1. خانه
  2. مطالب
  3. انقلاب اسلامی
  4. آشنا و غریب: هسته ای | معرفی کتاب «حرفه: هسته ای»
آشنا و غریب: هسته ای | معرفی کتاب «حرفه: هسته ای»

آشنا و غریب: هسته ای | معرفی کتاب «حرفه: هسته ای»

این متن به وضوح نشان می‌دهد که چه طور استعمار، در تمام لایه‌های زیر و زبر نهادهای بین‌المللی حضور دارد و جنگی تمام‌عیار در صحن علنی و غیرعلنی این نهادها در جریان است...
انقلاب اسلامی 1401/1/20 12 دقیقه زمان مطالعه 0

در نگاه اول، به نظر می‌رسد کتاب حرفه: هسته‌ای درباره انرژی هسته ای و پیشرفت‌های متناسب با آن باشد. این طور هست، و این طور نیست. اگر انتظار دارید که مسائل فنی مرتبط با انرژی هسته‌ای و ارتباطش را با توسعه ایران بخوانید، این کتاب چندان چیزی به شما اضافه نمی‌کند. ولی شاید بتواند این ذهنیت ساده‌انگارانه را در برخی مخاطبان بشکند که «تکنولوژی اصل توسعه است» و کمی آن‌ها را به ابعاد مختلف مقوله پیشرفت تذکر دهد. ما توسعه را امری تکنولوژیک می‌پنداریم. خیلی که هنر بکنیم، می‌فهمیم که بعد اقتصادی هم دارد. غافل از آن که توسعه، گفتمانی جامع است که اتفاقاً لایه‌های زیرینش از چشم ما پنهان مانده. اگر چنین درکی از «پیشرفت» دارید، این کتاب حتماً به درد شما خواهد خورد. در آن صورت متن ارزشمندی به حساب خواهد آمد که باید بارها و بارها از زوایای مختلف بدان پرداخته شود.

وقتی نام «پیشرفت» در کشور ما به زبان می‌آید، کمتر ذهنی به ابعاد حقوقی آن توجه می‌کند، در حالی که یکی از زیربناهای اصلی پیشرفت هر کشوری، وضعیت آن از نظر حقوقی است. رشته «حقوق» در ایران (نزد داوطلبان کنکور علوم انسانی) بسیار مهم است، اما نه به خاطر خود قانون، بلکه برای رسیدن به پول. ما حقوق را واسطه‌ای برای رسیدن به مال و منال می‌خواهیم و از بنیاد اساسی آن غافلیم. در حالی که امکان ندارد کسی به توسعه یا پیشرفت فکر بکند، و درگیر مفهوم اساسی «قانون» نشود. پس بنابراین باید اذعان کرد که حقوق در کشور ما اهمیتی ذاتی ندارد و رشته‌ای درجه 2 محسوب می‌شود، هرچند که پول‌ساز باشد و اهالی آن همه‌جا ارج و قرب ببینند. کتاب «حرفه: هسته‌ای»، با مرور خاطرات سی ساله علی اصغر سلطانیه به ما نشان می‌دهد که حقوق چه نقشی در دنیای جدید بازی می‌کند و چه میزان از قدرت کشورها، به زیرساخت حقوقی دولت‌ملت‌های آنان مرتبط است. یک بار در ماجرای مشروطه، ایرانیان بر مسأله قانون متمرکز شدند که به شکل‌گیری دولت پهلوی انجامید. بار دیگر در قیام دهه چهل، این مفهوم به یکی از مفاهیم اصلی مد نظر ایرانیان بدل شد، که ثمره‌اش جمهوری اسلامی بود؛ اما پس از دهه شصت، به خاطر عطش زیاد ایران برای جبران عقب‌ماندگی در توسعه، توجه به موضوع قانون کم شد، که اتفاقاً بخش مهمی از ضعف شدید امروز ما به خاطر همان بی‌توجهی به این امر خطیر است. این کتاب به خوبی نشان می‌دهد که چطور زیرساخت حقوقی، یکی از کانال‌های اصلی تولید قدرت و ماندگاری هر دولت‌ملت در جهان است.

