کجای جهنم نشستهای؟ | نقد کتاب «کار من بود»
کتابی با عنوان «کارِ من بود» با هشت تصویر از رجال سیاسی تأثیرگذار در کودتای رضاخانی؛ از سید ضیاءالدین طباطباییِ روزنامهنگار و میرزا حسنخان وثوقالدولۀ نخستوزیر گرفته تا ادموند آیرونساید و جورج کرزن انگلیسی! یعنی کار کدامیک از این رجال است؟
در دوران مدرسه و دانشگاه مواجهۀ بسیاری از ما با درس تاریخ، دوستانه نبوده و با گفتن «تاریخ به چه درد ما میخورد؟» بیتوجه و نامهربان از کنارش گذشتهایم. علت چیست؟ در جذاب نبودن ذات تاریخ است یا نحوۀ ارائه آن؟ بدیهی است اگر تاریخ را داستانی و قصهوار برای مخاطب نمایش دهیم، اقبال و توجهش افزایش مییابد؛ چراکه غالب مردم ذاتاً از قصه و روایت استقبال میکنند. خداوند رحمان نیز در کتاب آسمانیِ ما مسلمانان به همین روال و با توجه به ذات بشر روایت انسان را در قالب قصه برای عبرت او بیان کرده است.
اگر حکایت سعدی «لقمان را پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان! هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم» را بپذیریم و در تکمیلش بیان مولوی «ای برادر قصه چون پیمانهای است / معنی اندر وی مثال دانهای است / ننگرد پیمانه را گر گشت نقل» را هم در نظر بگیریم، میتوانیم از تاریخ درسها و عبرتهای بسیاری بگیریم و بفهمیم چرا در طول صد سال اخیر، از پادشاهی شاهان قاجار تا وقایع مشروطه و در نهایت کودتای رضاشاه، این همه بلا بر سر این گربۀ اهلی آمده و چگونه مثل گوشت قربانی از گوش و دست و پایش زدهاند و از فرهنگ و مذهب گرفته تا سیاست و کشورداری دچار این همه هرج و مرج شده است.
چگونه میشود در غائله مشروطه، شاه مملکت در باغ سفارت کشور روس پناهنده شود و مشروطهخواهان شیخ فضلالله نوری را محاکمه کنند و به دار بیاویزند؟ یا چطور رعیت قوچان به خاطر خلاصی از مالیات نامنصفانه، دخترانشان را به ارامنۀ عشقآباد میفروختهاند؟ «کارِ من بود» روایتی است از حوادث تاریخ ایران از قاجار تا مشروطه و کودتای رضاخانی از منظر تاریخ شفاهی یا خاطرات و روزنوشتهای رجال سیاسی. مسلماً هرکس دیگر هم میتواند از نقطه نظر خود، یک کارِ من بود دیگر تدوین کند؛ اگرچه علیرغم تفاوت در سلایق و شاخ و برگهای تاریخی، شاکله و هستۀ مرکزی فرق چندانی نخواهد داشت. یعنی با هر نگاه و اعتقادی، کودتای رضاخانی شبانه و با همکاری رئیس شهربانی و قوای ژاندارم صورت گرفته و در تعداد و فهرست این هشت چهرۀ مندرج در طرح جلد «کارِ من بود» تفاوت چندانی رخ نخواهد داد. با نگاهی به زندگی و عملکرد این هشت چهرۀ رجال سیاسی میتوان به این نتیجه رسید که همۀ آنها در بزدلی، وطنفروشی، پولپرستی، منفعتطلبی و میل به اروپادوستی و به طور خاص انگلوفیلی یا علاقه به روس اشتراک داشتهاند. کتاب «کارِ من بود» برای هر کدام از این رذیلتها از خاطرات همین رجال شاهد میآورد. به طور نمونه از وثوقالدوله، نخستوزیر، میگوییم که مشت نمونۀ خروار است. هنگام امضای قرارداد 1919 از کرزن قول میگیرد که اگر اوضاع نامساعد شد، به او پناهندگی سیاسی بدهند. یا فتحاللهخان معروف به «سپهدار رشتی»، نخستوزیر، که در انگلوفیل بودن زبانزد بوده و مفتخر به دریافت نشان از پادشاه انگلستان شده و وزیر مختار بریتانیا دربارۀ او میگوید: «آنچه به سپهدار بگوییم انجام میدهد. وی کاملاً در دست ماست.»
یا در شب کودتا، شب اول اسفند 1299 شمسی، رضاخان میرپنج، سرهنگ احمدآقاخان امیراحمدی، ماژور مسعودخان کیهان، سروان کاظمخان سیاح و سید ضیاءالدین طباطبایی در شاهآباد با یکدیگر به قرآن قسم میخورند و آن را مُهر میکنند که حتی در شرایط بسیار سخت و اختلاف نظرها خون هم را نریزند.(ص146) همین چند عبارت نشان میدهد که آنها نه برای مردم و نه صلاح مملکت، بلکه برای میل و خواسته خود و اربابان اجنبیشان به تغییر و براندازی سلسلۀ قاجاریه و عزل احمدشاه اقدام کردهاند. کلنل کاظمخان سیاح، از عاملان کودتا، در خاطراتش چنین مینویسد: «روز اول در بهت و حیرت و ابهام گذشت. هنوز هیچکس نمیدانست چه روی داده است. فقط به دیوارها اعلامیهای نصب شده بود با عنوان "من حکم میکنم" و به امضای رضاخان.»(172) یعنی مردم از تغییر حکومت و کودتا کاملاً بیخبر بودهاند! و منافع و خواستههای آنها هیچ اهمیتی برای عاملان کودتا نداشته است. تا مدتها، بسیاری از اصناف و کسبه تعطیل بوده و مردم در خفقان به سر میبردند. این کودتای مشکوک را مقایسه کنیم با انقلاب اسلامی و تغییر حکومت پهلوی به جمهوری اسلامی و میبینیم مردم چه نقش مهمی در این اتفاق بزرگ داشتهاند.
