سر دلبران | معرفی کتاب «ادب الهی»
انسان موجود شگفتانگیزیست. نه کران بالا دارد و نه کران پایین. او پیوسته در راه است. انسان همیشه در مسیر رسیدن قرار دارد و بر اساس ظرفیت های وجودی اش می تواند خود را بهره مند گرداند.
بندگی کردن راه و رسم خود را دارد آنچه عیار انسان را تعیین میکند، شیوه و اساس بندگی اوست. این که هر کس از نقطه شروع خود چگونه بال میگشاید و پرواز آغاز مینماید.
جان کلام در کتاب «ادب الهی» برگرفته از جلسات درس حاج آقای بزرگوار حاج مجتبی تهرانی رحمه الله علیه برمیآید این است که «ادب بر نسب برتری دارد» و مخلوقات خداوند را بر اساس مودب بودن به آداب الهی می سنجند و نه نسب و ظاهر آن ها.
مودب شدن به آداب الهی مرحله به مرحله است وبنده باید در این مراحل نمره قبولی بگیرد تا پایش به مرحله بعدی باز شود.
مرحله اول «عمل» است. این که بتوانی همه چیز را برای محبوب بخواهی و هر کاری که انجام میدهی برای رضای او باشد. این که نیت خالص کنی و خودت با دست خویشتن غبار از چهره پاک کنی تا همه چیز را بهتر ببینی. مرحله عمل به سعی بین صفا و مروه «هاجر» می ماند. هاجر می دانست که سراب می بیند اما امید داشت. در تعبد کامل و برای خاطر معشوق نیت خود را خالص کرده بود.در مرحله عمل است که برای برخورداری و بهره مندی، مومن باید بها بپردازد و قربانی دهد. باید بتواند بتواند دنیا و داشته هایش را در طریق محبوب ببازد و برای او گرداند. این که سعی کنی هر فعلی از او تو صورت می دهد در جهت رضای الهی باشد، شرط توفیق در این قدم است.
بنده در قفل زندان نفس میشکند و در برابر خویش می ایستد. یکی از شکوهمند ترین تصاویر بندگی همین ایستادن بنده در برابر خودش است. جدال نفسگیر با نفس و جهاد اکبر.
قدم دوم «ایمان و یقین» است. بنده اگر نیت خود را صاف کند و برای رضای الهی گام بردارد، حجاب از پیش نگاهش زدوده خواهد شد و نور ایمان بر سیاهی شک پیروز می شود و چراغ بر راهش می افتد و این گونه است راه بر او روشن می شود. گذر از این قدم مثل این است که به چشمانی که سو نداشته یکباره نور بتابد. و صد البته که این نور را به بهانه نمی دهند و باید برای آن بها پرداخت و از خویشتن عبور کرد.
این دو مرحله یعنی عمل و ایمان وظیفه مومن است و باید به تنهایی و در سایه اعتماد به دین و دستورات اخلاقی راه بپیماید. اگر مومن در این راه موفق شد، دری به نام توفیق بر او گشوده می شود.
«هن مشو نومید چون واقف نئی از سر غیب گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش»
اینک نوبت به شهود رسیده. سرغیب بر بنده سرافراز از پله های اول هویدا می شود و ندای سروش بر جان او طنین می اندازد و چشم هایش روشن و بینا می گردند. بسته به ظرفیت و توانایی مومن و طی طریق او دارد و این که مومن چقدر از ظرفیت های وجودی خویشتن را بر خود جاری کند تا پا به مرحله آخر بگذارد.
آخرین مرحله از آداب الهی «فنا»ست.
اینجا دیگر گیسوی پران خداوند است و دست نیاز بنده. آخرین نقطه اتصال مومن با زمین در این قدم گسیخته می گردد و با شوق و نشاط روحی در کمال اعتماد و با قلب مطمئنه راه آسمان پیش میگیرد.
«یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه المرضیه»
این که در روز عاشورا بانویمان زینب جز زیبایی نمی بیند همین مرحله است.
همین نقطه که بایستی و بگویی:« ما رایت الا جمیلا...»