این متن به وضوح نشان می‌دهد که چه طور استعمار، در تمام لایه‌های زیر و زبر نهادهای بین‌المللی حضور دارد و جنگی تمام‌عیار در صحن علنی و غیرعلنی این نهادها در جریان است. به عنوان مثال، در صفحه 365 دکتر سلطانیه به تفصیل شرح می‌دهد که پس از حادثه چرنوبیل، چه اتفاقاتی افتاد و جنگ سرد چه شرایطی را پیش آورد. غربی‌ها مردم جهان را از شوروی ترساندند و توانمندی‌های علمی‌اش را زیر سوال بردند. هانس بلیکس مدیر کل وقت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نشستی را با حضور کشورهای عضو برای تدوین دو کنوانسیون تشکیل داد تا نحوه برخورد روش‌مند با حوادث هسته‌ای در دنیا تعیین شود. متن اول مرتبط با اطلاع‌رسانی به موقع بود و متن دوم همکاری‌های اضطراری به کشوری که حادثه در آن رخ داده است. انتظار می‌رفت که متن‌ها با اجماع به تصویب برسد. طبق آن لازم می‌شد کشوری که حادثه در آن رخ داده است، اطلاعات کامل هسته‌ای از جمله موقعیت جغرافیایی، ویژگی‌های فنی و تخصصی را به آژانس اعلام کند. پس از یک هفته بحث، نماینده آمریکا تقاضا کرد که کشورش از زیر پوشش قرار گرفتن دامنه این کنوانسیون معاف شود، چون اطلاعات تأسیسات هسته‌ای‌اش محرمانه و سرّی است. شوروی هم از فرصت استفاده کرد و با آمریکا هم‌صدا شد. ایران اعلام کرد که نمی‌تواند بپذیرد کنوانسیون یا معاهده تبعیض‌آمیزی با حضور جمهوری اسلامی شکل بگیرد. با اعلام رئیس، جلسه علنی متوقف و مشورت‌های غیررسمی شروع شد. آقای سلطانیه موفق شد نمایندگان فرانسه، اسپانیا، ژاپن، هند، آرژانتین و یونان را با خود همراه کند. این هفت کشور برای ماده یکم (محل اختلاف) متنی مشترک تهیه کردند. پانزده کشور دیگر هم از این بیانیه حمایت کردند. در مقابل، هیچ کشوری از آمریکا و شوروی حمایت نکرد. مذاکرات ادامه پیدا کرد. جز نماینده هند، بقیه به ایران اعلام کردند که از پایتخت‌هاشان دستور گرفته‌اند که مانع اجماع نشوند. پس دربرابر دو ابرقدرت ساکت شدند. هند هم پس از قرائت بیانیه‌ای تند علیه تبعیض، بالاخره کوتاه آمد. نماینده آمریکا در جلسه علنی علیه ایران اعلام کرد چرا باید اجازه داده شود که یک کشور، مانع اجماع جهانی شود؟ جلسه دوباره متوقف شد. ساعت حدود چهار بعد از ظهر، آقای سلطانیه به اتاق رئیس فراخوانده شد. او در حالی که دست‌هایش را بالا برده بود گفت بالاخره واشنگتن کوتاه آمده و تنها کرملین مانده است. فردای آن روز، نمایندگان آمریکا، شوروی، آن شش کشور و ایران به دفتر رئیس رفتند و ماده یکم را نهایی کردند. متأسفانه عدم انتشار عمومی چنین تجربه‌هایی در کشور، باعث شده است نگاه اکثر مدیران و نخبگان ما به زیرساخت‌های حقوقی توسعه، فانتزی و کودکانه باشد و نقش «نهاد»های جدید در پیشرفت کشور شناخته نشود.

