1. خانه
  2. مطالب
  3. پایداری
  4. ای کاش بتوانیم دست خط شهید طهرانی مقدم را بخوانیم! | نقدی بر کتاب «خط مقدم»
ای کاش بتوانیم دست خط شهید طهرانی مقدم را بخوانیم! | نقدی بر کتاب «خط مقدم»

ای کاش بتوانیم دست خط شهید طهرانی مقدم را بخوانیم! | نقدی بر کتاب «خط مقدم»

خواندن کتاب «خط مقدم» شاید بتواند بخشی از این نظامِ شکل‌گرفته در اذهان اهل علم (به‌خصوص سیاست‌گذارانش) را مورد پرسش قرار بدهد و کوره‌راه‌هایی برای اصلاح بگشاید تا روایت در برابر منطق، و عمل در برابر برنامه‌ریزی وزنی پیدا بکنند...
پایداری 1400/5/17 6 دقیقه زمان مطالعه 0

خواندن کتاب «خط مقدم» برای بسیاری از اهل علم در ایران واجب است؛ به‌خصوص آن‌هایی که در حوزۀ سیاست‌گذاری علم فعالیت می‌کنند. این کتاب می‌تواند اهمیت «روایت» را در برابر «منطق» به اهل علم گوشزد بکند و وجوه غیرعلمیِ علم را نشان بدهد. در دوره‌های متفاوت سیاست‌گذاری علم در ایران، همواره خطی مستقیم از مفاهیم به همۀ وجوه مرتبط با علم کشیده می‌شد و جهانی یک‌پارچه ترسیم می‌گشت تا آخر سر بر اساس آن شاکله، خطوط کلی و سیاست‌ها مشخص و تصمیم‌ها در سطوح کلان گرفته شود. جهان علم، جهانی مبتنی بر منطق انگاشته می‌شد که با واسطۀ آزمایشگاه، امکانش بود و هست که مستقیم از مجهول به معلوم رسید. بنابراین همۀ وجوه مرتبط با علم هم به تبع همین ارتباطات مفهومی، شکل می‌گیرد و جهانی متناسب و هم‌ریخت ساخته می‌شود. پنداشته می‌شود که همۀ اجزای مرتبط با علم، محاسبه‌پذیرند؛ حالا بسیاری از آن انجام شده و بخشی هم به مرور انجام خواهد شد. بر همین اساس، مهم‌ترین رکن سیاست‌گذاری در حوزۀ علم، برنامه‌ریزی تلقی می‌شد و می‌شود. چه در دهه‌های 40 و 50 که «آموزش» رکن دانشگاه‌های ایران شمرده می‌شد، چه در دهه‌های 70 و 80 که «پژوهش» در مرکز برنامه‌ریزی قرار داشت، و چه در دهه‌های 80 و 90 که «کارآفرینی» دالّ مرکزی سیاست‌گذاری علمی را می‌سازد، همواره گمان این بوده که رابطۀ اجزای مختلف نهاد علم با هم، منطقی و قابل پیش‌بینی است؛ بنابراین «برنامه‌ریزی» مهم‌ترین پایۀ پیشرفت علمی محسوب می‌شود. جالب است که هر سه دورۀ این سیاست‌گذاری‌ها به طور کامل شکست خوردند، اما هیچ‌کس به این شکست اذعان نکرد و بخش‌های مختلف مدیریت علمی مورد واکاوی قرار نگرفت. هر گروه و جریانی سعی کرد گذشته را نفی کند و برای ساختن آینده از نو برنامه بریزد، اما خود برنامه‌ریزی مورد تشکیک واقع نشد و هنوز هم به عنوان اکسیری در نهاد علم، از آن محافظت می‌شود.

