جنگ هیچ چهره ی انسانی ندارد | نقد کتاب «جنگ چهره ی زنانه ندارد»
بیشتر ما، صحبت از جنگ و دفاع از میهن که می شود یاد هشت سال دفاع مقدس خودمان میافتیم و رشادتهای مردان بزرگ و کوچک سرزمینمان و البته اشکها و گریههای مادران و خواهرانی که آن زمان قرص و محکم بدرقهشان میکردند و حالا سر مزارشان مینشینند و با افتخار از خاطرات عزیزان از دست رفته شان میگویند.
ما در همه ی جنبههای زندگی نیازمند قاعده و قانونی هستیم که مرزهای هویتی را مشخص و سرعتگیر احساسات و عواطف انسانی مان در لحظه ی خطر باشد. نیرویی قوی که به کمک عقل در لحظات بحرانی و پرهیجان سره را از ناسره جدا ودر نقش افرینی ادمی هویت بخش وراهگشا باشد.جنگ یکی از بارزترین این لحظات و حساس ترین نمونه ی نیازمندی ما به آن نیروی قوی و ثروت بی بدیل است. آنچه در دفاع ما از میهن و جنگ با استکبار اتفاق افتاد و مردان سیاست خارج از میدان و فرماندهان داخل میدان را دچار اشتباه نکرد همین دارایی بود. ثروت بی نظیر مکتب رزمندگان را از غلیان عواطف نجات داد .
همه میدانیم جنگ خانمانسوز است. میدانیم جنگ با جان های تازه نفس و دل های به جا مانده چه کرده. هشت سال دفاع ما با صحنه گردانی مردان میدان و پشتیبانی زنان، در پشت جبهه های نبرد به گونه ای رقم خورد که اکنون ما در ذهنمان تصویر زیبایی از آن رشادتها به یادگار داریم و پسوند «مقدس» را به نشانهی قدردانی وقدرشناسی، در کنار دفاع جانانه ازخاکمان ذکر می کنیم که نمودارحس خوب ما از آن دوران طلایی است.
حقیقت این است که جنگ هیچ چهرهی انسانی ندارد. جنگ لبریز شدن فضولات روحی عدهای انسان نما است که با خون آشامی و همزاد خواری هم آرام نمی گیرند.
آنچه به طور کلی ونه مصداقی از آن رزمایش همکاری به عنوان نقطه ی مثبت جنگ یاد می شود، فهم درست از شأن وجایگاه زن برای رسیدن به پیروزی است. زنان ما با سیاست درست خود از درون خانه هایشان جنگ را پشتیبانی کردند .زن با سکوت خود،باحفظ حدود وحریمش ،با عشق و محبت خود و با بدرقه های مادرانه ی خود مهرههای عملیات را چید و نظام حاکم بر دنیا را متحیر کرد .او فهمید که چطور و چگونه پاره ی تنش را برای آرمانی بزرگ مهیای نبرد کند و سیمای آینده ی دنیا را با هوشمندی تغییر دهد.
همه ی اینها زمانی اتفاق افتاد که مرز فداکاری و شجاعت انسانی از حماقت و رذالت شیطانی و حیوانی مشخص بود وبه مددش اورا از افراط و ابتذال نجات داد و به یأس وناامیدی نکشاند.
لازم به ذکر است که این بالندگی در زن با عبور از گردنه های سهمگینی صورت گرفت که انقلاب اسلامی نقطه ی عطف این جهش به شمار می آید.در دوره ای که از زن وتصویرش برای تجارت وسود بیشتر ومدرن جلوه دادن کشور استفاده می شد ، گویی حیثیت و شرافتش را لبه ی پرتگاه دید و طرحی نو درانداخت.
او با حضور شورانگیز خود درتظاهرات ،ساخت کوکتل موتولف ،احداث سنگر وحمایت از براندازان رژیم منحوس پهلوی جان تازه ای به تن های خسته ،مجروح وروح مرده ی اجتماع بخشید.حضورش مادرانه ولی باصلابت بود.خالصانه،بی مزد ومنت ومقدس.او این هویت زنده که به مدد نظام ارزشمندی کسب کرده بود را با انقلاب اسلامی رشد داد ودر جنگ با چنگ ودندان حراست کرد.همین شد که گرفتار منجلاب احساسات نشد. این شناخت باعث شد در معرکه ی بی رحم نبرد قوی وانسانی-نه جنسیت زده وابزاری-مبارزه کند ونگذارد کرامت انسانیش پایمال حوادث مقطعی شود.او درپناه مکتبی بود که او را ابزاری برای تخلیه ی امیال وغرایض نادرست نمی دانست ولطافت روحی وجسمی اورا در کنار توانمندیهایش باور داشت.جنگ را زنانی مدیریت می کردند که آگاهانه وارد گود شده بودند.