یکی دیگر از روایت‌های جالب کتاب، موضوع پرونده هسته‌ای کره جنوبی است. در سال 2004، بازرسان آژانس وجود ذرات اورانیوم با غنای بالای 70 درصد را در نمونه‌هایی که از کره جنوبی برداشته بودند، اعلام کردند. البرادعی آن را به عنوان موضوع «نگران‌کننده جدی» مطرح کرد. اولی هاینونن معاون پادمان، با حمایت و هماهنگی آمریکایی‌ها، بدون هماهنگی با بدنه فنی آژانس و آقای البرادعی, عباراتی را گنجاند تا کره جنوبی مشکل پادمانی عدم پایبندی پیدا نکند. مقامات کره هم اعلام کردند که متخصصانشان بدون اطلاع دولت این کار را کرده‌اند! آمریکا و دیگر حامیان غربی کره جنوبی، این اظهار تأسف دولت را کافی دانستند، پرونده را بستند تا به شورای امنیت ارجاع نشود. این را مقایسه کنید با پرونده ایران، که آژانس بارها عدم انحراف آن را اعلام کرده بود، اما مفتوحه ماند تا بالاخره البرادعی با آرزوی مختومه شدن آن از سمتش کنار برود. یا در ماجرای تأمین سوخت با غنای 20 درصد برای رآکتور تهران، اوباما مستقیماً به لولا داسیلوا رئیس جمهور برزیل نامه نوشت و او را برای تبادل سوخت و ذخیره آن در خاک ترکیه ترغیب کرد. ایران هم استقبال کرد. در 17 مه 2010 برزیل، ایران و ترکیه در بیانیه مشترک اعلام کردند که توافق شده 1200 کیلوگرم اورانیوم به صورت یک‌جا به ترکیه حمل شود و تا زمان ساخت سوخت رآکتور تهران، آنجا به امانت بماند. درست روز بعدش، 5+1 درباره چهارمین قطعنامه شورای امنیت برای ارتقای تحریم‌ها علیه ایران به توافق رسیدند. هیلاری کلینتون موافقت‌نامه تبادل سوخت را «طنز آشکار» از طرف ایران برای جلوگیری از تحریم‌ها نامید که خشم برزیل و ترکیه را همراه داشت. یا از همان ابتدا، در سال 61، امام در یک سخن‌رانی، سلاح هسته‌ای شوروی و آمریکا را محکوم کرد و دانشمندان، نویسندگان و نخبگان دنیا را مورد خطاب قرار داد تا مردم را برای مقابله با این سلاح‌ها آگاه کنند. سلطانیه متن سخن‌رانی امام را به دبیرخانه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ارسال کرد تا در صندوق مخصوص هر کشور (موسوم به لانه کبوتر) قرار داده شود. دبیرخانه در 16 مارس پاسخ داد که به علت عدم ارتباط محتوای یادداشت با فعالیت‌های آژانس، ترجیح داده شد که در صندوق کشورها قرار نگیرد!

مواردی از این دست که نشان دهد نهادهای بین‌المللی نه عرصه تعامل بلکه میدان جنگ سیاسی-حقوقی تمام‌عیار است، به وفور در این کتاب یافت می‌شود. قدرت آمریکا به خاطر نفوذ حقوقی در نهادهای بین‌المللی است و کشورهای توسعه‌نیافته، معمولاً از همین موضع ضربه‌های سختی می‌خورند. اگر خواننده‌ی این کتاب، به اهمیت جایگاه حقوق (به عنوان امری عمومی و نه وسیله‌ای برای کسب منافع شخصی) در مقوله پیشرفت پی ببرد، یکی از مهم‌ترین چالش‌های درونی کشور در مقوله نگاه به توسعه تصحیح خواهد شد. چالشی که متأسفانه باعث سیطره مهندسان و پزشکان بر امر توسعه شده و عملاً علوم انسانی را (به عنوان زیرساخت پیشرفت مملکت) از دایره تصمیمات اداره کشور بیرون رانده است.