خواندن کتاب « خط مقدم » شاید بتواند بخشی از این نظامِ شکل‌گرفته در اذهان اهل علم (به‌خصوص سیاست‌گذارانش) را مورد پرسش قرار بدهد و کوره‌راه‌هایی برای اصلاح بگشاید تا روایت در برابر منطق، و عمل در برابر برنامه‌ریزی وزنی پیدا بکنند. مثلاً شاید بتوان امید داشت که خواندن این کتاب، یکی از اساسی‌ترین مفاهیم مرتبط با نهاد علم را در ایران تغییر بدهد. برای مثال، اگر رابطۀ بین مفهوم «ضرورت» و «علم» تغییر کند، چه اتفاق مبارکی خواهد افتاد! امروزه رابطۀ یک‌طرفه‌ای بین علم و مفهوم ضرورت در اذهان جاگیر شده است. همۀ اهل علم (چه متعلق به نسل آموزش و تربیت دانشمندان باشند، چه متعلق به دورۀ پژوهش‌محور و چه کارآفرین‌دوست‌های نوپا) این‌طور گمان می‌کنند که علم برای جامعۀ ما ضروری است و «باید» برای گسترش آن هر کاری انجام داد؛ در حالی که کتاب «خط مقدم» نشان می‌دهد که رابطۀ علم جدید با ضرورت، دقیقاً برعکس است؛ ضرورت‌هایی وجود دارد که ما را مجبور می‌کند به دنبال علم برویم. در این کتاب، ضرورتِ مقابه‌به‌مثل در برابر عراق متجاوز باعث شده است تا «حسن طهرانی‌مقدم» مأمور شود برای تشکیل یگان موشکی. این رابطه هم‌اکنون در نهاد علم (حتی در گفتمان کارآفرینی هم) معکوس شکل گرفته است. نمی‌خواهند زیر بار این گزاره بروند که ضرورت‌ها (که اغلب اموری غیرمعرفتی هستند) باید جهت علم را مشخص کنند نه بالعکس. اگر این اتفاق بیفتد، دیگر لازم نیست برای ارتباط دادن بین خودکفایی در کشور با نهاد علم، به توجیهات مختلفی متوسل شویم. اگر امروز بخش بزرگی از نهاد علم زیر بار خودکفایی و تکیه به توان داخلی نمی‌رود، بدین خاطر است که توسعۀ علم را (به هر طریقی و از هر جایی آمده باشد) برای کشور ضروری می‌داند، اما اگر فهمید که تازه بعد از توجه به ضرورت‌هاست که علم‌جویی معنی پیدا می‌کند، دیگر بر این دور باطل پافشاری نخواهد کرد. در سال 65 که لیبیایی‌ها از پرتاب موشک اهدایی‌شان به سمت عراق خودداری کردند، شهید حسن طهرانی‌مقدم در دیدار با رئیس مجلس، آقای هاشمی رفسنجانی، می‌گوید: «بچه‌های ما سه ماه توی سوریه با جدّیت تمام دورۀ پرتاب موشک رو گذروندند. نمرات آخر دوره‌شون همه خوب بوده و سوری‌ها اذعان داشتند که توانایی پرتاب در بچه‌های ما به وجود آمده. علاوه بر این‌که ما از روزی که اومدیم به هر کلکی شده خودمون رو نزدیک تیم لیبیایی‌ها کردیم و تونستیم به طور عملی شاهد عملیات پرتاب باشیم و دانسته‌های تئوری‌مون رو به صورت عملی ببینیم و تجربه کسب کنیم. من به شما قول می‌دم که بچه‌های ما خودشون بدون کمک هیچ نیروی خارجی می‌تونن این کارو به نحو احسن انجام بدن.» این همان مسیر درست کار علمی است که متأسفانه در ایران وجود ندارد! از ضرورت به آموزش و آزمایش باید رسید و سپس در عرصۀ عمل، دانشمند را وادار کرد تا کار علمی را پیش ببرد، نه این که بت‌هایی از علم در ذهنمان بسازیم و سپس به فکر این بیفتیم که کاربردهایی برای آن پیدا بکنیم.

