نویسنده در این رمان سعی داشته تا بر اساس مستنداتی زنده و از نظر دورمانده به برملا کردن وجوهی از تاریخ معاصر ایران و موقعیت و دیدگاه برخی روشنفکران دوران پهلوی بپردازد.
وی این کتاب را با لحنی توصیفی آغاز کرده و زبانی ساده را در بیان رویدادهای داستانی به کار گرفته است.
در این کتاب که از زبان راوی سوم شخص روایت می شود، دیالوگ ها همراه با گویش هایی که با دقت نویسنده گزینش شده اند، نقشی موثر در القای فضای داستانی دارند.
مولف در ادامه گفت: نخستین تحصیلکردگان فرنگ که به ایران بازگشتند، دچار چالشی عظیم شدند و روشنفکران ما در این دوران نیز از این ماجرا مبرا نبودند. در روند این تحقیقات به خوبی پیداست که تاریخ ما سرشار از ناگفته هایی است که واقعا ارزش افشا شدن و واقع بینی را دارند. مثلا وقتی از واقعه کشف حجاب حرف می زنیم، واقعا نمی دانیم که قهرمان اصلی آن کیست.
گزیده کتاب
اکنون سال 1314 است و هزاره فردوسی در طوس خراسان در حال برگزاری است. ملک و مهیار که یکی یتیم زاده قوچانی است و دیگری دختری تازه از فرنگ برگشته که سرنوشتی مشابه مهیار دارد. در سالی که حکومت رضاخان میرپنج حوادث خونبار واقعه کشتار مسجد گوهرشاد را پی ریزی می کند با یکدیگر آشنا می شوند.
رابطه آنها روز به روز از سطح به عمق می رسد و هویتی خاص پیدا می کند. سردار حشمت انگشتان دست مهیار را که عشق آتشین به شعر و ادب دارد در مخزن کتابخانه گوهرشاد در شب کشتار مثله می سازد و ملک که تا پیش از این سردار حشمت را پدر خود می دانسته در می یابد که او فرزند یکی از عشایر است که در کشتاری مشابه در ایل قشقایی پدر خود را از دست داده و مادرش به عنوان غنیمت به خانه سردار حشمت آورده شده است.