در کنار این موضوع، موضوعات دیگری هم در سطور متعدد این کتاب حضور دارد که خوانندگان می‌توانند از آن استفاده کنند. اما لابه‌لای مسائل مطرح در این متن، موضوعات پنهان زیادی هم وجود دارد که نیازمند کنکاش و کاوش است برای رخ نمودن. به قول معروف، باید بخش‌های سفید متن را خواند تا بتوان به آن‌ها پی برد. از بین مسائل متعدد پنهان در روایت این کتاب، یکی از مهم‌ترین موضوعات (که به بحث انرژی هسته‌ای ایران ارتباط مستقیم دارد)، «علم و سیاست» است. منظورم از سیاست در این جا، چیزی اعم از قدرت آشکار است. در بخش قبل درباره رابطه علم و قدرت صحبت کردم. این موضوع در این کتاب چندان پنهان نیست و بدان پرداخته شده است. منظورم از توجه به این رابطه، آن بخش نادیدنی ارتباط «علم و سیاست» است. یعنی بازنمایی علم در افکار عمومی جامعه که با اراده جمعی مردم در سیاست مرتبط است. مردم ایران مدت‌هاست که هزینه اقتصادی و سیاسی بسیار زیادی بابت انرژی هسته‌ای می‌دهند پس حق دارند بدانند که دانشمندان دقیقاً به چه کاری مشغولند. معمولاً در پاسخ به افکار عمومی، برخی از کاربردهای انرژی هسته‌ای بیان می‌شود که هیچ‌گاه قانع‌کننده نیست. این که چنین شکافی چه‌طور باید حل شود، مسأله‌ای مجزاست. آنچه مد نظر من است، برخورد دانشمندان با این موضوع است. دانشمندان هسته‌ای رفتاری متفاوت با دیگر دانشمندان ندارند. بی‌اعتنایی آنان در پاسخ به «چرا انرژی هسته‌ای؟» عیناً همانند دیگر متخصصان در پاسخ به «چرا علم؟» است. دانشمندان اصلاً پرسش را برنمی‌تابد و حق سوال کردن را به افکار عمومی نمی‌دهند. از نظر آنان، اصلاً کسی حق اظهار نظر درباره موضوع تخصصی آن‌ها را ندارد. آنچه که باعث تفاوت دانشمندان هسته‌ای با دیگر متخصصان شده، موضع آن‌ها نیست، بلکه موقعیت ویژه آن‌هاست. در این حالت، به دلائلی خاص، در نزاعی بین‌المللی، فضایی ایجاد شده که آن‌ها را مجبور به پاسخگویی کرده است. آن‌ها هم که هنوز نیازمند حمایت‌های اقتصادی و سیاسی هستند، به اجبار تن داده‌اند تا برای اهمیت انرژی هسته‌ای توضیحی بدهند. اما مشکل این‌جاست که آن‌ها خودشان هم نمی‌دانند که به افکار عمومی چه باید بگویند. آن‌ها مانند دیگر دانشمندان، برای مردم تنها شأن دست‌بوسی را قائل‌اند و توضیح دادن و قانع کردن را بلد نیستند. اهمیت تلقی عمومی از علم و سیاست، برای آن‌ها مشخص شده، چون اگر مردم مقاومت نکنند، باید کار تخصصی‌شان را کنار بگذارند، اما رشد علمی‌شان آن‌ها را بریده از جامعه و بی‌نسبت با زندگی مردم بار آورده است، چونان که دیگر متخصصان چنین‌اند. به همین دلیل، بسیاری از مردم نمی‌دانند که چرا باید این همه هزینه برای دستیابی به انرژی هسته‌ای بدهند. جواب‌های کلیشه‌ای دانشمندان هم راه به جایی نمی‌برد و اذهان مردم را قانع نمی‌کند. عدم پاسخ‌گویی دانشمندان به مردم و حتی سیاسیون، یک معضل دوقرنه در ایران است. از همان ابتدای ورود طب جدید به ایران، چندان معلوم نیست که چرا باید حمایت همه جانبه‌ی همیشگیِ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی از علم جدید صورت بگیرد، در حالی که در اغلب موارد، هیچ دستاورد مشخصی هم ندارند. جالب‌تر این که در معضل ناکارآمدی علم، آن که متهم است مردم‌اند و نه دانشمندان. باز زبان متخصصان دراز است که چرا مردم ایران طوری زندگی نمی‌کنند که علم جدید در کشور کارایی داشته باشد! دو قرن است سرنا را از سر گشادش می‌زنند و به احدالناسی هم پاسخ نمی‌دهند. اشرافیت علمی در ایران، قابل مقایسه با اشرافیت اقتصادی و اشرافیت سیاسی و اشرافیت دینی نیست. در همه موارد دیگر، معارضانی وجود دارند که می‌توانند در سطوحی پایین یا بالا، اشرافیت را به چالش بکشند اما اشرافیت علمی در ایران، به هیچ جریان و گروهی پاسخ نمی‌دهد و همیشه طل‌بکار است. در صفحات متعددی از این کتاب، دکتر سلطانیه از عموم مردم و اهل سیاست و نخبگان (رشته‌های دیگر) خواسته است که به اهمیت راهی که طی شده واقف بشوند و از دستاوردهای علمی کشور دفاع کنند. البته ما هم همین توصیه را می‌کنیم، ولی دیگر نمی‌دانیم چه‌طور می‌شود اشرافیت علمی پنهان در برخی دیگر از صفحات کتاب را توجیه کرد. به این خاطره دقت کنید:

«آقای کرایسکی برای پیروزی در انتخابات و غلبه مخالفان، یک موضوع حساس فنی-تخصصی را به سطح جامعه برد و پیشنهاد کرد که موضوع راه‌اندازی نیروگاه اتمی Zwentendrof   به همه‌پرسی گذاشته شود... این همه‌پرسی در تاریخ 5 نوامبر 1978 برگزار شد و با کمتر از پانزده هزار اختلاف شکست خورد... و نیروگاه اتمی مذکور، قربانی این نوع استفاده از دموکراسی شود. در پی شکست این همه‌پرسی، پارلمان اتریش در همین سال مصوبه‌ای مبنی بر عدم راه‌اندازی این نیروگاه را به تصویب رساند... وقوع حادثه چرنوبیل در سال 1986 باعث شد تا عملاً این نیروگاه برای همیشه متوقف بماند. پس از حادثه چرنوبیل، جناح‌های سیاسی اتریش به خصوص با قوی‌تر شدن حزب سبزها، بر سر توقف کامل فعالیت‌های هسته‌ای غیرنظامی اجماع کردند... بنده مجموعه‌ای به عنوان یک تحلیل سیاسی، فنی و حقوقی در رابطه با نیروگاه اتمی اتریش تهیه کرده‌ام و عنوان آن را نیروگاه اتمی Zwentendrof  اتریش، قربانی دموکراسی غرب و چرنوبیل شرق گذاشتم و نتیجه‌گیری کردم که در این گونه پروژه‌ها که واقعاً تخصصی و ملی است، بایستی مردم به نحو صحیح از دموکراسی استفاده کنند و به نمایندگان خودشان در مجلس، دولت یا سازمان‌های تخصصی منتخب اختیارات لازم را بدهند تا از سوی آن‌ها تصمیم‌گیری کنند.»

آشکارا رابطه یک‌طرفه طلبکاری از مردم و سیاسیون و عدم پاسخ‌گویی مشاهده می‌شود. در رشته‌های دیگر علمی هنوز این اشرافیت به بحرانی در سطح عمومی تبدیل نشده، یا سرپوش گذاشته شده است؛ اما در مسأله هسته‌ای به علت گره خوردن این موضوع با تحریم‌ها، دانشمندان نمی‌توانند مسیرِ پرخاش و تندگویی معمول دیگر دانشمندان را ادامه بدهند. به خصوص که رقیبانی هم دارند که می‌توانند به زبان عمومی مردم صحبت کنند. مثل اقتصاددانانی که با هزینه‌فایده‌کردن در حوزه انرژی، اصل موضوع نیاز ما را منتفی می‌دانند. یا سیاسیونی که روابط بین‌الملل را پیش می‌کشند. از دیگر رقبا، طرفداران محیط‌زیست هستند که دغدغه‌هاشان کامل به مردم منتقل شده و حرفشان شنیده می‌شود. این نوع رابطه یک‌طرفه «علم و سیاست» در موضوع هسته‌ای، تا کجا می‌تواند ادامه پیدا بکند؟ این رابطه در رشته‌های دیگر نیز تا کجا می‌تواند ادامه پیدا بکند؟ علم تا کی می‌خواهد با زندگی مردم بی‌گانه باشد؟ آیا نباید تغییر را از یک نقطه آغاز کرد؟

مطالب مرتبط

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

از فرشِ آمریکا تا عرش جبهه مقاومت با حسین شیخ‌الاسلام | معرفی کتاب «سفیر قدس»

«مردم به همان چیزی که امام می‌خواست رأی دادند؛ نه به اسلامی که در ذهن فلان مرجع یا فلان شخصیت سیاسی بود. …

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

پیوند کووالانسی ازدواج | جستاری درباره کتاب «نیمه دیگرم»

ازدواج یک پیوند کووالانسی است که زوجین باید با به اشتراک گذاشتن الکترون‌های خود، زندگی‌شان را در یک خط راست …

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

سنگی در تاریخ | نگاهی به رمان «سنگی که سهم من شد»

در اینجا با داستانی روبرو هستیم که نویسنده از لحاظ به کارگیری عناصر داستانی تا حدود زیادی موفق عمل کرده و به …

کليه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به موسسه کتاب فردا می باشد

توسعه و طراحی سایت توسط آلماتک

bookroom.ir - Copyright © 2007-2019 - All rights reserved