این سیمای زیبای دفاع مقدس ما بود، اما مواجههی زنان کشورهای دیگر درگیر جنگ وخونریری برای دفاع از وطنشان چگونه است؟ آیا جهان بینیشان تاکنون،ترمز گیر هیجانات شان در معرکه ی جانفشانی برای جلوگیری از ابتذال بوده است یا ایدئولوژیشان فقط سکوی پرتابی بود برای فرو رفتنشان در ورطه ی پشیمانی و امراض روحی و جسمی در اثر نشناختن جایگاه و توانمندی های زنان لبریز از حس وطن دوستی و جان سپاری ؟
اتحاد جماهیر شوروی و آلمان در اوایل دهه ی چهل میلادی جنگ سختی را آغاز کردند. در بحبوحه ی لشکرکشی به منظورچپاول اراضی شوروی به فرماندهی هیتلر،صدور فرمان کشتار ازسوی او و پیشروی نازی ها، زنان نیز خواهان حضور در جنگ میشوند.این تصمیم گرچه اعتراض فرماندهان رادرپی داشت ولی زنان مصمم، به هر کاری دست زدنند تا برگه ی اعزام را دریافت کنندو به هر روش دین خود به مملکتشان را ادا نمایند . سقط جنین، نمک اندود کردن نوزاد برای بالابردن دمای بدن ومخفی کردن و عبور از بازرسی ها ،رها کردن فرزند در خانه وتن فروشی نمونه ای است از گفته های زنان حاضر در جنگ در کتاب« جنگ چهره ی زنانه ندارد».سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ پای صحبت زنانی می نشیند که با اشتیاق فراوان وارد جنگ شدند ولی بعد از جنگ با مشکلات زیادی دست وپنجه نرم میکنند.
در این کتاب از سختی ها و مرارت های زنان،گرسنگی ها،بی خوابی ها، پا گذاشتن روی عواطف مادرانه و همه ی زیبایی های روحی و جسمی زنان نوشته شده است.
انچه در این گفته ها نمود بیشتری دارد پشیمانی از نوع مواجهه ی زنان با جنگ است ونه شرکت در ان به مثابه ی یک انسان ویک میهن پرست.سردرگمی زنان در خدمت رسانی، بدون توجه به طبیعت وتوانمندی هایشان، از آنها ابزاری برای پیشبرد مقطعی نبرد می سازد که البته پشیمانی لازمه ی آنست.
به نظر می ایدخانم سوتلانا با جمع آوری خاطرات مبارزان زن درجنگ با آلمان ها،در صدد بیان این مطلب است که زنان اگر وارد میدان نبرد شوند راحتتر می توانند با سختی ها کنار بیایند و در کسب مدال افتخار چابک تر از خیلی از مردها عمل کنند. او در نشان دادن توانمندی های این گونه زنان موفق است اما در مرحله ی بعد او به مسائلی می پردازد که درمسیرانتقال تاریخ شفاهی کشورش دچار نوعی سیاست زدگی می شود وکلاف تقصیر را به گردن رهبران شوروی می اندازد،غافل از اینکه احقاق حقوق زنان با ایدئولوژی فمنیسم که او از طرفدارانش است،مانند تبلیغات رهبران سیاست مدار داخلی کشورش است که برای حفظ مرزها، تحت لوای حس وطن پرستی شرافت زن را به لجن کشاند. او می خواهد نابودی عواطف و روح لطیف زن را با تشابه حق زن و مرد در همه ی شئون جبران واحیا کند در حالی که این گره ی کور نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد بلکه به چاه افتادن زن را هم در پی خواهد داشت.
توجه به این نکته که جنسیت هیچ نقشی در اصل انسانیت ندارد ولی در حقوق و وضع قوانین و تکالیف تاثیرگذار خواهد بود مسئله ای است که از دید خانم مولف مغفول مانده است و سبب رها شدن زن در کوران هیجانات به خصوص در لحظهی خطر خواهد شد.