مواردی از این دست در این کتاب زیاد است. مثلاً پس از دورۀ آموزشی فشرده نیروهای سپاه در سوریه و بازگشت به ایران، شهید طهرانی‌مقدم در اولین اقدام به آن تیم می‌گوید: «برادرا! امروز مهم‌ترین و بنیادی‌ترین کار ما تدوین جزوات آموزشیه. حالا که سوری‌ها قبول کردن جزوات ما رو پس بدن، کارمون آسون‌تره؛ ولی این نیست که این جزوه‌های خام همه چیزی باشه که ما تو سوریه یاد گرفتیم. ما باید یه دستی به سر این جزوه‌ها بکشیم و ریزترین تجربه‌ها و مشاهداتمون رو هم بهشون اضافه کنیم و اونا رو در هر زمینه و تخصص به شکل کتاب دربیاریم. همین الآن وقتشه. تا چیزی فراموش نشده باید دست به کار بشین. این کتاب‌ها قراره به لطف خدا بیسِ آموزش موشکی جمهوری اسلامی بشه. برا همین، کوچک‌ترین کوتاهی یا خدای ناکرده اشتباه شما، باعث می‌شه که تا ثریا دیوار کج بره.» و این‌چنین، مدتی آن‌ها را در موقعیتی خاص قرنطینه می‌کند و تا وقتی کتاب‌ها آماده نمی‌شود، اجازۀ رفتن به سراغ کارهای دیگر را نمی‌دهد. فراتر رفتن از متون آموزشی (حتی اگر همراه با بخش آموزش عملی بوده) و تلاش برای تولید متن بر اساس شناخت شخصی افراد، مسئله‌ای است که تا دهۀ هفتاد در ایران رها شده بود. بعد از آن هم البته به مسابقۀ احمقانه «مقاله‌نویسی» بدل شده، همان‌طور که آموزش سر از مدرک‌گرایی سفیهانه درآورده است! ما چقدر از فرصت‌های تولید علم را از دست داده‌ایم چون دانش‌های ضمنی‌مان را مدون نکرده‌ایم؟ اگر تجربیات ما در جهاد سازندگی دهۀ شصت ثبت می‌شدند، ما الآن در حوزه‌هایی چون کشاورزی و ساخت زیربناها و شبکه توزیع و موارد متعدد دیگر، این وضعیت مضحک امروز را نداشتیم. چقدر از تجربیات ارزشمند در جهاد سازندگی شکل گرفت که به خاطر عدم تحفظ بر تدوین علمی، از دست رفت و یا حتی به ضد خود تبدیل شد؟ در حالی که امروز موقعیت انجام آن تجربه‌ها وجود ندارد و فرصت‌های زیادی برای اصلاح در حوزه‌های متعدد، از دست رفته است. آیا امروز که طب سنتی وارد عرصۀ درمان شده است، به تدوین یافته‌ها اهتمامی داریم؟ یا فقط همان حرف‌های قدیم را تکرار می‌کنیم و از تولید متنی نوین عاجزیم؟

در مجموع ممکن است بسیاری از افراد این کتاب را بخوانند و به نکات متعددی هم که خلاف‌آمد جریان علم در آن هست توجه نکنند، اما گاهی تنها جرقه‌هایی در برخی اذهان کافی است تا زمینۀ تغییراتی بزرگ به وجود بیاید و بن‌بست‌های اصلاح‌گری را باز بکند. به امید اثرگذاری وسیع چنین کتاب‌هایی!

در کتاب، چند جایی، نامه‌هایی با دست‌خطّ خود شهید هست. امیدوارم از آن‌هایی نباشید که حوصلۀ خواندن آن را ندارند و از روی آن می‌پرند. کمی با عادت‌هایمان مبارزه کنیم. به جایی بر نمی‌خورد!

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved