب بیان خاطره و تاریخ شفاهی خارج شده و به سمت توصیف داستانی و یا طول و تفصیلهای خالی از فایده میرود. البته به نظر میرسد که روایتهایی موجود از این راوی، به قلم خودشان باشد. برای نمونه به صفحات 28 و 42 و 38 مراجعه کنید.[9]
2. بیان خاطرات و تحلیلهای غیرضروری: نقل برخی خاطرات که نه به کار مخاطب میآید و در مواردی هم ممکن است که پیامد منفی به دنبال داشته باشد؛ مانند ماجرای برکناری مسئول محیط زیست وقت[10]، یا تأکید بر ترویج شیعی بودنِ انقلاب و رهبران آن در تعامل با دیگران[11] و... .
در نهایت میتوان اینگونه جمعبندی کرد که کتابهایی از این طیف، میتواند در شناخت مسائل واقعی و کشف اولویتها به ما کمک کند؛ چراکه اگر ما نتوانیم با نقشۀ درست و فهم واقعی از مسئله فعالیت کنیم، جریان فرهنگی انقلاب نه تنها رو به جلو نخواهد رفت، بلکه پسرفت هم خواهد داشت.
«در میان سرخپوست ها»، به روایت آقایان موسوی، مفتاح و خانم دلاوری، و با تدوین و تحقیق آقایان احسان دهقانی و امین سردارآبادی به نگارش درآمده و توسط نشر راه یار در 185 صفحه به چاپ رسیده است.
[1]. در میان سرخپوستها، ص35.
[2]. همان، ص54.
[3]. همان، ص92.
[4]. همان، ص82.
[5]. همان، ص54.
[6]. همان، ص69.
[7]. همان، ص114.
[8]. همان، ص116.
[9]. منظور خاطراتی است که به قلم خانم فاطمه دلاوری، یکی از راویان سفر، در کتاب آمده است.
[10]. همان، ص37.
[11]. انقلاب اسلامی از دید رهبران آن، یک انقلابِ مستضعف علیه مستکبر است؛ انقلابی که مذهبی نبوده و مذهبی هم نباید تفسیر شود. لذا وجود تحلیلهایی از این سنخ، خود موجب آسیب در حوزۀ بینالملل خواهد شد.