در تمام رویدادهای تاریخ صد سال گذشته، نمیتوان ردپایی از روسیه و انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی به چشم ندید. هر کجای جهان جنگی به وقوع میپیوست و آشوبی به پا میشد، ایران محل عبور و لشگرکشی و اقامت سربازان خارجی میشد. در مقطعی، سپاهی از ششهزار نظامی انگلیسی و هندی در قزوین مستقر بودهاند!(ص87) این تعداد سرباز خارجی آب و غذا و نان نمیخواهند؟! آن هم در شرایطی که به علت حضور و دخالت این کشورها، ایران قحطی بزرگ را تجربه میکرد. حضور این افراد از لحاظ فرهنگی و اجتماعی چه تأثیری بر کشور میگذارد؟ از دخالتهای فرهنگی که بگذریم، از دخالتهای این کشورها خصوصاً انگلستان در امور نظامی ایران نمیتوان چشم پوشید؛ از استراق سمع و دستکاری تلگرافهای بین دربار شاه و رجال روسی گرفته تا انتخاب رضاخان برای براندازی و اعمال کودتا. چنانچه اردشیر جی ریپورتر که در سریال عمارت فرنگی «محمد مطیع» نقش او را به خوبی ایفا میکرد، مدعی بوده: «رضاخان را کشف و به مقامات انگلیسی معرفی کرده است.»(ص135)
قلب خواننده فشرده میشود وقتی فجایع سپاهیان روسی را میخواند. در تبریز روحانی سرشناس شهر را به همراه چند تن دیگر به خاطر ابراز احساسات ضداستعماری در روز عاشورای 1290 به دار میآویزند.(ص37) حتی برای فشار بیشتر بر ایران، حرم امام رضا(ع) را به توپ میبندند و زوار بیگناه را به خاک و خون میکشانند!
سایۀ این دو کشور بر سر ایران چنان سنگینی میکرده که حتی به هنگام قرارداد ننگین 1919 که بابت آن رشوۀ سنگینی پرداخت شده بود، دولت روس اعلام میکند گیلان و مازندران را تخلیه میکند، مشروط بر آنکه قوای دولت انگلیس هم ایران را ترک کنند. این جسارت و ظلم از کشورهای بیگانه از کجا ناشی میشود؟ با مطالعۀ تاریخ میتوان نخ تسبیح را گرفت و به سرچشمه رسید. آبشخور این ماجراها از خیلی سال قبل رقم خورده است؛ از بیکفایتی شاهان قاجار و حتی قبلتر. از خوشگذرانی و سفرهای خارجی شاهان که مملکت را به امان خدا سپردند! شهر که خلوت میشود، قورباغه هفتتیرکش میشود! صمدخان، رئیس ایل مراغه که در جریان حملۀ قوای محمدعلیشاه به تبریز و مراغه نقش داشته و پس از آن لقب «شجاعالدوله» میگیرد، حکومت وحشت برقرار میکند و 243 نفر آزادیخواه را اعدام میکند!
و این رشته سر دراز دارد. هرچه از کودتا به عقب برمیگردیم، کمتر رجال سیاسی را میبینیم که خدمتگزار مردم باشد. اگر هم کسی پیدا شود و بخواهد برای مردمش و احیای اسلام کاری بکند، خیلی زود از سر راه برداشته میشود؛ شیخ فضلالله نوری، امیرکبیر و آیتالله سیدحسن مدرس و میرزا کوچکخان که در «کارِ من بود» سرگذشت او ناتمام میماند و جای بحث دارد و صدها آزادیخواهِ گمنام دیگر که در راه وطن و آزادی به شهادت رسیدند.
اما بالأخره کار، کار چه کسی بوده؟ آیرونساید در خاطراتی که بعدها چاپ شد، دربارۀ کودتا میگوید: «گمانم مردم همه میپندارند کودتا را من راه انداختم. راستش را بخواهید شاید هم کار، کارِ من بوده است!»(ص165)
کارِ من بود، اولین کتاب از مجموعه «روزگار ایران»، کتاب تاریخی ـ تحلیلی کسلکننده نیست. در کتابنامه، 74 عنوان کتاب ذکر شده و نشان میدهد محمد رحمانی، نویسنده، خاطرات رجال سیاسی را از میان آنها گلچین کرده است. در پیشگفتار کتاب آمده است: «پرداختن به جزئیات اتفاقات، روایت انسانی تاریخ با اشاره به انگیزهها و احساسات بازیگران، برخورداری از زبان صمیمی و ساده در روایت، حفظ بازتاب شخصیت بازیگران در روایتها» از ویژگیهای این کتاب است. این کتاب در سال 1400 به همت نشر راهیار در 230 صفحه به چاپ رسیده و منبع خوبی برای کسانی است که علیرغم میل به مطالعۀ تاریخ، حوصلۀ تاریخ تحلیلی ندارند و دنبال کتابی کمحجم در مورد تاریخ قاجار تا کودتای رضاخانی هستند.